مژده: ]تشرف مفسر 1 به محضر ولى عصر[1] در عالم رؤيا[
نظر به اينكه يكى از علماى اعلام و آيات عظام تهران به منظور تابش نور ولايت در قلوب دوستان و شيعيان به بنده امر فرمودند كه عين روياى تشرف خدمت حضرت بقية الله[2] را كه فرمان نوشتن اين تفسير را به بنده دادند كه در مقدمه كتاب، جلد اول به واسطه علتى اشاره به آن نمودم مفصلاً در خاتمه متذكر شوم، نتوانستم تخلف امر مبارك معظم له را بنمايم و اجازه هم نفرمودند كه اسم مباركشان را ذكر كنم، بنده امتثال نموده، عين رويا را ذكر نمودم: ليله جمعه بود. در عالم رويا در جنب نهرى در اصفهان در محله بيدآباد، كه آن نهر معروف به نهر بابا حسن است، ماشينى ايستاده بود. راننده آن را نديدم. در آن ماشين حضرت ثامن الحجج حضرت رضا (روحى و ارواح العالمين لتراب مقدم زوّاره فداء)، در طرف ديوار تشريف داشتند و حضرت بقية الله[3] در طرفى كه جنب نهر است، جلوس فرموده بودند. بين اين دو بزرگوار جوانى خردسال با كلاه نشسته بود كه ايشان را نشناختم. حقير آمدم طرف نهر، ديدم زانوى مبارك حضرت بقية الله[4] به پشت ماشين گذارده شده، روى ماشين را بوسيدم. حضرت عنايت فرمودند درب ماشين را باز نموده و فرمودند: مىخواهى ببوسى، ببوس. بنده هم زانوى مبارك را بوسيدم و به چشم كشيدم. سپس حضرت بقية الله[5] به جد بزرگوارشان حضرت رضا (صلوات الله عليه) اظهار كردند كه زوّار شما زياد شدهاند و حوايج همه آنها را بخواهيم روا كنيم مشكل است. حضرت رضا 7 فرمودند: مانعى ندارد.
بعداً حضرت بقية الله[6] از ماشين پياده شدند و دست حقير را گرفتند و تشريف آوردند در مدرسه ميرزا مهدى، كه در همان محل واقع بود و فعلاً هم در همان محل است و معروف به مدرسه سر جوى است، و به من فرمودند: حجره تو كدام است؟ من حجره وسط مقابل رو را نشان دادم. بعد خدمت حضرت عرض كردم: سوالى دارم. اجازه سوال دادند. عرض كردم: آيا شما از من راضى هستيد؟ فرمود: نَعَم، چون ترويج دين مىكنى. بعداً در خدمت حضرت بقية الله[7] آمديم در مسجد سيد حجة الاسلام شفتى (اعلى الله مقامه الشريف). در آنجا فرمودند: من سابقاً كتابى در عقايد منتشر كردم ـ كه بعضى از علماى اعلام (كثّر الله امثالهم) فرمودند مراد كتاب كلم الطيب است كه نوشته و منتشر نمودهايد ـ ]و[ فعلاً هم مىخواهم كتابى در تفسير به دست يكى از شما بنويسم، خوب است به تو محول كنم، فعلاً هزار تومان وجهش موجود است. حقير از خواب بيدار شدم. بسيار فرحناك و تصميم گرفتم به نوشتن تفسير و از شدت فرح، صبح جمعه جلسه داشتم كه در عقايد و اخلاق صحبت مىكردم. در اين جلسه خواب را عنوان كردم. صاحب منزل هزار تومان را آورد. گفتم: براى من كاغذ بخريد كه مصرف اين تفسير كنم. ايشان هم به تهران حركت كرد و از تهران كاغذ خريد. قدرى هم اضافه از آن مبلغ شد. اضافه آن را هم بنده به او دادم. حقير در ظرف ده سال، حدود هفت ـ هشت مجلد او را نوشتم. مجدداً شبى در رويا خدمت حضرت بقية الله[8] مشرف شدم. عرض كردم: آيا اين تفسير مرضى شما هست؟ فرمودند: نعم. عرض كردم: پس امضا بفرماييد. حضرت يك نقطه پاى آن تفسير گذاردند. حقير ديدم از آن نقطه نور متصاعد مىگردد، لذا با كمال جرئت و بانگ بلند مىگويم كه: اين تفسير، هم نوشتنش به امر مبارك حضرت بقية الله[9] بود و هم به امضاى آن حضرت رسيد و اين دو رويا از روياى صادقه است، چنانچه حضرت رسول اكرم9 فرمودند: «مَنْ رَآنِي فَقَدْ رَآنِي؛ فَإنَّ الشَيْطَانَ لاَ يَتَشَكَّلُ بِنَا»[10] ، يعنى هر كس مرا در خواب ببيند مرا ديده است، زيرا
شيطان نمىتواند به شكل ما درآيد. و كلمه «بنا» ضمير جمع است، شامل حال همه معصومين مىشود، از آدم تا خاتم الاوصيا (صلوات الله عليهم اجمعين).
