دعاى ندبه وآيه مودت

(زمان خواندن: 11 - 21 دقیقه)

در جمله (ثم جعلت أجر محمد صلواتک عليه وآله مودتهم فى کتابک فقلت قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة فى القربى) چند ايراد شده است:
1ـ اينکه ضد قرآن است; زيرا با آيه104 سوره يوسف: (وما تسألهم عليه من أجر) وآيه 86 سوره ص: (قل ما أسألکم عليه من أجر) وآيات ديگر، منافات دارد، پس چگونه در آيه (سوره شورى) که آيه مودّت است، ودر دعاى ندبه آورده شده خدا فرموده بگو اجر رسالتم دوستى با اهل بيت من است؟
چگونه يک جا مى فرمايد اجر از شما نمى خواهم، ودر جاى ديگر مى فرمايد مى خواهم؟
2ـ سوره شورى مکى است، وآن وقت امام حسن وامام حسين عليهما السلام نبودند، واهل بيت وآيه تطهيرى نازل نشده بود تا اينکه خدا بفرمايد به مشرکين چنين بگو؟
3ـ مشرکين، رسالت آن حضرت را قبول نداشتند، چگونه اولاد وعِترت او را دوست بدارند وآن را اجر رسالت حساب کنند؟
بنا بر اين، تفسير آيه اين نيست که بگو من اجرى نمى خواهم مگر مودت خويشاوندانم را، بلکه اين آيه خطاب به مشرکين است. خدا فرموده: به مشرکين بگو مرا به خير شما اميد نيست، شر مرسانيد. يعنى به ايشان بگو: از شما چيزى نمى خواهم تا خيال کنيد ادعاى من براى دنيا طلبى است، بلکه خويشى مرا با خودتان مراعات کنيد، زيرا رسول خدا با مشرکين قريش فاميل بود، پس در اين آيه مى خواهد بفرمايد مودت وخويشى مرا مراعات کنيد ومرا آزار وانکار نکنيد. در اينجا مفسرينى که متوجه نزول آيه بوده اند (إلاّ) را به معنى (بل) گرفته اند، واگر غير اين باشد آيه لغو مى شود. وخدا که لغو نمى گويد. مفسرين شيعه وسنى اکثراً بر خلاف ظاهر آيه سخن گفته اند.
جواب:
اذا أوجب الرحمان فى الوحى ودّهم فأين عن الوحى العزيز ذهاب وأين عن الذکر العزيز مذاهب وأين الى غير الاله إياب.(22)
اگر اين سخنان را يک نفر از نواصب وخوارج مى گفت، خيلى تعجب نداشت (فکل إناء بالذى فيه ينضح = از کوزه همان برون تراود که در اوست).، ولى از يک نفر که خود را در شمار محبان اهل بيت مى شمارد، ردّ قول اهل بيت: وپيروى از رأى عکرمه خارجى ودشمنان اهل بيت (در عصرى که بعضى از نواصب هم انصاف مى دهند واين آيه را دليل وجوب محبّت ومودّت عترت پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم مى گيرند) بسيار عجيب است.
براى اينکه اين موضوع کاملاً روشن شود، پيرامون اين آيه در چند مورد بحث مى کنيم:
1ـ مکان نزول آيه
2ـ تفسير آيه واينکه با قطع نظر از روايات متواتر، موافق تر با ذوق مستقيم چه تفسيرى است؟
3ـ ملاحظه تفسير آيه با آيات ديگر.
4ـ رواياتى که از طريق اهل سنت در تفسير اين آيه وموافق با اجماع شيعه رسيده است اينک بررسى را شروع مى کنيم:
مکان نزول آيه
اوّلاً، من نمى دانم چرا اين اشکال کننده، تمام آيات سوره شورى را مکى دانسته، واز استثنائى که علماى بزرگ علم تفسير، در کتابهاى تفسير، واسباب النزول وغير آن کرده اند، غمض عين کرده است; يا فرصت مراجعه نداشته، يا اگر مراجعه کرده، اشاره اى به آن نکرده وبه طور قاطع در موضوعى که رأى او براى ديگران حجّت نيست، اظهار نظر نموده است.
