در عصر خلیفه دوم به دستور وی تنی چند از گویندگان حدیث به مدینه احضار یا در آن جا ماندگار شدند. آنها حق بیرون رفتن از مدینه و نقل حدیث نداشتند و خلیفه از کردار آنها چنین نکوهش و بازخواست می کرد : این حدیث ها که در شهرها منتشر ساخته اید ،چیست !آنها می گفتند : ما را از حدیث نهی می کنی ؟ او می گفت :نه. ولی از شما می خواهم که تا زنده ام از کنار من در مدینه جدا نشوید. ما بهتر می دانیم که چه احادیثی را از شما بپذیریم و کدام را نپذیریم ! بنابراین آنها تا پایان عمر در مدینه ماندند.(644)
اینان ابوذر ، عبدالله مسعود ، عبدالله بن حذیفه ،ابود رداء، عقبة بن عامر می باشند. (645)
این مردان سر شناس بی تردید احادیث غیر صحیح نقل نمی کردند. بنابراین به چه سبب از نقل حدیث محروم بودند و کدام دسته از احادیث ایشان را نمی پذیرفتند ؟!(646)
قرظة بن کعب می گوید : زمانی خلیفه ، من و تنی چند از صحابیان را روانه کوفه کرد و تا مسافتی بیرون مدینه به بدرقه مان آمد و آن گاه گفت : می دانید به چه منظور شما را بدرقه کردم ؟ گفتم : برای احترام !گفت : البته آری ، اما انگیزه ای دیگر نیز داشتم. شما به شهری می روید که مردمان آن ،فضای مساجد و انجمن خود رابا خواندن قرآن عطر آگین کرده اند.سعی کنید آنان را با بیان حدیث از راهشان باز ندارید و به آن مشغول نسازید.قرآن را از حدیث جدا سازید و هیچ حدیثی را با آن در نیامیزید. تا می توانید از رسول خدا صلی الله علیه و آله کمتر حدیث نقل کنید و بدانید که من در این برنامه پشتیبان شمایم.
زمانی که قرظه به کوفه وارد شد ، مردم پیرامونش حلقه زدند تا از او گفته ای از رسول خدا صلی الله علیه و آله بشنوند و او پیوسته می گفت : خلیفه ما را از بیان گفته رسول خدا صلی الله علیه و آله نهی کرده است. (647)
داشت.
644) کنز العمال ،ج 5، ص 239.
645) ر. ک : همان ،ج 1، ص 292 ت المستدرک علی الصحیحین ،ج 1 ،ص 110 ،سنن ابن ماجه ،ج 1، ح 27 ،تذکرة الحفاظ ،ج 1، ص 7.
646) پاسخ این پرسش را بعد از این ذکر خواهیم کرد.
647) المستدرک علی الصحیحین ،ج 1 ، ص 202 ،الطبقات الکبری ، ج 6 ، ص 2 ، سنن دارمی ،ج 1، ص 85.