مرحوم كلينى، طوسى، راوندى وبعضى ديگر از بزرگان به نقل از محمّد بن ابراهيم بن مهزيار اهوازى حكايت كنند:
پس از شهادت امام حسن عسكرى عليه السلام اءموال بسيارى - از وجوهات توسط مؤمنين - نزد پدرم جمع شده بود، او متحيّر شد كه پس از آن حضرت به چه كسى رجوع كنيم.
پدرم تمام اموال را برداشت وبا يكديگر حركت كرديم وراه دريا را به وسيله كشتى پيموديم وچون مسافتى را طىّ كرديم از كشتى پياده شديم؛ پدرم سخت مريض شد وپيش از آن كه رحلت نمايد، اظهار داشت: نسبت به حفظ اين اموال سعى وتلاش كن وآن ها را به دست صاحبش برسان.
من با خود گفتم: پدرم بدون جهت وبدون اطّلاع حرفى نمى زند وبيهوده وصيت نمى كند، بايد اين اموال را به عراق برسانم.
بر همين اساس آن ها را برداشتم ودر بغداد، كنار رود دجله خانه اى كرايه كردم ودر حالى كه هيچكس از افكار وموقعيّت من خبرى نداشت، تصميم بر اين داشتم كه اگر كسى همانند حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام پيدا شود ونشانى وخصوصيّات اموال را بگويد، تحويل او بدهم وگرنه مصرف زندگى خود نمايم.
پس از آن كه منزل را كرايه كردم، چند روزى را با همين سرگردانى سپرى كردم، بعد از گذشت چند روز، ناگهان نامه اى توسّط شخصى به دستم رسيد.
وقتى نامه را گشودم، در آن با اشاره به تمام خصوصيّات اموال وصاحبان آن ها، به من خطاب نموده بود: اى محمّد ابراهيم! آن اموال واشياء را تحويل حامل نامه بده.
چون تمام نشانى ها وخصوصيّات، حقيقت وواقعيّت داشت فهميدم كه فرزند امام عسكرى عليه السلام، حضرت مهدى امام زمان صلوات اللّه عليه نامه را فرستاده است، لذا آن ها را تحويل آورنده نامه دادم وچند روزى ديگر را در همان منزل ماندم تا آن كه نامه اى ديگر از همان حضرت به اين مضمون به دستم رسيد:
ما تو را به جاى پدرت قرار داديم وبايد در هر حالى كه هستى شكرگزار خداوند متعال باشى.(15)
پاورقی:
(15) اصول كافى: ج 1، ص 434، ح 5، غيبة طوسى: ص 281، ح 239، إعلام الورى طبرسى: ج 2، ص 261، الخرائج والجرائح: ج 1، ص 462، ح 7.