مرحوم حاج عباسعلی کیوان سالی به عنوان زیارت به نجف اشرف مشرّف شد و در مجالس مهمّ منبر می رفت.
شبی مرحوم آیت الله حاج میرزا حبیب الله گیلانی در مجلس روضهخوانی شرکت کردند.
مرحوم کیوان بعد از موعظه، روضه خواند و در ضمن روضه این شعر را خواند:
ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد***** که خواست گریه کند در عوض تبسّم کرد
چنان شیون و غوغا بلند شد که حتی مرحوم گیلانی غش کرد؛ وقتی به هوش آمد فرمود: حاج عباسعلی کجاست؟
حاج عباسعلی آمد، مرحوم گیلانی احترام کرد و فرمود: من حاضرم ثواب عبادات هفتاد ساله ام را به تو ببخشم، حاضری ثواب ذکر مصیبت حضرت علی اصغر علیهالسلام را به من ببخشی؟
کیوان گفت: ثواب عبادات هفتاد ساله شما مال شما، ثواب گریه و مصیبت حضرت علی اصغر علیهالسلام را نیز به شما بخشیدم.
ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد
که خــواست گریه کند در عوض تبسّم کرد
فـــدای بلبلِ محــزون که در غروبِ حیات
ســرودِ محنت و خــون و عطش ترنّم کرد
بـــرای آن که دهـد شیرخواره شرحِ عطش
نگـــاه تشــنه او با پـــدر تکلّــم کــــرد
نــه بـــر عـزیــز پیمبـر نمود حرمله رحم
نه بـــر کبــوتر بی بـــال و پر ترحّم کرد
چــه شــد که دشمــن ناپاک از خدا غافل
به طفـــل بیگنهِ تشـــنه لب تهـاجم کرد
غـــزالِ کوچـــک دشــت بلا ز پــا افتاد
زمیـــن ز خـــون گلو، بحر پر تلاطم کرد
فشـــاند خــون پسر را پــدر به سوی سَما
بــدین طـــریق بســـوی خدا تظلّــم کرد
دوبـــاره صحنــه شـــوم مدینــه را زینب
به پیـــش دیدۀ گــریان خود تجسّم کرد
به خصـــم آل پیمبـــر مدام نفــریـن بـاد
که قلـــب فــاطــمه آکنـــده از تألّم کرد
درود محسـن صافی به شاعرِ خوش ذوق
که خـوش به مـرثیۀ گل چنین ترنّم کرد
ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد
که خـواست گریه کند در عوض تبسّم کـرد
نقل از کتاب «من لایحضره الخطیب» جلد دوم
تألیف حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ غلامرضا اسدی مقدم
منبع : شفقنا