علت وجود مبهمات در قرآن

(زمان خواندن: 11 - 21 دقیقه)

یکی از پرسش هایی که درباره مبهمات قرآن باید به آن پاسخ داد این است که اساساً چرا در قرآن نام مبهم وجود دارد؛ به عبارت دیگر چرا خداوند به جای آن که به نام افراد یا اشیا تصریح کند به صورت مبهم به آنها اشاره کرده است؟
این پرسش در سده های نخستین اسلام نیز، گاه از طرف برخی اصحاب امامان مطرح شده است. در روایتی صحیح از ابی بصیر نقل شده که از امام صادق (علیه السلام) درباره آیه:
یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم؛(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید.
پرسیدم آن حضرت فرمود: این آیه در شأن علی بن ابی طالب و حسن و حسین (علیه السلام) نازل شده است، ابوبصیر می گوید: به آن حضرت عرض کردم مردم می گویند: اگر چنین است چرا نام علی و اهل بیت او در کتاب خدا نیامده است؟ حضرت فرمود: به آنان بگو: دستور به انجام نماز بر رسول خدا نازل شد، اما تعداد رکعت های آن که سه رکعت یا چهار رکعت است، نازل نشد و پیامبر آن را بیان کرد و دستور به انجام حج را نازل کرد، اما تعداد اشواط آن را - که هفت دور است - پیامبر بیان کرد، همین طور آیه فوق در شأن علی و حسن و حسین (علیه السلام) نازل شد... .(2)
به طور خلاصه علل وجود مبهمات در قرآن مجید در چند چیز بیان شده است:
1. در بعضی موارد که کلمه ای در قرآن مبهم آورده شده به این دلیل بوده است که در جای دیگر قرآن به طور روشن و واضح آمده است و با اعتماد بر همین بیان نیازی به واضح آوردن آن در جای دیگر نبوده است؛ مثلاً در آیه سه سوره فاتحه یوم الدین مبهم شده، زیرا اعتماد شده به سیاق آیات 17 - 19 سوره انفطار که به روشنی دلالت دارد مراد از یوم الدین روز قیامت است:
و ما أدارک ما یوم الدین ثم أداراک ما یوم الدین یوم لا تملک نفس لنفس شیئاً و الأمر یومئذ لله.
و یا این که در آیه هفت همین سوره الذین أنعمت علیهم به صورت مبهم آورده شده به دلیل اعتماد به توضیح و بیان آیه 69 سوره نساء که می گوید: پیامبران، صدیقان، صالحان و شهدا کسانی هستند که خداوند به آنها نعمت داده است:
فاولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء والصالحین.(3)
2. گاه واژه به دلیل شهرتش مشخص و معین است، از این رو لفظی که بر آن دلالت می کند به صورت مبهم آورده می شود، مانند آیه شریفه: اسکن أنت وزوجک الجنه؛(4) تو و همسرت در بهشت ساکن شوید، که زوجک اگر چه از نظر لفظ مبهم است ولی مشخص است که همسر آدم، حواست و نه کس دیگر، و یا در آیه شریفه:
ألم تر الی الذی حاج ابراهیم فی ربه؛(5)
آیا آن کسانی را که با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه کرد ندیدی.
آن کس که با ابراهیم محاجه کرد، مبهم است و نامش نیامده، اما روشن و مشخص و مشهور است که نمرود با ابراهیم مجادله و محاجه می کرد، به همین دلیل نام وی مبهم آمده است و یا در آیه:
لمسجد اسس علی التقوی من أول یوم أحق أن تقوم فیه؛(6)
مسجدی که از روز نسخت بر اساس تقوا بنیان نهاده شد سزاوارتر است که در آن نماز گزاری.
مسجد مبهم است و به احتمال زیادتر مسجد قباست، به قرینه من أول یوم در آیه، روشن است که نخستین مسجدی که در مدینه بنا شد مسجد قبا بوده است. البته بعضی نیز یوم را به معنای مدت و وقت گرفته اند؛ یعنی مسجدی که از اول زمان بنا، بر اساس تقوا بنا شد و بنابراین مسجد در آیه را مسجدالنبی دانسته اند؛ چنان که در حدیث نیز به همین معنا تفسیر شده است.(7) بعضی نیز هر دونظر را جمع کرده و معتقدند هر دو مسجد مراد آیه است.
