کلام خدا را کسی باید بیان کند که به همه جوانب و معانی آن آگاهی داشته و از خطا و لغزش مصون باشد، و به جز راسخان در علم یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (صلی الله علیه و آله و سلم) که از طرف خداوند برگزیده و انتخاب شده اند، کسی به همه زوایای کلام حق احاطه نداشته و نمی تواند مفسر و مبین واقعی برای آن باشد.
بنابراین تفسیر درست و خالی از خطا و اشتباه جز از طریق آنان به دست نمی آید، چرا که آنان قرین، عدل، همتا و هم سنگ و مخاطبان واقعی این قرآن بوده و فهم درست و دانش تام و تمام آن را در اختیار دارند. امام باقر (علیه السلام) در این باره می فرماید:
انما یعرف القرآن من خوطب به؛(1)
قرآن را تنها کسی می داند و می شناسد که مورد خطاب آن واقع شده است.
امام صادق (علیه السلام) نیز در این باره فرمود:
نحن قوم فرض الله عزوجل طاعتنا، لنا الانفال، و لنا صفو المال، و نحن الراسخون فی العلم؛(2)
ما گروهی هستیم که خداوند اطاعت ما را واجب کرده، انفاق و برگزیده اموال مختص ماست و ماییم راسخان در علم.
و نیز فرمود:
نحن الراسخون فی العلم فنحن نعلم تأویله؛(3)
ماییم راسخان در علم، پس ماییم که تأویل آن را می دانیم.
برای اثبات این سخن دلایل بسیار استواری وجود دارد و ما به منظور رعایت اختصار فقط حدیث بسیار معروف ثقلین را یادآور شده و به توضیحی مختصر درباره آن بسنده می کنیم.
حدیث ثقلین متواتر است و در میان احادیث متواتر جای گاهی بس بلند دارد و بسیاری از بزرگان حدیث با اختلافی اندک آن را ذکر کرده اند.
صحیح مسلم با چند سند این حدیث را نقل کرده است:
قام رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یوماً فینا خطیباً بماء یدعا خماً بین مکه و المدینه، فحمدالله و أثنی علیه و وعظ و ذکر ثم قال: أما بعد أیها الناس؛ فانما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربی فأجیب، و أنا تارک فیکم ثقلین، أولهما کتاب الله فیه هدی و نور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به، فحث علی کتاب الله و رغب فیه، ثم قال: و أهل بیتی، أذکرکم الله فی أهل بیتی، أذکرکم الله فی أهل بیتی، أذکرکم الله فی أهل بیتی...؛(4)
رسول خدا روزی بر کنار آبی به خم نام بردار بود و میان مکه و مدینه قرار داشت بین ما به خطبه خواندن برخاست، پس از حمد و ثنای خداوند به موعظه پرداخت، آن گاه فرمود: ای مردم، بدانید به من نوید داده شده که دیری نخواهد گذشت که رسول پروردگارم بر من درآید و من دعوت او را بپذیرم، من در میان شما دو چیز گران بها خواهم گذاشت، اول آنها کتاب خداست و نسبت به آن ترغیب کرد، سپس فرمود: و اهل بیتم، خدا را درباره اهل بیتم به شما یادآور می شوم، و سه بار این مطلب را تکرار کرد.
احمد بن حنبل نیز در مسند خویش از ابی سعید خدری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده که فرمود:
انی اوشک ان ادعا فاجیب و این تارک فیکم الثقلین، کتاب الله عزوجل و عترتی کتاب الله حبل ممدود عن السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و ان اللطیف الخبیر اخبرنی انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا بم تخلفونی فیهما؛(5)
دیری نپاید که من دعوت شوم و پذیرفته گردم، من در میان شما دو چیز گران بها می گذارم، کتاب خدای عزوجل و خاندانم را، کتاب خدا ریسمانی است که از آسمان تا زمین کشیده شده و خاندانم یعنی اهل بیتم، خدای مهربان مرا آگاه ساخت که این دو از هم جدا نمی شوند تا بر سر حوض بر من وارد گردند، پس ببینید در مورد آنها چگونه پس از من عمل خواهید نمود.
نظیر آن را طبرانی در معجم کبیر آورده است.(6)
این حدیث را مرمذی در جامع(7)، ابن مغازلی در مناقب(8) و حاکم نیشابوری در مستدرک الصحیین(9) با تصریح بودن آن طبق شرط بخاری و مسلم نیز روایت کرده اند؛ هم چنین ابن حجر در الصواعق المحرقه این حدیث را با طرق مختلف روایت کرده است... .(10)
با دقت در مضامین حدیث شریف ثقلین چند مطلب اساسی از آن به دست می آید که به اختصار عبارتند از:
1. پیامبر عترتش را با کتابی که لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه(11) قرین گردانده و تأکید کرده است که آن دو از هم جدا نشوند. بدیهی است هرگونه مخالفتی با کتاب از ایشان سرزند چه از سر عمد و یا اشتباه و یا غفلت باشد، در همه حال حقیقت افتراق تحقق یافته و این بر خلاف صریح حدیث است آن جا که می فرماید: فانهما لن یفترقا.
