تولد نور
امام صادق علیه السلام میفرمود: «وقتی خدیجه علیه االسلام پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم را به همسری برگزید، زنان مکّه به دلیل دشمنی با آن حضرت، از او دور شدند، آنان نه تنها به خدیجه (سلام الله علیها) سلام نمی کردند؛ حتّی از رفت و آمد زنان دیگر هم جلوگیری می نمودند. به این ترتیب وحشتی عجیب بر وجود خدیجه مستولی شد؛ البته او بیشتر از این میترسید که به پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم آسیبی برسانند.
وقتی خدیجه به فاطمه (سلام الله علیها) حامله شد، فاطمه در شکم مادر با او سخن میگفت و مونس مادر بود و او را به صبر توصیه میفرمود امّا خدیجه این حالت را از پیامبر مخفی میداشت تا آن که روزی حضرت داخل شد و شنید که خدیجه با کسی سخن میگوید. حضرت به اطراف نگریست؛ امّا کسی را ندید، پرسید:, ای خدیجه! با چه کسی سخن میگویی؟، خدیجه در پاسخ به کودکی که در شکم داشت، اشاره کرد و پاسخ داد:, فرزندی که در شکم دارم، با من سخن میگوید و مونس من است.، حضرت فرمود:,در همین لحظه جبرییل به من خبر داد که این فرزند دختر است. او و نسل او طاهر، با برکت و خجسته است و خداوند نسل مرا از او به وجود خواهد آورد. از نسل او امامان دین متولّد میشوند و حق تعالی بعد از قطع وحی، آنها را جانشین خود در زمین قرار میدهد.،
خدیجه (سلام الله علیها) همواره در چنین حالتی بود تا آن که موعد ولادت فرا رسید و درد زایمان را احساس کرد. شخصی را نزد زنان قریش و فرزندان هاشم فرستاد که به سوی او بشتابند؛ امّا همان فرستاده بازگشت و چنین جواب آورد که:, تو به حرف ما گوش ندادی و به همسری یتیم عبدالله درآمدی؛ مردی که فقیر است و دارایی ندارد. حالا ما نیز به سخن تو گوش نمیدهیم و به خانهات نمیآییم.، شنیدن این پیغام، خدیجه را به شدت اندوهگین کرد؛ امّا در همان لحظات غم و اندوه به یک باره چهار زن گندمگون بلند بالا را دید که پیش رویش ایستادهاند. خدیجه از مشاهدهی آنان ترسید؛ امّا یکی از آن بانوان گفت:, ای خدیجه! نترس ما فرستاده ی پروردگار و پشتیبان تو هستیم. من ساره همسر ابراهیم خلیل، دومی آسیه دختر مزاحم، رفیق تو و همسر شوهرت در بهشت، سومی مریم دختر عمران و چهارمی کلثوم خواهر موسی بن عمران هستیم. خداوند ما را فرستاد تا در وقت ولادت، نزد تو باشم و تو را کمک کنیم.، بعد از این گفت وگو بانوان اطراف حضرت خدیجه را گرفتند و فاطمه پاک و پاکیزه به دنیا آمد.
هنگامی که فاطمه متولّد شد، نوری از او ساطع شد چنان که خانه های مکّه را روشن کرد و در مشرق و مغرب جایی نماند که از آن نور، روشن نشود. ده نفر از حورالعین به آن خانه وارد شدند، هر یک دو ظرف پر از آب کوثر به دست داشتند. بانویی که پیش روی خدیجه بود، فاطمه را برداشت و با آب کوثر غسل داد. او لباس سفیدی را که از شیر سفیدتر و از مشک و عنبر خوشبوتر بود، بیرون آورد، فاطمه را در یک پارچه پیچید و پارچه دیگر را مقنعه ی او کرد. آن گاه با او سخن گفت. فاطمه فرمود:
, اشهد ان لا اله الا الله و انَّ ابی رسول الله سید الانبیاء و ان بَعْلی سید الاوصیاء ووُلدی سادَةُ الأسباط؛ گواهی میدهم به یگانگی خدا و این که پدرم رسول الله، بهترین پیامبران و همسرم بهترین جانشین پیامبران و فرزندانم بهترین فرزندزاده های پیغمبران هستند.، آن گاه به یکایک آن بانوان سلام کرد و هر یک را به اسم صدا زد. آن زنان نیز شادی کردند و حوریهای بهشتی خندان شدند و به یکدیگر بشارت دادند. اهل آسمانها نیز ولادت سیده ی زنان عالمیان را به یکدیگر بشارت دادند. در آن لحظه، نور روشنی در آسمان پیدا شد که تا آن روز چنان نوری دیده نشده بود. این بار بانوان رو به خدیجه کردند و گفتند:, این دختر را بگیر که پاک کننده، پاک شده (طاهر و مطهر) و با برکت است. خداوند به او و نسل او برکت داده است.،
خدیجه آغوش گشود و چون کودک دلبندش در دامن او جای گرفت، خوشحالی از سیمایش نمودار شد و سینه اش را در دهان فرزندش جای داد.(2) و این چنین بود که فاطمه (سلام الله علیها) دختر رسالت در سال پنجم بعثت، بیستم جمادی الثانی به دنیا آمد.(3)
پاکیزه نسب (پیوند آسمانی)
فاطمه (سلام الله علیها) در خانه ی پدری متولّد شد که خود بهترین مربی و راهنمای بشریّت و از حیث کمالات شخصیتی اشرف انسانها بود؛ اما مادرش خدیجه بانویی پاکدامن و دختر خُویلد بود. خدیجه (سلام الله علیها) از دوران طفولیّت تجربیات گرانسنگی اندوخته بود، او با ترتیب دادن کاروانهای تجارتی به کسب درآمد میپرداخت و با مدیریّت قوی و به دور از رباخواری که رسم زمانه بود به تجارت مضاربهای روی آورده بود. برخی معتقدند قبل از روی آوردن به تجارت با عقیق بن خالد مخزومی و بعد از مرگ او با ابن هالة بن منذر اسدی ازدواج کرد و از وی صاحب فرزندی به نام هند شد.(4)
نسبا و اعظمهم شرفا و اکثرهم مالاً.(5)
کمالات روحی و عقلی و حسن ظاهر وی سبب شد گروه زیادی از مردان همچون عقبة بن ابی معیط، صلت بن شهاب، ابوجهل و ابوسفیان اندیشه ی همسری اش را در سر بپرورانند؛ اما خدیجه همهی این درخواست ها را رد کرد. او در بخشی از گفت وگوی خود با «ورقة بن نوفل اسد بن عبدالعزی» پسر عمویش، نیافتن شخص مورد نظر را دلیل عدم تمایل به ازدواج میدانست. خدیجه بر آیین حنیف ابراهیم باقی بود و از همین رو اوقاتی از روز را با علمای مذهبی به گفت وگو میگذراند و از سخنان و معارف آنان بهره میبرد. در این نشست ها گاه صحبت از ظهور پیامبری از قریش به میان میآمد که خدیجه را سخت به فکر فرو میبرد.
