تولد حضرت مهدي ومخفي بودن ولادتش

(زمان خواندن: 21 - 41 دقیقه)

 (إثبات الهداة ج 3 ص 668؛ وبحار ج 51 ص 4؛ ويوم الخلاص ص 86):
عن الرضا عليه السلام: سقط من بطن اُمّه جاثياً على رکبتيه، رافعاً سبابته نحو السماء ثمّ عطس فقال: الحمد الله ربّ العالمين، وصلَّى الله على محمّد وآله، عبد  ذاکر لله، غير مستنکف ولا مستکبر زعمت الظلمة أنَّ حجّة الله داحضة ولو أذن لنا في الکلام لزال الشکّ.
امام رضا عليه السلام فرمود: حضرت مهدي وقتي به دنيا آمد بر زانوان خود تکيه کرد ودو انگشت سبابه خود را به طرف آسمان گرفت سپس عطسه زد وفرمود: حمد خداي را که پروردگار عالميان است وصلوات بر محمد صلَّى الله عليه وآله وسلَّم وآل محمد عليه السلام به بنده ذکر کننده خداوند بودن سرکشي وبدون تکبر، ستمکاران را گمان اين است که حجت خدا از ميان رفته اگر بما اذن در سخن گفتن داده شود آنگاه شک وترديد از آنها برطرف شود.
(بحار ج 53 ص 60):
سئل الصادق عليه السلام: لا يرى وقت ولادته؟ فأجاب: بلى والله ليرى من ساعة ولادة إلى ساعة وفاة أبيه... إلى أن قال: ثمّ يغيب في آخر يوم الجمعة لثمان خلون من ربيع الأوّل سنة ستّين ومأتين.
از امام صادق عليه السلام پرسيده شد وقت ولادتش ديده مي شود (يعني امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف) جواب داد آري به خداوند ديده مي شود از ساعت ولادتش تا ساعت فوت پدر بزرگوارش آنگاه غايب مي گردد در آخرين لحظه روز جمعه که هشت روز از ربيع الاول گذشته باشد در سال دويست وشصت هجري.
(کشف الغمّة ج 2 ص 524؛ ومنتخب الأثر ص 288؛ وإثبات الهداة ج 3 ص 446):
عن أيّوب بن نوح قال: قلت لأبي الحسن الرضا: إنّا نرجو أن تکون صاحب هذا الأمر وأن يسوقه إليک عفواً بغير سيف فقد بويع لک وضربت الدارهم باسمک، فقال: (ما منّا أحد اختلف الکتب إليه واُشير إليه بالأصابع وسئل عن المسائل وحملت إليه الأموال إلاَّ اغتيل أو مات على فراشه حتَّى يبعث الله لهذا الأمر غلاماً منّا خفي المولد والمنشأ غير خفي في نفسه (نسبه نخ).
به روايت ايوب بن نوح گفت به امام رضا عليه السلام عرض کردم اميد وآرزوي ما اين است که شما صاحب الامر شما باشيد وولايت وحکومت به شما رسيده است بدون شمشير وخون ريزي وبراي شما بيعت گرفته شده وبنام مبارک شما سکه ها زده شده فرمود: از ما اهل بيت کسي نيست که نامه ها به او نوشته شود ومشار بالبنان باشد (يعني انگشت نما باشد) واز او مسائل احکام دين پرسيده شود واموال بيت المال بسوي او حمل گردد مگر اينکه ناگهان وغفلة او را مي کشند ويا در بسترش مي ميرد تا اينکه خداوند مبعوث فرمايد وبرانگيزد بر اين زمين جواني را از ما خاندان نبوت وامامت را که ولادت ومحل زندگي او مخفي باشد ولکن براي خود او مخفي نيست (و نسبت او مخفي نيست).
(بحار ج 51 ص 2):
عن الکيلني، عن علان الرازي، قال: أخبرني بعض أصحابنا أنَّه لمَّا حملت جارية أبي محمّد عليه السلام قال: (ستحملين ذکراً واسمه محمّد وهو القائم من بعدي).
به روايت کليني از علان رازي گفت خبر داد مرا بعضي از اصحاب ما زمانيکه کنيز حضرت ابي محمد امام حسن عسکري عليه السلام حمل برداشت وآبستن گرديد فرمود: زود است که به پسري بازدار شوي ونام او محمد است واو قائم عليه السلام بعد از من خواهد بود.
(إثبات الهداة ج 3 ص 668؛ وبحار ج 51 ص 5؛ وکتاب الغيبة للشيخ الطوسي ص 232):
عن نسيم خادم أبي محمّد عليه السلام قالت: قال لي صاحب الزمان عليه السلام وقد دخلت عليه بعد مولده بليلة فعطست عنده فقال لي: يرحمک الله، قالت نسيم: ففرحت بذلک، فقال لي: ألا اُبشرک في العطاس؟ فقلت: بلي، قال: هو أمان من الموت ثلاثة أيّام.
به روايت نسيم خادم حضرت ابي محمد عليه السلام گفت به نزد حضرت امام زمان عليه السلام پس از يک شيب از تولدش رفتم وقتي که به حضورشان رفتم عطسه زدم فرمود: خداوند ترا رحمت کند نسيم گفت من خشنود شدم به اين عنايت آگاه فرمود: آيا بشارت بدهم ترا درباره عطسه زدن گفتم آري فرمود: عطسه امان است از مرگ تا سه روز (و به روايت کليني تا ده شب).
(بحار ج 51 ص 5):
عن أبي جعفر العمري قال: لمَّا ولد السيد عليه السلام قال أبو محمّد عليه السلام: ابعثوا إلى أبي عمرو، فبعث إليه فصار إليه فقال: اشتر عشرة آلاف رطل خبزاً وعشرة آلاف رطل لحماً وفرّقه احسبه، قال علي بني هاشم: وعقَّ عنه بکذا وکذا شاة.
به روايت ابي جعفر عمري گفت زماني که حضرت امام زمان عليه السلام به دنيا آمد امام حسن عسکري عليه السلام فرمود کسي را به نزد ابي عمرو بفرستد وبه دنبالش فرستادند واو حاضر شد سپس فرمود: ده هزار پيمانه نان وده هزار پيمانه گوشت بخر وآنها را بين مردم تقسيم کن وگمان دارم فرمود بر بني هاشم تقسيم کن واز براي اين مولود فلان مقدار گوسفند عقيقه بده.
(کتاب الغيبة للشيخ الطوسي ص 222):
عن أحمد بن محمّد الأشعري، عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن عقبة بن جعفر قال: قلت لأبي الحسن عليه السلام: قد بلغت ما بلغت وليس لک ولد، فقال: يا عقبة بن جعفر إنَّ صاحب هذا الأمر لا يموت حتَّى يرى ولده من بعده.
به روايت احمد بن محمد اشعري از احمد بن محمد بن ابي نصر از عقبة بن جعفر گفت به امام رضا عليه السلام گفتم از شما سني گذشته وشما را فرزندي نيست فرمود: اي عقبة بن جعفر صاحب اين امر (يعني امامت وولايت) نمي ميرد تا اينکه فرزندش را که بعد از او بايد به امامت برسد ببيند.
(منتخب الأثر ص 286):
عن عبد  العظيم بن عبد  الله الحسني قال: قلت لمحمّد بن علي بن موسى: إنّي لأرجو أن تکون القائم من أهل بيت محمّد صلَّى الله عليه وآله وسلَّم الذي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً، فقال: يا أبا القاسم ما منّا إلاَّ قائم بأمر الله، وهادياً إلى دين الله، ولکن القائم الذي يطهّر الله به الأرض من أهل الکفر والجحود يملأها عدلاً وقسطاً هو الذي يخفي علي الناس ولادته ويغيب عنهم شخصه ويحرم عليهم تسميته هو سمي رسول الله وکنيته (وکنيه نخ) وهو الذي يطوي له الأرض، ويذلّ له کلّ صعب يجتمع إليه من أصحابه عدد أهل بدر ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلاً من أقصى الأرض... الحديث.
به روايت عبد  العظيم حسني عليه السلام گفت: به حضرت محمد بن علي بن موسى عليه السلام عرض کردم. من اميدوارم اينکه شما قائم عليه السلام از اهل بيت محمد عليه السلام باشد آنکه جهان را پر از عدل وداد کند چنانچه پر از ستم وجور شده باشد فرمود: اي ابو القاسم هيچ يک از ما نيست مگر اينکه قائم به امر خداوند وهدايت کننده در دين خداست ولکن قائم عليه السلام آن کس است که خداوند زمين را به وجود او از اهل کفر انکار پاک مي نمايد وزمين را پر از عدل وداد نمايد واو کسي است که ولادتش بر مردم مخفي است وشخص او از مردم غايب مي شود وبر مردم حرام است که نام مبارکش (م ح م د) را ببرند واو هم نام وهم کنيه با پيامبر صلَّى الله عليه وآله وسلَّم است واو کسي است که زمين در زير پاي او جمع مي شود واو کسي است که همه مشکلات در نزدش آسان مي گردد وبه دور او جمع مي شوند جمعيتي که عددشان به اندازه اهل بدر (سيصد وسيزده نفر مرد) از نقاط دور دست زمين خواهد بود.
(منتخب الأثر ص 287):
قال علي بن الحسين سيّد العابدين عليه السلام: (القائم منّا يخفى على الناس ولادته حتَّى يقولوا: لم يولد بعد، ليخرج حتَّى يخرج وليس لأحد في عنقه بيعة).
امام سجاد علي بن الحسين عليه السلام زين العابدين عليه السلام فرمود: قائم از ما آل محمد عليه السلام ولادتش بر مردم مخفي مي ماند تا آنکه گويند هنوز به دنيا نيامده است تا روزي که قيام وخروج کند از کسي در گردن مبارکش بيعتي نباشد.
عن أبي بصير رحمه الله عن أبي عبد  الله قال: (صاحب هذا الأمر تخفى ولادته عن هذا الخلق لئلاَّ يکون لأحد في عنقه بيعة إذا خرج، ويصلح الله عزَّ وجلَّ أمره في ليلة واحدة).
به روايت ابي بصير رحمه الله از امام صادق عليه السلام فرمود: صاحب اين امر يعني (امام زمان  عليه السلام ) ولادتش از مردم مخفي مي ماند تا اينکه براي کسي حق بيعتي بر آن حضرت نباشد وزماني که قيام کند وخروج نمايد خداوند کارش را در يک شب به اصلاح آورد (و در قيام خود مشکلي نخواهد داشت).
(منتخب الأثر ص 288):
عن أبي جعفر قال: (القائم من تخفى ولادته على الناس).
به روايت امام باقر عليه السلام فرمود: حضرت قائم عليه السلام کسي است که ولادتش بر مردم مخفي ماند.
(منتخب الأثر ص 288؛ وإثبات الهداة ج 3 ص 461):
عبد  الله بن عطاء قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: إنَّ شيعتک بالعراق کثيرة، فوَالله ما في أهل بيتک مثلک فقال: (يا عبد  الله بن عطاء قد أمکنت الحشو (الحشوة نخ) من أذنيک، والله ما أنا بصاحبکم)، قال: (أنظروا من تخفى على الناس ولادته فهو صاحبکم).
عبد  الله بن عطا گويد به امام باقر عليه السلام عرض کردم شما را در عراض شيعيان زيادي است وبه خداوند سوگند در اهل بيت شما مانند کسي نيست، فرمود: اي عبد  الله بن عطاء پرده هاي گوشت را خاک گرفته به خداوند سوگند من آن صاحب الامري که تو نظر داري نيستم بنگريد از ما کسي که ولادتش بر مردم مخفي باشد پس اوست صاحب الامر.
(نور الثقلين ج 4 ص 125):
عن عبد  الله بن سنان عن أبي عبد  الله عليه السلام: قال سمعته يقول: (في القائم عليه السلام سُنّة من موسى بن عمران  عليه السلام)، فقلت: وما سُنّته من موسى بن عمران؟ قال: (خفاء مولد وغيبة عن قومه)، فقلت: وکم غاب موسى عن أهله؟ قال: (ثمانية وعشرين سنة).
به روايت عبد  الله بن سنان از امام صادق عليه السلام گفت: شنيدم که آن حضرت درباره حضرت قائم عليه السلام مي فرمود: که آن حضرت را روشي از موسى عليه السلام است. پس من گفتم: آن سنت چه بوده است که ايشان از موسى بن عمران دارند فرمود: مخفي بودن تولد آن حضرت وپنهان شدنش از قوم خود، پس من پرسيدم که موسى چند سال از قوم خود غايب بود؟ فرمود: بيست وهشت سال.
(إثبات الهداة ج 3 ص 484):
عن غياث بن أسيد، قال: ولد المهدي، يوم الجمعة، اُمّه ريحانة، ويقال لها: نرجس، ويقال لها: صيقل، ويقال لها: سوسن.
به روايت غياث بن اسيد گفت: حضرت مهدي عليه السلام از مادرش ريحانه که او را نرجس مي گفتند در روز جمعه متولد شد ونام ديگري که مادرش را مي ناميدند صيقل بود ونيز سوسن هم مي خواندند.
(کشف الغمّة ج 2 ص 449؛ وکتاب الغيبة للشيخ طوسي ص 232؛ وأصول الکافي ج 1 ص 327):
عن أبي هاشم الجعفري قال: قلت لأبي محمّد الحسن بن علي عليه السلام: جلالتک تمنعني من مسألتک فتأذن لي أن أسألک؟ فقال: (سل)، قلت: يا سيّدي هل لک ولد؟ قال: (نعم)، قلت: فإن حدث فأين أسأل عنه؟ قال: (بالمدينة).
ابي هاشم جعفري گويد: به حضرت ابي محمد امام حسن عسکري عليه السلام عرض کردم: مقام وعظمت شما مانع مي شود آنچه قصد پرسش دارم از شما بپرسم آيا اجازه مي فرمائيد که از شما چيزي بپرسم؟ فرمود: بپرس، عرض کردم اي آقا وسرورم آيا براي شما فرزندي هست؟ فرمود: آري، گفتم: اگر براي شما حادثه اي رخ دهد (يعني اگر از دنيا برويد) در کجا از او پرسش وسئوال نمايم؟ فرمود: در مدينه.
(إثبات الهداة ج 3 ص 440):
عن داود بن القاسم قال: سمعت أبا الحسن عليه السلام يقول: (الخلف من بعدي الحسن، فکيف لکم بالخلف من بعد الخلف؟)، قلت: ولِمَ جعلني الله فداک؟ قال: (لأنَّکم لا ترون شخصه).
داود بن قاسم گفت: از امام علي النقي عليه السلام شنيدم مي فرمود: جانشين من بعد از من حضرت امام حسن عسکري عليه السلام است پس چگونه است حال شما درباره جانشين بعد از جانشين؟ (يعني درباره جانشين امام عسکري عليه السلام چه مي انديشيد) گفتم: چرا خدا مرا فداي شما گرداند، فرمود: چون شما نمي توانيد شخص او را ببينيد.
