کمتر شنیدهاید! به مناسبت چله برائت!
رابطهٔ قدیمی خلیفه با اهل کتاب که به سالهای پیش از هجرت او برمیگشت، در دوران خلافت به نقطهٔ عطف جدیدی رسید.
خلیفه که اصولاً در زمان خلافتش همگان را از نقل احادیث و روایات دوران پیامبر صلیالله علیه و آله به شدت نهی میکرد و متخلفان را با تازیانه پاسخ میگفت، اهل کتاب(:یهودیان) را در نقل داستانهای تاریخی آزاد گذاشته بود.
کعب الاحبار ، بزرگ یهودیان در یمن، در زمان عمَر ایمان آورد و بلافاصله مسئولیت حکومتی گرفت و شروع به نقل حدیث کرد. او به نوعی مفسر اصلی مورد تأیید دستگاه خلافت بود که نقل او تفسیر آیات قرآن محسوب میشد.
در منابع اهل تسنن، صحابهٔ زیادی از او حدیث نقل کرده اند و این در حالی است که صحابه، پیامبرخدا را دیده بودند و کعب الاحبار در زمان آن حضرت اصلاً مسلمان نبود! این وقایع در حالی اتفاق میافتاد که در همان زمان، حتی فردی مانند ابوهریره ، نیز به دستور خلیفه ، از نقل حدیث منع شده بود و به همین علت تازیانه خورده بود.(۱)
همو می گوید: کسی در دوران عمَر نبود که حدیث نقل کند و خون از پشتش جاری نشود(۲)
تَمیم دارِی (۳) و زید بن ثابت ، دو یهودی زادهٔ دیگر بودند که در زمان عمر به مشاغل رسمی منصوب شدند.(۴)
جالب آن که این زید بن ثابتِ تازه مسلمان بود که در زمان ابوبکر و با تأیید عمر ، مسئول جمع آوری قرآن شد تا در مقابل قرآن امیرمؤمنان علیه السلام ، دستگاه خلافت ، قرآنی برای عرضه داشته باشد.(۵) نام یهودی تازه مسلمانی مانند عبدالله بن سَلام را نیز باید به این فهرست افزود!
در ستودن راه و روش یهودیان، اشارات فراوانی برای اهل دقت در سفر خلیفه به سال ۱۶ یا ۱۷ هجری به فلسطین و شام و به خصوص شهر بیت المقدس (:اورشلیم) وجود دارد.(۶)
البته در مقابل نیز یهودیان خلیفه را میستودند و ادعا می کردند که نام او در تورات و کتب پیشینیان آمده است (۷) و یا کعب الاحبار ادعا میکرد که خصوصیات و صفت عمر را در تورات یافته است؛ که این تملق گویی حتی تعجب شخص خلیفه را به همراه داشت.(۸) در منابع اهل تسنن آمده است که :
« به ما چنین رسیده است که نخست، اهل کتاب به عمر، فاروق (جدا کننده حق و باطل) لقب دادند و مسلمانان این را از سخن آنان نقل میکردند.»(۹: تصویر الحاقی)
به هر روی آنچه از عملکرد خلیفه دوم در دوران خلافتش استنباط میشود، این است که او دست یهودیان را در اموری که به ظاهر امور فرهنگی جامعهٔ مسلمانان تلقی میشد، باز گذاشته بود. به نظر میرسد که اینگونه انتصابها ، وام خلیفه به اهل کتاب باشد که رابطه و همکاری صمیمانهٔ آنان در دوران حیات نبوی، باعث به ثمر نشستن سقیفه شد.
در عین حال یهودیان به عنوان یک اقلیت صاحب تمدن و فرهنگ اصیل، همواره در سیاستها به سمت قدرتهای جدید و بالقوه تمایل داشتند و به نوعی نقش ستون پنجمی را برای حکومتهای وقت بازی میکردند. عمر نیز از این موضوع بیاطلاع نبود.
همین یهودیان بودند که به فناوری تولید سم آگاهی داشتند و در مسموم کردن پیامبر به منافقان کمک کردند. همینان نیز به کمک خلیفهٔ دوم و همکارانش آمدند و شروع بیماری خلیفهٔ اول نیز به سم آنان بود.
