در روزگاری که «کرامت انسانی» به تاراج «قومیّت» میرفت
در آن زمان که «عبودیت» را عفریت «جهالت»، به بر هوت «شرک» رانده بود و شکوفه های «عاطفه»، ناشکفته در گور «نخوت» دفن میشدند و شعر و شراب و شهوت، متاع بازار «عکاظ» بود، آمدی؛ با دست هایی از بوی بهشت
با نگاهی به وسعت عشق و تبسّمی به زیبایی محبت
و هدیه ای آوردی، به گرانقدری «توحید».
و چه پُر بها بود لحظه های با تو بودن!
بردباری تو، مرهم زخم های دیرینه ما بود، کلامت، شفای دردِ نادانی ما، دست هایت سایه بان بی یاوری، و هستی ات، بهانه آفرینش ما. و امروز، یارانت تلخ ترین جرعه ها را از ظرف زمان مینوشند و سنگین ترین اندوه عالم را بر شانه های دل میکشند.
نبودنت، بینش های نهان شده نفاق را بر جگر سوخته خاندانت مینشاند.
فقدان تو، فرصت فوران فتنه های کمین گرفته در پس پوسته های تظاهر است.
دردآور است که ثمر سال ها جَهد و جهاد تو، به ارزانی، گرفتار چنگال طمع میشود و وجدان های خفته در آغوش عافیت خواهی را، فریاد بیدارگر وارثانِ بر حق تو به انصاف و عدالت میخواند، امّا پاسخی جز نگاه های سنگین و بی اعتنا و پژواک سکوت مرگ بار بی عملی نمیگیرد.
باکی نیست؛ روز داوری در پیش است و پروردگارت بر مرصاد ستمگران.
گفتی، صحیفه و قلمی بیاورند تا راه و رسم هدایت را به فرمانت در آن بنگارند؛ امّا به بهای گمراهی امّت، از امر تو سرباز زدند و از وصیت بازت داشتند؛ اما برای آنانکه ضمیرشان سرشار از عطر نبوّت است، حقیقت، آشکارترین است. چه نیازشان به صحیفه ای و قلمی؟!
اینان بر لوح دل نگاشته اند که «علی علیه السلام با حق است و حق با علی علیه السلام است.» این باوردارانِ آگاه، به بصیرت، «شهود» کرده اند که «امیر»شان کیست و نشانه جانشینش چیست.
حقیقتی را که در نگاه تو آشکار بود، در آینه چشمان مرتضی به تماشا گرفته اند. چنین است که خنّاس شک و تردید را به ایمانشان دسترس نیست؛ به شمار اندکند، امّا به حق باوری بسیار.
درود بر تو ای پیام آور راستی، که آنچه شرط بلاغ بود، به جای آوردی و هرچه آزار روزگار، بر خود هموار کردی!
درود بر تو که خُلق عظیمت، مکارم اخلاق را به تمامت رساند!
زیان کارند آنانکه بر میراث تو، بر کتاب وحی و عترت پاکت، ستم روا داشتند و فرجام نیک، از آن پرهیزکاران است.
امیرخوش نظر
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا