اگر ابوبكر و عمر، غاصب خلافت بودند‌، چرا امام علی (ع) با خلفا همكاری می‌‌كرد؟

(زمان خواندن: 18 - 35 دقیقه)

 توضیح سؤال :
عبد الرحمن سلیمی می‌نویسد :
اگر حضرت على نسبت به حضرت عمر سوء نیتى مى ‏داشت یا قلباً از او ناراضى بود و او را غاصب حق خود مى‏ دانست ، همواره منتظر فرصتى براى اعاده حق خود مى‏ شد و براى غاصب حق خود از این فرصت طلایى استفاده مى‏ كرد آنجا كه حضرت عمر از سیدنا على مشاوره ‏اى در مورد رفتن خود براى جنگ با ایرانیان خواست او را راهنمایى مى ‏كرد كه شخصاً به میدان نبرد برود و در آنجا كشته شود و زمینه براى خلافت وى فراهم آید ؛ اما مى ‏بینیم كه چگونه با دلسوزى و صمیمیت فوق العاده در راستاى خیرخواهى عمر و سایر مسلمین مى‏ كوشد. همانا مشورت او از عمق جان برخاسته و حقا كه چنین پیشنهادى جز از قلب پاك و بى ‏غرض و از مردى بلند همّت و آینده ‏نگر صادر نمى‏ شود. حقا كه على چنین بود و این عمل از آزاده ‏اى چون او شگفت ‏آور نیست . خداوند او را از سوى اسلام و مسلمین شایسته ‏ترین پاداش ها را كه به دوستان مخلص خود مى ‏دهد عنایت فرماید.
اگر سیدنا على مخالف حكومت خلفا مى ‏بود وزیر و همكار آنها نمى‏ گردید. در كتاب تاریخ ابن اثیر ج 3، ص 55، نقل شده كه حضرت على بهترین مشاور و خیرخواه سیدنا عمر و قاضى توانا و حكیمى براى مسائل پیچیده بود.
حتى از سیدنا عمر نقل شده كه گفت: «لولا على لهلك عمر» اگر على نبود، عمر به هلاكت مى‏ رسید.
خلافت و انتخاب ، عبدالرحمن سلیمی ، ذیل پاسخ چهارم و پانزدهم از بحث واقعۀ غدیر خم .
نقد و بررسی :
مشورت و راهنمایی‌های دلسوزانه :
تمام آن چه كه از آن با عنوان همكاری امیرمؤمنان علیه السلام با خلفا یاد می‌شود به سه دسته تقسیم می شود:
1 . مشورت در امور قضایی ؛
2 . مشورت در امور دفاعی و جنگی ؛
3 . مشورت در مسائل علمی و حلّ مشكلات اعتقادی .
نقش امیرالمؤمنین علیه السلام در این موارد حداكثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد و راهنمایی طرف مقابل است كه وظیفه هر مسلمانی است . حتی اگر طرف مشورت غیر مسلمان باشد ، باز هم وظیفه دارد كه با نهایت امانتداری وی را راهنمایی كند ؛ چه رسد به این كه اگر مسأله حفظ اساس اسلام و دین خدا در میان باشد .

مرحوم سید مرتضی در این باره می‌فرماید :
فأما استدلاله على رضاه بما ادعاه من إظهار المعاونة والمعاضدة ، وأنه أشار علیه بقتال أهل الردة فإنه ادعاء معاونة ومعاضدة على سبیل الجملة لا نعرفها ، ولو ذكر تفصیله لتكلمنا علیه ، فإن أشار بذلك إلى ما كان یمدهم به من الفتیا فی الأحكام ، فذلك واجب علیه فی كل حال ، ولكل مستفت فلا یدل إظهار الحق والتنبیه على الصواب فی الأحكام لا على معاونة ولا معاضدة ، وإن أشار إلى ما كان منه علیه السلام فی وقت من الأوقات من الدفع عن المدینة فذلك أیضا واجب على كل مسلم وكیف لا یدفع عن حریمه وحریم المسلمین ، فأی دلالة فی ذلك على ما یرجع إلى الإمامة .
فأما المشورة علیه بقتال أهل الردة فما علمنا أنها كانت منه ، وقد كان یجب علیه أن یصحح ذلك ، ثم لو كانت لم تدل على ما ظنه لأن قتالهم واجب على المسلمین كافة والمشورة به صحیحة .
ادعای شما مبنی بر كمك و همكاری علی علیه السلام با خلیفه، مانند راهنمایی ابوبكر بر جنگیدن با اهل ردّه، صرف ادعا است و اگر تفصیل آن بیان می شد بهتر می توانستیم پاسخ دهیم، و اگر مقصود ارشاد در احكام الهی باشد این امر بر عالم به مسائل دین واجب است و باید وظیفه درست را بیان كند، از این مطلب نمی توانید همكاری با آنان را استفاده كنید، و اگر مقصود شما مشاوره با علی علیه السلام در دفاع از مردم مدینه و جان و ناموس مردم است این هم نیز واجب است چون علاوه بر دفاع از حریم مردم، از جان خودش نیز دفاع كرده است و این مسائل ربطی به تأیید خلافت و امامت آنان ندارد.
و اما مشورت ابوبكر با علی علیه السلام در جنگ با اهل ردّه را  قبول نداریم و یا لا اقل برای ما روشن نیست، و باید این موضوع روشن شود، و اگر دلالت بر مقصود شما نداشته باشد، اصل مشورت و راهنمایی درست است، چون جنگ با گروه هایی مانند اهل ردّه بر تمام مسلمانان واجب است.
الشافی فی الامامة ، علی بن الحسین الموسوی معروف به الشریف المرتضى (متوفای436 هـ) ، ج 3 ص 251 ، ناشر : مؤسسۀ اسماعیلیان - قم ، چاپ : الثانیة ، 1410 .

