در شب احرام، علی (علیه السلام) صدای جوانی را شنید که می گریست، وقتی حضرت جلو رفت، ملاحظه نمود که نصف بدن آن جوان خشک شده است!
از او پرسید: چه شد که چنین شدی؟ عرض کرد: یا امیرالمؤمنین من شخص خوشگذرانی بودم، پدرم مرا نصیحت می کرد، روزی که مشغول نصیحت من بود (ناراحت شدم و دست بر روی او بلند کردم) و او را زدم!
پدرم در این مکان (مسجد الحرام) مرا نفرین کرد، سخن او که تمام شد، نصف بدن من خشک گردید! من بعدا رضایت او را به دست آوردم، بر شتری سوار شد تا بیاید و در همین مکان (مسجد الحرام) برایم دعا کند، اما در وسط بیابان بر اثر پریدن مرغی، شترش رمید و پدرم مرد.
در این هنگام علی (علیه السلام) چهار رکعت نماز خواند، سپس به آن جوان فرمود: برخیز به سلامت، ناگاه جوان در حالی که صحیح و سالم بود برخواست و ایستاد.
حضرت فرمود: راست گفتی که پدرت از تو راضی شد، اگر او راضی نبود تو سالم نمی شدی!(1)
این حدیث شریف اهمیت احترام به پدر را تذکر می دهد و این که ناراحت نمودن او چه بسا دارای عواقب دنیوی خطرناک می باشد، گذشته از عذاب های اخروی، همچنان که به پدران نیز هشدار می دهد که در نفرین نسبت به فرزندان خود عجله نکنند که چه بسا پشیمان شوند ولی موفق به اصلاح عواقب نفرین خود نگردند و همیشه نیز مانند امیرالمؤمنین (علیه السلام) یافت نمی شود تا کار را اصلاح کند.
**************************************
1) مدینة المعاجز: رقم 279 و مناقب این شهر آشوب: ج 2، ص 119 و بحار: ج 41، ص 209.
به دعای علی (علیه السلام) جوان فلج شفا یافت
- بازدید: 810