روزی مردی قصاب به کنیزکی مقداری گوشت فروخت و او را مغبون (1) نمود، کنیزک با حالت گریان از مغازه بیرون آمد، ناگاه علی (علیه السلام) را دید و از مرد قصاب نزد حضرت شکایت کرد.
علی (علیه السلام) با او به مغازه قصاب آمد، از او خواست که با کنیز انصاف را رعایت کند و سپس به عنوان مؤعظه فرمود: نسبت به این کنیز ستم نکن.
مرد قصاب که شخص امیر (علیه السلام) را نمی شناخت، دست خود را بلند کرد و گفت: برو بیرون ای مرد، حضرت بیرون آمد و چیزی نفرمود، اما دیگران به او گفتند: این مرد علی بن ابی طالب بود، مرد قصاب دست خود را قطع کرد و دست قطع شده را با دست دیگر خود گرفت و به دنبال حضرت آمد و وقتی به حضرت رسید، از ایشان عذر خواهی کرد. (مؤلف گوید: یعنی اظهار کرد شما را نشناختم و دستی که به جسارت شما بلند شد قطع کردم).
علی (علیه السلام) برای او دعا کرد و دست بریده را به جای خود وصل نمود (2).
**************************************
1) یعنی بیش از قیمت متعارف از او دریاقت کرد
2) بحار: ج 41، ص 203، مدینة المعاجز: ج 3، ص 154، خرائج و جرائح: ج 2، ص 758.
دستی که به شما جسارت نمود قطع کردم
- بازدید: 351