حفظ دین ، بزرگترین وظیفه امیر مؤمنان علیه السلام:
در بین وظایف و شئونات امام و پیشوای منصوب و برگزیده از جانب خداوند، حفظ شریعت و نگاهبانی از حوزه دین از مهم ترین وظایف او است كه اگر احساس كند، اصل و اساس دین در خطر است ، به هر صورت ممكن باید از آن جلوگیری كند .
البته این مسئولیت با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مكانی متفاوت است و باید متناسب با آن شرایط تصمیم نهایی را بگیرد، كه گاهی اوقات این مهم با تحمل و بردباری و صبر كردن در برابر مصائب و سكوت در برابر حقوق غصب شده به دست می آید و گاهی هم نیازمند رویارویی و دخالت مستقیم و برخورد قاطع خواهد بود.

ابن حجر هیثمی به نقل از رسول خدا می‌نویسد‌ :
فی كل خلف من أمتی عدول من أهل بیتی ینفون عن هذا الدین تحریف الضالین وانتحال المبطلین وتأویل الجاهلین ألا وإن أئمتكم وفدكم إلى الله عز وجل فانظروا من توفدون .
در هر قرنی افراد عادلی از اهل بیت من در بین امتم خواهند بود كه تحریف گمراهان ونسبت های ناروا و باطل و تاویل های نادانان را از دین پاك و دور می كنند، آگاه باشید! پیشوایان شما فرستادگان شما نزد خداوند می باشند، پس بنگرید كه چه كسانی را می فرستید.
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی (متوفای973هـ) ، ج 2 ، ص 441 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرحمن بن عبد الله التركی - كامل محمد الخراط .

امیرمؤمنان علیه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشینی به حق رسول خدا صلی الله علیه و آله بازماند و در واقع حق مسلم ایشان را غصب كردند ؛ ولی این موضوع دلیل نمی‌شود كه به دیگر وظایف خود عمل نكند ؛ زیرا گاهی تدبیر‌ها و تصمیم‌گیری ‌های غلط خلفا سبب می ‌شد ، اساس اسلام به خطر بیفتد ؛‌ در این موارد امام وظیفه داشت كه اجازه ندهد شریعت اسلامی قربانی ندانم كاری ‌ها شود ؛ مثلاً در قضیه جنگ نهاوند ، پادشاه ایرانیان لشكر عظیمی را برای نابودی اسلام فراهم كرده بود و اگر تدبیر امیر مؤمنان علیه السلام نبود‌ ، نه تنها لشكر عمر كه به طور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بین می‌رفت .
در چنین موقعیتی امیرالمؤمنین علیه السلام وظیفه دارد كه نظام اسلامی و دین نوپا را حفظ كند ؛ چون وظیفه او همانند هر فرد مسلمان دیگر، حفظ دین است .

در داستان شوری می فرماید :
بَايَعَ النَّاسُ لأبِی بَكْرٍ وَأَنَا وَاللَّهِ أَوْلى بِالأَمْرِ مِنْهُ ، وَأَحَقُّ بِهِ مِنْهُ ، فَسَمِعْتُ وَأَطَعْتُ مَخَافَةَ أَنْ يَرْجِعَ النَّاسُ كُفَّارَاً يَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّيْفِ ، ثُمَّ بَايَعَ النَّاسُ عُمَرَ وَأَنَا وَاللَّهِ أَوْلى بِالأَمْرِ مِنْهُ وَأَحَقُّ بِهِ مِنْهُ ، فَسَمِعْتُ وَأَطَعْتُ مَخَافَةَ أَنْ يَرْجِعَ النَّاسُ كُفَّارَاً يَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّيْفِ .
مردم با ابوبكر بیعت كردند در حالی كه به خدا سوگند من از او سزاوارتر و شایسته تر بودم، ولی از ترس بازگشت و گرایش مردم به دوران كفر و جاهلّیت و كشیده شدن شمشیرها برای زدن گردن یكدیگر، سكوت كردم و شنیدم و مخالفت نكردم، سپس با عمر بیعت كردند، در حالی كه از او سزاوارتر و شایسته تر بودم، ولی باز هم شنیدم و كوتاه آمدم تا به كفر و برادر كشی باز نگردند.
جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الكبیر) ، الحافظ جلال الدین عبد الرحمن السیوطی  (متوفای911هـ) ج 12 ص 54
تاریخ مدینة دمشق و ذكر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل ، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی (متوفای571هـ) ج 42 ، ص 434 ، ناشر : دار الفكر - بیروت - 1995 ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری .

در حقیت امیرمؤمنان علیه السلام بین ارتداد مردم و بازگشت به رسوم جاهلی و میان صبر و شكیبایی در برابر ظلم‌ها و همكاری با خلفا ، یكی را باید انتخاب می‌كرد كه طبق دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله ، گذشتن از حق غصب شده خود و همكاری با خلفا را ترجیح داد تا اصل و اساس اسلام به خطر نیفتد ، ولذا در روایتی می‌فرماید :
إِنَّ هَؤُلَاءِ خَيَّرُونَّا أَنْ يَظْلِمُونِی حَقِّی وَ أُبَايِعَهُمْ فَارْتَدَّ النَّاسُ حَتَّى بَلَغَتِ‏ الرِّدَّةُ أَحَداً فَاخْتَرْتُ أَنْ أُظْلَمَ حَقِّی وَ إِنْ فَعَلُوا مَا فَعَلُوا .
این قوم تصمیم گرفتند تا حقم را غصب كنند و با آنان بیعت نمایم ، گروهی سرپیچی كرده و از دین دور شدند ، پس ظلم بر حق خویش را بر گزیدم اگر چه آنان هر چه خواستند انجام دادند .
بحارالأنوار ، محمد باقر مجلسی ، ج28 ، ص393 .
 