3. یکی دیگر از علل مبهم آوردن نام افراد، پوشیده داشتن آنها و افشا نکردن نام آنهاست، به دلیل آن که گاهی این گونه سخن گفتن در جلب توجه افراد و مخاطبان مؤثرتر است و به همین جهت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز هر گاه خبردار می شد کسانی سخن ناروا بر زبان رانده اند خطبه می خواند و در خطبه اش نام افراد را نمی آورد، بلکه به صورت مبهم می فرمود: ما بال رجال قالوا کذا؛ چه شده است که مردانی چنین گفته اند. به عنوان نمونه، برای این علت از موارد زیر می توان یاد کرد: در آیه:
أو کلما عاهدوا عهداً نبذه فریق منهم؛(8)
و مگر نه این بود که یهود هرگاه پیمانی بستند، گروهی از ایشان آن را دور افکندند.
واژه فریق مبهم است و گفته اند مراد مالک بن صیف است که عهد شکنی کرده بود و خداوند به قصد عدم افشای نام وی به صورت مبهم به او اشاره کرده است. یا در آیه:
أم تریدون أن تسألوا رسولکم کما سئل موسی من قبل؛(9)
آیا می خواهید از پیامبر خود همان را بخواهید که قبلاً از موسی خواسته شد؟
نام کسانی که از رسول خدا سؤال کرده اند نیامده و با ضمیر مخاطب (ستئلوا) به آنها اشاره شده است. زرکشی می نویسد علت مبهم آوردن غالب نام های قرآن به همین مورد بر می گردد.
4. علت دیگر آن است که بسیاری از اوقات چون بر مشخص و معین آوردن نام کسی که یا چیزی فایده ای مترتب نیست به صورت مبهم آمده است؛ مثلاً در آیه:
أو کالذی مر علی قریه؛(10)
یا چون آن کس به شهری که بام هایش یک سر فرو ریخته بود، عبور کرد.
قریه مبهم است و مفسران گفته اند مراد شهر بیت المقدس است و آیه نام آن را نیاورد، چون فایده ای بر آن مترتب نیست؛ مهم نیست آن شخص از کنار کدام شهر می گذشته، بلکه مهم اصل حادثه است که آیه از آن خبر می دهد.
5. علت دیگر دلالت بر تعمیم است؛ یعنی به این علت نام افراد به صورت معین نیامده است تا مبادا کسانی بپندارند که حکم آیه به همان فرد اختصاص دارد، و موارد دیگر را شامل نمی گردد. بنابراین با عدم تصریح به نام افراد و آوردن لفظ مبهم، آیه به طور روشن بر عمومیتی که مقصود اصلی است دلالت می کند؛ چنان که آیه:
الذین ینفقون أموالهم باللیل و النهار سراً و علانیه فلهم أجرهم عند ربهم ولا خوف علیهم ولاهم یحزنون؛(11)
کسانی که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکار انفاق می کنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان برای آنان خواهد بود و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.
الذین مبهم آمده است، مفسران گفته اند مراد از الذین حضرت علی (علیه السلام) بوده و آیه در شأن آن حضرت نازل شده است، پس از آن که آن حضرت چهار درهم داشت یک درهم را در روز و یک درهم را در شب و درهم سوم را در پنهان و در هم چهارم را آشکارا انفاق کرد، آن گاه آیه نازل شد و به جای نام آن حضرت الذین آمد، تا دلالت کند هر کس دیگری که مانند آن حضرت انفاق کند مشمول حکم آیه که وعده به پاداش پروردگار و عدم ابتلا به خوف و حزن است، خواهد شد... .
نظیر آن در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) ذیل آیات:
ان الابر یشربون من کاس کان مزاجها کافوراً... و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و أسیراً...؛(12)
همانا نیکان از جامی نوشند که آمیزه ای از کافور دارد... و بینوا و اسیر و یتیم را با شدت نیاز خویش به طعام خوراک می دهند.
در این حدیث آن حضرت نزول این آیات را در شأن اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی فاطمه و علی و دو فرزند آنها دانسته است، پس از آن که آنان یک سوم غذای خود را به مسکینی و ثلث دیگر را به یتیم و ثلث آخر را به اسیری بخشیدند، سپس امام می فرماید: و این آیه در حق هر مؤمنی که عمل آنان را انجام دهد جاری است.(13)
6. گاه برای بزرگ داشت و تکریم کسانی که آیاتی در شأنشان نازل می شد بدون تصریح به نام آنها تنها صفاتشان ذکر شده و همین امر سبب مبهم آمدن لفظ است، مانند آیه:
ولایأتل أولوا الفضل منکم والسعه أن یؤتوا أولی القربی والمساکین...؛(14)
و سرمایه داران و فراخ دولتان شما نباید از دادن [مال ] به خویشاوندان و تهی دستان دریغ ورزند.