(إثبات الهداة ج 3 ص 446):
عن عبد الله بن عطاء عن أبي جعفر عليه السلام في حديث قال: (أنظروا من خفي على الناس ولادته فذاک صاحبکم، إنَّه ليس منّا أحد يشار إليه بالأصابع ويمضع بالألسن إلاَّ مات غيظاً أو رغم أنفه).
به روايت عبد الله بن عطا از ابي جعفر عليه السلام در ضمن حديثي فرمود: نگاه کنيد به کسي که ولادتش بر مردم مخفي است پس او صاحب امر است به تحقيق نيست از ما کسي که شناخته شده باشد در نزد مردم وانگشت نما باشد ودر زبانهاي مردم نامش باشد مگر اين از غيظ وخشم که بميرد يا برغم انف او را خانه نشين سازند.
(بحار ج 51 ص 4؛ وإثبات الهداة ج 3 ص 483):
عن الکليني رضوان الله عليه قال: حدَّثنا علي بن محمّد قال: ولد الصاحب للنصف من شعبان سنة خمس وخمسين ومأتين.
به روايت کليني رضوان الله عليه گفت: علي به محمد براي ما حديث کرد وگفت حضرت صاحب الامر عليه السلام در نيمه شعبان سال دويست وپنجاه وپنج به دنيا آمد.
(إثبات الهداة ج 3 ص 484):
عن محمّد بن الکرخي قال: سمعت أبا هارون رجلاً من أصحابنا قال: رأيت صاحب الزمان عليه السلام وکان مولده يوم الجمعة سنة ستّ وخمسين ومأتين.
محمد کرخي گفت شنيدم ابا هارون که مردي از اصحاب ماست گفت: ديدم صاحب الزمان عليه السلام را وروز تولدش روز جمعه سال دويست وپنجاه وشش بوده است.
(إثبات الهداة ج 3 ص 484؛ وبحار ج 51 ص 51):
عن الحسن المندر عن حمزة بن أبي الفتح قال: جائني يوماً فقال لي: البشارة ولد البارحة في الدار مولود لأبي محمّد عليه السلام وأمر بکتمانه، قلت: وما اسمه؟ قال: سمّي بمحمّد وکنّي بجعفر.
حسن بن منذر گويد که حمزة بن ابي الفتح روزي به نزدم آمد وگفت بشارت ومژده باد ترا ديشب فرزندي براي حضرت ابي محمد عليه السلام بدنيا آمده است وامر فرمود که تولدش را مخفي نگهدارند گفتم: اسم او را چه گزارده گفت: اسم مبارکش محمد عليه السلام وکنيه وي ابي جعفر است.
(إثبات الهداة ج 3 ص 484؛ وبحار ج 51 ص 16):
عن أحمد بن الحسن بن إسحاق القمي قال: لمَّا ولد الخلف الصالح ورد من مولانا أبي محمّد الحسن بن علي عليه السلام على يدي أحمد بن إسحاق کتاب وإذا فيه مکتوب بخطّ يده الذي کان ترد به التوقيعات عليه: (ولد المولود فليکن عندک مستوراً وعن جميع الناس مکتوماً فإنّا لم نظهره إلاَّ للأقرب لقرابته، والموالي لولايته أحببنا إعلامک ليسرّک الله کما سرَّنا والسلام).
احمد بن حسن بن اسحاق قمي گفت: زماني که خلف صالح حضرت مهدي عليه السلام تولد يافت از مولاي ما حضرت ابي محمد حسن بن علي عليه السلام نامه اي به دست احمد بن اسحاق رسيد وآن نامه را با دست خط مبارک امام عليه السلام خطاب به احمد بن اسحق که توقيعات مبارکه امام عليه السلام به او مي رسيد آمده بود: فرزند ما به دنيا آمد واين موضوع را نزد خود پنهان دار وبه کسي چيزي مگو ومن هم به کسي جز اقرباي نزديک ودوستان وپيروان ولايت نخواهم گفت وخداوند ترا مسرور خوشحال سازد چنانچه ما خوشحال ومسروريم والسلام.
(إثبات الهداة ج 3 ص 485):
عن محمّد بن معاوية بن حکيم ومحمّد بن أيّوب بن نوح ومحمّد بن عثمان العمري قالوا: عرض علينا أبو محمّد عليه السلام ابنه ونحن في منزله وکنّا أربعين رجلاً فقال: (هذا إمامکم من بعدي وخليفتي عليکم أطيعوه ولا تتفرَّقوا من بعدي فتهلکوا في أديانکم أمَا إنَّکم لا ترونه بعد يومکم هذا)، فما مضت إلاَّ أيّام قلائل حتَّى مضى أبو محمّد).
به روايت محمد بن معاويه بن حکيم ومحمد بن ايوب بن نوح ومحمد بن عثمان العمري گفتند حضرت ابا محمد عليه السلام فرزندانش را به ما نشان داد وما که چهل نفر بوديم رد منزل امام عليه السلام حضور داشتيم بما فرمود: اين امام شما وجانشين پس از من بر شما است پيروي واطاعت از فرمانش نمائيد وپس از من متفرق نگرديد که در آن صورت هلاک مي شويد ودين خود را از دست مي دهيد آگاه باشيد از اين پس او را نخواهيد ديد پس از اين ديدار چند روز نگذشت که حضرت امام حسن عسکري عليه السلام شهيد شد.
(بحار ج 52 ص 95؛ وإثبات الهداة ج 3 ص 486):
عن أبي بصير رحمه الله عن أبي عبد الله عليه السلام قال: (صاحب هذا الأمر تعمى ولادته على الناس لئلاَّ يکون لأحد في عنقه بيعة إذا خرج).
به روايت ابي بصير رحمه الله از امام صادق عليه السلام فرمود: صاحب الامر ولادتش بر مردم ناپيدا باشد تا وقتي که قيام مي کند از کسي حقي وبيعتي بر گردنش نباشد.
(کتاب الغيبة للشيخ الطوسي ص 223):
عن أبي هاشم الجعفري قال: کنت محبوساً مع أبي محمّد صلوات الله عليه في حبس المهتدي من الواثق فقال لي: (يا أبا هاشم إنَّ هذا الطاغي أراد أن يعبث بالله في هذه اليلة وقد بتر الله تعالى عمره وقد جعله الله للقائم من بعده ولم يکن لي ولد وسأرزق ولداً)، قال أبو هاشم: فلمَّا أصبحنا وطلعت الشمس شغب الأتراک علي المهتدي فقتلوه وولي المعتمد مکانه وسلَّمنا الله.
ابي هاشم جعفري گفت با امام حسن عسکري عليه السلام در زندان مهتدي پسر واثق بودم پس بمن فرمود: اي ابا هاشم اين طاغي وستمگر قصد دارد با خداوند در اين شب پيکار کند (مقصود قصد کشتن امام را داشت) وخداوند عمرش را کوتاه مي نمايد وخداوند قرار داد اين سلطنت را به حاکم پس از او مقرر فرموده واکنون برايم فرزندي نيست وبزودي خداوند به من فرزندي عطا فرمايد، ابو هاشم گفت: صبح همان شب ترکها بر خوابگاه مهتدي ريختند واو را بقتل رساندند ومعتمد بجاي او نشست وخداوند ما را نجات داد.
(إثبات الهداة ج 3 ص 616):
روى الحسن بن محمّد بن علي المهلبي الحلّي من علمائنا في کتاب الأنوار البدرية مولد المهدي عليه السلام من طرق العامّة فقال: وما ذکره الناصب من إجماع أهل التاريخ على أنَّ الحسن العسکري مات ولا عقب له ولا نسل باطل بما رواه الکنجي الشافعي في کتاب المناقب، فإنَّه ذکر في تاريخ الإمام أبي محمّد الحسن العسکري عليه السلام أنَّه قبض يوم الجمعة لثلاث ليال خلون من ربيع الأوّل سنة ستّ وستّين ومائتين وخلَّف ابنه وهو الإمام المنتظر، وبه يختم الکتاب ويذکر مفرداً.