روزی همراه گروهی از زنان با یکی از علمای یهود گفت وگو میکرد که رهگذری جوان و بلند قامت توجّهشان را جلب کرد. عالم یهودی از خدیجه خواست او را به مجلس خود دعوت کند و او نیز رهگذر را به منزل آورد. عالم یهودی از جوان خواست که کتف خود را نشان دهد. رهگذر گونه پیراهنش را کنار زد. او به دقّت نگریست. درخشش نور نبوّت را که در کتابهایشان بشارت داده بودند. در کتف او دید و گفت:, این مُهر پیامبری است.، خدیجه بعد از سؤال از دلیل عالم یهودی و دریافت پاسخ، گفت:, اگر عموهایش این جا بودند، اجازه نمیدادند تو چنین کاری انجام دهی. زیرا به شدّت از وی مراقبت میکنند.، عالم یهودی سخنانش را پی گرفت و گفت:, این جوان با زنی از قریش که بزرگ قبیله ی خود است ازدواج میکند... .، خدیجه یک بار نیز در خواب دید خورشید بالای مکه چرخید و در خانه اش فرود آمد. او این خواب را با پسرعمویش «ورقة» که مسیحی بود در میان گذاشت. وی که با کتب آسمانی آشنایی داشت در پاسخ گفت:, با مردی بزرگ و صاحب شهرت جهانی ازدواج خواهی کرد.،
این شواهد خدیجه را به فکر انداخت و او نتیجه گرفت که باید با شیوه ای عاقلانه گمشده اش را به سوی خود بکشاند. پس شخصی را نزد محمّد فرستاد و پیام داد که با مقداری از اموال او به تجارت بپردازد. خدیجه شرح موفّقیّت محمّد در تجارت را توسط غلام خود شنید و به این ترتیب جوانه ی مهر او را به دل نشاند. چنان که خود تقاضای ازدواج کرد و گفت:, ای پسر عمو! من به خاطر خویشاوندی، شرافت نسب تو در میان مردم، امانت، خوش اخلاقی و راستگوییات به تو تمایل پیدا کرده ام.،
محمد صلی الله علیه وآله و سلم پیشنهاد خدیجه را پذیرفت و عمویش ابوطالب را از آنچه رخ داده بود، آگاه کرد. ابوطالب نزد «عمر بن اسد» عموی خدیجه رفت و تقاضای ازدواج کرد و به این ترتیب خورشید مکّه که بیست وپنج سال از عمرش میگذشت (15 سال قبل از بعثت) با خدیجه ازدواج کرد.
خدیجه بارها علاقه اش به محمّد امین را به اثبات رساند و البته در کنار این، تلخی هایی را نیز به جان خرید.
زنان آن روزگار عموما با مفاهیم چون خوش رفتاری، راستگویی و امانتداری بیگانه بودند، لذا فلسفه ازدواج خدیجه با یتیم عبدالله را نمی توانستند درک کنند. از این رو لب به طعنه میگشودند و خواسته و ناخواسته سرور زنان را در اندوه فرو میبردند تا جایی که روابط خود را با او قطع کردند. خدیجه (سلام الله علیها) در مقام تذکّر به زنان قریش، بزرگ بانوان را گردآورد و گفت: «از زنان عرب شنیده ام شوهران شما بر من خرده میگیرند که چرا با محمّد وصلت کرده ام؟ اینک از شما میپرسم آیا مانند محمّد در جمال، خوش رفتاری، ویژگی های پسندیده و فضل و شرف در اصل و نسب در مکّه و غیر آن سراغ دارید؟» و به این ترتیب ثبات خود را در مسیری که برگزیده بود به طور مستدل به آنان اطلاع داد.
شکوفه ی خدیجه (سلام الله علیها)
روایات فراوان و گوناگونی در باب چگونگی حمل، دوران حمل و ... از سوی معصومان علیهمالسلام نقل شده است که همه حکایت از اهمیّت موضوع تولد کوثر رسول صلی الله علیه وآله و سلم دارند.
تنها به تعدادی از این روایات اشاره میکنیم.
پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم در جمع یارانی چون حضرت علی علیه السلام عمار، حمزه و... نشسته بود که ناگهان فرشته وحی بر او نازل شد و پیام آورد که چهل شبانه روز از خدیجه دوری کن. پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به این دستور عمل کرد و به غار حرا رفت.
حضرت در این دوره ی چهل روزه، روزها را به روزه و شبها را به نیایش گذراند. به خدیجه صلی الله علیه وآله نیز پیام فرستاد که «نیامدن من نه از روی بی مهری که به حکم وظیفه و تکلیف الهی است».
به تدریج آخرین شب میقات فرا رسید هنگام افطار غذایی بهشتی برایش نازل شد و حضرت با آن افطار کرد و دیگر بار برای عبادت برخاست.