از برخی مفسران نقل شده که این آیه در شأن ابوبکر و پسر خاله فقیر وی، مسطح بن اثاثه، پس از ماجرای افک، نازل شد و ابوبکر که نفقه مسطح را تأمین می کرد، سوگند یاد کرد که دیگر به وی کمک نکند.(15) درباره نزول این آیه اقوال دیگری نیز دیده می شود؛ از جمله این که گفته شده آیه در شأن گروهی از صحابه نازل شد که سوگند یاد کردند به کسانی که در ماجرای افک و تهمت زدن به همسر پیامبر شریک بودند، صدقه ندهند.(16)
7. در مقابل مورد فوق گاه برای تحقیر فردی به جای آن که نام وی برده شود از صفت او یاد می شود؛ مثلاً نقل شده که آیه:
ان الذین کفروا بآیاتنا سوف نصلیهم ناراً...؛(17)
به زودی کسانی را که به آیات ما کفر ورزیده اند در آتشی سوزان در آوریم و آیه:
ان شانئک هو الابتر؛(18)
به درستی که دشمن تو خود بی تبار خواهد بود.
درباره عاص بن وائل به دلیل دشمنی های شدیدش نسبت به پیامبر نازل شد و به جای آن که در این دو آیه نام وی آورده شود از دو صفت مذموم وی که حاکی از دشمنی وی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تکذیب آیات الهی است، یاد شده است.
افزون بر هفت علت گذشته که زرکشی و دیگران بیان کرده اند علل دیگری را می توان برای مبهمات قرآن بیان کرد؛ از جمله:
8. یکی از مهم ترین و پرفایده ترین علل مبهمات در قرآن آن است که ذکر اوصاف به جای نام برای بیان علت حکم است و این همان مطلبی است که گاهی در مقام بیان آن می گویند: تعلیق حکم به وصف، مشعر به علیت است. یعنی این که هرگاه به جای ذکر نام افراد، صفت آنها بیان شده است، در حقیقت آن صفت علت بیان حکم را اعلام می کند؛(19) به عنوان مثال، بنا به نقل سیوطی و دیگران آیه:
ان المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم؛(20)
منافقان با خدا نیرنگ می کنند و حال آن که او با آنان نیرنگ خواهد کرد.
درباره عبدالله بن ابی و ابوعامر بن نعمان نازل شده است.(21)
با فرض نزول این آیه درباره این دو نفر، خداوند به جای نام بردن از این دو نفر واژه المنافقین را که یک وصف است به کاربرده است و ما از این تعبیر استنباط می کنیم که قرآن کریم با این وصف می خواهد علت حکم یعنی خدعه کردن با خدا را بیان کند؛ به عبارت دیگر قرآن با این تعبیر می خواهد اعلام کند آن چه سبب می شود افرادی چون عبدالله بن ابی و ابوعامر به فکر خدعه کردن با خدا و رسول خدا باشند نفاق آنهاست و تا این نفاق در آنها باشد آنان نیز در این اندیشه خدعه خواهند بود.
نمونه دیگر در مورد آیه نبأ دیده می شود که مفسران به اتفاق نزول آن را درباره ولید بن عقبه بن ابی معیط دانسته اند، پس از آن که وی به دروغ خبر امتناع حارث بن ضرار خزاعی بزرگ قبیله بنی المصطلق از پرداخت زکات برای پیامبر آورد، و زمینه جنگی میان مسلمانان و قبیله بنی المصطلق را فراهم ساخته بود و خداوند با نزول آیه فوق از مسلمانان خواست هرگاه شخصی فاسق خبری برای آنها آورده پیش از هر اقدامی درباره آن تحقیق کنند تا مبادا ندانسته به گروهی آسیب رسانند و بعد پشیمان شوند:(22)
یا أیها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنبأ فتبینوا أن تصیبوا قوماً بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین؛(23)
ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر فاسقی برایتان خبری آورد، نیک وارسی کنید، مبادا به نادانی گروهی را آسیب رسانید و [بعد] از آن چه کرده اید پشیمان شوید.
در این آیه نیز به جای ذکر نام ولید از وصف فاسق استفاده شد که این افزون بر آن که به فاسق بودن ولید، تصریح دارد، نشان می دهد علت دستور به تحقیق درباره خبر ولید، فاسق بودن وی است و اگر وی فاسق نمی بود چنین دستوری درباره خبر وی صادر نمی شد.
