کشتن مالک بن نویره به دست خالد بن ولید در زمان ابوبکر

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

یکی از جنایاتی که در زمان ابوبکر اتفاق افتاد و در حال حاضر اهل سنت به آن مباهات می کنند ، کشتن مالک بن نویره به دست خالد بن ولید و به دستور مستقیم ابوبکر بود .
مالك بن نویره ، فردی شجاع ، شاعر و رئیس بخشی از قبیله بنی تمیم ؛ صحابی پیامبر و عامل و کارگزار آن حضرت بود که در اظهار عواطف نسبت به یتیمان و زنان بی سر پرست مشهور بود و زکات جمع آوری شده را به توجه به اختیاری که از جانب پیامبر داشت ، میان فقرا تقسیم می کرد .
خالد بن ولید به دستور ابوبکر به سوی قبیله مالک رفت و وقتی به سر زمین بطاح رسید ، به ضرار بن ازْوَر و چند تن از سپاهیانش دستور داد تا به قبیله مالک رفته و آن‌ها را بیاورند . ابو قتاده به محض رسیدن به قبیله مالک شبیخون زد . بعد ها وقتی از او در این باره سؤال کردند ، گفت : ما گفتیم که اگر راست می گویید که مسلمانید ، اسلحه‌تان را بر زمین بگذارید ، آن ها این پشنهاد را پذیرفتند و اسلحه خود را بر زمین گذاشته و به نماز پرداختند .
طبری ، تاریخ نویس معروف اهل سنت در این باره می نویسد :
وكان ممن شهد لمالك بالاسلام أبو قتادة الحارث بن ربعی أخو بنى سلمة وقد كان عاهد الله أن لا یشهد مع خالد بن الولید حربا أبدا بعدها وكان یحدث أنهم لما غشوا القوم راعوهم تحت اللیل فأخذ القوم السلاح قال فقلنا إنا المسلمون فقالوا ونحن المسلمون قلنا فما بال السلاح معكم قالوا لنا فما بال السلاح معكم قلنا فان كنتم كما تقولون فضعوا السلاح قال فوضعوها ثم صلینا وصلوا .
تاریخ الطبری ، الطبری ، ج 2 ، ص 503 .
از كسانی كه به اسلام مالك بن نویره شهادت داده بود ، ابو قتاده بن ربعی ، برادر بنی سلمه بود . او با خداوند عهد كرده بود كه بعد از این ماجرا  در هیچ جنگی با خالد بن ولید شركت نكند ؛ و چنین می گفت که وقتی به نزدیکی ایشان رسیده بودند ، همان شب به سمت ایشان رفتیم ؛ ایشان سلاح به دست گرفته و گفتند ما مسلمانیم ؛ ما نیز گفتیم : ما هم مسلمان هستیم ؛ گفتیم : پس برای چه سلاح به دست گرفته اید ؟ پاسخ دادند ، به خاطر ما ( از ترس شما ) و گفتند : شما چرا سلاح به دست گرفته اید ؟ گفتیم : اگر آنچنان است که می گویید پس سلاح را بر زمین بگذارید ؛ ایشان سلاح را بر زمین گذاشته هم ما و هم ایشان نماز خواندیم .

و ابن حجر عسقلانی می نویسد :
فكان أبو قتادة ممن شهد انهم أذنوا وأقاموا الصلاة وصلوا فحبس بهم خالد فی لیلة باردة ثم أمر منادیا فنادى أدفئوا أساركم وهی فی لغة كنایة عن القتل فقتلوهم وتزوج خالد بعد ذلك امرأة مالك .
الإصابة ، ابن حجر ، ج 5 ، ص 560 – 561 .
ابوقتاده از کسانی است که شهادت داده است که ایشان اذان گفته و نماز خواندند ؛ اما خالد ایشان را در شبی سرد به اسارت گرفته و دستور داد که شخصی ندا بدهد ( ادفئوا ) گرم کنید زندانیانتان را ؛ اما این کلمه در اصطلاح بعضی به معنی کشتن است ؛ پس ایشان را کشتند و بعد از آن خالد با همسر مالک ازدواج کرد !!!