امّا فرمان الهی چنین رسید که:
«به سمت خانه برو و با خدیجه باش» و این چنین بود که پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به سوی خانه آمد و نور فاطمه در دامان خدیجه جای گرفت.(6) رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم خود در موقعیت های مختلف از نحوهی شکل گیری نور فاطمه (سلام الله علیها) سخن میگفت و از تمام آنها به یک حقیقت واحد؛ یعنی، آسمانی بودن فاطمه تأکید مینمود.(7)
نذر خدیجه(سلام الله علیها)
هنگامی که خدیجه (سلام الله علیها) فاطمه (سلام الله علیها) را باردار بود، مانند «حنّه» مادر مریم (سلام الله علیها) چنین نذر کرد:
«خدایا من از مادر مریم بهترم و محمّد صلی الله علیه وآله و سلم ، شوهرم، از عمران، شوهر مادر مریم، برتر است. این کودکی را که در رحم دارم، برای تو «مُحَرَّر» کردم.» به این معنا که: آزادش کردم پس از رشد تا آخر عمر در خدمت مسجد و دین بماند و از عبادت کنندگان مسجد شود. جبرییل از طرف خداوند بر پیامبر نازل شد و عرض کرد: «به خدیجه بگو. خداوند فرمود:, «لا اعتاقَ قَبْلَ المُلکِ. خَلّی بَینی و بین صَفِیّتی فَاِنّی اَمْلکُها و هی اُمُّ الائمةِ و عَتیقی من النارِ؛ آزاد کردن قبل از ملکیت روا نیست. این فرزندِ برگزیده ام را به من واگذار. او مملوکه ی من و مادر امامان است و من او را از آتش آزاد کرده ام.»،(8) و البته این چنین مهر و علاقه ی مادری به واگذاری فرزندش جهت خدمت و بندگی خدا، خود گویای بعدی دیگر از فضایل بیکران خدیجه ی کبری است.
مونس مادر
همان گونه که شکل گیری وجود فاطمه (سلام الله علیها) شگفت انگیز است، دوران حمل او نیز قضایای عجیبی را در پیداشت که سخن گفتن او با مادر از جمله ی این شگفتی هاست. از جمله زمانی که کفّار از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و سلم خواستند ماه را دو نیم کند، خدیجه از چنین درخواست عجیبی هراسان شده بود و در دل احساس ناراحتی میکرد. او با خود گفت: «زهی تأسف برای کسانی که محمّد را تکذیب میکنند، با این که او از طرف پروردگارم فرستاده شده است.»
در این لحظات که حضرت خدیجه (سلام الله علیها) دلشوره عجیبی داشت به ناگاه فاطمه(سلام الله علیها) لب به سخن گشود ـ خدیجه با تمام وجود صدای او را شنید که ـ میگفت:
, ای مادر! نترس و محزون نباش خدا با پدر من است.،(9)
نامگذاری
روایات فراوان حکایت از آن دارند که نام آسمانی «فاطمه» از سوی خداوند متعال برای دختر رسول الله (سلام الله علیها) انتخاب شد و حضرت محمّد صلی الله علیه وآله و سلم بر این اساس نام او را فاطمه نهاد تا همه بدانند او از بدیها برکنار است،(10) شیعیان راستین او در پناهش از آتش جهنّم محفوظ میمانند،(11) به سبب او، طمع دشمنان اسلام از وراثت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم قطع میشود(12) و دانش همراه شیر به او ارزانی میگردد.(13)
خود چسباندم، جبرییل به من گفت:
, خداوند می فرماید این سیب را بخور.، وقتی سیب را پاره کردم، نوری از آن برخاست که من ترسیدم.
جبرییل پرسید:, چرا نمیخوری؟ بخور و نترس. این نور کسی است که نام او در آسمان منصوره است و در زمین فاطمه.، من از علّت آن پرسیدم، گفت:
, چون در زمین شیعیانش را از آتش جهنم و دشمنانش را از محبت خود قطع کرده و در آسمان دوستداران خود را یاری میکند. چنان که خدا میفرماید:, یومئذٍ یفرح المؤمنون، بنصرالله ینصره من یشاء.،(14)
شد.»(15)
پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم القاء شد.
او نام دخترش را فاطمه گذاشت. حضرت میفرماید: «وقتی حضرت «سیدة النساء» متولّد شد خداوند فرشته ای را فرستاد، او بر زبان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم جاری گردانید که آن حضرت را فاطمه بنامد. پس به فاطمه خطاب کرد که: تو را به علم بریدم از جهل و تو را بریدم از حائض شدن... .»(16)
نامها و القاب حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
نامها و القاب فاطمه (سلام الله علیها) هر یک بیان کننده ی گوشه ای از شخصیت نورانی او هستند، از این روی میتوان آشنایی با این نام ها را سرفصل و منبعی مختصر و مطمئن برای شناخت همه جانبه ی او دانست. در این بخش برخی از نامها و القاب او را برمیشمریم.
