جواني نزد عالمي آمد واز او پرسيد:من جوان كم سني هستم اما آرزوهاي بزرگي دارم و نمي توانم خود رااز نگاه كردن به دختران منع كنم،چاره ام چيست؟عالم نيز كوزه اي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيزاز كوزه نريزد.....واز يكي از طلبه هايش درخواست كرد او را همراهي كند واگر شير را ريخت جلوي همه ي مردم او را كتك بزند. جوان نيز شير را به سلامت به مقصدرساند. و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟جوان جواب داد:هيچ،فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خار وخفيف شوم. عالم هم گفت:اين حكايت انسان مؤمن است كه هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند و از روز قيامت و حساب و كتاب بيم دارد.
الهم الرزقنا قبل الموت توبه و عند الموت الشهاده و بعد الموت جنه
ارسالی توسط خانم سادات بنی هاشمی
خداوند ناظر بر کارهای ماست
- بازدید: 653