در مقاله قبل این موضوع را مطرح کردیم که چرا امام علی(ع)پیشنهاد ابقاء معاویه را بر حکومت ولو به طور موقت نپذیرفت؟ اولین پاسخ این بود که این پیشنهاد، با روح حکومت علوی، که حاکمیت ارزش های الهی است، ناسازگار بود; در این مقاله برآنیم که اثبات کنیم با صرف نظر از این مسئله هم این پیشنهاد غیر واقع بینانه و ناصواب بود و امام(ع)با بصیرت الهی، از پیامدهای ناگوار آن مطلع بود.
مدارا، ارزش اخلاقی
«مدارا» در حوزه اخلاق اسلامی، جایگاه والائی دارد. «مدارا»به معنای سازگاری با خلق و خوی مردم و نداشتن درگیری و رفتار همراه با حلم و بردباری است. این ارزش اخلاقی در بین خودی ها وآنان که در جایگاه عناد و دشمنی نیستند، فوق العاده مورد تاکید است.
در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص)رسیده است که:
«ثلاث من لم یکن فیه لم یتم له عمل ورع یحجزه عن معاصی اللهو خلق یداری به الناس و حلم یرد به جهل الجاهل» .
سه خصلت است که اگر کسی از آن برخوردار نباشد هیچ کارش ساماننمییابد. این سه عبارتند از:
1 تقوایی که آدمی را از سرپیچی فرمان الهی بازدارد.
2 اخلاقی که با آن با مردم بسازد.
3 حلمی که نادانی شخص جاهل با آن پاسخ داده شود.
این خصلت برای کسانی که در مسند زمامداری و هدایت مردم قراردارند بسیار ضروری است. در روایتی از امام صادق(ع) میخوانیم:
«جاء جبرئیل الی النبی(ص)فقال یا محمد ربک یقرئک السلام ویقول لک دار خلقی» .
جبرئیل نزد پیامبر(ص)آمد و عرض کرد: ای محمد پروردگارت سلاممیرساند و میگوید با بندگان خداوند مدارا کن!
پیامبر گرامی اسلام(ص)به این دستور کاملا عمل کرد و به حقکانون مدارا و رفق با مردم بود و آن را همسنگ فرائض میدید:
فرمود: «امرنی ربی بمداراه الناس کما امرنی باداءالفرائض» .
پروردگارم مرا به سازگاری با مردم امر فرمود، چنان که دستوربه انجام واجبات داد.
مدارای منفی
لکن مرز «مدارا» عبارت است از «تحمل سازنده» ، بنابراینجایی که مدارا سازندگی ندارد، مورد سفارش نیست.
در اصول و مبانی اعتقادی و اخلاقی و سیاسی، موردی برای کوتاه آمدن نیست. در این موارد باید کاملا پافشاری داشت آن چنان که پیامبراکرم(ص)چنین بود.
نیز با دشمنان کینه توز که از مدارا سوء استفاده میکنند،نباید مدارا را مطرح کرد.
پیشنهاد ناصواب
مدارا با معاویه از مصادیق بارز مدارای غیر سازنده و نامطلوب بود.
پیشنهاد ابقاء معاویه بر شام به طور موقت از جهت سیاسی پیشنهادی خام و غیر واقع بینانه بودو پذیرش آن نه تنها گرهی رانمیگشود، بلکه بر مشکلات حکومت حضرت میافزود.
از طرف دیگر، یاران و وفاداران مخلص حضرت نیز که با دنیاییامید با حضرت بیعت کرده بودند دچار تزلزل و حیرت میشدند.
سخن این است که گرچه خواسته معاویه ابقاء بر حکومتشام بود،ولی اگر امام او را ابقاء میکرد و تسلیم حکومت مرکزی امام میشد؟ آیا با مولا همراهی میکرد؟ آیا او دست از شیطنت میکشید یالااقل از کینه توزیه ایش میکاست؟
واقعیت های تاریخی میگویند که این مدارا کاملا منفی بود وپذیرش آن جز ضربه بر حکومت مولی چیز دیگر نبود.