متقی هندی می نویسد :
عن أبی عون وغیره أن خالد بن الولید ادعى أن مالك بن نویرة ارتد بكلام بلغه عنه ، فأنكر مالك ذلك ، وقال : أنا على الاسلام ما غیرت ولا بدلت وشهد له بذلك أبو قتادة وعبد الله بن عمر فقدمه خالد وأمر ضرار بن الأزور الأسدی فضرب عنقه ، وقبض خالد امرأته ، فقال لأبی بكر : إنه قد زنى فارجمه ، فقال أبو بكر : ما كنت لأرجمه تأول فأخطأ ، قال : فإنه قد قتل مسلما فاقتله قال : ما كنت لأقتله تأول فأخطأ ، قال : فاعزله ، قال : ما كنت لاشیم سیفا سله الله علیهم أبدا . ( ابن سعد ) .
كنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 5 ، ص 619 .
از ابی عون و غیر او نقل شده است که خالد بن ولید ادعا کرد که مالک به او سخنی گفته و مردتد شده است ؛ ولی وی گفته بود : من بر اسلام هستم و نه آن را تغییر داده و نه عوض کرده ام ؛ و ابوقتاده و عبدالله بن عمر نیز بر این مطلب شهادت دادند ؛ اما خالد او را جلو انداخته و به ضرار بن ازور اسدی گفت گردن او را بزن ؛ و خالد همسر او را نیز گرفت ؛ پس (عمر) به ابوبکر گفت : او زنا کرده است ؛ او را سنگسار بنما ؛ ابوبکر پاسخ داد : من او را سنگسار نمی کنم ؛ او اجتهاد کرده و اشتباه نموده است ؛ گفت : او را قصاص بنما ؛ زیرا او مسلمانی را کشته است ؛ پاسخ داد : او را نمی کشم ؛ زیرا او اجتهاد نموده و خطا کرده است !!!
گفت : پس او را بر کنار بنما ؛ پاسخ داد : من شمشیری را که خداوند بر ایشان کشیده است در غلاف نمی گذارم .

و از طرف دیگر بخاری در صحیحش نقل می کند :
فَقَامَ رَجُلٌ غَائِرُ الْعَینَینِ مُشْرِفُ الْوَجْنَتَینِ نَاشِزُ الْجَبْهَةِ كَثُّ اللِّحْیةِ مَحْلُوقُ الرَّأْسِ مُشَمَّرُ الْإِزَارِ فَقَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ اتَّقِ اللَّهَ قَالَ وَیلَكَ أَوَلَسْتُ أَحَقَّ أَهْلِ الْأَرْضِ أَنْ یتَّقِی اللَّهَ قَالَ ثُمَّ وَلَّى الرَّجُلُ قَالَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ یا رَسُولَ اللَّهِ أَلَا أَضْرِبُ عُنُقَهُ قَالَ لَا لَعَلَّهُ أَنْ یكُونَ یصَلِّی فَقَالَ خَالِدٌ وَكَمْ مِنْ مُصَلٍّ یقُولُ بِلِسَانِهِ مَا لَیسَ فِی قَلْبِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ إِنِّی لَمْ أُومَرْ أَنْ أَنْقُبَ عَنْ قُلُوبِ النَّاسِ وَلَا أَشُقَّ بُطُونَهُمْ
صحیح البخاری ، البخاری ، ج 5 ، ص 110 – 111
مردی با چشمان گرد کرده ، گونه های بلند ، چهره درهم کشیده بود پر ریش و با سر تراشیده و در حالی که لباس خود را بر دور خویش پیچیده بود ایستاده و گفت : ای محمد از خدا بترس!!! رسول خدا فرمودند : وای بر تو آیا من سزاوار ترین مردم برای خداترسی نیستم؟ پس مرد بازگشت ؛ خالد بن ولید گفت : ای رسول خدا اجازه بده گردن او را بزنم ؛ حضرت فرمودند : خیر ، زیرا شاید او نماز می خواند ؛ خالد پاسخ داد : چه بسیار نماز خوانی که با زبان خویش چیزی را می گوید که در قلبش نیست ؛ رسول خدا فرمودند : من مأمور نیستم که دل های مردمان را بشکافم و شکم های ایشان را بدرم .
با این حال خالد در ماجرای مالک ، دستور رسول خدا را دراین زمینه مراعات ننمود .
در این كه مالك بن نویره مرتد نشده بود ، شكی نیست ؛ چرا كه خود فریاد می زند كه من مسلمانم و حكمی از احكام خدا را تغییر نداده‌ام . ابوقتاده و عبدالله بن عمر نیز بر مسلمان بودن او شهادت داده بودند ؛ اما حقیقت ماجرا  این است که مالک بن نویره ، به خاطر ارتداد و یا ندادن زکات کشته نشد ؛ بلکه چشم ناپاک خالد بن ولید به همسر بسیار زییای مالک افتاد و زیبایی همسر مالک باعث شد که خالد تصمیم به قتل مالک و تمامی مردان قبیله اش بگیرد .