از تفاسير شيعه، مثل تفسير بسيار معتبر مجمع البيان، صرف نظر مى کنيم وتفاسير اهل سنت را در اينجا تا حدى بررسى مى نمائيم:
(تفسير قرطبى) (ج16، ص21) از (قتاده) وابن عباس روايت کرده است که اين سوره مکى است، مگر چهار آيه آن که در مدينه نازل شده، آيه (قل لا أسألکم) تا آخر چهار آيه.
(زمخشرى) در تفسير کشاف (ص208، ج4) مى گويد: اين سوره مکى است، مگر آيه23 و24 و25 و27 که مدنى است.
(التفسير الواضح) (ص8، ج25) نيز به همين موضوع تصريح دارد.
(تفسير الخازن) (ص90، ج4) نيز از ابن عباس روايت کرده است که اين چهار آيه، که اول آنها (قل لا أسألکم...) است مدنى است.
(مراغى) شيخ أسبق جامع أزهر در تفسير خود (ج25، ص25) مى گويد سوره مکى است غير از آيه 23 و24 و25 و26 و27 که مدنى است (ص13، ج25).
(شوکانى) در فتح القدير (ص524، ج4) از ابن عباس وقتاده روايت کرده است که سوره مکى است، مگر اين چهار آيه (قل لا أسألکم) که مدنى است.
(نيشابورى) در تفسير خود مى گويد: سوره مکى است مگر اين چهار آيه.
علاوه بر اين، مستفاد از رواياتى که جمعى ديگر از اهل سنت روايت کرده اند اين است که اين آيات مدنى است، ومکى بودن اين سوره مورد اتفاق نيست.
مانند (واحدى) در اسباب النزول (ص280) و(ابن سلامه) در الناسخ والمنسوخ (ص273) و(عبد الجليل القارى) در شرح الناسخ والمنسوخ ابن المتوج (ص178)، و(تفسير بيضاوى) (ص123، ج4) و(تفسير ابى السعود) (ج5، ص34) و(تفسير نسفى) (ج4، ص105) و(طبرى) (ج25، ص25) و(فخر رازى) (ص389، ج7) و(ابن کثير) (ج4، ص112) و(ذخائر العقبى) (ص25) و(حلية الاولياء) (ج3، ص201) و(مستدک الصحيحين) (ج3، ص172) و(الدر المنثور) و(اسد الغابه) وکتابهاى ديگر.
پس موضوع مدنى بودن اين آيات، به حکم آنچه در اين کتابهاى معتبر نزد اهل سنت ضبط شده، قول مسلّم ومورد اعتماد وبلا معارض است; زيرا در برابر اين قول، قول خاص به اينکه اين چهار آيه مکى باشد جز اينکه سوره شورى را بعضى مکى گفته اند، نداريم. پس اين قول بلا معارض ومثل خاص در مقابل عام است، علاوه بر اينکه اجماع اهل بيت صحت اين قول را اثبات وعموم مکى بودن سوره را مردود مى سازد.
ثانياً، امکان دارد که آيه سوره مکى باشد، ولى بعد از هجرت مثلاً در حجة الوداع در مکه نازل شده باشد(23) چون مقصود از مکى بودن تعيين تاريخ نزول نيست، بلکه غرض تعيين مکان نزول است واين مطلب را در علم معرفت آيات مدنى ومکى وکتاب هائى که در اين موضوع تأليف شده، شرح داده اند.
وثالثاً، چنانکه علماى علوم قرآن تصريح کرده اند، بعضى از آيات قرآن در مکه نازل شده است وحکم آن مدنى است، وبه عبارت ديگر مورد ومصداق آن، پس از نزول موجود يا معلوم شده، مانند بعضى آياتى که در مکه نازل شد، ودر مدينه مصداق يافت. ومى گويند اين نحو تقدم وتأخر متعدداً واقع شده است (الاتقان ص37 ج1) بنا بر اين فرضاً اين آيات مکى باشد منافات ندارد که مراد مودت ذى القربى وعترت پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم باشد.
تفسيرآيه
ما نخست تفاسيرى را که بعضى از آيه کرده اند نقل مى کنيم، سپس تفسير صحيح آن را از اهل بيت عصمت که اعدال قرآن مجيد هستند بيان مى نمائيم.