سیدة (بانو)، انیسه حوراء (انسان بهشتی)، نوریه (موجودی از نور)، حانیه (دلسوز فرزندان)، عذراء (دوشیزه)، کریمه (بزرگوار)، رحیمه (با محبت)، شهیده (شهید شده ـ گواه)، عفیفه (پاکدامن)، قانعه (قانع ـ کم توقع)، رشیده (به حد رشد رسیده)، شریفه (شرافتمند)، حبیبه (دوست)، محرّمه (گرامی)، صابره (پایدار)، سلیمه (بیعیب)، مکرّمه (بزرگوار)، صفیّه (برگزیده)، عالمه (دانشمند)، علیمه (دانا)، معصومه (بیگناه)، مغصوبه (حقش غصب شده)، مظلومه، میمونه (با برکت)، منصوره (یاری شده)، محتشمه (با احترام)، جمیله، جلیله، معظّمه، حاملة البلوی بغیر شکوی (بلاکش بیشکایت)، حلیفة العبادة و التقوی (قسم خورده پرستش و پرهیزکاری)، حبیبة الله، بنت الصفوة (دختر برگزیده)، رکن الهدی (پایه هدایت)، آیة النبوّة، شفیعة العصاة (شفاعت کنندهی گناهکاران)، أمّ الخیره (مادر نیکوکاران)، تفّاحة الجنة (سیب بهشتی)، مطهره، سیدة النساء، بنت المصطفی، صفوة ربها (برگزیدهی پروردگار)، موطن الهدی (جایگاه هدایت)، قرّة العین المصطفی (نور چشم پیامبر)، بضعة المصطفی (پارهی تن پیامبر)، مهجة قلب المصطفی، بقیة المصطفی (بازمانده پیامبر)، حکیمه، فهمیه، محزونه، مکروبه (دل شکسته)، علیله (بیمار)، عابده، زاهده، قوامه (شب زندهدار)، باکیه (گریه کننده)، بقیة النبوة، صوّامه (بسیار روزهگیر)، عطوفه، رئوفه، حنّانه (غمخوار و با محبت)، برّه (نیکوکار)، شفیعه، انّانه (دردمند)، والدة السبطین (مادر دو نواده پیامبر)، دوحة النبی (شاخسار پیامبر)، نور سماوی (نور آسمانی)، زوجة الوصی (همسر جانشین پیامبر)، بدر تمام (ماه شب چهارده)، غرّة غرّاء (سپیدروی نورانی)، روح ابیه، درّة بیضا (گوهر تابناک)، واسطة قلادة الوجود (حلقه اتصال زنجیره هستی)، درّة بحر الشرف و الجود (درّ دریای شرف و سخاوت)، ولیّة الله (دوست خدا)، سرّالله، امینة الوحی (امین وحی الهی)، عین الله (دیدهی خدایی)، مکینة فی عالم السماء (دارندهی جایگاه در عالم آسمان)، جمال الآباء (موجب زیبایی پدران)، شرف الابناء، درّة بحر العلم و الکمال، جوهرة العزّة و الجلال، قطب رحی المفاخر السّنیة (چرخ آسیای افتخارات والا)، مجموعة المآثر العلیة (گرد آورندهی یادگارهای برین)، مشکوة نور الله (چراغدان نور خدا)، زجاجة (شیشه نور خدا)، کعبة امال اهل الحاجة، لیلة القدر، لیلة مبارکة، ابنة من صلّت به الملائکه، قرار قلب امّها، عالیة المحل (بلند جایگاه)، سرّ العظمة، مکسورة الضلع (پهلو شکسته)، رفیض الصدر (سینه شکسته)، مغصوبة الحق، خفیّ القبر، مجهولة القدر، ممتحنه (آزمایش شده)، المظلوم زوجها، المقتول ولدها و کوثر.(17)
از چشمه ی نور
در این بخش به تعدادی از القابی که براساس نزول آیات قرآن به حضرت فاطمه اعطا شده است میپردازیم.
1 ـ کوثر
«انّا اعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک وانحر. انّ شانئک هوالابتر»
زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم دو تن از فرزندان پسر خود (عبدالله ـ قاسم) را از دست داد، دشمنان او لب به کنایه و شماتت گشودند. از جمله عاص بن وائل،(18) حضرت را «ابتر» (مقطوع النسل) خواند، چنین شماتتی برای پیامبر سخت آزار دهنده بود، لذا خداوند به وسیله ی نزول سورهی کوثر پیامبرش را خشنود کرد. برای «کوثر» بیست وپنج معنا ذکر کردهاند و علامه ی طباطبایی معتقد است با توجّه به معنای آخرین آیه که دشمن پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم را ابتر معرفی میکند، فقط «کثرت نسل پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم » منظور خواهد بود.(19)
میمانند...»(20)
2 ـ مطهره
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(21)
(22)(23)
فرمود.»(24)
3 ـ محبوبه
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور»(25)
بندگان است»
محی الدین عربی در تفسیر آیه مینویسد: «معنای آیه به طور کلی نفی پاداش خواستن است. زیرا ثمرهی دوستی و محبت اهل بیت نصیب دوستداران آنان است، روشن است که محبت اقتضای تناسب روحانی بین محب و محبوب دارد و سبب حشر آنان با یکدیگر است... بنابراین دوستدار آنان جز کسی که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند نیست، چرا که اگر محبوب خدا نبودند، رسول الله هم آنان را دوست نمیداشت. مراد از اهل بیت همان چهار نفری هستند که در روایت ذکر شده اند.»(26) سپس روایت ابن عباس را ذکر میکند که از رسول خدا پرسیدیم: «قربی» که دوست داشتنشان بر ما واجب شده چه کسانی هستند؟ فرمود: «علی، فاطمه و دو فرزندش»(27)
فرمود.»(28)
4 ـ برّ (نیکوکار)
«ان الابرار یشربون من کأس، کان مزاجها کافورا، عینا یشرب بها عبادالله یفجّرونها تفجیرا. یوفون بالنذر و یخافون یوما کان شرّه مستطیرا و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا»(29)
خود نذر میکردی!،
علی، فاطمه (بنابر قولی حسن و حسین) و فضه نذر کردند که اگر آن دو شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. چندی نگذشت که آن دو شفا یافتند. خانواده نیز به نذر خود عمل کرد و چون در منزل چیزی نبود، علی علیه السلام سه مَن جو قرض کرد. فاطمه یک سوم آن را آسیاب کرد «به تعداد اعضای خانواده نان پخت؛ امّا لحظه ی افطار مسکینی آمد و تقاضای نان کرد. آنها نیز نان خود را به او دادند. روز دوم یتیم و روز سوم نیز اسیری آمد و آنان باز طعام خود را به آنها دادند و خود با آب افطار کردند. روز بعد علی علیه السلام دست فرزندانش را گرفت و نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم رفت. پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم مشاهده کرد که آنان از شدت گرسنگی بر خود میلرزند. فرمود: چقدر ناراحت شدم که شما را این گونه دیدم. آن گاه برخاست و به همراه آنان به خانه ی دخترش فاطمه آمد. فاطمه را دید که از شدت گرسنگی شکمش به پشت چسبیده ولی با این حال در محراب عبادت است. در این لحظه جبرییل نازل شد و گفت:, بگیر ای محمد! خداوند تو را دربارهی خاندانت تبریک میگوید و آن گاه حضرت را به خواندن آیاتی از سوره دهر واداشت.،(30)
5 ـ بحر
«مرج البحرین یلتقیان * بینهما برزخ لایبغیان»(31)
بر یکدیگر سرکشی نمیکنند.»(32)
فاطمه دانسته اند.(33)
6 ـ مشکوة
«الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح* المصباح فی زجاجة* الزجاجة کانّها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لاشرقیه ولاغربیة...»(34)
شمرده اند.(35)
7 ـ ذریه
«والذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرّة اعین واجعلنا للمتّقین اماما»(36)
علی است.»(37)
8 ـ سیدة النساء
«فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین»(38)
شأن نزول این آیه چنین است که:
مسیحیان نجران که عیسی را فرزند خدا میدانستند و تولّد فرزند را بدون پدر باور نمیکردند، به سخنان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم درباره ی تولّد حضرت عیسی ایراد میگرفتند. پس از لجاجت آنها دستور مباهله نازل شد.
و پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: «طرفین دست به سوی آسمان بلند کنیم و از خدا بخواهیم حق را پیروز و باطل را ریشه کن کند.
پس از قرار مباهله، اسقف نجران به نمایندگانش رو کرد و گفت:, اگر دیدید محمد تنها با فرزندان و اهل بیت خود آمد،، مباهله نکنید، همین طور هم شد و روز موعود همه پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم را به همراه فاطمه، علی، حسن و حسین علیهمالسلام دیدند. پیامبر فرمود:, اللهم هؤلاء اهلی.
سپس به آنها گفت:, وقتی دعا کردم. آمین بگویید.، رئیس گروه
نجرانیها وقتی آنها را شناخت به همراهانش گفت: «ای جماعت نصاری، صورتهایی را میبینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از زمین برکند، به دعای آنان این کار را میکند. با اینان مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و تا روز قیامت دیگر هیچ نصرانی روی زمین نخواهد ماند.»(39)
نظر دارند.(40)
دوره ی کودکی (قبل از هجرت)
این دوره همزمان با اوج دعوت رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم و از طرف دیگر فشارهای مشرکان مکه بود. زیرا حدود یک سال از دعوت علنی پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم میگذشت و مشرکان به دلیل رویکرد طبقه ی فقیر به پیامبر، بیاندازه به خشم آمده بودند. ما در صفحات تاریخ موارد زیادی از این آزار و اذیت ها را می یابیم که گاه در حضور فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) انجام میشده است که یک نمونه ذکر میشود.
عبدالله بن مسعود میگوید: «هیچ وقت رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم را ندیده بودم که به قریش نفرین کند، مگر یک روز که پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم در حال نماز بود و یک عده از قریش نشسته بودند و نزدیک آنها
بچه دان شتری افتاده بود. آنها با خود گفتند آیا کسی میتواند این بچه دان شتر را بردارد و بر پشت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم بگذارد. یکی از آن جمع برخاست و بچه دان را برداشت و بر پشت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم انداخت. در این لحظه پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم در حال سجده بود. فاطمه (سلام الله علیها) خود را به پدر رساند و آن را از پشت پدر برداشت و سر و صورت او را تمیز کرد.
صحنهی غمباری بود و پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم چنان از این بی حرمتی غمگین شد که بعد از نماز عرض کرد: «خدایا! خودت به حساب اینها برس» آن گاه یک به یک اهانت کنندگان را اسم برد و فرمود: «خدایا! بر توست جزای عتبه فرزند ربیعه، خدایا! بر توست جزای شیبه فرزند ربیعه، خدایا! خودت کار ابوجهل را تمام کن. خدایا! خودت به حساب عقبه فرزند ابی معیط برس. خدایا! خودت ابیّ بن خلف و امیّة بن خلف را نابود فرما.»
ابن مسعود در ادامه میگفت: دعای پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به اجابت رسید و در جنگ بدر همه ی این افراد به دست پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم و علی علیه السلام کشته شدند. جنازه های آنها را بعد از قتل به چاه ریختند و ابیّ و امیه چون قوی هیکل بودند، ابتدا پیکرشان را قطعه قطعه کردند، سپس در چاه انداختند.(43)
او هنوز کودکی 2 ساله بود که واقعه ی تلخ شُعب ابیطالب علیه السلام را نیز تجربه کرد. براساس ای واقعه که به ابتکار ابوسفیان در جلسه ی مشورتی دار الندوه اتخاذ شد، آنان تعهد نامهای در سال هفتم هجری نوشتند که به موجب آن قرار شد؛ هیچ نوع مواد غذایی به محمّد و پیروانش نفروشند؛ هیچ چیز از آنها نخرند؛ هیچ نوع معامله ای ننمایند؛ با آنان معاشرت و رابطهای نداشته باشند؛ به آنها دختر ندهند؛ از آنان دختر نگیرند؛ و در هر حادثه ای که روی داد به طرفداری از مخالفان آنان برخیزند. جمعیّت حاضر بعد از امضای تعهدنامه برخاستند و به سوی کعبه رفتند. ورقهی تعهد را در داخل کعبه نهادند و در برابر بتها قسم یاد کردند که به پیمان وفادار بمانند. این پیمان موجب شد حتّی به مسلمانان آذوقه هم نفروشند. و عرصه را چنان برایشان تنگ کردند که آنان ناچار شدند، از مکّه خارج شوند و در درّه ای به نام شعب ابوطالب پناه گیرند.
ابوطالب، خدیجه، فاطمه و ... نیز در بین این جمع بودند.
دوستان ابوطالب و خدیجه برایشان به طور مخفیانه غذا میآوردند و پیامبر صلی الله علیه وآله این آذوقه را بین اصحاب تقسیم میکرد. این سکونت اجباری سه سال طول کشید و البته در تمام سختی ها و گرفتاری ها فاطمهی کوچک نیز همراه پدر و شریک سختی های او بود.(44)
وفات مادر
به فاصله ای اندک از پایان محاصره ی شعب ابوطالب عموی پیامبر و خدیجه همسر او وفات یافتند و به این ترتیب فاطمه در پنج سالگی مادر خود را از دست داد. آری آن شب دیگر چشمان مهربان خدیجه نمیتوانست چشم معصوم فاطمه را ببیند، به همین جهت بانوان حاضر او را بیرون بردند و سرانجام اولین بانوئی که اسلام را پذیرفت درگذشت.