2. این حدیث دلیلی است بر برتری و برجستگی مقام علمی و دانش یعنی امامان (علیه السلام) و این که این دو گوهر نفیس یعنی قرآن و عترت، معدن علوم لدنی و اسرار، حکم، معارف و احکام الهی می باشند.
در این باره حجر می گوید: پیامبر قرآن و عترتش را ثقلین نامید، زیرا هر چیز خطیر، شریف، گران بها، عظیم و مصونی را ثقل گویند.(12)
3. متمسک به قرآن و عترت همیشه و تا ابد از گمراهی مصون خواهد بود و اگر قرار بود از عترت خطا یا لغزشی سرزند دیگر مصونیت بخش نمی تواند باشد، زیرا آن چیز مصونیت آور است که خود در ذاتش مصون باشد.
4. لزوم تمسک به قرآن و عترت هم زمان و هم سنگ، مطلب دیگری است که به وضوح از حدیث ثقلین استفاده می گردد، چرا که در متن حدیث آمده است: ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا و از این روشن تر عبارت ذیل روایت طبرانی است: فلا تقدموهما فتهلکوا و لاتعلموهما فانهما أعلم منکم(13) بنابراین باید در راه قرآن و عترت هم زمان سلوک نمود و یکی از آن دو از دیگری بی نیازی نخواهد آورد.
5. از این حدیث وجوب پیروی از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در تمامی مراحل و لزوم اعتقاد به زعامت علمی و دینی ایشان استفاده می گردد و چون این حیثیت تحقق نمی یابد مگر برای آن کسی که حائز مقام زعامت کبری و امامت عظمای پس از پیامبر باشد نتیجه آن اثبات این امر مهم خواهد بود.
تفتازانی نیز می گوید:
آیا نمی گری که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را به کتاب خدا قرین ساخت و تمسک بدیشان را مایه نجات از گمراهی دانست. معنای تمسک به کتاب چیزی جز گرفتن علم و هدایت از آن نیست و همین طور است درباره عترت.(14)
طبق این حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ملازمت و به هم پیوستگی بدون قید و شرط کتاب خدا را با عترت خویش خاطر نشان کرده و این نکته را تبیین نموده است که تنها اهل بیت او همسان و هم گام با قرآن پیش رفته و می توانند همراه با تحولات و انواع نیازهای جامعه بشری در هر عصر و دوره ای ضوابط، دستورها، قوانین و مقررات مورد نیاز را از قرآن استخراج کرده و موجبات هدایت مردم را فراهم سازند، چرا که آنان وارثان حقیقی پیامبر و یکی از دو ثقل اند که هر یک از دیگری جدایی ناپذیر و غیر قابل انفکاکند.
در حقیقت، تعبیر از قرآن و عترت به عنوان ثقلین و منحصر ساختن هدایت به پیروی و تمسک به این هر دو با هم و تأکید بر جدایی ناپذیری آنان و توصیه شدید بر وجوب ملازمت و متابعت از آنان و این که افتراق میان آن دو و به وجود آوردن موجبات تأخر هر یک از دیگری سبب گمراهی است بیان کننده رابطه بسیار نیرومند عترت با قرآن بوده و لزوم مراجعه به اهل بیت برای درک معارف بلند این کتاب و تبیین احکام و دستورهای نجات بخش آن را مبرهن می سازد.
علامه طباطبایی (قدس سره) در مقام تبیین این نکته که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیه السلام) - تبیین کننده قرآن بوده و برداشت آنها از قرآن به حکم خود قرآن حجیت دارد - هنگام تفسیر و استدلال به آیه شریفه: وأنزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون(15) چنین می گوید:
این آیه بر حجیت سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیان آیات قرآنی دلالت دارد و بیان اهل بیت (علیه السلام) نیز به بیان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ملحق می شود، دلیل این الحاق حدیث متواتر ثقلین و سایر ادله است.(16)
***********************************
1) روضه کافی، ج 8، ص 311، ح 485؛ تفسیر برهان، ج 1، ص 3 مقدمه.
2) همان.
3) تفسیر برهان، ج 2، ص 22، ح 15.
4) صحیح مسلم، ج 7، ص 122 - 123.
5) مسند احمد، ج 3، ص 17، 26 و 59 و ج 4، ص 367 و 371.
6) معجم کبیر طبرانی، ج 3، ح 267 و 2679 و ج 5، ح 25، 5، 5026 و 5028.
7) جامع کبیر ترمذی، ج 6، ص 125.
8) مناقب ابن المغازلی، ص 29 به بعد.
9) مستدرک الصحیین، ج 3، ص 161، ح 4711 / 309.
10) الصواعق المحرقه، ج 2، ص 652 به بعد.
11) فصلت، آیه 42.
12) الصواعق المحروقه، ج 2، ص 652.
13) معجم کبیر طبراین، ج 3، ص 2681.
14) شرح المقاصد، ج 1، ص 303.
15) نحل، آیه 44.
16) المیزان، ج 12، ص 261.
اصل دوم
- بازدید: 458