دفاع  از مظلوم ، وظیفه امام بود :
دخالت‌های امیرمؤمنان علیه السلام در امور قضایی در مواردی بود كه عدم آگاهی خلفا به پیش پا افتاده ترین احكام اسلامی سبب می‌شد كه حقی از بی‌چاره ای ضایع و به مظلومی از مسلمانان ظلم شود . در حقیقت آن‌ها پناهی جز امیرالمؤمنین علیه السلام نداشتند و اگر امام دخالت و از حق آنان دفاع نمی‌كرد ، به یقین راهی برای استیفای حقوقشان نمی یافتند.
آن حضرت در خطبه شقشقیه ، یكی از دلایل قبول حكومت را بعد از كشته شدن عثمان ، عهد و پیمانی می‌داند كه خداوند از علما برای دفع ظلم از بیچارگان گرفته است :
أَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَلَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَلَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَلَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ ...
سوگند به خدایى كه دانه را شكافت و جان را آفرید ، اگر حضور فراوان بیعت كنندگان نبود ، و یاران حجّت را بر من تمام نمى‏ كردند ، و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند ، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته ، رهایش مى ‏ساختم ، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سیراب مى‏ كردم ، آنگاه مى‏ دیدید كه دنیاى شما نزد من از آب بینى بزغاله ‏اى بى ارزش ‏تر است‏ .
برای روشن تر شدن مطلب فقط به یك مورد از دخالت‌های امام در امور قضایی اشاره می‌كنیم :
حدثنا عُثْمَانُ بن أبی شَيْبَةَ ثنا جَرِیرٌ عن الْأَعْمَشِ عن أبی ظَبْيَانَ عن بن عَبَّاسٍ قال أُتِيَ عُمَرُ بِمَجْنُونَةٍ قد زَنَتْ فَاسْتَشَارَ فیها أُنَاسًا فَأَمَرَ بها عُمَرُ أَنْ تُرْجَمَ فمر بها على عَلِيِّ بن أبی طَالِبٍ رِضْوَانُ اللَّهِ علیه فقال ما شَأْنُ هذه قالوا مَجْنُونَةُ بَنِی فُلَانٍ زَنَتْ فَأَمَرَ بها عُمَرُ أَنْ تُرْجَمَ قال فقال ارْجِعُوا بها ثُمَّ أَتَاهُ فقال یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَلَمَ قد رُفِعَ عن ثَلَاثَةٍ عن الْمَجْنُونِ حتى يَبْرَأَ وَعَنْ النَّائِمِ حتى يَسْتَيْقِظَ وَعَنْ الصَّبِيِّ حتى يَعْقِلَ قال بَلَى قال فما بَالُ هذه تُرْجَمُ قال لَا شَيْءَ قال فَأَرْسِلْهَا قال فَأَرْسَلَهَا قال فَجَعَلَ يُكَبِّرُ .
ابن عباس می گوید : زن دیوانه ای را كه زنا كرده بود نزد عمر آوردند ، با عده ای مشورت كرد و سپس دستور داد سنگسارش كنند . هنگامی كه او را برای اجرای حدّ می بردند ، از كنار علی علیه السلام عبور كردند ، فرمود : این زن چه كار كرده است ؟ گفتند : دیوانه ای است از فلان قبیله كه زنا كرده است و عمر دستور به رجم وی داده است . فرمود : او را بر گردانید ، سپس نزد عمر آمد و فرمود :  مگر نمی دانی از سه نفر تكلیف بر داشته شده است : 1. دیوانه تا زمانی كه عاقل شود ؛ 2. انسان خوابیده تا بیدار شود ؛ 3. بچّه تا به سن بلوغ به رسد. عمر گفت : آری ، شنیده ام ، فرمود : پس این زن را رها كن ، عمر او را آزاد كرد و شروع به تكبیر گفتن نمود .
سنن أبی داود ، سلیمان بن الأشعث أبو داود السجستانی الأزدی (متوفای275هـ) ج 4 ، ص 140 ، ح 4399 ، كِتَاب الْحُدُودِ ، بَاب فی الْمَجْنُونِ يَسْرِقُ أو يُصِیبُ حَدًّا ، ناشر : دار الفكر ، تحقیق : محمد محیی الدین عبد الحمید .
جالب است كه بخاری نیز همین روایت را نقل كرده است ؛ اما همانند همیشه صدر و ذیل آن را حذف و فقط این قسمت را آورده است :
وقال عَلِيٌّ لِعُمَرَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَلَمَ رُفِعَ عن الْمَجْنُونِ حتى يُفِیقَ وَعَنْ الصَّبِيِّ حتى يُدْرِكَ وَعَنْ النَّائِمِ حتى يَسْتَيْقِظَ .
صحیح البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256 هـ) ج 6 ، ص 2499 ، بَاب لَا يُرْجَمُ الْمَجْنُونُ وَالْمَجْنُونَةُ ، ناشر : دار ابن كثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .
و ابن عبد البر با سند صحیح می‌نویسد :
یحیى بن سعید عن سعید بن المسیب قال كان عمر یتعوذ بالله من معضلة لیس لها أبو الحسن وقال فى المجنونة التى أمر برجمها وفى التى وضعت لستة أشهر فأراد عمر رجمها فقال له على إن الله تعالى یقول وحمله وفصاله ثلاثون شهرا الحدیث وقال له إن الله رفع القلم عن المجنون الحدیث فكان عمر یقول لولا على لهلك عمر .
عمر بارها به خدا پناه می برد از این كه مشكلی علمی برایش پیش آید و علی علیه السلام نباشد ، یكی از این موارد زن دیوانه ای بود كه دستور رجم وی را صادر كرده بود و یكی هم ‌‌ زنی كه شش ماهه وضع حمل كرده بود و عمر می خواست بر وی حدّ جاری كند، علی علیه السلام فرمود: خداوند فرموده است: دوران بارداری و شیردهی سی ماه است، ونیز فرمود: خدای سبحان از مجنون تكلیف را بر داشته است، در چنین مواردی بود كه عمر می گفت: اگر علی نبود عمر هلاك می شد.
الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفای463 هـ) ج 3 ، ص 1103 ، ناشر : دار الجیل - بیروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی .
مواردی از این قبیل به روشنی اثبات می كند كه حضور امیر مؤمنان علیه السلام نقش تمام كننده‌ای در احیای احكام الهی داشته و از طرفی پشتوانه‌ای محكم بر احقاق حقوق ستمدیدگان و جلوگیری از ظلم و ستمگری داشته است.
طبق نقل سمعانی مشابه این قضیه در زمان عثمان نیز اتفاق افتاده بود كه اگر امیرمؤمنان علیه السلام دخالت نمی‌كرد ، زنی مؤمنه به همراه فرزندی كه در شكم داشت ، قربانی جهل خلیفه به احكام اسلامی می‌شد .
أن امرأة أتت بولد لستة أشهر من وقت النكاح ، فجاء زوجها إلى عثمان فی ذلك . فهم عثمان رضی الله عنه برجمها ، فقال علی : لا سبیل لك علیها ؛ لأن الله تعالى یقول : «وحمله وفصاله ثلاثون شهرا» وقال : «والوالدات یرضعن أولادهن حولین كاملین» فإذا ذهب الفصال حولین ، بقی للحمل ستة أشهر ، فتركها عثمان .
زنی شش ماهه فرزندش را به دنیا آورد ، همسرش نزد عثمان رفت و داستان را برای خلیفه تعریف كرد ، عثمان تصمیم به اجرای حدّ گرفت ، علی ‌علیه السلام فرمود : حق نداری حد جاری كنی ؛ زیرا خداوند می فرماید زمان بارداری و شیر دهی سی ماه است ، ونیز فرمود : مادران باید فرزندانشان را دو سال كامل شیر دهند ، وچون دوران شیر خوارگی كه دو سال است كم شود برای حمل شش ماه می ماند ،‌ عثمان پس از شنیدن سخنان امیر علیه السلام آن زن را رها كرد .
تفسیر القرآن ، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی (متوفای489هـ) ج 1 ، ص 236 ، ناشر : دار الوطن - الریاض - السعودیة - 1418هـ- 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : یاسر بن ابراهیم و غنیم بن عباس بن غنیم .

