تو را میستایم ای بزرگ
ای شگفت
که در نگاه پر مهرت
هزار آهوی سبکبال میخرامید
و در دشت دل
نافه عشق میشکفت
پس از قرون بسیار
کلامت نرمتر از باران
بر شیروانی احساس مینشیند
و منطقت
باغ پر رویای اندیشه را
بارور میکند
تو را چه بنامم که بر ضریح بلند تفکرت
هنوز دانه چین معرفتیم
و رایتِ بشکوه علمت
در موجاموج نسیم اشراق
در تلألؤ کشف و شهود آفتاب
هنوز بر گنبد اعصار، پر میساید
و هر بار که از شطّ پر شوکت اندیشه ات
جرعه ای برمیگیریم
مست از صهبای الست
بی خود شده از آب حیات
سر بر مصطبه خم خانه ات می نهیم
و در باغهای بهشت
از ملک تا ملکوت
پرواز میکنیم
زهره نوربخش