گرچه زخمی شدی و بال و پَرَت جمع شده
گوشه علقمه بار سَفَرَت جمع شده
ساقی لشگر من هستی و امروز فقط
قطره ای اشک، میان سپرت جمع شده
تو زمین خوردی و پشت تو زمین خورد حسین
پس نپُرس، از چه برادر کمرت جمع شده
به ضریح تنت از پشت و جلو تیر زدند
مُشتی از حرمله ها دور و برت جمع شده
مُتعجّب شدم از اینکه سه تا شعبه چطور
وسط مَردُمک چشم ترت جمع شده
گُرز آهن به سرت خورد و میانش دیدم
همه خاطره های پدرت جمع شده
از تهِ کاسه چشمت، سر زینب پیداست
گره معجر او با خبرت جمع شده
شجر طیّبه، با نیزه تکاندند تو را
شاخه ات نصف شد امّا ثمرت جمع شده
روی نِی رفتی و دستی طرف زینب رفت
نکند از سر خواهر نظرت جمع شده
از سر و شکل تو بر روی سنان فهمیدم
با مصیبت به رویِ نیزه سرت جمع شده
گرچه هر تکّه تو یک طرفی افتاده
حفره ای کنده شد و بیشترت جمع شده
ارسالی توسط آقای علی بهزاد