از این دست نمونه ها در میان مبهمات قرآن فراوان به چشم می خورد، چه درباره افراد با نقش منفی و چه درباره افراد با نقش مثبت؛ مثلاً در ذیل آیه شریفه:
یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین؛(24)
ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا کنید و با راستان باشید.
از امام امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل شده که پس از نزول این آیه سلمان از رسول خدا پرسید آیا این آیه عام است یا ویژگی گروه خاص؟ و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ داد: همه مردم مأمورند به این آیه عمل کرده و خود را با صادقان همراه کنند، اما مراد از صادقان در آیه تنها برادرم علی و اوصیای من پس از وی تا روز قیامت می باشند.(25) بنابراین، این آیه به جای تصریح به نام امام علی (علیه السلام) و فرزندان ایشان تعبیر صادقین را به کار برده است، تا بدین وسیله علت حکم یعنی همراهی و پیروی از امامان اهل بیت (علیه السلام) را بیان کند، که دستور به همراهی با آنان نه به این دلیل است که علی (علیه السلام) مثلاً پسر عموی پیامبر یا شوهر دختر اوست و یا دیگر امور خانوادگی و خویشاوندی، بلکه ملاک، صداقت همه جانبه آنهاست. روشن است که طبق آیه و تصریح رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همه مردم مخاطب آیه اند و باید در پی همراهی با صادقان باشند و طبعاً صادقانی نیز باید باشند که مردم با آنان همراهی کنند. این صادقان باشد، اما جز امام علی (علیه السلام) و امامان معصوم هرگز کسی چنین ادعایی نکرده است و نمی تواند هم چنین ادعایی کند.(26)
ظاهراً یکی از علل مبهم آمدن نام امام علی (علیه السلام) در آیه:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه وهم راکعون؛(27)
ولی و سرپرست شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند، همان کسانی که نماز برپا می دارند و در، حال رکوع زکات می دهند.
همین امر باشد. مفسران نزول این آیه را در شأن امام علی (علیه السلام) ذکر کرده اند و روایاتی نیز آیه را از اختصاصات آن حضرت دانسته است و شیعیان بالانفاق این آیه را یکی از ادله خلافت و امامت آن حضرت پس از رسول خدا دانسته اند.(28) با این همه این پرسش مطرح است که چرا به نام آن حضرت تصریح نشده است؟ شاید در جواب بتوان گفت به این جهت تصریح به نام آن حضرت نشده که آیه می خواهد ملاک ها را برای پیشوایی و ولایت بر مردم بیان کند و اساساً روش قرآن کریم این است که پیش از آن که اشخاص را به عنوان چهره هایی مثبت یا منفی معرفی کند ملاک ها و معیارهایی را که باید موجب اقبال به اشخاص یا عدم اقبال و روی گردانی از آنها بشود بیان می کند.
افزون بر آن که، ذکر اوصاف و بیان معیارها برای جانشینی پیامبر فایده تعمیم را نیز به همراه دارد و چنان که می دانیم این مطلب مورد عنایت امامان (علیه السلام) نیز قرار داشته و با استناد به این آیه بر امامت و ولایت خود استدلال کرده اند.(29)
نکته ای که در پایان تذکر آن لازم به نظر می رسد این که:
سیوطی در الاتقان، حدود 300 مورد از مبهمات قرآنی را برشمرده و آنها را تحت دو عنوان دسته بندی کرده است:
1. مبهمات الرجال و النساء و غیرهما.
2. مبهمات الجموع الذین عرف اسماء بعضهم.
این دسته بندی بسیار کلی بوده و درباره مبهمات قرآنی، دسته بندی کامل و دقیقی ارائه نشده است، ولی با دقت در موارد ذکر شده در روایات و آن چه سیوطی و دیگران آورده اند، می توان هر یک از مبهمات قرآنی را در ضمن یکی از مجموعه های پنج گانه زیر دسته بندی نمود:
1. مبهمات افراد؛
2. مبهمات جماعات و گروها؛
3. مبهمات اقوام و طوایف؛
4. مبهمات اماکن و جاها؛
5. مبهمات اوقات و ازمنه.