استفاده از دانش فقهی و آگاهی از احكام دین ، امیرمؤمنان علیه السلام را وادار می كند كه در مواردی از این قبیل سكوت نكند و از اجرای حد باطل جلوگیری نماید ؛ چرا كه او وظیفه خویش می داند تا در برابر حقوق افراد و حفظ آبرو و شخصیت اجتماعی آنان بی تفاوت نماند ؛ همان گونه كه در قضیه بیرون آوردن خلخال از پای یك زن یهودی فریاد بر می آورد و می‌فرماید كه اگر مردی غیرتمند از شنیدن این حادثه تلخ بمیرد ، جای ملامت ندارد؟
وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً .
خطبه 27 نهج البلاغه ، فیض الإسلام .
به من خبر رسیده كه مردى از لشكر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غیر مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره‏ هاى آنها را به غارت برده ؛ در حالى كه هیچ وسیله‏ اى براى دفاع ، جز گریه و التماس كردن ، نداشته ‏اند !
لشكریان شام با غنیمت فراوان رفتند ، بدون این كه حتّى یك نفر آنان ، زخمى بردارد ، و یا قطره خونى از او ریخته شود ، اگر براى این حادثه تلخ ، مسلمانى از روى تأسّف بمیرد ، ملامت نخواهد شد ، و از نظر من سزاوار است .
پس برای شخصیتی همانند امیرمؤمنان علی علیه السلام بسیار سخت و ناگوار است كه شاهد سنگسار شدن زن مسلمانی باشد كه با تهمت زنا ، حیثیت و آبروی وی را زیر سؤال برده و پایه های محكم اعتقادی مردم را با اجرای غلط دستورات خداوند متزلزل می كنند .
بنابراین وظیفه خویش می داند كه از حریم اجرای حدود الهی به درستی حفاظت و از تجاوز به حریم حقوقی مردم جلوگیری نماید .

مرجعيّت علمی امام امیرالمؤمنین علیه السلام :
امام با دانش فراگیر كه حاصل عنایات خداوندی و حضور در مكتب صاحب وحی بود مسئوليّت پاسخگویی و گره گشایی از مشكلات و معضلات علمی را به دوش می كشید و مسلمان و غیر مسلمان آن حضرت را پناهگاهی مناسب برای شكوفایی ذهن و فكر خویش می دانستند و در هر موضوعی كه احساس نیاز می كردند به تنها مردان میدان‌های علوم و دانش مراجعه می كردند . به همین جهت بخش مهمی از همكاری‌های امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفا مربوط به مسائلی می‌شد كه در فهم و پاسخ آن دچار مشكل می شدند و مجبور می‌شدند كه از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره آن سؤال كنند .
در چنین مواردی وظیفه امام و هر اندیشمند آگاهی است تا پاسخ‌های لازم و قانع كننده‌ای ارائه دهد و دیگران را از دانش خویش بی نصیب نگذارد ؛ زیرا از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده بود كه می‌فرمود :
فَوَاللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ الله بِكَ رَجُلًا وَاحِدًا خَيْرٌ لك من أَنْ يَكُونَ لك حُمْرُ النَّعَمِ
‌‌‌‌به خدا سوگند اگر خداوند یك نفر را به وسیله تو هدایت كند، از شتران سرخ مو برای تو بهتر است.
صحیح البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256 هـ) ج 3 ص 1357 ، ح 3498 ، بَاب مَنَاقِبِ عَلِيِّ بن أبی طَالِبٍ ، ناشر : دار ابن كثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

ابن عبد البر قرطبی به نقل از امیرمؤمنان علیه السلام می‌نویسد :
وقال علی رضی الله عنه یؤخذ على الجاهل عهد بطلب العلم حتى أخذ على العلماء عهد ببذل العلم للجهال .
بر افراد جاهل پیمان بر یادگیری و دانش اندوزی و بر دانشمندان پیمان بر آموختن به نادانان گرفته شده است.
جامع بیان العلم وفضله ، یوسف بن عبد البر النمری (متوفای463 هـ) ج 1 ، ص 122 ، ناشر : دار الكتب العلمیة - بیروت – 1398 .
و در روایت دیگر می‌گوید :
عن أبی هریرة أن رسول الله صلى الله علیه و سلم قال مثل الذی یتعلم العلم لا یحدث به الناس كمثل الذی رزقه الله مالا لاینفق منه .
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: كسی كه دانشی بیندوزد ولی به دیگران آموزش ندهد، مانند كسی است كه ثروت دارد ولی انفاق نكند.
جامع بیان العلم وفضله ، ابن عبد البر ، ج 1 ص 122 .