حسن بن محمد بن علي مهلبي حلبي از علماي ما در کتاب الانوار البدريه که تولد حضرت مهدي عليه السلام را از طريق عامه روايت کرده پس گفت: آنچه ناصبي ها گويند از اينکه اهل تاريخ متفق هستند بر اينکه امام حسن عسکري از دنيا رفت واز او فرزند ونسلي نماند باطل است. به دليل اينکه گنجي شافعي در کتاب مناقب در تاريخ امام ابي محمد حسن عسکري عليه السلام آورده که آن حضرت در روز جمعه سه روز از ربيع الاول گذشته به سال 226 از دنيا رفت وجانشين وي فرزندش آن امام منتظر بوده وبه آن حضرت مقام ولايت ختم وبتنهايي ياد مي شود.
(إثبات الهداة ج 3 ص 666):
عن موسى بن محمّد بن حمزة بن موسى بن جعفر عليه السلام عن حکيمة بنت محمّد بن علي بن موسى عليه السلام في حديث ولادة القائم عليه السلام بعد ما ذکرت أنَّه لم يکن باُمّه أثر تلک الليلة قالت: فأخذتني فترة وأخذتها فترة، فانتبهت بحسّ سيّدي عليه السلام فکشفت الثوب عنه فإذا أنا به عليه السلام ساجداً يتلقّى الأرض بمساجده، فضممته عليه السلام إليَّ فإذا أنا به نظيف منظَّف، فصاح بي أبو محمّد عليه السلام: (هلمّي إليَّ ابني يا عمّه)، فجئت به إليه، فوضع يده تحت ألييه وظهره ووضع قدميه على صدره. ثمّ أدلى لسانه في فيه، ثمّ أمر يده على عينيه وسمعه ومفاصله ثمّ قال: (تکلَّم يا بني) فقال: (أشهد أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شريک له، وأشهد أنَّ محمّداً رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم) ثمّ صلَّي على أمير المؤمنين عليه السلام وعلى الأئمّة عليهم السلام إلى أن وقف على أبيه، ثمّ أحجم ثمّ قال أبو محمّد عليه السلام: (اذهبي به إلى اُمّه ليسلّم عليها وأتيني به)، فذهبت به فسلَّم عليها ورددته فوضعته في المجلس الحديث، وفيه أنَّه عليه السلام فعل يوم السابع مثل ذلک من الکلام والإقرار، وأنَّه تلا هذه الآية: (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا ... الآية) والتي بعدها.
به روايت موسى بن محمد بن حمزة بن موسى بن جعفر عليه السلام از حکيمه دختر حضرت محمد بن علي بن موسى عليه السلام در تاريخ ولادت حضرت قائم عليه السلام بعد از آنکه گفت از مادرش هيچگونه آثار حاملگي در آن شب نبود. مرا خواب در ربود ومادرش هم چنين شد وبه صداي سيد ومولايم امام زمان از خواب بيدار شدم پارچه از صورت او برداشتم ديدم او در حال سجده است ومساجد هفتگانه است بر زمين قرار دارد او را در آغوش کشيدم ديدم پاکيزه ونظيف از هر چيزي است در اين هنگام صداي ابومحمد امام حسن عسکري عليه السلام را شنيدم مي فرمود: اي عمه فرزندم را به نزد من آور من او را به نزد حضرت بردم واو دست مبارک خود را در زير کفلها وپشت او نهاد وپاهايش را بر سينه مبارک خود گذاشت سپس زبانش را در دهانش قرار داد آنگاه دست مبارکش را بر چشمها وگوشها ومفاصل بدنش کشيد وفرمود: سخن بگو اي فرزندم فرمود: شهادت مي دهم اينکه خدائي جز خداي بي همتا نيست وشهادت مي دهم محمد صلَّى الله عليه وآله وسلَّم رسول خداست سپس صلوات ودرود فرستاد تا اينکه بر پدر خود توقف کرد وايستاد وخاموش ماند آنگاه حضرت ابومحمد عليه السلام فرمود: او را به نزد مادرش ببر تا بر مادرش سلام گويد وبه نزد سرگردان من او را برداشتم وبه نزد مادرش بردم وبر مادرش سلام کرد وروبرگرداندم ودر مجلس امام عليه السلام نهادم ودر اين حديث آمده است امام عليه السلام اين عمل را در روز هفتم هم مانند روز اول از اقرار به شهادتين وغيره انجام داد سپس آيه شريفه را قرائت نمود (ما اراده کرديم که بر مستضعفان منت گذاريم وآنان را پيشوا سازيم ووارثان زمين گردانيم) تا آخر آيه ونيز آيه بعدي را تلاوت فرمود.
(إثبات الهداة ج 3 ص 667):
عن محمّد بن إبراهيم عن محمّد بن عبد الله عن حکيمة بنت محمّد بن علي بن موسى عليه السلام في حديث ولادة القائم عليه السلام قالت: فأقبلت أقرأ _ أي على نرجس _، وقلت لها: ما حالک؟ قالت: ظهر الأمر الذي أخبرک به مولاي، فأقبلت أقرأ عليها کما أمرني فأجابني الجنين من بطنها يقرأ کما أقرأ وسلَّم عليَّ، قالت حکيمة: ففزعت لمَّا سمعت فصاح بي أبو محمّد عليه السلام: (لا تعجبين من أمر الله إنَّ الله ينطقنا بالحکمة صغاراً، ويجعلنا حجّة في أرضه کباراً)، فلم يستتمم الکلام حتَّى غيّبت عنّي نرجس فلم أرَها کأنَّه ضرب بيني وبينها حجاب، فعدوت نحو أبي محمّد عليه السلام أنا صارخة، فقال لي: (ارجعي يا عمّة فإنَّک ستجدينها في مکانها)، قالت: فرجعت فلم ألبث أن کشف الحجاب الذي بيني وبينها، وإذا أنا بها وعليها من أثر النور ما غشي بصري، وإذا أنا بالصبي ساجداً على وجهه، جاثياً على رکبتيه، رافعاً سبّابتيه نحو السماء وهو يقول: (أشهد أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شريک له، وأنَّ محمّداً رسول الله وأنَّ أبي أمير المؤمنين) ثمّ عدَّ إماماً إماماً إلى أن بلغ نفسه فقال: (اللهم أنجز لي ما وعدتني وأتمم لي أمري، وثبّت وطأتي، واملأ الأرض بي عدلاً وقسطاً)، فصاح بي أبو محمّد عليه السلام فقال: (يا عمّة تناوليه وهاتيه)، فتناولته وأتيت به نحوه، فلمَّا صرت بين يدي أبيه وهو على يدي سلَّم على أبيه، فتناوله الحسن عليه السلام منّي والطير ترفرف على رأسه فصاح بطير منها فقال له: (احمله واحفظه ورده إلينا في کلّ أربعين يوماً)، فتناوله الطير وطاربه في جوّ السماء وأتبعه سائر الطير، فسمعت أبا محمّد عليه السلام يقول: (أستودعک الذي استودعت اُمّ موسى)، فبکت نرجس فقال لها: اُسکتي فإنَّ الرضاع محرَّم عليه إلاَّ من ثدييک وسيعاد إليک کما ردّ موسى إلى اُمّه، وذلک قوله تعالى: (فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَلا تَحْزَنَ) قالت حکيمة: فقلت: ما هذا الطاير؟ قال: (هذا روح القدس الموکَّل بالأئمّة يوفّقهم ويسدّدهم ويزيّنهم بالعلم)، قالت حکيمة: فلمَّا کان بعد أربعين يوماً ردّ الغلام ووجه إليَّ ابن أخي، فدعاني فدخلت عليه، فإذا أنا بالصبي يمشي بين يديه، فقلت: سيّدي هذا ابن سنتين فتبسَّم عليه السلام ثمّ قال: (إنَّ أولاد الأنبياء والأوصياء إذا کانوا أئمّة ينشأون بخلاف ما ينشؤا غيرهم، وإنَّ الصبي منّا إذا أتى عليه شهر کان کمن يأتي عليه سنة، وإنَّ الصبي منّا ليتکلَّم في بطن اُمّه ويقرأ القرآن ويعبد ربّه عزَّ وجلَّ، وعند الرضاع تطيعه الملائکة وتنزل عليه صباحاً ومساءً)، قالت حکيمة: فلم أزل أرى ذلک الصبي في کلّ أربعين يوماً إلى أن رأيته رجلاً قبل مضي أبي محمّد عليه السلام بأيّام قلائل فلم أعرفه فقلت لابن أخي: من هذا الذي تأمرني أن أجلس بين يديه؟ فقال: (ابن نرجس وهو خليفتي من بعدي، وعن قليل تفقدوني فاسمعي له وأطيعي)، قالت حکيمة: فمضى أبو محمّد عليه السلام بعد ذلک بأيّام قلائل وافترق الناس کما ترى، والله إنّي لأراه صباحاً ومساءً وأنَّه لينبّئني عمَّا تسئلوني عنه فأخبرکم ووالله إنّي لأريد أن أسأله عن الشيء فيبدأني به، وإنَّه ليرد عليَّ الأمر فيخرج إليَّ جوابه من ساعته من غير مسألتي، وقد أخبرني البارحة بمجيئک إليَّ، وأمرني أن أخبر بالحقّ، قال محمّد بن عبد الله، فوَالله لقد أخبرتني حکيمة بأشياء لم يطلع عليها أحد إلاَّ الله عزَّ وجلَّ، فعلمت أنَّ ذلک صدق وعدل من الله عزَّ وجلَّ وأنَّ الله قد اطلعه على ما لم يطلع عليه أحداً من خلقه.
به روايت محمد بن ابراهيم از محمد بن عبد الله از حکيمه دختر حضرت امام محمد بن علي بن موسى عليه السلام در حديث ولادت حضرت قائم عليه السلام گفت: آمدم تا براي نرجس عليه السلام قرآن بخوانم وگفتم باو حالت چطور است فرمود آن خبري که مولايم بتو داده بود نزديک شده است (يعني ولادت حضرت مهدي  عليه السلام) من جلو آمدم که حسب دستور امام عليه السلام براي نرجس قرآن بخوانم شنيدم کودک وجنين در شکم مادر هر آيه اي را من مي خوانم او با من تکرار مي کند وبر من سلام گفت حکيمه گفت: از اين روي مرا وحشتي گرفت صداي امام حسن عسکري ابو محمد عليه السلام را شنيدم مي فرمود: اي عمه از امر خداوند تعجب مکن خداوند به حکمت خود ما را در کودکي بسخن در مي آورد ودر بزرگي ما را حجت خود روي زمين قرار مي دهد هنوز سخن امام عليه السلام به پايان نرسيده بود که نرجس از نظرم غايب شد وديگر او را نديدم مثل اينکه بين من واو پرده اي حاجب شده باشد پس من بسوي حضرت ابي محمد عليه السلام دويدم در حاليکه فرياد مي کردم پس امام عليه السلام بمن فرمود: اي عمه برگرد بار ديگر خواهي او را ديد که در جاي خودش مي باشد گفت: برگشتم لحظه اي نگذشت که پرده بر کناري رفت در اين هنگام او ومادرش را ديدم وبر مادر اثر نور ديدم به طوري که چشم من خيره شد در اين هنگام کودک را ديدم که در حال سجده پيشاني بر زمين نهاده بر زانوي مبارک تکيه کرده انگشتان سبابه اش را بطرف آسمان بلند کرده ومي فرمود شهادت بر وحدانيت خدا مي دهم وشهادت به رسالت رسول خدا صلَّى الله عليه وآله وسلَّم وشهادت مي دهم پدرم علي عليه السلام امير مؤمنان است آنگاه امامان را يکي پس از ديگري شمرد تا اينکه به خدا رسيد وفرمود: خداوندا امرم را آنچه بمن وعده داده اي وفا نما وامرم را تمام کن وگامهاي مرا در اين امر ثابت گردان وزمين را بوسيله من پر از عدل وداد فرما در اين هنگام امام عليه السلام با صداي بلند فرمود: عمه فرزندم را به نزد من بياور ومن کودک را به امام عليه السلام سپردم زماني که از دستم بدست پدرش مي سپردم بر پدرش سلام کرد وامام عليه السلام فرزندش را از من گرفت مرغاني را در بالاي سر مولود در پرواز ديدم امام عليه السلام به مرغي از آن مرغان دستور داد: او را بگير ومحافظت نما وهر چهل روز يکبار به نزد من بياور مرغ او را گرفت وبه هوا پرواز کرد ومرغان ديگر در پي او بپرواز درآمدند شنيدم که امام حسن عسکري عليه السلام مي فرمود: سپردم ترا به آن کسي که مادر موسى، موسى را به او سپرد در اين هنگام نرجس به گريه آمد وامام عليه السلام به او فرمود: ساکت باشد شير خوردن بر اين بچه غير از تو حرام است وبه زودي اين بچه را به تو برمي گردانند چنانکه موسى را به مادرش برگردانند واين سخن خداي تعالى است: (او را به مادرش برگردانديم تا چشمهايش روشن گردد ومحزون نباشد) حکيمه گويد: گفتم اين مرغ چه بود؟ فرمود: او روح القدس بوده آنکه موکل است بر ائمه عليه السلام که موفق ومحکم شان مي دارد او به زيور علم آراسته شان مي نمايد حکيمه گويد پس از چهل روز کودک برگردانده شد او امام عليه السلام مرا خواست چون به خدمتش رسيدم در اين هنگام کودک را ديدم نزد امام عليه السلام راه مي رفت گفتم: اي آقاي من اين کودک دو ساله است امام عليه السلام تبسمي کرد سپس فرمودند: همانا فرزندان انبياء واوصياء آنهايي که به مقام امامت مي رسند نشو ونما ورشدشان بر خلاف رشد ديگران است وفرزند ما وقتي که يک ماه از او بگذرد مانند کودکي است که يک سال از او گذشته باشد وکودک ما در شکم مادر سخن مي گويد وقرآن مي خواند وعبادت خداي عزَّ وجلَّ مي نمايد وبهنگام شير خوارگي فرشتگان اطاعت از او مي نمايند وصبح وشام بر او فرو مي آيند حکيمه گفت: هميشه آن کودک را هر چهل روز يکبار تا اينکه او را يافتم مردي شده قبل از آنکه امام حسن عسکري عليه السلام از دنيا برود چند روز پيش از رحلت امام عليه السلام مردي را در کنار امام عليه السلام ديدم پرسيدم: برادر زاده ام اين جوان کيست؟ که بمن امر مي نمايي در حضورش بنشينم فرمود: اين پسر نرجس است واو خليفه وجانشين من است وعنقريب من از دنيا مي روم حرفهايش را بشنو وبدان عمل نما حکيمه گفت: امام حسن عسکري عليه السلام پس از چند روزي از دنيا رفت ومردم چنين که مي بيني متفرق شدند به خداوند سوگند هيچ صبح وشبي او را نمي بينم مگر اينکه آنچه مي پرسم بمن خبر مي دهد ومن آنچه شنيده ام بشما خبر مي دهم وبه خداوند سوگند چه بسا مطالبي را که من هنوز پرسش ننموده ام او قبل از پرسش پاسخ مي دهد چه بسا از امور که در دلم خلجان مي نمايد او جواب را برايم مي فرستد قبل از آنکه من چيزي بخواهم در شب قبل بمن خبر داد که آمدنت بنزد من را بتو بگويم محمد بن عبد الله راوي خبر گويد: بخداوند سوگند حکيمه چيزهايي بمن گفت تا آن لحظه غير از خدا کسي مطلع نبود دانستم که اين خبر راست وعدل از سوي خداوند است که امت را بي امام نگذارد وخداوند او را مطلع ساخته بر موضوعاتي که احدي از بندگانش مطلع نبودند.
