طلوع مى کند آن آفتاب پنهانى ز سمت مشرق جغرافياى عرفانى
دوباره پلک دلم مى پرد، نشانه ى چيست؟ شنيده ام که مى آيد کسى به مهمانى
کسى که سبزترست از هزار بار بهار کسى، شگفت کسى، آن چنان که مى دانى
کسى که نقطه ى آغاز هر چه پروازست تويى که در سفر عشق، خط پايانى
تويى بهانه ى آن ابرها که مى گريند بيا که صاف شود اين هواى بارانى
تو از حوالى اقليم هر کجا آباد بيا که مى رود اين شهر رو به ويرانى
کنار نام تو، لنگر گرفت کشتى عشق بيا که ياد تو آرامشى است طوفانى(2)
- پاورقی -
(2) قيصر امين پور.
آن آفتاب پنهانى
- بازدید: 555