خلیفهٔ دوم با آگاهی کامل از این موضوع که محل فرآوری این سم در مناطق یهودی نشین خیبر (هم چنین احتمالا تیماء و وادی القری جایی در شمال منطقه خیبر) بود را با کوچ دادن یهودیان این مناطق از بین برد. این کار به بهانههای واهی(۱۰) و یا ادعای این که پیامبر در آخرین لحظات عمر خویش فرمودهاند:
«در جزیره العرب دو دین نباشد» اتفاق افتاد(۱۱) تا او نیز به سم از میان نرود. آری علیرغم ممنوع بودن نقل حدیث این بار نیز حدیث مجعول دیگری به کمک عمر بن خطاب میآید تا او را در سیاستهای راهبردی اش هدایت کند!
دستور قابل تأمل دیگری که عمر آن را وضع کرد عدم اجازه برای حضور بیش از ۳روز بازرگانان اهل کتاب بود. در این مدت آنان باید کالای خود را فروخته و مدینه را ترک میکردند.(۱۲) این دستور که به ظاهر تنها در شهر مدینه (و نه کوفه، بصره، و حتی در مکه و طائف) به شکلی جدی پیگیری می شد ، در راستای ماجرای فوقالذکر شنیدنی است.
گفته شده که یهودیان و مسیحیان نجران نیز به دستور عمر کوچانیده شدند.
هر دو مورد، یعنی بیرون کردن یهودیان خیبر و مسیحیان نجران به سال ۲۱هجری یعنی پس از گذشت ۸سال از خلافت و در دو سال آخر حکمرانی خلیفه گزارش شده که نشان میدهد به ظاهر در همین سالها عمر بن خطاب گزارشهایی دربارهٔ ترور احتمالی خویش دریافت کرده است. متعاقباً خانههای یهودیان در خیبر بین مسلمانان تقسیم میشود.
از سوی دیگر در نظر خلیفهٔ دوم، نصارا و مسیحیان شبه جزیره به نوعی شهروند درجهٔ ۲ شمرده میشدند. اعتقاد عمر این بود که نصارای عرب اهل کتاب نیستند و ذبح شان حرام است! و اصرار داشت که «آنان را رها نمیکنم تا مسلمان شوند یا سرهایشان را قطع میکنم!» (۱۳:تصویر الحاقی) آن روش در برابر یهودیان و این نگرش نسبت به مسیحیان باعث شد که اهل کتاب از ترس فرار کنند و یا به دستور مستقیم خلیفه جلای وطن کرده، شبه جزیره را ترک نمایند.(۱۴)
فراوان بودند یهودیان و مسیحیانی که در سرزمینهای تازه فتح شدهٔ خارج شبه جزیره آزادانه زندگی میکردند و حدیث «دو دین در شبه جزیره نماند» که خود ساختهٔ عمر بود فقط شامل شبه جزیره میشد و حضور اهل کتاب در دیگر نقاط سرزمین های اسلامی هیچ خطری برای دیگر اهل اسلام و تازه مسلمانان آن نواحی نداشت و نصارای عرب در آن جا عرب محسوب میشدند!!!
البته این بدان معنا نبود که نگاه اجتماعی خلیفه دوم: « انسان ها مانند وحوش هستند» در مورد اهل کتاب خارج عربستان مصداق نداشته باشد!
لذا استخدام فردی از اهل کتاب برای امور دفتری - که اعراب بیابانگرد از آن هیچ سررشتهای نداشتند - جرمی محسوب میشد که حتی به تازیانه خوردن والیان میانجامید که چرا چنین فرد کارآمدی را به کار گماشتهاند!(۱۵)
به دستور خلیفهٔ دوم ۴هزار کنیسه در شبه جزیره و برخی مناطق تازه فتح شده در جریان فتوحات ، تخریب شد.(۱۶)
در خارج شبه جزیره اهل کتاب مجبور بودند، جلوی سر خود را بتراشند و بر خود زنّار ببندد، باید مرکبی که سوار میشدند زین و پالان نداشته باشد تا راحت نباشند! و برای سوار شدن نباید از رکاب استفاده میکردند و تنها از دست خویش باید استفاده میکردند که سوار شدن را سخت تر میکرد و در عین حال آنان را از دیگر مردم متمایز می کرد!
در ادامه احکامی وضع شد که انسان را به شک در مورد وضعیت روانی واضع احکام وا میداشت! زنان و مردم اهل کتاب باید کفشهایشان لنگه به لنگه، سفید و سیاه میبود و برای سواری حق استفاده از اسب هموار را نداشتند و باید از الاغ یا قاطر استفاده میکردند!