ابن حجر عسقلانی در این باره می‌نویسد :
أن خالدا رأى امرأة مالك وكانت فائقة فی الجمال ، فقال مالك بعد ذلك لامرأته : قتلتینی یعنی سأقتل من أجلك .
الإصابة ، ابن حجر ، ج 5 ، ص 561 .
خالد همسر مالک را دید در حالی که او در نهایت جمال بود ؛ پس مالک بعد از آن به همسر خویش گفت : تو من را کشتی ، یعنی من به خاطر تو کشته خواهم شد .

و نیز ابو الفداء و ابن خلکان در تاریخشان می نویسند :
وكان عبد الله بن عمر وأبو قتادة الانصاری حاضرین فكلما خالدا فی أمره فكره كلامهما . فقال مالك : یا خالد : ابعثنا إلى أبی بكر فیكون هو الذی یحكم فینا فإنك بعثت إلیه غیرنا ممن جرمه أكبر من جرمنا . فقال خالد : لا أقالنی الله إن أقلتك . وتقدم إلى ضرار بن الازور بضرب عنقه .
فالتفت مالك إلى زوجته وقال لخالد : هذه التی قتلتنی . وكانت فی غایة الجمال . فقال خالد : بل الله قتلك برجوعك عن الاسلام . فقال مالك : أنا على الاسلام . فقال خالد : یا ضرار اضرب عنقه ، فضرب عنقه.
تاریخ أبی الفداء ص 158، وفیات الاعیان 5 / 66 بترجمة وثیمة وقد ذكر ذلك ابن شحنة فی تاریخه ص 114 من هامش الكامل ج 11 وفی فوات الوفیات 2 / 627 ، عن ردة ابن وثیمة وردة الواقدی .
عبد الله بن عمر و ابو قتاده انصاری در آنجا حاضر بودند ؛ و با خالد در مورد مالک سخن گفتند ؛ اما خالد کلام ایشان را نپسندید ؛ پس مالک گفت : ای خالد ما را به نزد ابوبکر بفرست تا او در مورد ما حکم بنماید ؛ زیرا تو کسانی را که جرم ایشان از ما بیشتر بوده است را نیز به نزد او فرستاده ای ؛ خالد گفت : خدا من را نبخشد اگر تو را ببخشم ؛ و او را به نزد ضرار بن ازور فرستاد تا گردنش را بزند .

همچنین یعقوبی در تاریخش می نویسد :
فأتاه مالك بن نویرة یناظره واتبعته امرأته فلما رآها أعجبته فقال : والله ما نلت ما فی مثابتك حتى أقتلك .
تاریخ الیعقوبی ، ج2 ، ص110.
مالک بن نویره به نزد وی آمد تا با او گفتگو نماید ؛ همسرش نیز به دنبال وی بود ؛ وقتی که خالد همسر او را دید در شگفت فرو رفته و گفت : قسم به خدا به آنچه در دست توست نمی رسم مگر آنکه تو را بکشم!!!
و خالد بن ولید با کمال بی شرمی در همان شب با همسر مالک بن نویره همبستر شد .

یعقوبی در تاریخش می نویسد :
وتزوج خالد بامرأة مالك ، أم تمیم بنت المنهال ، فی تلك اللیلة.
تاریخ الیعقوبی ، ج2 ، ص 110 .
و خالد با همسر مالک - ام تمیم دختر منهال - در همان شب ازدواج کرد .
اما ابوبکر به جایی این که خالد بن ولید را محاکمه کند ، از او پشتیبانی و تمامی کارهای او را تأیید کرده و می گوید :
او مجتهد بوده و در اجتهادش اشتباه كرده است !

