هیچ دری به روی تو بسته نخواهد بود؛ بگشا تا بنیان کفر را از ریشه برکنی! دست در حلقه های شرک بینداز؛ تا از بیخ و بن، ریشه کن کنی حکومت بیدینی را. تو دست خدایی و «یداللّه فوق ایدیهم». بازوانت، تکیه گاه اسلام هستند. نهال نوپای اسلام، تکیه بر صلابت آسمانی دستان تو زده است که این چنین سر بر افلاک کشیده است. اسلام، ریشه در مردانگی تو دارد و مردانگی، آبشخور عشق است. توکل بر ذات حق کرده ای و چشم بر چشمان رسول اللّه دوخته ای فرمان الهی را.
گام برمیداری در مسیری که جز به قرب الی اللّه، ختم نمیشود. پیامبر، در چهره تو، بارقه های فتح را به نظاره مینشیند.
پیامبر، به دستان تو اعتماد دارد؛ دستانی که پرچم اسلام را بر بلندترین قله های سرافرازی برافراشته اند. کدام ذهن فرتوت، تصویر شکست تو را در اندیشه خویش می پروراند؟ کدام خیال خام می اندیشد که تو به میدان نبرد پشت کنی؟ کدام عقل سلیم تصور میکند که تو رسول اللّه را در تندباد گرفتاری ها، تنها گذاری؟ تو چشمانت را به روی حقیقت گشوده ای. تو جز به چهره پیام آور عشق و عاطفه، نظاره نمیکنی. چشم بگشا؛ رسول اللّه تو را میخواند تا بیرق فتح را به دستان تو بسپارد.
هیچ دری به روی تو بسته نیست. پنجه در حلقه های در می اندازی و پای بر بال های گسترده جبرائیل میگذاری و بانگ بر یکتایی و بزرگی خداوند برمی آوری تا چشمان بهت زده دنیای کفر، شاهد باشد چگونه در سنگین و سنگی خیبر، چونان پر کاهی بر دستانت جای میگیرند. فرشته ها بر بازوان سترگت بوسه میزنند و جن و انس، نامت را دم میگیرند؛ «ذکر علیٌ عباده».
امیراکبرزاده