امیرالمؤمنین علیه السلام به ارزش این سخنان به خوبی واقف است و می داند دانشی كه خداوند به وی ارزانی داشته او را همواره ملجأ مردم در امور علمی قرار داده است ؛ پس او باید راهنمای همه گمراهان و مشكل گشای همه ناتوانان باشد چه آن فرد از رعیت باشد و یا خلیفه مسلمانان .
ابن حجر هیثمی در الصواعق می‌نویسد :
ولقد قال له «أنت منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی » وكان عمر إذا أشكل علیه شیء أخذ منه ... ولقد كان عمر یسأله ویأخذ عنه ولقد شهدته إذا أشكل علیه شیء قال ههنا علی .
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: نسبت تو به من همانند نسبت هارون به موسی است ولی بعد از من پیامبری نخواهد بود. عمر هرگاه برایش مشكلی پیش می آمد از علی كمك می گرفت ... عمر از علی می پرسید و از او كسب علم می كرد ، و من مشاهده كردم كه هرگاه امری بر عمر مشكل می شد می گفت : علی اینجا است .
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی (متوفای973هـ)، دارالنشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرحمن بن عبد الله التركی - كامل محمد الخراط .

مناوی در فیض القدیر می‌نویسد :
«أنا مدینة العلم و علی بابها فمن أراد العلم فلیأت الباب» فإن المصطفى المدینة الجامعة لمعانی الدیانات كلها أو لا بد للمدینة من باب فأخبر أن بابها هو علی كرم الله وجهه فمن أخذ طریقه دخل المدینة ومن أخطأه أخطأ طریق الهدى وقد شهد له بالأعلمیة الموافق والمخالف والمعادی والمحالف .
خرج الكلاباذی أن رجلا سأل معاویة عن مسألة فقال : سل علیا هو أعلم منی فقال : أرید جوابك قال : ویحك كرهت رجلا كان رسول الله یعزه بالعلم عزا وقد كان أكابر الصحب یعترفون له بذلك
وكان عمر یسأله عما أشكل علیه جاءه رجل فسأله فقال : ههنا علی فاسأله فقال : أرید أسمع منك یا أمیر المؤمنین قال قم لا أقام الله رجلیك ومحى اسمه من الدیوان .
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: من شهر علم و علی دَرِ آن است و هر كس طالب دانش است، باید از دَر وارد شود . رسول خدا صلی اللّه علیه و آله مركز و جامع همه مسائل و معارف دینی است كه برای دسترسی به آن باید از راه مخصوصش وارد شد و خود او علی را دَرِ ورودی به این مركز قرار داده است ، و هر كس اشتباه برود راه هدایت را گم كرده است ، موافق و مخالف به اعلميّت و برتری علمی علی علیه السلام گواهی داده اند .
كلابذی نقل كرده است : مردی از معاویه مسأله ای پرسید ، گفت : از علی بپرس او علمش بیشتر از من است ، گفت : می خواهم پاسخ تو را بشنوم ، گفت : ساكت باش ، از مردی خوشت نمی آید كه رسول خدا دانش او را  قوی و محكم كرد ، بزرگان از اصحاب به این موضوع اعتراف داشتند ، هرگاه كسی از عمر مسأله‌ای می پرسید ، می گفت : علی اینجا است از او بپرس ، آن شخص می گفت : دوست دارم پاسخ خلیفه را بشنوم ، عمر می‌گفت : بلند شو برو ، خدا پاهایت را ناتوان گرداند ، سپس اسم آن شخص را از دیوان بیت المال حذف می كرد.
فیض القدیر شرح الجامع الصغیر ، عبد الرؤوف المناوی (متوفای1031 هـ) ، ج 3 ص 46 ، ناشر : المكتبة التجاریة الكبرى - مصر - 1356هـ ، الطبعة : الأولى .
بنابراین نمی‌توان پاسخ به سؤالات آن حضرت را به حساب همكاری با خلفا گذاشت و رضایت آن حضرت را از حكومت آن‌ها استنباط كرد .


دفاع امیر مؤمنان علیه السلام از اسلام بود ، نه از خلفا :
مشورت ‌ها و همكاری ‌های امیرمؤمنان با خلفا در زمینه‌های دفاعی و جنگی نیز منحصر می‌شود به مواردی كه بحران‌های سیاسی و نظامی ـ به خاطر سوء تدبیر حاكمان ـ اصل و اساس جامعه اسلامی را به خطر می‌انداخته است ، بنابراین نباید این گونه راهنمایی ها و همكاری‌ها را به حساب دفاع از خلفا و اعلام رضایت از آن‌ها گذاشت ؛ زیرا آن حضرت در حقیقت از ثمره بیست و سه سال زحمت طاقت فرسای رسول خدا و جانفشانی‌های خودش در گسترش اسلام حفاظت و نگاهبانی می‌كرد ، نه از حكومت خلفا یا تأیید لشكر كشی‌ها و جنگ‌های خلفا .
برای روشن شدن مطلب به یك مورد از این بحران‌ها اشاره می‌كنیم كه امیرمؤمنان با تدبیر معجزه آسای خود اسلام را از خطر نابودی كامل نجات داد .
جنگ نهاوند از خطرناكترین جنگ‌های صدر اسلام بود ؛ زیرا لشكر شكست خورده ایرانیان برای جبران آنچه در جنگ‌های گذشته از دست داده بود‌ ، لشكر عظیمی را از سراسر ایران متشكل از 150 هزار نفر تشكیل داد تا این بار نه تنها لشكر مسلمانان را در كوفه شكست دهد ؛ بلكه تمام كشور اسلامی را تصرف و اسلام را نابود كند .