اینک برای تأکید بر نقش و کاربرد روایات در این بحث (تعیین مبهمات) چند مورد دیگر از روایات این باب را که به وسیله آنها از برخی مبهمات قرآنی ابهام زدایی شده است، یادآور شده و این بحث را پایان می بریم:
1. آیه مبارکه:
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً؛(30)
از میان مؤمنان مردانی هستند که به آن چه با خدا [عهد] بستند صادقانه و فاکردند، برخی از آنان به سوی او شتافتند و برخی از آنها در انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند.
ابهاماتی را در بردارد، توضیح این که:
در این آیه از گروهی از مردان که با خدای خویش پیمانی بسته اند، سخن به میان آمده است، ولی این که: آن پیمان چه بوده، این مردان که به صورت مبهم (رجال) از آنان سخن گفته شده چه کسانی اند، آنان که به پیمان وفا کرده اند، کیانند و بالاخره، بازمانده از گروه فوق که در انتظار وفای به عهد و پیمان خویش است چه کسی است، صریحاً بیان نشده است و از جهات فوق آیه مبهم است.
به مدد روایاتی چند این ابهامات برطرف شده و تصویری از همه آن چه در آیه به صورت مبهم آورده شده، برای ما به دست می آید و معلوم می گردد که آن مردان هم پیمان: علی بن ابیطالب (علیه السلام)، حمزه سیدالشهداء، جعفر بن ابی طالب، و عبیده بن حارث بوده اند، که با هم پیمان بسته بودند، در راه خدا و آرمان والای خویش یعنی اسلام، تا آخرین نفس پایدار مانده و هرگز عقب نشینی نکنند. از این گروه سه نفر در راه هدف مقدس خویش به فیض بزرگ شهادت نائل گشتند و به پیمان خویش وفادار ماندند و علی بن ابی طالب (علیه السلام) در انتظار فرا رسیدن لحظه دیدار یار و وفای به آن پیمان باقی ماند. به عنوان نمونه از میان انبوه روایاتی که در این باره وجود دارد موردی را ذکر می کنیم... .
عن أبی جعفر (علیه السلام) قال:
قال علی (علیه السلام)، کنت عاهدت الله عزوجل و رسوله (صلی الله علیه و آله و سلم) أنا و عمی حمزه و أخی جعفر و ابن عمی عبیده بن الحارث علی أمر وفینا به لله و لرسوله، فتقدمنی أصحابی و خلفت بعدهم لما أرد الله عزوجل فأنزل الله سبحانه فینا من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قصی نحبه حمزه و جعفر و عبیده و منهم من ینظر و ما بدلوا تبدیلاً فأنا المنتظر و ما بدلت تبدیلاً.(31)
2. در آیه مبارکه و آتیناه الحکم صبیاً(32) سخن از کسی به میان آمده که در کودکی از رشد برخوردار گشته و به او حکم عطا نموده اند، بدون این که به نام او تصریح شده باشد. با مراجعه به روایات معلوم می گردد که این فرد حضرت یحیی بن زکریا بوده است و ابهام موجود در آیه برطرف می شود.
عن ابن عباس و آتیناه الحکم صبیاً هو یحیی بن زکریا، أعطی الفهم و العباده و هو ابن سبع سنین.(33)
3. در آیه هیجدهم سوره مبارکه سجده نیز سخن از همسان نبودن مؤمن و فاسقی به میان آمده است، بدون این که به نام آن دو تصریح شده باشد، ولی در روایاتی همانند روایت ذیل این مؤمن و فاسق شناسایی و معرفی گردیده اند.
عن ابن عباس أن الولید بن عقبه قال لعلی بن أبی طالب (علیه السلام): أنا أبسط منک لساناً و أحد منک سناناً، و أملأ منک حشواً فی الکتیبه، فقال له علی (علیه السلام): علی رسلک فانک فاسق، فأنزل الله عزوجل أفمن کان مؤمنا کمن کان فاسقاً لا یستوون(34) یعنی علیاً (المؤمن) و الولید الفاسق.(35)
4. در آیه مبارکه:
واذ قال موسی لفتاه لا أبرح حتی أبلغ مجمع البحرین أو أمضی حقباً؛(36)
و هنگامی که موسی به جوان [همراه] خود گفت: دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو ریا برسم، هر چند سال ها سیر کنم.
سخن از جوانی به میان آمده است که همراه موسی و طرف گفت و گوی او قرار داشته است، ولی از نام وی ذکری به میان نیامده و مبهم است. این شخص به مدد روایات معین گشته و این ابهام برطرف شده است. ابوحمزه از امام باقر (علیه السلام) چنین نقل کرده که:
کان وصی موسی یوشع بن نون و هو الفتاه الذی ذکره الله فی کتابه؛(37)
وصی حضرت موسی، یوشع بن نون بود و این همان جوانی است که خداوند در کتابش از او یاد کرده است.