این واقعیت ها عبارتند از:
الف - روحیه اشرافی گری و ریاست طلبی معاویه
معاویه بیش از دو دهه بدون هیچ مشکلی بر شام حکم رانده و باسلطه بر سرزمین حاصل خیز شامات، زندگی کاملا مرفهی را برای خودتدارک دیده و با استفاده از ثروتهای بادآورده و غارت بیت المال،غرق در ناز و نعمت زندگی میکرد. آیا چنین کسی میپذیرد که کارگزار حکومت عدل علوی(ع)باشد؟
معاویه به صراحت و بیپروا در خطبه جمعه میگوید که:
«انما المال مالنا والفیء فیئنا فمن شئنا اعطیناه و من شئنامنعناه» .
بیت المال مال ماست، مالیات ها ملک ماست; به هر کس بخواهیم میدهیم و به هر کس بخواهیم نمیدهیم.
نیز میگوید:
«الارض لله و انا خلیفه الله فما اخذت من مال الله فهو لی وما ترکته کان جائزا لی» .
زمین از آن خداست و من جانشین اویم هر آنچه از مال خدا را کهگرفتم ملک شخصی من است و هر چه را رها کردم برایم جایز است.
آیا شخصی با این منطق، اصلا گروه خونیاش با ححکومت عدل علوی سازگار است؟! هرگز!
این منطق معاویه، منطقی است که مولا در نهج البلاغه از آناظهار نگرانی میکند و تمام تلاش خود را در حکومتبرای اینمیداند که چنین کسانی با این تفکرات بر سرنوشت مسلمین مسلط نگردند;
فرمود: «و انی الی لقاء الله لمشتاق و لحسن ثوابه لمنتظرراج» من به دیدار خداوند و ثواب نیکویی که مرا ارزانی داردامید بسته ام و منتظر آن هستم.
«ولکننی اسی ان یلی امر هذه الامه سفهاءها و فجارها فیتخذوامال الله دولا و عباده خولا والصالحین حربا والفاسقین خربا» .
ولی اندوه من از این است که مشتی بیخردان و تبهکاران اینامت، حکومت را به دست گیرند و مال خدا را میان خود دستبه دست گردانند و بندگان خدا را به خدمت گیرند و با نیکان در پیکارشوند و فاسقان را یار خود سازند.
معاویه به خوبی میدانست که پذیرش حکومت مولی همان، و برخوردحضرت با غارتگری ها همان! این چیزی است که عمروعاص یار غارمعاویه! روزهای آغازین حکومت مولی فهمید و بلافاصله به اصطلاح خودش این خطر را برای معاویه گوشزد کرد.
به هنگامی که امام علی(ع)در آغاز خلافت اعلام کرد که «والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته» .
به خدا سوگند! اگر چیزی را که عثمان از بیت المال بخشیده نزدکسی بیابم آن را به صاحبش باز میگردانم، هرچند آن را کابین زنان کرده باشد و یا بهای کنیزکان...
و بلافاصله دستور داد تمام سلاحهایی که در خانه عثمان بود و برضد مسلمانان به کار رفته بود و زکات و تمام اموالی که او واصحابش از بیت المال تصرف کرده بودند در هر کجا باشد بگیرند وبه بیتالمال برگردانند.
این خبر در ایله(یکی از مناطق شام)به عمرو عاص رسید، نامه ایبه معاویه نوشت و یادآور شد که «هر فکری داری بکن! فرزندابوطالب تمام ثروتی را که در این مدت تهیه کردهای از تو خواهدگرفت» .
بر این اساس، بیتردید، بر فرض که امام(ع)هم معاویه را ابقاءمیکرد، او نه لیاقت کارگزاری حکومت امام(ع)را داشت و نه روحیه اشرافی او اجازه این کار را میداد.