ابن اثیر جزری درباره تعداد لشكر ایرانیان در این جنگ می‌نویسد :
وأما الوقعة [ای واقعة النهاوند] فهی زمن عبد الله فنفرت الأعاجم بكتاب یزدجرد فاجتمعوا بنهاوند على الفیرزان فی خمسین ألفا ومائة ألف مقاتل ...
حادثه و جنگ نهاوند پس از شكست ایرانیان بود كه در نهاوند تعداد یكصد و پنجاه هزار نفر به فرماندهی فیروز گرد آمدند.
الكامل فی التاریخ ، أبو الحسن علی بن أبی الكرم محمد بن محمد بن عبد الكریم الشیبانی (متوفای630هـ) ج 2 ، ص 412 ، ناشر : دار الكتب العلمیة - بیروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقیق : عبد الله القاضی .
برای روشن شدن حساسیت این جنگ و نقش شكست و یا پیروزی مسلمانان در سرنوشت مسلمانان ، اصل نامه عمار یاسر را از كتاب الفتوح ابن أعثم نقل می‌كنیم .
عمار یاسر این گونه می‌نویسد :
أما بعد ... أن أهل الری وسمنان وساوه وهمذان ونهاوند وأصفهان وقم وقاشان وراوند واسفندهان وفارس وكرمان وضواحی أذربیجان قد اجتمعوا بأرض نهاوند فی خمسین ومائة ألف من فارس وراجل من الكفار ، وقد كانوا أمروا علیهم أربعة من ملوك الأعاجم منهم ذو الحاجب خرزاد بن هرمز وسنفاد بن حشروا وخهانیل بن فیروز وشرومیان بن اسفندیار ، وأنهم قد تعاهدوا وتعاقدوا وتحالفوا وتكاتبوا وتواصوا وتواثقوا على أنهم یخرجوننا من أرضنا ویأتونكم من بعدنا ، وهم جمع عتید وبأس شدید ودواب فره وسلاح شاك وید الله فوق أیدیهم ،فإنی أخبرك یا أمیر المؤمنین أنهم قد قتلوا كل من كان منا فی مدنهم ، وقد تقاربوا مما كنا فتحناه من أرضهم ، وقد عزموا أن یقصدوا المدائن ویصیروا منها إلى الكوفة ، وقد والله هالنا ذلك وما أتانا من أمرهم وخبرهم ، وكتبت هذا الكتاب إلى أمیر المؤمنین لیكون هو الذی یرشدنا وعلى الأمور یدلنا ، والله الموفق الصانع بحول وقوته ، وهو حسبنا ونعم الوكیل ، فرأی أمیر المؤمنین أسعده الله فیما كتبته والسلام .
مردم ری ، سمنان ، ساوه ، همدان ، اصفهان ، قم ، كاشان ، راوند ، فارس ، كرمان و اطراف آذربایجان در سرزمین نهاوند با یكصد و پنجاه هزار سواره نظام و پیاده نظام تحت فرماندهی چهار نفر از پادشاهان ، با مردانی مصمم و تجهیزات كامل و مركب‌هایی نیرومند و سلاح‌هایی مجهّز جمع شده و پیمان بسته و هم قسم شده اند ، تا ما را از سرزمین مان بیرون كنند ؛ اما دست خدا بالای همه دست ها است .
بدان كه تمام یاران و دوستان ما را در شهر‌هایشان كشته‌اند و به سرزمین‌هایی كه آزاد كرده‌ایم نزدیك شده‌اند و تصمیم دارند شهرهای ما را یكی پس از دیگری تا كوفه تصرف نمایند ، به خدا سوگند ما از آنچه خبر از آنان می رسد در هراسیم ، این نامه را نوشتم تا خودت تصمیم بگیری و ما را راهنمایی كنی .
پس از دریافت نامه توسط عمر ، چنان ارتعاشی بر بدنش افتاد كه مسلمانان صدای برهم خوردن دندان‌های وی را می‌شنیدند .
ابن اعثم این چنین ادامه می‌دهد :
فلما ورد الكتاب على عمر بن الخطاب رضی الله عنه وقرأه وفهم ما فیه وقعت علیه الرعدة والنفضة حتى سمع المسلمون أطیط أضراسه ، ثم قام عن موضعه حتى دخل المسجد وجعل ینادی : أین المهاجرون والأنصار ؟ ألا ! فاجتمعوا رحمكم الله وأعینونی أعانكم الله .
ثم قال : أیها الناس ! هذا یوم غم وحزن فاستمعوا ما ورد علی من العراق ، فقالوا : وما ذاك یا أمیر المؤمنین ؟ فقال : إن الفرس أمم مختلفة أسماؤها وملوكها وأهواؤها وقد نفخهم الشیطان نفخة فتحزبوا علینا وقتلوا من فی أرضهم من رجالنا ، وهذا كتاب عمار بن یاسر من الكوفة یخبرنی بأنهم قد اجتمعوا بأرض نهاوند فی خمسین ومائة ألف وقد سربوا عسكرهم إلى حلوان وخانقین وجلولاء ، ولیست لهم همة إلا المدائن والكوفة ، ولئن وصلوا إلى ذلك فإنها بلیة على الاسلام وثلمة لا تسد أبدا ، وهذا یوم له ما بعده من الأیام ، فالله الله یا معشر المسلمین ! أشیروا علی رحمكم الله .
وقتی كه نامه به دست عمر رسید و آن را خواند و از مضمون آن آگاه شد، لرزه بر اندامش افتاد كه از شدت ناراحتی ، مسلمانان صدای بر هم خوردن دندانهایش را می شنیدند ، از جایش حركت كرد و داخل مسجد شد و فریاد زد : مهاجران و انصار كجایند؟ همه جمع شوید ، خدا شما را رحمت كند ، كمكم كنید ، خدا شما را كمك كند .
سپس گفت : ای مردم ! امروز روز غم و اندوه است ، بشنوید كه از عراق چه خبری رسیده است ، گفتند : چه اتفاق افتاده است؟ گفت : مردم ایران همه از هم جدا و متفرق بودند ؛ ولی با دمیدن شیطان گرد هم جمع شده‌اند و دوستان ما را در شهر ها كشته اند ، این نامه عماریاسر است كه از كوفه نوشته است : یكصد و پنجاه هزار نفر در سرزمین نهاوند گرد آمده و عده‌ای از آنان تا شهرهای حلوان و خانقین و جلولاء پیشروی كرده اند ، قصد آنان تصرف مدائن و كوفه است ، اگر به این دو شهر برسند مصیبت و صدمه‌ای بر اسلام وارد خواهد شد كه جبران نخواهد داشت ، شما را به خدا نظرتان را برای من بازگو كنید .
اطرفیان خلیفه ؛ از جمله طلحة بن عبیدالله ، زبیر بن عوام ، عبد الرحمن بن عوف ، چیزی جز دلداری دادن ، چیزی نداشتند كه با عنوان راهكار به خلیفه پیشنهاد كنند . عمر پس از شنیدن سخن هر یك ، ارتعاش بدنش بیشتر شد و می‌گفت :
أرید غیر هذا الرأی .
تا این كه عثمان بن عفان پیشنهاد كرد تا شخص عمر با همه مهاجران و انصار برای نابودی لشكریان ایران پیش قدم شود .
وأنا أشیر علیك أن تسیر أنت بنفسك إلى هؤلاء الفجار بجمیع من معك من المهاجرین والأنصار فتحصد شوكتهم وتستأصل جرثومتهم ... تكتب إلى أهل الشام فیقبلوا علیك من شامهم ، وإلى أهل الیمن فیقبلوا إلیك من یمنهم ، ثم تسیر بأهل الحرمین مكة والمدینة إلى أهل المصرین البصرة والكوفة ، فتكون فی جمع كثیر وجیش كبیر ، فتلقى عدوك بالحد والحدید والخیل والجنود ...
عثمان به عمر گفت : خودت همراه مهاجران و انصار برای در هم كوبیدن شوكت گردن كشان حركت كن ... به مردم شام نامه بنویس تا از شام حركت كنند و تو را یاری كنند ، به مردم یمن نامه بنویس تا از یمن حركت كنند ، سپس مردم مدینه و مكه با تو همراه می‌شوند تا به كوفه و بصره برسی ، لشكری بزرگ برای رویارویی با دشمنان فراهم خواهد آمد .  
عمر كه از پیشنهاد عثمان دلش آرام نگرفته بود ، ناگزیر دست به دامن «پناه امت» و مشكل گشای زمانش شد و گفت:
یا أبا الحسن ! لم لا تشیر بشیء كما أشار غیرك؟
ای ابو الحسن ! چرا مانند دیگران راهنمایی و نظر نمی دهی؟
علی علیه السلام مهر سكوت را شكست و مانند همیشه دلسوزانه برای عزّت و نجات امت اسلامی هر آن چه لازم دانست به عمر پیشنهاد نمود :
إن كتبت إلى الشام أن یقبلوا إلیك من شامهم لم تأمن من أن یأتی هرقل فی جمیع النصرانیة فیغیر على بلادهم ویهدم مساجدهم ویقتل رجالهم ویأخذ أموالهم ویسبی نساءهم وذریتهم ، وإن كتبت إلى أهل الیمن أن یقبلوا من یمنهم أغارت الحبشة أیضا على دیارهم ونسائهم وأموالهم وأولادهم .
وإن سرت بنفسك مع أهل مكة والمدینة إلى أهل البصرة والكوفة ثم قصدت بهم قصد عدوك انتقضت علیك الأرض من أقطارها وأطرافها ، حتى إنك ترید بأن یكون من خلفته وراءك أهم إلیك مما ترید أن تقصده ، ولا یكون للمسلمین كانفة تكنفهم ولا كهف یلجؤون إلیه ، ولیس بعدك مرجع ولا موئل إذ كنت أنت الغایة والمفزع والملجأ ، فأقم بالمدینة ولا تبرحها فإنه أهیب لك فی عدوك وأرعب لقلوبهم ، فإنك متى غزوت الأعاجم بنفسك یقول بعضهم لبعض : إن ملك العرب قد غزانا بنفسه لقلة أتباعه وأنصاره ، فیكون ذلك أشد لكلبهم علیك وعلى المسلمین ، فأقم بمكانك الذی أنت فیه وابعث من یكفیك هذا الامر والسلام .
اگر به مردم شام نامه بنویسی و آنان برای كمك ، شام را ترك كنند ، ترس از آن است كه نصرانیان تحت فرماندهی هرقل سرزمین آنان را هدف قرار دهد ، مساجد را ویران و مردان را بكشد ، اموال را غارت و زنان را به اسارت گیرد . و اگر به مردم یمن نامه به نویسی تا به كمك بشتابند ، ایمن از مردم حبشه نخواهند بود كه بر سرزمین آنان بتازند و اموالشان را غارت و زنانشان را به اسارت گیرند و فرزندانشان را بكشند .
و اگر خودت با مردم مكه و مدینه به طرف بصره و كوفه حركت كنی و زمین را دور بزنی تا به دشمن برسی ، مسلمانان پشتیبان و پناهگاهی نخواهند داشت تا به او تكیه كنند ؛ پس در مدینه بمان كه برای دشمن سخت‌تر و وحشت را در دل آنان بیشتر می كند ؛ چون اگر خودت به جنگ ایرانیان بروی خواهند گفت رهبر عرب‌ها تنها مانده و نفراتش كم است و با دلگرمی بیشتری خواهند جنگید ، پس سربازان را روانه كن وخودت بمان .
كتاب الفتوح ، العلامة أبی محمد أحمد بن أعثم الكوفی (متوفاى314 هـ) ، ج 2 ص290 ـ 295 ، تحقیق : علی شیری (ماجستر فی التاریخ الإسلامی) ناشر : دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزیع ، چاپ : الأولى ، 1411هـ .
اگر امیرمؤمنان در چنین مسأله مهمی دخالت و راهنمایی نمی كرد ، چه سرنوشتی در انتظار اسلام و مسلمین بود؟
آیا می‌توان ادعا كرد كه امیرمؤمنان از خلیفه دفاع و برای او خیرخواهی كرده است؟!
آیا این گونه مشورت دادن و راهنمایی كردن می‌تواند رضایت و تأیید آن حضرت را از حكومت خلفا ثابت كند؟!