6. در آیات:
واضرب لهم مثلاً أصحاب القریه اذ جاءها المرسلون اذ أرسلنا الیهم اثنین فکذبوهما فعرزنا بثالث فقالوا انا الیکم مرسلون؛(38)
[داستان ] مردم آن شهری را که رسولان بدان جا آمدند برای آنان مثال بزن: آن گاه که دو تن سوی آنان فرستادیم و آن دو را تکذیب کردند، تا به فرستادن سومین آنان را تأکید کردیم، پس رسولان گفتند: ما به سوی شما به پیامبری فرستاده شده ایم.
سخن از شهر و دیاری به میان آمده که فرستادگان الهی برای هدایت وارد آن شهر شده اند، ولی از آن شهر نامی برده نشده است، و از این جهت آیه ابهام دارد، فرستادگان نیز که سه نفر بوده اند معرفی نگشته اند. این ابهام ها با مراجعه به روایاتی که در ذیل این آیات وارد شده اند برطرف گشته و به مدد این گونه احادیث در می یابیم که آن دیار، انطاکیه و آن سه مأمور الهی که به قصد هدایت وارد شهر شده اند از حواریون عیسی (علیه السلام) بوده اند که به دستور وی به انجام این مأموریت خطیر مبادرت ورزیدند. در برخی از روایات از آن فرستادگان به عنوان صادق، صدوق و سلام و یا شمعون نام برده است.(39)
*****************************
1) نساء، آیه 59.
2) اصول کافی، ج 1، ص 287، ح 1؛ تفسیر عیایش، ج 1، ص 249 و 250.
3) نساء، آیه 69.
4) بقره، آیه 35.
5) همان، آیه 258.
6) توبه، آیه 108.
7) ابن کثیر در تفسیرش روایات متعددی را در این مورد نقل کرده است، در یک روایت که نسائی، ترمذی و مسلم آن را نقل کرده اند و ترمذی آن را صحیح شمرده آمده است: که دو نفر درباره مسجد مورد اشاره این آیه مجادله می کردند، یکی می گفت که آن مسجد قیامت و دیگری می گفت آن مسجد رسول خداست و آن گاه این مجادله خود را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آن همین مسجد من است. ر.ک: تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 186 - 190.
8) بقره، آیه 100.
9) همان، آیه 108.
10) همان، آیه 259.
11) همان، آیه 274.
12) انسان، آیات 4 - 8.
13) تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 471، ح 20.
14) نور، آیه 22.
15) تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 2767؛ مجمع البیان، ج 4، ص 133؛ المیزان، ج 15، ص 106.
16) همان.
17) نساء، آیه 56.
18) کوثر، آیه 3.
19) این وجه را زرکشی، سیوطی و دیگران ذکر نکرده اند و نگارنده آن را از مقاله اعلام و مبهمات دایراه المعارف اعلام قرآن استفاده کرده اند.
20) نساء، آیه 142.
21) تفسیر در المنثور، ج 2، ص 668.
22) ر.ک: مجمع البیان، ج 9، ص 132؛ در المنثور، ج 7، ص 483 - 484؛ الکشاف، ج 4، ص 359؛ تفسیر صافی، ج 2، ص 589.
23) حجرات، آیه 6.
24) توبه، آیه 119.
25) طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 147.
26) ر.ک: تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 280 - 281.
27) مائده، آیه 55.
28) طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 450.
29) به عنوان نمونه ر.ک: اصول کافی، ج 1، ص 187، ح 7 و ص 189، ح 16؛ الاحتجاج، ج 1، ص 147 و 255 و ج 2، ص 450.
30) احزاب، آیه 23.
31) ر.ک: تفسیر برهان، ج 4، ص 429؛ تفسیر صافی، ج 2، ص 345؛ مناقب خوارزمی، ص 279، ح 270.
32) مریم، آیه 12.
33) فردوس الاخبار، ج 5، ص 122، ح 7371.
34) سجده، آیه 18.
35) تاریخ بغداد، ج 13، ص 323؛ تفسیر طبری، ج 21، ص 68، به نقل از عطا بن یسار.
36) کهف، آیه 60.
37) تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 272، ح 130.
38) یس، آیات 13 - 14.
39) برای تفصیل بیشتر ر.ک: تفسیر برهان، ج 4، ص 570 - 572.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page