(إثبات الهداة ج 3 ص 668):
عن أحمد بن محمّد بن يحيى رضوان الله عليه قال: حدَّثنا محمّد بن يحيى العطّار قال: حدَّثنا الحسن بن علي النيشابوري عن إبراهيم بن محمّد بن عبد الله بن موسى بن جعفر عليه السلام عن السياري قال: حدَّثتني نسيم ومارية أنَّه لمَّا سقط صاحب الزمان عليه السلام من بطن اُمّه سقط جاثياً على رکبتيه رافعاً سبابتيه إلى السماء ثمّ عطس فقال: (الحمد لله ربّ العالمين وصلَّى الله على محمّد وآله، زعمت الظلمة أنَّ حجّة الله داحضة ولو أذن لنا في الکلام لزال الشکّ).
به روايت از احمد بن محمد بن يحيى رضوان الله عليه گفت: براي ما حديث کرد محمد بن يحيى عطار گفت: حديث کرد مرا حسن بن علي نيشابوري ابراهيم بن محمد بن عبد الله بن موسى بن جعفر عليه السلام از سياري گفت: برايم حديث کردند نعيم وماريه وقتي که حضرت صاحب الزمان از شکم مادر به زمين قرار گرفت بر زانو تکيه کرد وانگشتان سبابه دستش را به طرف آسمان بلند کرد وفرمود حمد خداي عالميان را وصلوات بر محمد وآل او ستمگران را باور اين است که حجة خدا از ميان رفته اگر به ما اجازه سخن گفتن داده شود هر آينه شک از آنها برطرف مي شود.
(إثبات الهداة ج 3 ص 669):
عن أبي علي الخيزراني في حديث قال: سمعت هذه الجارية تذکر أنَّه لمَّا ولد السيّد عليه السلام رأت له نوراً ساطعاً قد ظهر منه، وبلغ أفق السماء ورأيت طيوراً بيضاً تهبط من السماء وتمسح أجنحتها على رأسه ووجهه وساير جسده، ثمّ تطير، فأخبرنا أبا محمّد عليه السلام بذلک، فضحک ثمّ قال: (تلک ملائکة السماء نزلت لتبرک به وهي أنصاره إذا خرج).
به روايت ابي علي خيزران در حديثي گفت: از کنيز امام عليه السلام شنيدم مي گفت: وقتي که سيد عليه السلام به دنيا آمد امام زمان عليه السلام نوري از او متصاعد گشت وتمام فضاي آسمان را پر کرد ومرغان سفيدي را ديدم که از آسمان فرود مي آمدند وپرهايشان را بر سر وصورت وساير اندام کوچک مي کشيدند آنگاه به پرواز درمي آمدند من اين قصه را بر امام عليه السلام خبر دادم امام حسن عسکري عليه السلام تبسم کرد وفرمود: آنها فرشتگان آسمان بودند فرود آمده بودند تا از وجود امام زمان عليه السلام تبرک جويند وآنها ياران حضرت بقية الله عليه السلام هستند هنگامي که خروج کند.
(إثبات الهداة ج 3 ص 669):
عن عبد الله بن خليلان عن أبيه عن جدّه عن غياث بن أسيده قال: سمعت محمّد بن عثمان العمري قدَّس الله روحه يقول: لمَّا ولد الخلف المهدي عليه السلام سطع نور من فوق رأسه إلى عنان السماء ثمّ سقط لوجهه ساجداً لربّه تعالى ذکره، ثمّ رفع رأسه وهو يقول: (شهد الله أنَّه لا إله إلاَّ هو والملائکة وأولوا العلم قائماً بالقسط لا إله إلاَّ هو العزيز الحکيم إنَّ الدين عند الله الإسلام)، قال: وکان مولده يوم الجمعة.
عبد الله بن خليلان از جدش غياث بن اسيد روايت کرده که از محمد بن عثمان عمري قدس الله روحه شنيده است مي فرمود: به هنگامي که خلف حضرت عسکري عليه السلام حضرت مهدي عليه السلام بدنيا آمد از سر مبارکش نوري روشن گرديد تا به اطراف آسمان رسيد آنگاه امام عليه السلام به حالت سجده بخاک افتاد تا سجده پروردگارش را انجام دهد سپس سر مبارک را بلند کرد وفرمود: شهادت مي دهم که خدايي جز الله نيست وفرشتگان وعالمان به قسط وعدل ايستاده اند خدايي جز او که تواناي حکيم ودانا باشد نيست همانا دين در نزد خداوند اسلام است وفرمود روز تولدش روز جمعه بوده است.
(بحار ج 51 ص 15):
عن غياث بن أسد قال: ولد الخلف المهدي عليه السلام يوم الجمعة واُمّه ريحانة ويقال لها: نرجس، ويقال: صقيل، ويقال: سوسن، إلاَّ أنَّه قيل لسبب الحمل: صقيل، وکان مولده عليه السلام لثمان ليال خلون من شعبان سنة ستّ وخمسين ومائتين وکيله عثمان بن سعيد فلمَّا مات عثمان أوصى إلى ابنه أبي جعفر محمّد بن عثمان وأوصى أبو جعفر إلى أبي القاسم الحسين بن روح وأوصى أبو القاسم إلى أبي الحسن علي بن محمّد السمري رضوان الله عليهم فلمَّا حضرت السمري رضوان الله عليه الوفاة سئل أن يوصي، فقال: لله أمر هو بالغه، فالغيبة التامّة هي التي وقعت بعد السمري رحمه الله.
به روايت غياث بن اسد گفت خلف حضرت عسکري حضرت مهدي عليه السلام به روز جمعه تولد يافت ونام مادرش ريحانه بود ونرجس هم گفته مي شد وايضا نام ديگر وي صقيل وسوسن بود وپس از حمل او را صقيل مي ناميدند وروز تولدش هشت روز از شعبان گذشته بود بسال دويست وپنجاه وشش ووکيل آن حضرت عثمان بن سعيد بود وپس از مرگش پسرش ابي جعفر محمد بن عثمان وکيل آن حضرت شد وپس از او ابي القاسم حسين بن روح وکيل حضرت گرديد واو مردم را سفارش نمود به ابي الحسن علي بن محمد السمري رضوان الله عليهم وپس از آنکه عمر سمري به پايان رسيد ووفاتش نزديک شد از او پرسيدند امر وکالت بعد از شما چه کسي خواهد بود؟ فرمود: امر به دست خداست وغيبت کبري شروع من وپس از سمري امام عليه السلام را نايب خاصي نبود.
(بحار ج 51 ص 16):
عن محمّد بن عثمان العمري قدَّس الله روحه أنَّه قال: ولد السيّد عليه السلام مختوناً وسمعت حکيمة تقول: لم يرَ باُمّه دم في نفاسها وهذا سبيل اُمّهات الأئمّة صلوات الله عليهم.
