خورشيد من! امشب پرتو نيفشانى کز من نمى آيد آيينه گردانى
امشب دلم ابرى است، دارم براى تو يک چشم بارانى، يک روح طوفانى
حس مى کنم ديرى است همرنگ چشمانت ننوشته مى خوانم، ناگفته مى دانى
اى دل! پذيرا شو، دردى که مى گفتى ناخوانده مى آيد امشب به مهمانى
امشب که مى ترکد بغض قفس هامان بايد پرى افشاند اى روح زندانى!
مردى تبر بر دوش، از کعبه مى آيد مردى که پيموده است يک راه طولانى
پايان نمى گيرد، راهى که او دارد آغاز آيينه است پايان حيرانى
وقتى که او آمد، آيينه بايد شد تا گل کند درما، خورشيد پنهانى(3)
- پاورقی -
(3) خودم.
پايان حيرانى
- بازدید: 682