«حسین بن منصور حلاج»، کذاب، گمراه کننده و منحرف از حق، نمایندگی حضرت منتظر - علیه السلام - را ادعا نمود و از بزرگان شیعه می خواسته است که نیابت او را بپذیرند، لذا نامه ای به «ابوسهیل نوبختی» می فرستد و از او می خواهد که به او بپیوندد و به او وعده ی مال و پول می دهد.
نوبختی در پاسخ می گوید: من مردی هستم که کنیزها را دوست دارم ولی پیری، مرا از آنان دور می کند، لذا نیاز دارم که هر جمعه، خضاب نمایم، برای همین، متحمل سختی و فشار می شوم، از تو می خواهم که مرا از خضاب بی نیاز کنی و از هزینه آن کفایتم کنی و محاسنم را سیاه نمایی، اگر چنین کردی، مرید تو می شوم و معلوم می گردد که راست می گویی!! و خلاصه من از بزرگترین یاران و مبلغان تو می شوم.
حلاج، در مقابل نوبختی، مبهوت شد و داستانش بین مردم پخش و شایع گردید و مایه ی خنده ی همگان گردید و فریبکاری و انحراف حلاج، برای همگان روشن شد.
یکی از دغلکاریهای حلاج چنین است: مرد زیرکی را به خانه اش دعوت کرد تا به او ایمان بیاورد، وقتی که به خانه اش آمد به او گفت: من این قدرت را دارم که دستم را به طرف دریا دراز کنم و ماهی تازه ای را بگیرم. سپس از اطاق بیرون آمد و ماهی بزرگی را که هنوز زنده بود، داخل اطاق آورد و رو به آن میهمان کرد و گفت: این معجزه ی من است. اتفاقا درب حیاط به صدا درآمد و کسی آن را دق الباب کرد، حلاج به سراغ درب خانه رفت و از طرفی، میهمان به حیاط خانه آمد و پرده و پوششی را دید، آن را کنار زد، دید حوضی است پر از آب و ماهیهای فراوانی در آن هست، یکی از آنها را زنده گرفت و آورد کنار ماهی حلاج گذاشت، وقتی که حلاج وارد اطاق شد، میهمان به او گفت: این هم معجزه من، حلاج مبهوت شد و او را از خانه بیرون کرد؛ چون که از نیرنگ حلاج، سردرآورده بود.
حلاج، خود را به زهد گرایی می زد و در کوههای اصفهان دیده شده که لباس پاره به تن داشته و ظرف آبی از پوست و چوبدستی به دست دارد.
فریبکاری دیگری از حسین بن منصور
او به بعضی از مریدهایش دستور می داد که در جای معینی از بیابان، مقداری نان و حلوا پنهان کنند، سپس با جمعی از مردم و یارانش به صحرا و بیابانها می رفتند و وقتی که - طبق برنامه قبلی - به آن نقطه می رسیدند، آن مرید مطلع می گفته چه خوب بود الان اینجا نان و حلوایی بود و همه ی ما می خوردیم. در این هنگام حلاج، به کناری می رفته و دو رکعت نماز می خوانده و از پروردگار می خواسته است که مثلا نان و حلوا روزی مردم کند و قهرا آن مرید مطلع، مقداری منتظر استجابت دعای حلاج می شده و سپس خود را به نان و حلوای پنهان، می رسانده و اعلان می کرده است که در اثر استجابت دعای حلاج، این نان و حلوا روزی ما شده و با این شیوه، برخی ساده لوحان را فریب می داده است. و برای او قداست فوق العاده ای می پنداشته اند تا جایی که به ادرار او تبرک می جسته اند.
و گفته شده که او ادعای ربوبیت کرده و از او نوشته ای پیدا شده است که در آن چنین بود: «اگر انسان سه روز و شب، روزه بگیرد و افطار نکند، سپس با سه برگ کاسنی، افطار نماید، خداوند او را از روزه ی ماه رمضان بی نیاز می کند!
و هر کس از اول شب تا صبح، دو رکعت نماز بخواند، او را از نماز، بی نیاز می کند! و هر کس تمام آنچه را که مالک می شود، در یک روز صدقه بدهد، از حج، بی نیاز می شود! و هر کس سر قبر شهدا در قبرستان قریش برود و ده روز در آنجا اقامت کند و نماز و دعا بخواند و روزه بگیرد و افطار نکند مگر با مختصری از نان جو و نمک، او را از عبادت و بندگی، بی نیاز می کند!!
«حلاج»، دارای بدعتهای فراوانی بود و سرانجام، حاکم مقتدر عباسی بر او اطلاع پیدا کرد و او را در سال ۳۰۹ قمری، به قتل رساند.
حسین بن منصور
- بازدید: 528