چرا على (ع) در فتوحات شركت نداشت؟
امیرمؤمنان علیه السلام كه به سبب شجاعت ها و فداكارى هاى فراوان در نبردهاى دوران پیامبر صلى الله علیه و آله و مهارت هاى بسیار در امور جنگى ، كارنامه درخشانى از خویش به یادگار گذاشته بود ، نقش تعیین كننده امیرمؤمنان در نبردهاى عصر پیامبر صلى الله علیه و آله همچون پیكارهاى بدر، احد، خندق، خیبر و... از او یك جنگاور تمام عیار و بلامنازع ساخته بود ؛ چنان كه خود مى فرماید :
وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً ، وَأَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی ! لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَمَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ .
نهج البلاغه ، خطبه 27 .
 آیا یكى از قریش تجربه‌هاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد؟ و آیا كسى در پیكار توانست از من پیشى بگیرد؟ هنوز بیست ساله نشده بودم كه در میدان نبرد حضور فعال داشتم .
خلیفه دوم، عمر بن خطّاب اعتراف مى كند :
واللّه لولا سیفه لما قام عمود الإسلام .
ابن أبى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82 .
اگر شمشیر علی علیه السلام نبود‌ ، عمود خیمه اسلام استوار نمی‌شد .
با توجه به این ویژگی‌ها ، خلفا نمى توانستند در برابر دوری علی علیه السلام از میادین نبرد بى تفاوت باشند ؛ چرا كه شركت نكردن امیرمؤمنان در فتوحات و انزواى حضرت مى توانست این سؤال را در اذهان مسلمانان برانگیزاند كه چرا على بن ابى طالب علیه السلام با آن همه سوابق درخشان در نبردهاى گذشته ، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمین هاى كفر و شرك رسیده است ، بى تفاوت و یا منزوى است؟
مگر چه اتّفاقى افتاده و چه تغییرى حاصل شده كه امیرمؤمنان در هیچ یك از جنگ ها شركت نمى كند؟
آیا جهاد با مشركان را واجب نمى داند؟! و یا خلافت خلفا را مشروع نمى داند و این جنگ ها را بدعت مى داند؟ یا این كه نشر اسلام را در سایه به اصطلاح فتوحات (شما بخوانید در سایه شمشیر) معقول نمى داند؟ و نمى خواهد آیندگان به آیین سراسر مهر و عطوفت اسلام ، به صورت یك دین خشونت محور نگاه كنند ، و عملكرد خلاف دین و عقل فرماندهان را به حساب اسلام بگذارند؟
 