ب- فرصت طلبی معاویه
از ویژگی های خاندان ابوسفیان فرصت طلبی آنهاست; این خاندان هرگز اسلام را با جان و دل نپذیرفتند. امام علی(ع)در نامه ای به معاویه فرمود:
«و انی لعلی المنهاج الذی ترکتموه طائعین و دخلتم فیهمکرهین»من بر همان راهی هستم(اسلام)که شما با علاقه آنرا رها کردید وبا اکراه در آن وارد شدید.
و بعد از آنکه فرصت طلبانه و به ظاهر ابراز اسلام کردند، باتمام قوا تلاش نمودند که در حکومت مرکزی اسلام نفوذ کرده آن راقبضه کنند و در این تلاش موفق هم شدند و هزار ماه حکومت کردند;حکومتی که تنها نام اسلام را یدک میکشید و بس، آنها در لوایاسلام در حقیقت نظام سلطنتی را حاکم کردند.
و در بین خاندان ابوسفیان، «معاویه» شیطنت و فرصت طلبی فوق العاده ای داشت.
او به خوبی، هم وضعیت خود را میدانست و هم وضعیت آغاز حکومت مولی را درک میکرد.
او میدانست که حضرت در آغاز کار از آنچنان عده و عده ای برخوردار نیست که بتواند ستیز سریع با معاویه را آغاز کند. ولیاو با پشتوانه حکومت سی ساله در شام و امکانات فراوان اقتصادی و نیروی انسانی کاملا جاهل و نادان و در قبضه! میتوانست برای حکومت حضرت مشکل آفرینی کند.
در باب جهالت و نادانی شامیان، تاریخ شواهد بسیاری دارد یک نمونه را عرضه میدارم: آورده اند پس از جنگ صفین، مرد شترسواری از اهالی کوفه وارد شام شد. یکی از شامیان با او درگیر شده وگفت: «ناقه» مال من است و تو در صفین از من گرفته ای!!
نزاع را پیش معاویه بردند، مرد شامی پنجاه شاهد اقامه کرد کهناقه حاضر متعلق به اوست. معاویه حکم کرد شتر را از صاحبش گرفتند و به شامی سپردند. آنگاه مرد کوفی گفت: «شهود همه گفتند: این ناقه متعلق به مدعی است، در صورتی که اساسا این شترناقه نیست، بلکه جمل است(ناقه ماده شتر را گویند و جمل شتر نررا).
معاویه گفت: حکمی است صادر شده باید اجرا شود.
سپس مرد کوفی را به خلوت طلبیده و قیمت شتر را پرسید و دوبرابر بهای آن را به او احسان کرد.
آنگاه از وی خواست تا به امام علی(ع)از جانب معاویه بگوید:
«با صد هزار کس از مردمی که شتر نر و ماده را فرق نمیگذارندبا تو روبرو خواهیم شد.»
پرواضح است که معاویه با درک چنین شرایطی، هرگز حاضر نمیشد تسلیم حکومت مولی شود. و بر فرض هم که حکم استانداری را ازمولی میگرفت، با کمال وقاحت اعلام میکرد که من همچنان در سنگر مخالفت با مولا هستم، و آماده خونخواهی عثمان، و بدین وسیله منتیهم بر شامیان میگذارد!
امام علی(ع)با بصیرتی الهی، با نپذیرفتن پیشنهاد غیرواقع بینانه ابقاء معاویه این توطئه را خنثی کرد.
ج- بهانه تراشی معاویه
«خونخواهی عثمان» کارآترین و مؤثرترین حربه جنگ معاویه علیه مولا بود. بهانه ای که اگر قرار است پیگیری شود خود معاویه درصدر لیست زمینه سازان قتل عثمان است. اما معاویه با استفاده از جهالت مردم، از این حربه کمال استفاده را کرد.
