نروم از سر كويت چه برانی چه بخوانی
به خداييت قسم برتر از آنی كه برانی
به تو مأنوسم و يكدم ز تو مأيوس نگردم
چه به عرشم بكشانی چه به خاكم بنشانی
بنوازی بگدازی تو حكيمی تو بصيری
بكشی زنده كنی مصلحت از توست تو دانی
من بيچاره به غفلت ز تو هر سو بگريزم
تو كرامت كنی و باز به سويت بكشانی
كه مرا می دهد از لطف پناهی؟ تو پناهی
كه تواند گره از من بگشايد؟ تو توانی
چه عذابم كنی از خشم و چه از مهر ببخشی
اين محال است كه از مملكت خود تو برانی
هر چه خواهی به سرم آر ولی روی مگردان
هر چه دادی بستان ليك خودت را نستانی
وای از سختی جان كندن و از لحظۀ مرگم
تو مگر پيش تر از مرگ، حسین (ع) را برسانی
از كوی تو جايی نرود گفتم و گويم
نروم از سر كويت چه برانی چه بخوانی
ارسالی توسط آقای محمدرضا عسکری