طبری ، داستان را این گونه نقل می كنند :
وقال عمر لأبی بكر إن فی سیف خالد رهقا فإن لم یكن هذا حقا حق علیه أن تقیده وأكثر علیه فی ذلك وكان أبو بكر لا یقید من عماله ولا وزعته فقال هیه یا عمر تأول فأخطأ فارفع لسانك عن خالد .
تاریخ الطبری ، ج 2 ، ص 503 و الكامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 2 ، ص 358 – 359 و وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ، ابن خلكان ، ج 6 ، ص 15 و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 3 ، ص 36 – 37 و إمتاع الأسماع ، المقریزی ، ج 14 ، ص 239 و كنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 5 ، ص 619 و ... .
عمر به ابوبكر گفت به درستی كه در شمشیر خالد خونریزی وجود دارد ؛ پس اگر این مطلب (خونریز خالد) سزاوار نیست ، اما سزاوار اوست که او را به خاطر کشتن مالک به زنجیر بکشی ( محدود گردانی ) و بر این مطلب بسیار تاکید کرد ؛ اما ابوبکر کارمندان و زیردستان خود را محدود نمی نمود ؛ پس گفت : نه چنین نیست ای عمر ؛ او اجتهاد نموده و اشتباه کرده است ؛ پس زبانت را از خالد بردار .

نكته جالب در این قضیه ، اختلاف نظر شدیدی است كه میان خلیفه اول و خلیفه دوم وجود داشته است . عمر بن الخطاب ، خالد را عدو الله ، مستحق رجم ، زنا كار و قاتل نفس محترمه می‌داند ؛ اما ابوبكر  او را شمشیر خدا و مجتهد خطاب می كند!
فلما بلغ قتلهم عمر بن الخطاب تكلم فیه عند أبی بكر فأكثر وقال عدو الله عدا على امرئ مسلم فقتله ثم نزا على امرأته .
تاریخ الطبری ، ج 2 ، ص 504
وقتی خبر کشته شدن ایشان به عمر بن خطاب رسید ، در این زمینه با ابوبکر سخن گفته و بسیار تأکید کرد ؛ و گفت : دشمن خدا بر مردی مسلمان تجاوز کرده و او را کشته است ، سپس با همسر او نزدیکی کرده است !!!

همچنین نوشته اند :
وأقبل خالد بن الولید قافلا حتى دخل المسجد وعلیه قباء له علیه صدأ الحدید معتجرا بعمامة له قد غرز فی عمامته أسهما فلما أن دخل المسجد قام إلیه عمر فانتزع الأسهم من رأسه فحطمها ثم قال أرئاء قتلت امرءا مسلما ثم نزوت على امرأته والله لأرجمنك بأحجارك .
تاریخ الطبری ، ج 2 ، ص 503 – 504 و الكامل فی التاریخ ، ج 2 ، ص 359 و إمتاع الأسماع ، المقریزی ، ج 14 ، ص 239 – 240 و ... .
خالد بن ولید بدون توجه به مسجد آمد و روی دوش او قبایی بود كه جای شمشیر در آن بود و عمامه ای پوشیده بود كه در آن تیرهایی قرار داده بود پس زمانی كه داخل مسجد شد عمر بلند شد و تیرها را از عمامه او در آورد و شكست سپس به او گفت آیا ریا می كنی مرد مسلمانی را كشتی و با همسرش همبستر شدی به خدا قسم تو را با سنگی كه خود درست كردی سنگسار خواهم كرد
اما ابوبكر با مهربانی و عطوفت با خالد برخورد می كند و متأسفانه كار خالد توجیه و حتی آن را به خداوند نسبت می دهد و می گوید :
من هرگز شمشیری كه خداوند آن را از نیام كشیده ، در نیام نخواهم كرد .!
فقال : [ هیه ] یا عمر ! تأول فأخطأ فارفع لسانك عن خالد فإنی لا أشیم سیفا سله الله على الكافرین .
الكامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 2 ، ص 358 – 359 .
جناب آقای ابوبكر ! آیا خداوند به شما دستور داده بود كه یك مسلمان را فقط به این خاطر كه زكات را در میان فقرای قومش تقسیم كرده ، با این وضع فجیع بكشید ، از سر او به عنوان هیزم استفاده كنید و با زن او قبل از تمام شدن عده همبستر شوید ؟
و آیا نمی شد همین جمله (تأول فأخطأ) را درباره مالک بن نویره گفت؟ اگر قرار باشد که خالد مجتهد باشد ، مالک هم مجتهد بوده است . آیا مالک بن نویره اجازه اجتهاد نداشت و خالد بن ولید داشت؟ چه فرقی است میان ندادن زکات به ابوبکر و قتل و زنای محصنه؟ آیا جرم ندادن زکات بالاتر از قتل نفس محترمه و زنای محصنه است ؟!
مالک هم نمی گفت که من زکات نمی دهم و دادن زکات واجب نیست ؛ بلکه خلافت ابوبکر را قبول نداشت و نمی خواست که زکات را به او بپردازد و همان رویه‌ای را که در زمان رسول خدا داشت ، ادامه دهد .


