فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ
ترجمه :
103. پس چون هر دو تسليم شدند، ابراهيم براى ذبح كردن و اسماعيل براى ذبح شدن و خوابانيد ابراهيم، اسماعيل را و صورت و پيشانى او را بر خاك گذارد[1] .
تفسير :
دارد در خبر كه چندين مرتبه كارد را به قوه هر چه تمامتر كشيد، ابداً خراشى به گلوى اسماعيل وارد نشد. غضب كرد و كارد را بر سنگ زد، سنگ را دو نيمه كرد. فرمود: سنگ را دو نيم مىكنى و گلوى نازك اسماعيل را نمىبرى؟ كارد به زبان آمد گفت: «الْخَليلُ يَأمُرُني والْجَليلُ يَنْهانِي»[2] . تو مىگويى بِبُر، خدا مىفرمايد نَبُر، تمام امور تا به مشيت الهى و اذن پروردگار نرسد انجام نمىگيرد.
اگر تيغ عالم بجنبد ز جا نَبُرد رگى تا نخواهد خدا
(ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللهِ)[3] و روياى ابراهيم همين اندازه بود كه فرمود: (أَنّى أذْبَحُکَ) نفرمود كه ذبح هم واقع شده، لذا حضرت ابراهيم محزون شد كه چرا موفق نشده به ذبح اسماعيل ]از جانب[ خداوند براى تسليت و آرامش قلب ابراهيم خطاب رسيد :
[1] . ترجمه ديگر: پس وقتى هر دو تن در دادند و همديگر را بدرود گفتند و پسر را به پيشانىبر خاك افكند.
[2] . دوست خداوند مرا امر مىكند و خداوند بلند مرتبه نهى مىكند. اين كلام در منابع يافتنشد.
[3] . آنچه از درخت خرما بُريديد يا آنها را دست نخورده به ريشههايشان بر جاى نهاديد، بهفرمان خدا بود. سوره حشر: آيه 5.