داستان به همین جا ختم نمی شد و به مردم اجازه داده شده بود که اگر در دست کسی صلیب دیدند و یا جایی خارج دِیر صلیب نمایان شد ، آن را بر سر صاحب صلیب بکوبند و سرش را بشکنند تا اهل کتاب با رأفت اسلامی بیشتر آشنا شوند!!(۱۷)
در این میان ظالمانه ترین رفتارها با مجوسیان بود. خلیفهٔ دوم که به ظاهر با ایرانیان خصومت شخصی داشت و در عین حال در نظر او مجوس بودن هم بدترین نوع اهل کتاب محسوب میشد. خصمانه ترین راه ها را در برابر اینان پیش میگرفت، او تمامی ایرانیان و به اصطلاح مجوس را برده می دانست. در نتیجه کشته شدن ایرانیان اسیر و مغلوب توسط والیان و فاتحان عرب حکم کشته شدن برده را داشت، تنها دیه - حتی اگر مسلمان شده بود - به وارثان تعلق میگرفت (۱۸) و قاتل عرب از مصونیت در برابر قصاص بهره میبرد!
به هر روی عمر بن خطاب که غیرعرب را قبول نداشت ، نمیتوانست به مهاجران اعتماد کند و دستهٔ دیگر عرب، انصار هم به او بیاعتماد بودند، از یهودیان تازه مسلمان کمک می گرفت که این سیاست هم او را بیش از پیش منزوی کرد.
در نظر خلیفه از میان اهل کتاب ، یهودیانی خوب بودند که توسط او مسلمان شده به کار فرهنگی برای دستگاه خلافت مبادرت می ورزند. صد البته حضور یهودیان در چنان زمانی تاثیرات فرهنگی فراوانی به همراه داشت که در طول تاریخ رد پای آن در منابع اهل تسنن به روشنی قابل مشاهده است. اساس اسرائیلیات در همین دوره پایه ریزی شد تا تحریفات تاریخی بیشتری در منابع اهل تسنن شکل بگیرد.
۱- شرح نهج ابن ابی الحدید ۳۶۰/۱
۲- تاریخ ابن عساکر ۱۱/۳
۳- نام او نیز به عنوان یکی از روایت مشهور حدیث در تاریخ ثبت است. او آنچنان مشهور است که نام او را در قابهای حکاکی شده در ایوان اول مسجدالنبی در کنار نام بزرگان اسلام مانندامیرمؤمنان و حسنین ع، خلفای راشدین و امامان فقه عامه مانند شافعی، مالکی،...نگاشته شده است!
۴- التنبیه و الاشراق ص۲۵۴
۵- امتاع الاسماع ۲۴۸/۴
۶- ر.ک: سنن بیهقی ۴۱/۵
۷- تاریخ طبری ۴۶۶/۴
۸- تاریخ طبری ۱۹۱/۴
۹- سخن محمد بن شهابالدین زهری از تاریخ نگاران قرن اول، به نقل از تاریخ المدینة المنورة ٦٢٢/٣
۱۰- مانند این که ادعا شده است فرزند عمر ، #عبدالله_بن_عمر که برای سرکشی زمینهایش به خیبر رفته بود، پس از خوابیدن در آنجا و بیدار شدن دستهایش موقتاً فلج گردید و کج شد و این اتفاق چون کار یهودیان بود آنان باید اخراج میشدند!!! مسند احمد، مسند عمر بن خطاب، ص۲۸ ج۹۱
۱۱- برای مثال شخص خلیفه، #عایشه و دیگر وابستگان به دستگاه خلافت ادعا کردهاند این کلام را از پیامبر شنیدهاند: فتوح البلدان ص۳۷ و..
۱۲- الجمع بین الصحیحین ، حمیدی ۱۹۹/۲ و..
۱۳- سنن الکبری۲۱۶/۹ و ...
۱۴- مصنف عبدالرزاق ۵۵/۶
۱۵- حکم البناءالکنانس و المعابد الشرکیة فی البلاد، ابن تیمیه ۶۱/۱
۱۶- تاریخ ابنخلدون ۴۱۷/۵
۱۷- سراج الملوک ب۵۱ ص۲۵۳-۲۵۸
۱۸- مصنف عبدالرزاق ۱۲۶/۶ و..
منبع : کانال برهان