امام صادق علیه السلام میفرمود: «وقتی خدیجه از دنیا رفت، فاطمه نزد پدر آمد او که مضطرب بود، پرسید:, مادرم کجاست؟، حضرت به او جواب نداد؛ اما فاطمه دست بردار نبود و پشت سرهم از مادر میپرسید. از اهل خانه نیز سراغ مادرش را میگرفت. در آن حال جبرییل از جانب خداوند نازل شد و به پیامبر گفت:, پروردگارت امر میکند به فاطمه سلام برسان و بگو مادر تو در خانه ای از خانه های بهشت است که از نی ساخته شده است و نیها را در طلا نصب کرده اند، ستونهای آن از یاقوت سرخ است و در میان قصر آسیه زن فرعون و مریم دختر عمران هستند.،
و این چنین بود که قلب فاطمه آرام گرفت و گفت:, حق تعالی سالم از نقص و عیب است و سلامتی ها از اوست و سلامها به او برمیگردد.»(45)،
مصیبتها را این گونه نقل میکند:
«پس از رحلت ابوطالب روزی یکی از سفیهان جلوی پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم را گرفت و مقداری خاک بر سرش ریخت.رسول خدا هم چنان که خاکها روی سرش بود به خانه آمد. در این وقت یکی از دختران ـ که فاطمه بود ـ برخاست و خاکها را از سر و روی پدر پاک کرد و آن گاه گریست. رسول خدا(ص) او را دلداری داد و فرمود:, دخترکم گریه نکن، خدا پدرت را محافظت خواهد کرد.،(46)
پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به مدینه هجرت کرد.
حضرت بعد از خروج خود از مکه به علی علیه السلام پیام فرستاد که فاطمه (سلام الله علیها) و تعدادی از زنان را به مدینه بیاورد و مسلمانان را نیز به هجرت دعوت کند. وقتی پیام رسید، فاطمه (سلام الله علیها) همراه فاطمه بنت اسد وفاطمه بنت زبیر با کمک علی سوار بر اشتران عازم مدینه شدند.
البته در مسیر راه کفّار راه را بر کاروان بستند امّا علی با رشادت یکی از مهاجمان را به هلاکت رساند و به این ترتیب کاروان سلامت به منزل رسید.(47)
فاطمه بعد از هجرت
ازدواج با علی علیه السلام
در این دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم با ام سلمه ازدواج کرد و سرپرستی و تربیت فاطمه (سلام الله علیها) را به او سپرد ولی فاطمه نوری الهی بود که خود به دیگران نور میبخشید، ام سلمه میگوید: «به خدا قسم من از او ادب میآموختم و او را نیازی به آموختن آداب از من نبود و همه چیز را بهتر از من و دیگران میدانست.»(48)
(49)
محرم سال سوم هجری دانسته اند.(50)
خواستگاران فاطمه (سلام الله علیها)
انس بن مالک میگوید:
«روزی عبدالرحمن بن عوف زهری و عثمان بن عفّان که در بین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم از همه مشهور تر بودند، نزد حضرت آمدند عبدالرحمن عرض کرد: , یا رسول الله! دخترت را به همسری من در آور، من مهریه او را صد ناقهی سیاه کبود چشم که همگی از شتران باردار مصری هستند، همراه با ده هزار دینار قرار میدهم.،
عثمان هم گفت:
, من نیز به همان اندازه مهریه قرار میدهم به علاوه من پیش از عبدالرحمن اسلام آوردهام.،
رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم از سخنان آن دو ناراحت شد و... به عبدالرحمن فرمود:
, تو اموال خود را به رخ من میکشی.»(51) عمر و ابوبکر هم از خواستگاران فاطمه بودند که پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم در پاسخ آنان فرموده بود: اختیار او در دست خداوند است.(52)
خواستگاری امام علی علیه السلام از حضرت فاطمه(سلام الله علیها)
ابوبکر و عمر و سعد بن معاذ در مسجد بودند که سخن از ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) به میان آمد. ابوبکر گفت:
, بزرگان قریش از او خواستگاری کرده اند ولی پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم جواب داده که امر او با پروردگار است. اگر بخواهد او را تزویج خواهد کرد. ولی این علی پیرامون خواستگاری تا به حال چیزی نگفته است. کسی هم به علی پیشنهادی نکرده است. فکر میکنم چیزی جز تنگدستی مانع تقاضای او نیست و البته میدانم خدا و پیامبر هم فاطمه را فقط برای او نگاه داشته اند.، ابوبکر به عمر و سعد بن معاذ گفت:, برخیزید به نزد علی برویم و از او بخواهیم به خواستگاری برود و اگر تنگدستی را بهانه کرد، ما کمکش میکنیم.، سعد بن معاذ گفت: , بسیار درست گفتی.،
آن گاه برخاستند و به خانه ی امام علی علیه السلام رفتند امّا او را در خانه اش نیافتند. در آن موقع روز علی علیه السلام شتر خود را برای آب کشی به باغ مردی از انصار برده بود تا اجرتی بگیرد. آنها نیز به باغ رفتند و خدمت او رسیدند. ابوبکر گفت:, ای علی هیچ ویژگی وجود ندارد که تو در آن از همه پیشی نگرفته باشی، رابطه ی تو با پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم هم از جهت خویشاوندی، همنشینی دائمی، نصرت و یاری و روابط معنوی معلوم است. همه ی بزرگان فاطمه را خواستگاری کردهاند ولی پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم هیچ یک را نپذیرفت و فرمود امر او با پروردگار است. پس چه مانعی وجود دارد که نمیتوانی خواستگاری کنی؟ من گمان دارم خدا و حضرت، او را برای تو نگاه داشته اند.،
امام با شنیدن این جملات متأثر شد و گفت:... کیست که فاطمه را نخواهد امّا به خاطر تنگدستی از اظهار تمایل خود شرم دارم. آن گروه به هر صورت بود او را راضی کردند. علی علیه السلام شتر خود را گشود و به خانه آورد.
