خـدایـا ! من هـمانی هسـتم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم .
همانی که وقتی دلش می گیرد وبغضش می ترکد، می آید سراغت.
من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند .
و چشم هایش را می بندد و می گوید :
من این حرف ها سرم نمی شود! باید دعایم را مستجاب کنی!
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند!
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد !
همانی که بعضی وقت ها پشت سـر مردم حرف می زند !
گاهی بد جنس می شود ، البته گاهی هم خودخواه !
حـالا یـادت آمـد مـن کـی هـستم ؟! معبود من !
ساليانيست مرا راهی صحرای پر از رنگ و فريب كرده ای
تا در آن سير كنم و تو را بيابم و با تو عاشقی و بندگی كنم .
آن وقت كه مرا فرستادی پاك و سبحان بودم
اما حال پر از رنگ دنيا شده ام.
آن روز خود به من گفتی تا هميشه كنار تو
هستم مرا فراموش نكن .اما امروز ياد همه هستم جز تو ..
خدای من ! پشيمـانم حلالم كـن .
ارسالی توسط آقای محمد نژاد رمضان