هر كه باشد واقف از كردار خويش بى گمان داند سزاى كار خويش
گر كنى در آيت حق جستجو هر نكو بينى جزايش را نكو
حكم باشد هر عمل را در جزا خوب را خوبى و بد را بد سزا
اين كه بينى بخشش حق از گناه فصه فضل است اندر حكم شاه
غير از اين معنا نباشد داورى كه كند داور به فضلش ياورى
كار ما زشت و نكو شد كار دوست هر كه كارش در خور اوصاف اوست
اهل احسان عامل بخشايش اند اهل طغيان جرم را افزايش اند
كار او آنست و كار ما چنين هر كسى بر طينتش باشد قرين
پس ببخشايد همه اهل جهان چون كه شد اهليتش بر ما عيان
زين سبب ما را نباشد هيچ بيم گر چه بر تعقيب او مستوجبيم
آن كه عفوش مى رسد بر خاص و عام چون شود منت كند بر ما تمام
مختصر اين درد ما دارد علاج چونكه سر تا پا به او شد احتياج
آن كه عفوش مى رسد بر خاص و عام
- بازدید: 1397