آن گاه نعلین پوشید و راهی منزل رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم شد. تا علی در زد، ام سلمه پرسید: کیستی؟ امّا قبل از آن که علی جواب دهد، پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم فرمود:, ای ام سلمه! برخیز و در را باز کن. او مردی است که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.،
ام سلمه پرسید:, پدر و مادرم فدای تو باد! کیست که تو در حق او چنین میگویی، با این که او را هنوز ندیدهای.،
حضرت فرمود:, ساکت باش ای ام سلمه! که این مردی است که سفاهت ندارد و زود از جا به در نمیرود.
این برادر و پسر عم من و محبوبترین خلق خدا به سوی من است.،
ام سلمه میگفت:, من برجستم تا
زود در را باز کنم که لباسم به پایم پیچید و چیزی نمانده بود که به زمین بخورم. وقتی در را باز کردم علی علیه السلام را دیدم. از حیا و شرم سر به زیر افکنده بود.
بعد از درخواست پیامبر پیرامون حاجت خود گفت:, پدر و مادرم فدای تو باد. میدانی یا رسولالله که وقتی من کودک بودم مرا از عموی خودت ابوطالب و فاطمه بنت اسد گرفتی. از غذای خود به من دادی و با آداب خود مرا تربیت کردی؛ نسبت به من از پدر و مادر مهربانتر بودی؛ حق تعالی مرا به برکت تو هدایت کرد و .... یا رسول الله به درستیکه تو ذخیرهی من در دنیا و آخرت هستی. به آن کرامت ها که حق تعالی به برکت تو نسبت به من کرده میخواهم همسر و خانه داشته باشم و نزد شما برای خواستگاری آمده ام.،
ام سلمه گفت در این هنگام چهرهی رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم از شنیدن آن سخنان شکفته شد و با تبسّم به او گفت:, آیا خود چیزی داری که او را به تو تزویج کنم؟، حضرت پاسخ داد:, پدر و مادرم فدایت، به خدا سوگند چیزی از دارایی من از شما پنهان نیست، شمشیری دارم و زرهی و شتری که با آن آب میکشم و مالک چیز دیگری نیستم.، رسول خدا فرمود:, شمشیر تو برای جهاد و شتر برای آب کشی نخلستان و رفع نیاز اهل خود و سفر لازم است. تو را به زره تزویج کردم و به آن راضی هستم. ای علی! میخواهی بشارتی به تو بدهم. علی علیه السلام عرض کرد:, بلی یا رسول الله.، پیامبر فرمود:, بشارت باد بر تو به درستی که خداوند فاطمه را به تو تزویج کرد در آسمان پیش از آن که من او را به تو در زمین تزویج کنم. ... .»(53)
برد.(54)
فاطمه و زندگی مشترک
همان گونه که ازدواج فاطمه و علی بر پایهی ملاک های انسانی و کمالات آسمانی شکل گرفت، ادامه و قوام زندگی آن دو نیز خود حکایت از ایثار و گذشت و فداکاری و خداجویی آن دو دارد. در این بخش به برخی از ارزشها در زندگی مشترک حضرت زهرا (سلام الله علیها) اشاره میکنیم:
1 ـ رضایت شوهر
امیرمؤمنان علیه السلام میفرمود: «تا فاطمه زنده بود کاری نکردم که او را به خشم آورد و بر هیچ کاری او را مجبور نکردم. او نیز هیچ گاه مرا به خشم نیاورد و در هیچ کاری از من نافرمانی نکرد. به راستی هر وقت به او نظر میکردم، غم و اندوهم برطرف میشد.»(55)
2 ـ تقسیم کار
حضرت امام علی علیه السلام و فاطمه (سلام الله علیها) نزد پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم آمدند و تقاضا کردند کارهای خانه و زندگی را برای هریک معین کند. حضرت، کارهای داخلی منزل را برای فاطمه (سلام الله علیها) و بیرون از خانه را برای علی علیه السلام تعیین کرد. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: «فقط خدا میداند که من چه قدر خوشحالم از این که رسول خدا مرا مأمور به کارهایی نکرد که فقط از عهده مردان بر میآید.»(56) در عمل نیز چنین شد. امام صادق میفرمود:
«رسم این بود که علی آب و هیزم میآورد و فاطمه آرد آسیاب میکرد... .»(57)
3 ـ ساده زیستی
سلمان از ملاحظه ی لباس های ساده و کم قیمت و کهنه ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) تعجب کرد.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) به نزد رسول خدا رفت و فرمود:
«یا رسول الله! سلمان از لباس من تعجّب کرده است. سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث کرد، من و علی پنج سال است که چیزی نداریم به جز پوست قوچی که روزها شترمان روی آن علف میخورد و شب آن را فرش خود میکنیم و نیز بالش ما چرمی است که اطرافش از لیف خرما درست شده است.»(58)
و اما سلمان خود میگوید:
«روزی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر دارد. در شگفت ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاه ایران و قیصر روم به کرسی های طلایی مینشینند و پارچه های زربفت به تن میکنند و این دختر رسول خداست که نه چادرهای گران قیمت بر سر دارد و نه لباسهای زیبا. فاطمه(سلام الله علیها) در جوابم فرمود:
, ای سلمان! خدای بزرگ لباسهای زینتی و تختهای طلایی را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است.»،(59)
4 ـ تحمل سختی کار
روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم به خانه حضرت فاطمه آمد، او را دید که لباسی از پشم شتر دارد و با دست آسیاب را میگرداند و در همان حال فرزند خود را شیر میدهد. پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم با دیدن این وضع، متأثر شد و گریست و فرمود: «ای دخترگرامی امروز تلخی های دنیا را برای شیرینی های آخرت بچش.