ابن حجر عسقلانی در این باره می نویسد :
وكان النبی صلى الله علیه وسلم استعمله على صدقات قومه فلما بلغته وفاة النبی صلى الله علیه وسلم أمسك الصدقة وفرقها فی قومه وقال فی ذلك .
الإصابة ، ابن حجر ، ج 5 ، ص 560 .
پیامبر او را مسئول زکات گرفتن از قومش کرده بود ؛ وقتی که خبر رحلت رسول خدا به او رسید ، زکات را نگه داشته و آن را در بین قومش تقسیم نموده و از این کار کناره گیری کرد .
حتی اگر او از دادن زكات امتناع كرده بود ، با چه مجوزی كشته شد؟ آیا هر كس كه زكات نداد ، باید خود و تمام افراد قبیله اش كشته ، زنانش اسیر و فروج آن‌ها بر لشكریان مسلمان مباح شود؟
آیا چنین كاری با اخلاق اسلامی در تضاد نیست؟ آیا در زمان رسول خدا چنین كشتاری سابقه داشته است؟
نهایتش این است که او نیز همانند خالد و دیگر صحابه ، اجتهاد کرده و در اجتهادش خطا کرده بود ، آیا سزاوار بود که او را با آن وضع فجیع بکشند و بعد هم از سر او به عنوان هیزم استفاده کنند؟

طبری می نویسد :
كان مالك بن نویرة من أكثر الناس شعرا وان أهل العسكر أثفوا برؤوسهم القدور فما منهم رأس إلا وصلت النار إلى بشرته ما خلا مالكا فان القدر نضجت وما نضج رأسه من كثرة شعره
تاریخ الطبری ، الطبری ، ج 2 ، ص 503 .
مالك بن نویره از کسانی بود که موی (در سرشان) بسیار بود ؛ سربازان سرهای ایشان را به جای پایه دیگ قرار دادند ؛ پس آتش به پوست تمامی سر ها رسید غیر از سر مالک ؛ زیرا غذای داخل دیگ قبل از سوختن پوست سر او – به خاطر زیاد بودن موهای سرش – آماده شد .
و ابونعیم اصفهانی نیز می نویسد :
عن ابن شهاب : أن مالك بن نویرة كان من أكثر الناس شعرا ، وأن خالد لما قتله أمر برأسه فجعل أثفیة یقدر فنضج فیها قبل أن تبلغ النار إلى شواته .
الأغانی ، ج 15 ، ص 239 .
از ابن شهاب نقل شده است که مالک بن نویره از کسانی بود که موی (در سرشان) بسیار بود ؛ و خالد وقتی او را کشت ، دستور داد که سر او را به جای پایه دیگ نهادند ؛ پس غذای داخل دیگ قبل از رسیدن آتش به پوست سر او آماده شد .
آیا کسی که یک مسلمان و صحابی بزرگ رسول خدا را به خاطر اشتباه در اجتهادش (بنا بر اعتقاد اهل سنت در مجتهد بودن كل صحابه) با این وضع بسیار فجیع می کشد ، زنان مسلمان را اسیر و فروج آن‌ها را بر لشكریانش مباح می‌كند ، می تواند « أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ » باشد؟ معاذ الله
آیا امکان دارد که خداوند عزوجل مسلمین را به آمدن چنین قومی بشارت داده باشد ؟

منبع : سایت ولیعصر (عج)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page