این آخرین پسمانده گروه یهود معاند، در قلعه های خیبر سکنا گزیده اند و در سکونی منجمد، توقف اسلام را خواهانند؛ اما خدا نمیخواهد پیامبر در چنین غربت و مظلومیت، تنها بماند. پیامبر صلی الله علیه وآله و مسمانان، باید این گروه پایانی را به اسلام فرا خوانند؛ اما این فراخوان، مدت هاست که به طول انجامیده و بی نتیجه رها شده. پاسخ دعوت های صادقانه رسول، چیزی جز عناد و لجاجت نبوده است. این روزها هم یهودیان قلعه خیبر، پیمان نامه ای را که با اسلام داشته اند، زیر پا گذارده و با پیامبر به نزاع برخاسته اند.
مدینه را به حمله تهدید کرده اند. از صلح حدیبیه چیزی نگذشته، خبر کارشکنی های یهود، به رسول اللّه صلی الله علیه وآله رسیده.
گاهِ آن آمده که آخرین پایه های امنیتی اسلام، مستحکم شود. پیامبر و یارانش به تسخیر قلعه های خیبر آمده اند. مقاومت یهودیان به نهایت رسیده؛ اما امدادهای الهی، پیروزی را نصیب اهل حق خواهد کرد.
پرچم دار
نقاط حساس و راه های سرّی، شبانه اشغال شده است. دژها، یکی پس از دیگری گشوده میشود. پیامبر، فرماندهانی را به قلعه خیبر فرستاده؛ اما دست خالی برگشته اند. فتح این قلعه، بسیار دشوار است. اینک در اجتماع مسمانان ندا میدهد: «این پرچم را فردا به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول، او را دوست دارند. خداوند این دژ را به دست او خواهد گشود؛ او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده و از صحنه نبرد، نخواهد گریخت».
هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام، تمام زور بازوی خود را به کار گرفته اند تا درِ خیبر را به سمت دیگر برگردانند؛ اما نمیشود. در بحبوحه جنگ، امیر دین، علی علیه السلام در را از جای میکند و مانند سپر، برای دفاع از خود به کار میبرد. چیزی که همگان دارند با چشمِ سر می بینند، در ادراک و باور احدی قابل ثبت نیست. گویی رؤیایی است و تصوری ذهنی؛ اما علی علیه السلام قلعه خیبر را فتح کرده است. علی علیه السلام در برابر آنانی ایستاد، که هماره مانعی بر پویایی دین خدا بوده اند.
یا پای عبور را فلج میکردند *** یا جاده را به درّه کج میکردند
آن قوم سکون طلب، به هر ترتیبی *** با حرکت ذوالفقار، لج میکردند
محبوبه زارع