فاطمه فرمود:, یا رسول الله! حمد میکنم خدا را بر نعمتهایش و شکر میکنم بر کرامتهایش. آن گاه این آیه نازل شد. «و لسوف یعطیک ربّک فترضی» حق تعالی در قیامت آن قدر به تو خواهد داد که راضی شوی.(60) ـ (61)
****************************
1 ـ محمدجواد غفورزاده (شفق).
2 ـ امالی شیخ صدوق، ص 475.
3 ـ اصول کافی، ج 1، ص 457، (به سال تولد به نقل از روایت امام باقر علیه السلام ) و کشف الغمّه، ج 2، ص 76. شیخ طوسی و اکثر محقّقان بیستم جمادی الثانی دانستهاند و در روز جمعه سال دوم بعثت، سال پنجم، پنج سال پیش از بعثت و ... نیز نقل کردهاند ولی نظریه ی قوی همان روایت امام باقر و صادق علیهماالسلام است.
4 ـ برخی معتقدند وی دوشیزه بود که با پیامبر ازدواج کرد. بحارالانوار، ج 8، باب زنان پیامبر از احمد بلاذری، خدیجه، علی محمد علی دخیل، دکتر فیروز حریرچی، ص 11.
5 ـ تاریخ خمیس، ج 1، ص 263.
6 ـ بحارالانوار، ج 16، ص 78؛ عوالم، ج 16، ص 15. برای مطالعه ی بیشتر به زندگی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) در ماهنامهی فرهنگ کوثر، ش اول، نوشتهی نگارنده مراجعه کنید.
7 ـ در طول سالهای حیات پیامبر، همچنین بعد از رحلت وی فاطمه (سلام الله علیها) بارها به این سخنان استشهاد میکرد ولی مخالفان هرگز پردهی غفلت را از دیدهی خود کنار نزدند.
8 ـ ریاحین الشریعة، ج 2، صص 255 و 256.
9 ـ روض الفائق. ص 214 نقل از 360 داستان از فضایل مصائب ... عباس عزیزی، موضوع سخن گفتن حضرت زهرا را چند تن از محدّثان اهل سنّت نیز نقل کردهاند از جمله حسن بن مولوی در تجهیز الجیش، عبدالرحمن صغوری، علامه قندوزی و ... برای اطلاع بیشتر به احقاق الحق رجوع شود.
10 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 10.
11 ـ همان، صص 12 و 14.
12 ـ همان، ص 13.
13 ـ همان، ص 13.
14 ـ سورهی روم، آیات 4 و 5؛ معانی الاخبار، ص 396.
15 ـ علل الشرایع، ص 178.
16 ـ همان، ص 179.
17 ـ فاطمه زهرا. شادمانی دل پیامبر، صص 286 ـ 290.
18 ـ الدر المنثور، ج 6، ص 402.
19 ـ المیزان، ج 7، ص 370.
20 ـ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 32، ص 122.
21 ـ احزاب/ 33.
22 ـ بحار الانوار، ج 17، ص 359.
23 ـ البرهان ـ علامه سید هاشم حسینی بحرانی، ج 3، ص 38.
24 ـ تفسیر کبیر، ج 8، ص 85.
25 ـ شوری/ 23.
26 ـ تفسیر القرآن الکریم، ج 2، ص 433.
27 ـ کشاف، ج 4، ص 219.
28 ـ مجمع البیان، ج 5، ص 29.
29 ـ دهر/ 5 ـ 8.
30 ـ الغدیر، ج 3، ص 107 به بعد، علامه امینی نام 34 نفر از اهل سنت را که با تفاوتهای اندک این شأن نزول را نقل کردهاند، مینویسد.
31 ـ الرحمن/19 و 20.
32 ـ تفسیر البرهان، ج 4، ص 265.
33 ـ همان.
34 ـ نور/35.
35 ـ تفسیر برهان، ج 3،ص 136.
36 ـ فرقان/ 74 و شواهد التنزیل، ج 1، ص 539.
37 ـ تأویل الآیات الظاهرة، ص 381.
38 ـ آل عمران/ 61.
39 ـ تفسیر کبیر، ج 8، ص 85.
40 ـ نور الثقلین، ج 1، ص 349، ح 163.
41 ـ کلمهی جمع (ابناء، نساء، انفس) اگر اضافه شود (به ضمیر نا اضافه شدهاند) شامل تمامی افراد میشود.
42 ـ بحار الانوار، ج 43، ص 22.
43 ـ ذخایر العقبی، ص 47 و صحیح مسلم، ج 3، ص 167؛ بحارالانوار، ج 18، ص 188.
44 ـ خرایج، ج 1، ص 80.
45 ـ خرایج، ج 2، ص 529؛ بحارالانوار، ج 43، ص 28.
46 ـ نقل از زندگانی حضرت فاطمه و دختران آن حضرت، سید هاشم رسولی محلاتی، ص 23؛ سیرهی ابن هشام، ج 1، ص 416.
47 ـ بحار الانوار، ج 19، ص 115.
48 ـ بحار الانوار، ج 43، ص 10.
49 ـ علل الشرایع، ص 183.
50 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 92. برای آگاهی بیشتر به کشف الغمه، ج 1، ص 374 و امالی طوسی، ص 43 مراجعه کنید.
51 ـ دلایل الامامة، صص 12 و 13.
52 ـ انشراح نور، صص 5 و 6.
53 ـ کشف الغمه، ج 1، ص 363.
54 ـ امالی طوسی، ص 40، در روایتی دیگر هست که وقتی پیامبر خواست حضرت زهرا را به علی تزویج کند، نظر فاطمه (سلام الله علیها) را جویا شد (تفسیر قمی، ج 2، ص 336.)
55 ـ بحار الانوار، ج 43، ص 134؛ قرب الاسناد، ص 52.
56 ـ ناسخ التواریخ، حالت فاطمه (سلام الله علیها) ، ص 417.
57 ـ فضائل الزهرا، ص 77.
58 ـ عوالم المعارف، ج 11، ص 130.
59 ـ تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 594.
60 ـ ضح/5.
61 ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 390.