نوشته اند که معاویه دستور داد پیراهن عثمان را که وقت کشته شدن به تن داشته و به خون وی رنگین شده بود با انگشتان نائله همسر وی(که دو انگشت با چیزی از کف دست و دو انگشت از بیخ وانگشت میانی از نیمه بریده بود)بر منبر نهادند و خبر را به ولایتها نوشت و کسان بسیاری سوی آن آمدند و یکسال گریه کردند ومردان شام سوگند خوردند که پیش زنان نروند و آب برای غسل به تننزنند، جز به سبب احتلام و بر بستر نخوابند تا قاتلان عثمان رابا هر که به حمایت از آنها برخیزد بکشند یا جان بر سر این کارنهند. در نقلی آمده است که 60000 پیرمرد پای این منبر پیوسته گریه میکردند.
معاویه با بهانه ای این چنین ستیز را با مولا آغاز کرد و اگراو استانداری را از ناحیه امام(ع)میپذیرفت، به معنای پذیرش مبری بودن امام از اتهام قتل عثمان است و این برای معاویه انتحاری سیاسی بود.
معاویه بر اساس تحلیل های فوق، بیتردید زیر بار حکومت مولا نمیرفت و امام(ع) این را کاملا میدانست. آیا با این واقعیتها ابقاء معاویه کاری عاقلانه بود؟ هرگز! بر این اساس بود که امام(ع)که پیشنهاد ابقاء معاویه را قاطعانه رد کرد، با استنادبه کلام حضرت حق در قرآن «و ما کنت متخذ المضلین عضدا» من گمراهان را بازوی خود نخواهم گرفت، این کار را خلاف قرآن معرفیکرد.
یاس و سرخوردگی
تا اینجا روشن شد که ابقاء معاویه، از دیدگاه سیاسی کاری کاملا نادرستبود. چرا که ذرهای از مشکل را حل نمیکرد. اینک سخن این است که اگر مولی این پیشنهاد را میپذیرفت،بازتاب داخلی آن چه بود؟ بیتردید بازتاب داخلی ناگواری داشت.
آنان که عاشقانه و ملتمسانه از امام درخواست پذیرش حکومت راداشتند، از آن رو بود که امام(ع)را سمبل حق طلبی، باطل ستیزی واجرای احکام خدا و مبارزه با ستم میدیدند.
از طرفی چهره خودکامه معاویه چیزی نبود که از مسلمانان پوشیده بماند و ابقاء او بر حکومت یعنی تایید کانون ظلم وستم! و این از ساحت مقدس مولی به دور بود. مداهنه و سازش حضرت با معاویه، اکثریت طرفداران مولا را نسبتبه برنامه الهی ایشان دلسرد میکرد.
گرچه تعبد و تسلیم در برابر امام اقتضای آن را دارد که مردم تسلیم محض امام معصوم بوده و هر آنچه او میکند را محض صواببدانند، ولی مردم دوره امام به این رشد نرسیده بودند که اینروش حق را بفهمند و عمل کنند.
امام(ع)با مردمی طرف بود که وقتی آنها را از خواندن نماز مستحبی تراویح به جماعت منع کرد، مورد اعتراض واقع شد و فریاد«واعمراه» بلند شد.
آری، مردمی این چنین که تسلیم محض امام نیستند، اگر حکومت امام را آرمانی نمیدیدند می بریدند.
خلاصه و فشرده سخن آنکه: پیشنهاد ابقاء معاویه بر حکومت پیشنهادی کاملا غیر واقع بینانه بود و سیاست الهی همان رااقتضاء میکرد که امام(ع)برگزید و اگر این مسئله را صرفا سیاسی هم ببینیم و شخصیت الهی و ملکوتی حضرت را در نظر نگیریم، بازهم حضرت را در موضعی کاملا درست و صحیح سیاسی میبینیم.
بنابراین، پذیرش معاویه نه با ارزشمدار و خداگرایی امام سازگار بود(که در مقاله قبل به تفصیل بحثشد)و نه با واقعیت های موجود منطبق بود. و حق همان است که او برگزید که «علی مع الحقوالحق مع علی...» .