محمد بن عثمان عمري رحمه الله فرمود: امام زمان عليه السلام بدنيا آمد در حالي که ختنه شده بود وشنيدم حکيمه مي فرمود از مادرش خون نفاس ديده نشد وحال مادر آن امامان عليهم السلام اين چنين بوده است.
(کتاب الغيبة للشيخ الطوسي رض 223):
قال أبو محمّد عليه السلام حين ولد الحجة عليه السلام: زعم الظلمة أنَّهم يقتلونني ليقطعوا هذا النسل فکيف رأوا قدرة الله وسمّاه المؤمّل.
حضرت ابو محمد عليه السلام فرمود: هنگامي که حضرت حجت عليه السلام بدنيا آمد ظالمان گمان کردند که مرا مي کشند واين شجره طيبه ونسل امامان را قطع مي کنند چگونه ديدند قدرت خدا را ونام کودک (محل اميد وآرزو) نهاد (آري او آرزوي همه دردمندان ومشتاقان مي باشد).
(بحار ج 51 ص 17):
عن حکيمة بنت محمّد بن علي الرضا قالت: بعث إليَّ أبو محمّد عليه السلام سنة خمس وخمسين ومأتين في النصف من شعبان وقال: (يا عمّة اجعلي الليلة افطارک عندي فإنَّ الله عزَّ وجلَّ سيسرّک بوليّه وحجَّته على خلقه خليفتي من بعدي)، قالت حکيمة: فتداخلني لذلک سرور شديد وأخذت ثيابي عليَّ وخرجت من ساعتي حتَّى انتهيت إلى أبي محمّد عليه السلام وهو جالس في صحن داره وجواريه حوله فقلت: جُعلت فداک يا سيّدي. الخلف ممَّن هو؟ قال: (من سوسن)، فأدرت طرفي فيهنَّ فلم أرَ جارية عليها أثر غير سوسن، قالت حکيمة: فلمَّا أن صلَّيت المغرب والعشاء الآخرة أتيت بالمائدة فأفطرت أنا وسوسن وبايتها في بيت واحد فغفوت غفوة ثمّ استيقظت فلم أزل مفکّرة فيما وعدني أبو محمّد عليه السلام من أمر وليّ الله عليه السلام فقمت قبل الوقت الذي کنت أقوم في کلّ ليلة للصلاة فصلَّيت صلاة الليل حتَّى بلغت إلى الوتر فوثبت سوسن فزعة وخرجت وأسبغت الوضوء ثمّ عادت فصلَّت صلاة الليل وبلغت إلى الوتر فوقع في قلبي أنَّ الفجر قد قرب فقمت لأنظر فإذا بالفجر الأول قد طلع فتداخل قلبي الشکّ من وعد أبي محمّد عليه السلام فناداني من حجرته: (لا تشکّي وکأنَّک بالأمر الساعة قد رأيته إن شاء الله وتعالى). قالت حکيمة: فاستحييت من أبي محمّد عليه السلام وممَّا وقع في قلبي، ورجعت إلى البيت وأنا خجلة فإذا هي قد قطعت الصلاة وخرجت فزعة فلقيتها على باب البيت فقلت: بأبي أنت واُمّي هل تحسّين شيئاً؟ قالت: نعم يا عمّة إنّي لأجد أمراً شديداً، قلت: لا خوف عليک إن شاء الله تعالى وأخذت وسادة فألقيتها في وسط البيت، وأجلستها عليها وجلست منها حيث تقعد المرأة من المرأة للولادة، فقبضت على کفّي وغمزت غمزة شديدة ثمّ أنَّت أنة وتشهَّدت ونظرت تحتها، فإذا أنا بوليّ الله عليه السلام متلقّياً الأرض بمساجده. فأخذت بکتفيه فأجلسته في حجري فإذا هو نظيف مفروغ منه، فناداني أبو محمّد عليه السلام: (يا عمّة هلمّي فأتيني بابني) فأتيته به، فتناوله وأخرج لسانه فمسحه على عينيه ففتحها، ثمّ أدخله في فيه فحنَّکه ثمّ (أدخله) في أذنيه وأجلسه في راحته اليسري، فاستوى وليّ الله جالساً، فمسح يده على رأسه وقال له: (يا بني انطق بقدرة الله) فاستعاذ وليّ الله عليه السلام من الشيطان الرجيم واستفتح: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الأَْرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ) وصلَّى على رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم وعلى أمير المؤمنين عليه السلام والأئمّة عليهم السلام واحداً واحداً حتَّى انتهى إلى أبيه، فناولنيه أبو محمّد عليه السلام وقال: يا عمّة ردّيه إلى اُمّه حتَّى (تَقَرَّ عَيْنُها وَلا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ) فرددته إلى اُمّه وقد انفجر الفجر الثاني، فصلَّيت الفريضة وعقَّبت إلى أن طلعت الشمس، ثمّ ودَّعت أبا محمّد عليه السلام وانصرفت إلى منزلي. فلمَّا کان بعد ثلاث اشتقت إلى وليّ الله، فصرت اليهم فبدأت بالحجرة التي کانت سوسن فيها، فلم أرَ أثراً ولا سمعت ذکراً فکرهت أن أسأل، فدخلت على أبي محمّد عليه السلام فاستحييت أن أبدأه بالسؤال، فبدأني فقال: (هو) يا عمّة في کنف الله وحرزه وستره وغيبه حتَّى يأذن الله له، فإذا غيَّب الله شخصي وتوفّاني ورأيت شيعتي قد اختلفوا فأخبري الثقات منهم، وليکن عندک وعندهم مکتوماً، فإنَّ ولي الله يغيّبه الله عن خلقه ويحجبه عن عباده فلا يراه أحد حتَّى يقدم له جبرئيل عليه السلام فرسه (لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً).
