مطابق روایات دیگر؛ در ماجرای جنگ ذات السلاسل، وقتی که حضرت علی علیه السلام و سپاهش به دشمن نزدیک شد، علی علیه السلام به پرچمدار سپاه خود فرمود: پرچم را برافراشته کن. او پرچم را برافراشت، مشرکان آن را دیدند و شناختند و به همدیگر گفتند: این ها دشمن ما هستند که در جستجوی ما آمده اند، این محمد است که با سپاه خود آمده است. در این هنگام یکی از جوانان قهرمان دشمن به میدان تاخت و مبارز طلبید و گستاخانه فریاد زد: ای یارانِ ساحر دروغگو، کدام یک از شما محمد است، تا به میدان من آید؟!
علی علیه السلام به میدان او رفت و فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، ساحر دروغگو تو هستی، و محمد صلی الله علیه و آله و سلم حق است و از جانب حق آمده است.
او گفت: تو کیستی؟
علی علیه السلام فرمود: من علی پسر ابوطالب، و برادر و پسرعمو و داماد رسول خدا هستم.
او گفت: اکنون که تو در نزد محمد دارای چنان مقامی هستی، کشتن تو با محمد یکسان است، آن گاه در حالی که رَجَز می خواند به علی علیه السلام حمله کرد. حضرت علی علیه السلام نیز رَجَز خواند، و به او حمله نمود، طولی نکشید که او به دست پر توان علی علیه السلام کشته شد، آن گاه علی علیه السلام مبارز طلبید، برادر مقتول به میدان آمد و به حضرت علی حمله کرد، او نیز به دست آن حضرت به هلاکت رسید. باز علی علیه السلام مبارز طلبید، در این هنگام حارث بن مکیده که او را با پانصد نفر مرد جنگی می سنجیدند به میدان تاخت، علی علیه السلام او را نیز بر خاک هلاکت افکند و باز مبارز طلبید، عمرو بن فتّاک پسرعموی حارث به میدان آمد، او نیز به دست توانمند آن حضرت کشته شد. باز علی علیه السلام مبارز طلبید، ولی هیچ کس از دشمن جرئت آمدن به میدان نکرد، در این هنگام علی علیه السلام به قلب دشمن زد و پیشتازان دشمن را کشت، دشمنان شکست خوردند، علی علیه السلام اموال آن ها را به غنیمت گرفت، و اهل و عیال آن ها را اسیر کرد و به مدینه بازگشت.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان به استقبال علی علیه السلام شتافتند، وقتی که به هم رسیدند، پیامبر با ردای خود گرد و غبار صورت علی علیه السلام را پاک کرد، و بین دو چشمان علی علیه السلام را بوسید، و مطالب بسیار بلندی را در شأن علی علیه السلام فرمود، از جمله در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود، فرمود:
اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی شَدَّ بِکَ اَزرِی وَ قَوّی بِکَ ظَهرِی...؛
ای علی! حمد و شکر خداوندی را که به سویله تو پشتم را محکم و نیرومند نمود...(913)
913) بحار، ج 21، ص 90؛ تفسیر فرات، ص 222 و 226