نكاتى كه از اين خواب مىتوان استفاده نمود :
1. علاقه آن بزرگوار به ذكر عقايد و توحيد و تفسير. 2. ترويج در نظر مباركشان اهميت دارد كه در جواب سوال حقير فرمودند رضايت من براى ترويج است. 3. اين خانواده اصول كرمند و كرم موقعى اطلاق مىشود كه بخششى كه مىفرمايند به واسطه لياقت و استحقاق طرف نباشد، صرفاً بخشش باشد، لذا بزرگوارىشان اجازه نمىدهد كه زوّارشان دست خالى برگردند. بدين مناسبت در رويا اشاره شده كه برآوردن تمام حوايج زوّار مانعى ندارد. چه عنايتى به زوّارشان دارند؟! متقابلاً مقتضى است كه زوّار هم مراعات ادب را بنمايند از اينكه بدون اذن دخول وارد نشوند و احترام زوّار محترم را مراعات كنند و بالجمله، كارى كه سبب اذيت آن بزرگوار است انجام ندهند و سعى كنند كه كارهاشان سبب رضايت و خوشنودى آن بزرگواران باشد.
* * *
[1] . مير على نقى، فرزند.
[2] . مير محمد باقر، از علماى بزرگ عصر خويش و منزلش پناهگاه فقيران و نيازمندان بود و امامتمسجد جديد عباسى معروف به «مسجد شاه» را به عهده داشت و مدّرس مدرسه ميرزا مهدى دربيد آباد بود، بلكه مدرسه به خاطر و به امر او ساخته شد، چنانكه از عبارت «وقف نامه» استفادهمىشود بلكه از آن به دست مىآيد كه او كرامات داشته و مستجاب الدعوه بوده است و همه علماىعصرش مطيع او بودهاند و از الطاف خداى سبحان در حق او اين بوده است كه هفت فرزند پسرداشته كه همه آنان يگانه روزگار خود بودهاند و او بخششهاى فراوان داشته است.او فرزند
[3] . مير اسماعيل كه عالمى مشغول وعظ و تدريس و امام جماعت مسجد سلطانى عباسى بود وتأليفهاى فراوانى دارد. او فرزند
[4] . مير ابوصالح كه عالم و امام مسجد مذكور بود. در ارشاد المسلمين از حاج محمد ابراهيم كلباسىنقل شده كه من در كودكى با پدرم خدمت محمد باقر لنبانى مشرف شدم و آن جناب مىفرمود: ميرابوصالح سيدى بزرگوار بود. و مرحوم كلباسى در حاشيه «شجره نامه» مطالبى نوشته كه دلالت بربزرگى مقام اين سيد مىكند. او فرزند
[5] . مير عبدالرزاق كه صاحب كرامات و مقامهاى بلند بوده است . از سبزوار به اصفهان آمد و يكسال قبل از سلطه افغانها بر ايران آنجا را وطن خويش اختيار كرد. او از علماى عصر صفويه بود.وى فرزند
[6] . سيد محمد، از علماى سبزوار و معروف به زهد و ورع و قبرش الآن در سبزوار است. او فرزند
[7] . مير ابوالمعالى نقيب سادات در عراق و به هنگام درگيرى دولت صفوى با دولت عثمانى، آشوبزيادى در عراق رخ داد از اين رو سيد، نقابت را به پسر عموهاى خويش واگذارد و از عراق بهسبزوار وارد شد و در آنجا توطن گزيد. او فرزند
[8] . سيد محمد، او در ابتدا در سبزوار بود و در آن زمان ايران، به واسطه ظهور دولت صفويه ، پر ازآشوب و هرج و مرج بود، بنابراين سيد به بغداد رفت و آنجا را وطن خويش قرار داد و بزرگانشيعه عراق به او رو كردند و فرماندار عراق در آن زمان «بازيك بيك» بود و چون شاه اسماعيلصفوى به جانب بغداد رهسپار شد و آنجا را محاصره كرد فرماندار از سيد محمد ترسيد و او را بهزندان افكند. اما وقتى شاه اسماعيل به بغداد دست يافت و آنجا را گشود، سيد را از حبس رهانيد وبا اكرام تمام، همراه خدمتكاران به نجف اشرف فرستاد و توليت آستان مقدس علوى را به او سپرد،چنانكه در سابق بر عهده پدرانش بود. اين مطلب از مجالس نقل شده است . او فرزند
[9] . سيد عبدالرضا كه در ابتداى كار در نجف اشرف مشغول تدريس و تبليغ بود و چون آب نجف قطعشد و مردمانش پراكنده شدند به سبزوار وارد شد و در آنجا سكنا گزيد. او فرزند
[10] . ابوالفتح سيد محمد، نقيب بارگاه اميرمؤمنان7 كه از سبزوار به نجف وارد شد و به منصب نقابترسيد و نسب سادات معروف به «كمّونه» نجف به او مىرسد. او فرزند
مژده تشرف در عالم رؤيا
- بازدید: 670