کاش جسمم پایمال اسب بود
کاش راسم روی نیزه نصب بود
کاش با شمشیر گردم ریز ریز
تا کنم با دشمنان تو ستیز
حضرت هادی زتو شرمنده ام
قبر تو بی زائر و من زنده ام
دل هوای تربتت دارد کنون
جای اشک از دیده جاری گشته خون
شیعیان در آرزوی دیدنت
این لب من تشنه بوسیدنت
با تو و فرزند تو دشمن بد است
آرزویش انفجار مرقد است
چند باری تربتت را خاک کرد
قلب عشاق حریمت چاک کرد
بارها توهین و استهزاء شدی
لیک در قلب همه احیا شدی
دشمنت میخواست خاموشت کند
خواست تا عالم فراموشت کند
لیک غافل بود از نور خدا
چون تو هستی سر مستور خد
ا
امشب از شب های قدر شیعه است
عالمی مبهوت صبر شیعه است
ای امام من سرو جان نذر تو
بوسه از قم می زنم بر قبر تو
سروده سید جمال الدین شهرزاد علوی