حضرت حکيمه دختر امام محمد تقي عليه السلام گفت ابو محمد امام حسن عسکري عليه السلام در شب نيمه شعبان سال دويست وپنجاه وپنج مرا احضار کرد وفرمود: اي عمه امشب افطارت رانزد من باش چون خداوند ترا خوشحال مي نمايد به خليفه وحجت وجانشين بعد از من از اين خبر خوشحالي زايد الوصفي مرا فرا گرفت لباسهايم را جمع کردم همان ساعت به محضر حضرت ابي محمد عليه السلام آمدم واو در صحن خانه نشسته بود واطرافش را خدمة آن حضرت گرفته بودند گفتم فدايت شوم جانشين شما از کدام يک از همسرانت مي باشد فرمود از سوسن من به همه خدمه چشم گرداندم از هيچيک اثر حمل نديدم بجز سوسن حکيمه گفت وقتي که نماز مغرب وعشا را اداء کردم کنار سفره آمديم من وسوسن افطار کرديم ودر يک اتاق خوابيديم اندکي خوابيدم واز خواب بيدار شدم همواره درباره مژده امام عليه السلام که امشب خلف (مهدي عليه السلام) بدنيا مي آيد وولي خدا عليه السلام امشب پا به عرصه وجود مي گذارد قبل از وقت نماز بيدار شدم ونماز شب را بجاي آوردم وبه نماز وتر رسيدم سوسن هم از خواب بيدار شد وتجديد وضوء نمود وبه نماز شب ايستاد وبه نماز وتر رسيد در دلم خطور کرد طلوع فجر نزديک است وعده امام عليه السلام تحقق نيافت وبه افق نگريستم ديدم فجر اول طالع شد. شکم زيادتر شد از وعده امام حسن عسکري عليه السلام در اين هنگام صداي امام عليه السلام را از حجره اش شنيدم مي فرمود: شک نکن آن امري که مي بايد اتفاق افتد الساعة انشاء الله خواهد بوقوع پيوست حکيمه گفت از حضرت ابي محمد عليه السلام شرمنده شدم واز آنچه که در دلم افتاده بود خجل شدم وبرگشتم به اتاق در حالي که شرمنده بودم ديدم سوسن نمازش را قطع کرد وبيرون آمده در حالي که ترسان بود باو گفتم پدر ومادرم بفدايت آيا احساس درد مي کني گفت اي عمه من درد شديدي دارم گفتم انشاء الله ترسي بر تو نيست فرشي در وسط اتاق گسترانيدم واو را بر آن فرش نشاندم ومن بجايي که معمولا قابله ها براي گرفتن بچه مي نشينند نشستم او دستم را گرفت وتکاني شديد خورد سپس ناله اي کرد وکلمه ي شهادتين گفت به دامن نرجس نگريستم در اين هنگام ولي الله حجة بن الحسن عليه السلام صلوات وسلامه عليه را ديدم بر هفت موضع خود را به زمين گذارده دو بازويش را گرفتم وبه دامن خود نشاندم او را نظيف وپاکيزه از هر چيز يافتم صداي حضرت ابو محمد عليه السلام را در اين لحظه شنيدم مي فرمود: اي عمه فرزندم را به نزد من بياور ومن او را بدست پدر دادم حضرت امام حسن عسکري عليه السلام زبانش را بيرون آورد وبچشم کودک ماليد او چشم گشود آنگاه زبان خود را به دهان کودکش نهاد وکامش را با زبان خود برداشت زبان خود را بگوش کودکش نهاد واو را به پاي چپ خود نشانيد وحجة خدا عليه السلام درست نشست ودست مبارک خود را بر سر کودک کشيد وفرمود پسرم به اذن وقدرت وامر خدا سخن بگو واستعاذه نمود از شيطان مردود ورانده شده وسخن را چنين شروع کرد: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم. وما اراده نموده ايم بر مستضعفان عالم منت گذاريم وآنان را پيشوا سازيم ووارث گردانيم وآنها را در زمين قدرت بخشيم وبه فرعون وهامان ولشکريانش چيزي را که از آن وحشت دارند نشان دهيم. آنگاه صلوات بر رسول خدا صلَّى الله عليه وآله وسلَّم وامير مؤمنان عليه السلام ويکايک ائمه عليه السلام فرستاد تا اينکه به پدرش رسد پس حضرت ابومحمد عليه السلام کودک را بمن سپرد وفرمود اي عمه او را به مادرش برگردان تا چشمش روشن شود وغمگين نباشد وبداند که وعده خداوند حق است ولکن بيشتر مردم اين موضوع را نمي دانند او را به مادرش سپردم در حاليکه طلوع فجر صادق شده بود نماز صبح را بجاي آوردم وتا طلوع آفتاب تعقيبات خواندم آنگاه با حضرت ابي محمد عليه السلام خداحافظي نمودم وبه منزلم برگشتم وپس از سه روز مشتاق ديدار ولي خدا شدم به نزد وي رفتم وبه حجره سوسن رفتم نه اثري يافتم ونه ذکري شنيدم دوست نداشتم که از کسي بپرسم بخدمت امام ابي محمد عليه السلام رسيدم شرم داشتم که آغاز سئوال کنم حضرت آغاز سخن کرد وفرمود: اي عمه ولي خدا عليه السلام در حمايت ونگهداري وپوشش وغيب الهي است تا خدا اذنش بدهد وظاهر شود وچون وفات من فرا رسد وديدي که شيعيانم درباره ي جانشينم اختلاف کنند به افراد موثق خبر ده وبايد اين امر نزد تو وآنان مخفي ومکتوم بماند زيرا خدا ولي خود را از مردم پنهان ومحجوب از بندگانش فرموده هيچکس او را نمي بيند تا آنکه جبرئيل عليه السلام اسب سواريش را حاضر کند (و خدا هر امر شدني را انجام فرمايد).
(بحار ج 51 ص 22):
روي أنَّ بعض أخوات أبي الحسن عليه السلام کانت لها جارية ربَّتها تسمّى نرجس فلمَّا کبرت دخل أبو محمّد عليه السلام فنظر إليها فقالت له: أراک يا سيّدي تنظر إليها فقال: (إنّي ما نظرت إليها إلاَّ متعجّباً أمَا أنَّ المولود الکريم على الله يکون منها) ثمّ أمرها أن تستأذن أبا الحسن عليه السلام في دفعها إليه ففعلت فأمرها بذلک.
روايت است که برخي از خواهران حضرت امام هادي عليه السلام کنيزي داشت بنام نرجس واو را تربيت کرده بود تا بزرگ شود حضرت امام حسن عسکري عليه السلام وارد بر او شد ونظر بر آن کنيز دوخت خواهر امام هادي عليه السلام عرض کرد: مي بينم به اين کنيز نظر داري؟ فرمود: نظر من از روي تعجب است زيرا فرزندي که بسيار بر خدا کريم است از او بوجود مي آيد سپس به وي فرمان داد که از امام هادي درباره ي آن کنيز اذن بخشيدن طلبد او نيز حسب امر عمل کرد واز امام عليه السلام اذن بخشش گرفت.
(بحار ج 51 ص 28):
عن إبراهيم صاحب أبي محمّد عليه السلام أنَّه قال: وجّه إليَّ مولاي أبو الحسن عليه السلام بأربعة أکبش وکتب إليَّ: (بسم الله الرحمن الرحيم، عِقْ هذه عن ابني محمّد المهدي وکُلْ هنّاک وأطعم من وجدت من شيعتنا).
بنقل از ابراهيم مصاحب امام عسکري عليه السلام گفت: امام ابو الحسن هادي عليه السلام چهار گوسفند براي من فرستاد وبه من نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم اين گوسفندان را از براي فرزندم محمد مهدي عليه السلام عقيقه کن واز آن بخور که گوارايت باد وهر کس از شيعيان ما را يافتي به آنان نيز بخوران.
(کتاب الغيبة للشيخ الطوسي ص 230):
عن حنظلة بن زکريا عن الثقة قال: حدَّثني عبد الله بن العبّاس العلوي وما رأيت أصدق لهجة منه وکان خالفنا في أشياء کثيرة قال: حدَّثني أبو الفضل الحسين بن الحسن العلوي قال: دخلت على أبي محمّد عليه السلام بسُرَّ من رأى فهنأته بسيّدنا صاحب الزمان عليه السلام لمَّا ولد.
بنقل از حنظله بن زکريا از يکي از موثقين گفت: عبد الله بن عباس علوي که راستگوتر از او نديده بودم ودر بسياري از امور با ما مخالفت مي کرد به من گفت که: حسين بن حسن علوي مرا حديث کرد وگفت: بر امام ابو محمد عسکري عليه السلام در سامراء وارد شدم وميلاد سرور ما حضرت صاحب الزمان عليه السلام را به ايشان تبريک عرض کردم.
(يوم الخلاص ص 85):
قال الصادق عليه السلام: (إنَّه لا يموت منّا ميّت حتَّى يخلف من بعده من يعمل بعمله ويسير بسيرته ويدعو إلى ما دعا إليه).
امام صادق عليه السلام فرمود: همانا نمي ميرد از ما کسي تا اينکه بعد از خود جانشيني تعيين نمايد که کار امام قبلي را انجام دهد وبه روش وسيره امام قبل باشد ومردم را بخواند به انچه که امام قبل خوانده بوده است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page