آمار مشورت‌های خلفا با امیرمؤمنان علیه السلام :
توجه به تعداد نظر خواهی ها و مشورت و در خواست كمك فكری از امیرمؤمنان علیه السلام ، از یك طرف نشان دهنده درماندگی خلفا در حلّ مشكلات و نیازمندی آنان به دانش و تجربه امیر مؤمنان است ، و از طرفی محدود بودن موارد مراجعه و نظر خواهی است كه گویای ارتباط اندك و دور بودن از مسائل حكومتی است.
محقق معاصر شیخ نجم الدین عسكرى در كتاب «علی و الخلفاء» می نویسد:
ابوبكر در 2 سال و 3 ماه (27 ماه) دوران خلافت خویش 14 مورد به حضرت مراجعه داشته‏ است.
علی والخلفاء ، ص 73 - 97.
از مجموع 14 مورد : 9 مورد پرسش هاى علمى ؛ 4 مورد احكام شرعى و قضاوت ؛ 1 مورد نظامى بوده است .
گفتنى است كه از 14 مورد فقط 4 مورد (3 مورد علمى و1 مورد شرعى)  مراجعه مستقیم ابوبكر به امام بوده است . در 9 مورد باقیمانده : در 2 مورد پس از مشاوره خلیفه با صحابه ، امام نظر خود را اظهار نموده ، در 2 مورد به علت حضور در صحنه اظهار نظر كرده ؛ در 3 مورد به امام خبر رسیده اقدام نموده است . در 2 مورد شخصی واسطه بین امام و خلیفه بوده است.
آیا صحیح است كه بگوییم : ابوبكر در مدت خلافت خود در همه كارهاى مهم با على علیه السلام مشورت مى‏كرده و هیچ عملی بدون نظرخواهی انجام نداده است؟ .
عمر بن خطاب در 10 سال و 5 ماه (125 ماه) دوران خلافت، 85 مورد به حضرت امیر علیه السلام مراجعه داشته است .
علی والخلفاء ، ص 99 – 333 .
از مجموع 85 مورد مشورت خواهی عمر از امام على علیه السلام، 59 مورد امور قضایى ؛ 21 مورد پرسش ‏هاى علمى ؛ 3 مورد امور مالى ؛ 2 مورد امور نظامى بوده است .
جالب توجه این جا است كه از مجموع 85 مورد : 27 مورد به امام علیه السلام مراجعه ابتدایى و مستقیم داشته است ؛ 13 مورد مسائل شرعى و قضایى ، 2 مورد امور مالى و 1 مورد پرسش علمى ، خلیفه ابتدا به صحابه مراجعه كرده سپس نظر امام را پرسیده است.
در باقیمانده موارد نیز حضرت در صحنه حضور داشته و اظهار نظر فرموده است ؛ یعنى در 42 مورد با این كه دسترسى به امام امكان پذیر بوده وجود حضرت نادیده انگاشته شده است .
با توجه به نكات یادشده آیا صحیح است به دروغ ادعا شود كه حضرت عمر پیوسته در مشكلات و گرفتارى‏ ها به امیرمؤمنان علیه السلام مراجعه مى‏ كرد؟
عثمان در 12 سال (144 ماه) دوران خلافت 8 مورد به حضرت مراجعه داشته است.
علی والخلفاء ، ص 335 – 345 .

از مجموع 8 مورد دخالت امام در امور زمان عثمان :
أوّلاً: تمام این امور در حوزه بیان مسائل شرعى و نحوه اجراى حدود و قضاوت بوده است ؛
ثانیاً: 3 مورد رجوع مستقیم خلیفه به امام بوده و 4 مورد امام در صحنه حاضر بوده و اظهار نظر فرموده است .
جالب این که در یكى از موارد عثمان به امام گفت: «إنّك لكثیر الخلاف علینا».
 مسند أحمد، ج 1 ص 100 .
و معاویه هفت مورد به امیرمؤمنان علیه السلام مراجعه داشته است .
علی والخلفاء، ص 329 - 358.

منبع : گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page