آيات (1ـ3)
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ)
(مَلِکِ النّاسِ)
(إِلهِ النّاسِ)
ترجمه :[1]
تفسير :
]معناى رب[
(قُلْ أعُوذُ بِرَبّ النّاسِ) رَبّ به معنى مربى است و مدبّر كه خلق فرموده و تربيت فرموده، خلقاً بعد خلق كه مىفرمايد: (يا أَيُّهَا النّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِى رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِى الاَْرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ)[2] الآية.
]انسان، اعجوبه آفرينش[
و تعبير به رَبّ الناس با اينكه خداوند ربّ العالمين است براى اين است كه انسان اعجوبه دهر است و نمونهاى از جميع عوالم از مجردات و ملائكه و عرش و كرسى و خورشيد و ماه و كواكب و ماديات ارضيه از جمادات و نباتات و حيوانات در او قرار داده، چنانچه از اميرالمومنين 7 است فرمود :
أَ تَزْعَمَ أنّکَ جِرمٌ صَغيرٌ وَفِيکَ انْطَوى الْعالَمُ الاْكْبَرُ[3]
و خداوند مىفرمايد: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِى قَرارٍ مَكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ)[4] .
توخود يك چيزى و چندين هزارى دليل از خويش روشنتر ندارى
لذا فرمود: (مَلِکِ النّاسِ). و ملك، سلطان قاهر است كه رعيت در تحت فرمان او هستند و به هر نوع تصرفى در آنها قدرت دارد، لذا بر سلطان و پادشاه اطلاق مَلِك مىكنند، لذا در سوره يوسف مىفرمايد: (وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّى أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ)[5] الآية، (وَ
قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِى بِهِ)[6] الآية و در سوره نمل از قول هدهد مىفرمايد: (إِنِّى وَجَدْتُ
امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ)[7] .
]فرق بين مالك و مَلِك[
و فرق است بين مَلِك و مالك، مالك بر غير سلطان هم اطلاق مىشود و خداوند تبارك و تعالى قاهر و قادر بر جميع ما سوى الله است، آنى بخواهد تمام را معدوم صرف فرمايد يا هزار برابر آنها را ايجاد فرمايد، قاهر و مسلط بر آنهاست و مىتواند، و حقيقت سلطنت و ملكيت با اوست و ديگران كه دعوى سلطنت مىكنند، تمام مجاز و مجرد ادعاست؛ نه قدرت دارند بلايى برطرف كنند و نه نعمتى ايجاد كنند كه مىفرمايد خطاب به جميع افراد بشر: (يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ * إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ * وَ ما ذلِکَ عَلَى اللهِ بِعَزِيزٍ)[8] .
و اينكه فرمود (مَلِکِ النّاسِ) و نفرمود مَلِكِ العالمين، براى اين است كه غير از انسان جميع مخلوقات الهى از عالم علوى و سفلى دعوت سلطنت ندارند، نه مَلَك و نه جن و نه ساير مخلوقات. و انسان است كه دعوى سلطنت مىكند.
]نعمتهاى بىپايان خداوند[
(إِلهِ النّاسِ) كسى كه سزاوار پرستش است خداى متعال است و بس، زيرا تمام نِعَمِ و تفضّلات از اوست از نِعَمِ دنيويه و اخرويه كه مىفرمايد: (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها)[9] . و مخفى نماند كه در شماره نِعَمِ الهى بگويى: حيات يك نعمت، صحت
يك نعمت و هكذا، بلكه هر نعمتى آن به آن افاضه مىشود، مثلاً آنات حيات از ميلياردها تجاوز مىكند، زيرا هر آنى هر نفسى را بخواهد بگيرد، مىتواند كه سعدى مىگويد: هر نفسى كه فرو مىرود ممدّ حيات است و چون برآيد مفرّح ذات. پس در هر نفسى دو نعمت موجود و بر هر نعمتى شكرى واجب :
از دست و زبان كه برآيد كز عهده شكرش به در آيد
و همچنين ساير نِعَمِ الهى علوى و سفلى، ظاهرى و باطنى، دنيوى و اخروى داخلى و خارجى، تكوينى و تشريعى الى ما شاء الله. اما انسانِ خيره سر اتخاذ الهه ديگر مىكند از اصنام و جمادات و حيوانات و ثوابت و سيّارات و ملائكه و جن و انس، هر دسته به يك طرفى مىروند با اينكه اينها هيچ قدرتى بر نفع و ضرر ندارند كه مىفرمايد: (يا أَيُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ)[10] . و ابناى امروزه هم نظر به اسباب ظاهريه دارند، مثل رئيس و كارخانه و
اداره و سرمايه و رفقا و اشباه اينها.
[1] . قلبى نيست إلّا اينكه داراى دو گوش است: بر يكى از آنها فرشتهاى راهنما كننده است و برديگرى شيطان وسوسهگر است اين امر مىكند و ديگرى منع مىكند و از مردم عدهاى هستند كهشيطان انسانى هستند مردم را به گناه و معصيتها راهنمايى مىكنند، همان طور كه شيطان از اجنهاين كار را مىكند. ر.ك: تفسير قمى: ج2، ص454.
[2] . و چون كار از كار گذشت و داورى صورت گرفت شيطان مىگويد: «در حقيقت، خدا به شما وعدهداد وعده راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم، و مرا بر شما هيچ تسلطى نبود، جزاينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد. پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد. من فريادرس شما نيستم و شما هم فرياد رس من نيستيد. سوره ابراهيم: آيه 22.
[3] . آن كس كه در سينههاى مردم وسوسه مىكند.
[4] . هر كس عقلش بر شهوتش غلبه كند، او از فرشتگان برتر است وهر كس شهوتش بر عقلش غلبهكند، از حيوانات فروتر است. علل الشرايع: ج1، ص4، ح1؛ وسائل الشيعة: ج15، ص209، ح2 وبحار الأنوار: ج57، ص299، ح5.
[5] . چه از جنّ و چه از انس.
[6] . اى گروه جنّيان، از آدميان، پيروان فراوان يافتيد. سوره انعام: آيه 128.
[7] . اى خاندان داوود، شكرگزار باشيد. و از بندگان من اندكى سپاسگزارند. سوره سبأ: آيه 13.
[8] . و بيشترشان كافرند. سوره نحل: آيه 83.
[9] . بيشترشان ايمان نمىآورند. سوره بقره: آيه 100.
[10] . ر.ك: عيون اخبار الرضا: ج2، ص140 و بحارالأنوار: ج28، ص51، ح18.
آیات 1 تا 3
- بازدید: 813