پدر مهربان و تنهایم
دیده بگشا دوباره بابایم
لخته خون چرا به لب داری
آه بابا چرا تو تب داری
چشم بگشا منم حسن پسرت
که شکسته دوباره بال و پرت؟
عسگریه که جای شاهان نیست!
خاک هرگز مکان قرآن نیست !
متوکل چه کرده با جگرت؟
کاش می مرد جای تو پسرت
یادم آید از آن شب تشویش
آمدی خانه با دلی چون ریش
گفتی از مجلس گناه و شراب
گفتی از زندگی در این مرداب
شکوه از این جهان به رب کردی
مرگ خود از خدا طلب کردی
حاجتت ای پدر روا شده است
دل من دشت نینوا شده است
تو که مهمان بزم زهرایی
من چه سازم پدر زتنهایی؟
لب گشود آن امام جن و بشر
پاک بنمود اشک چشم پسر
گفت ای یادگار من حسنم
تو بخوان خود نماز بر بدنم
غصه هایت تمام می گردد
پسر تو امام می گردد
منجی عالمین مهدی توست
منتقم بر حسین مهدی توست
میروم سوی روضه رضوان
الوداع ای امید چشم جهان
سروده سیدجمال الدین شهرزاد علوی