يکى از تفاسيرى که از آيه شده است اين است که: بر تبليغ رسالت وتعليم شريعت مزدى نمى خواهم، مگر آنکه با يکديگر دوستى نمائيد، در آنچه سبب تقرّب به خداوند متعال مى شود. اين تفسير خلاف ظاهر است زيرا ظاهر (فى القربى) نزديکى رحمى است وآيه شريفه ظهور در اين تفسير ندارد. وبعلاوه با آيه: (أم يقولون افترى على الله کذباً)(24) = (آيا مى گويند بر خدا دروغ بسته است). که بر حسب تفاسير راجع به اين موضوع است، اين تفسير مناسبت ندارد.
قول ديگر آنکه به اين معنى باشد: مگر آنکه مرا دوست داريد به واسطه قرابت وخويشى که من با شما دارم، وآزار ندهيد وانکار نکنيد. اين تفسير نيز صحيح نيست زيرا هم آيه مخصوص به قريش مى شود، بدون وجه اختصاص، وهم با صدر آيه که سخن از عموم عباد مؤمنين است، سازگار نيست. بعلاوه اين در خواست وپيشنهاد از کسى که مدعى رسالت است وعليه تمام عقايد وعادات واوضاع يک جامعه اى قيام کرده، ومى خواهد بزرگترين انقلابات فکرى واجتماعى را به وجود آورد، به کسانى که با دعوت او مخالفت دارند، ودعوت او را ضد تمام حيثيات خود مى دانند، ودر مقام منع ودفع او از آئين ومسلک اجتماعى خود هستند، موافق عرف ومنطق نيست; زيرا نزاع، نزاعى نيست که ملاحظه قرابت وخويشاوندى بتواند آن را پايان دهد والتماس وخواهش در آن اثرى داشته باشد، چنانچه آنها هم اگر به پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم پيشنهاد مى دادند که قرابت وخويشاوندى را رعايت نمايد ودعوت خود را ترک کند، منطقى نبود، وپذيرفته نمى شد.
پس اين تفسير ـ که ايراد کننده آن را پسنديده ـ به نظر بسيار سست، وبا منطق قرآن مناسبت ندارد وخود به خود مردود است.
سومين تفسير اين است که مراد اين باشد که من براى تبليغ اجرى نمى خواهم ومودت خويشاوندى باعث شده ومرا به تبليغ برانگيخته است، واين وجه را (سيد قطب) در تفسير فى ظلال (ج25، ص283) بيان کرده است، ولى اين تفسير از دو تفسير قبل سست تر ونامقبول تر است زيرا تبليغ احکام خدا واداى رسالت، انگيزه اش علاقه ومحبت خويشاوندى نيست که منحصراً به اين علت آنها را دعوت وتبليغ کرده باشد، بلکه علتش امر وفرمان خدا وأداى مأموريت ورسالت الهى است.
تفسير اهل بيت
به نظر مى رسد کسانى که سه تفسيرى را که به آن اشاره شد، مطرح کرده ودنبال نموده اند، غرضشان دست وپا کردن، وانکار فضيلت اهل بيت: وتعصب باطل مذهبى باشد. امّا تفسير صحيح اين آيه، وساير آيات قرآن (که حجت ومعتبر وتفسير به رأى وهوا وتعصب نباشد) تفسير اهل بيت: است، که اجماع دارند بر اينکه آيه در موضوع مودت وتعظيم ذى القربى وعترت پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم نازل شده است، وصحت انتساب اين تفسير به اهل بيت مثل امير المؤمنين وامام حسن وزين العابدين: از مسلّمات است، وعلاوه بر شيعه، اهل سنت نيز در روايات متعدد آن را روايت کرده اند ومعلوم است که کسى از اهل بيت، اعلم به علوم قرآن وشأن نزول وموارد آن نيست، وقول احدى بر قول آنها راجح نمى شود.
خطاب بنا بر اين تفسير، عام ومتوجه به همه امت است، وبا تفسير: (ومن يقترف حسنة) که از امام مجتبى عليه السلام وارد شده وبا تفسير آيه: (أم يقولون افترى على الله کذباً) وآيه: (هو الذى يقبل التوبة...) موافق است وبه هر حال تفسير اهل بيت، بنا بر مذهب شيعه، وبنا بر روايات متواتر از طرق اهل سنت، حجت ومعتبر است وترک آن جايز نيست; زيرا أمن از ضلالت وگمراهى، بر حسب حديث متواتر ثقلين، در تمسک به آنها است وما در کتابى که در حجّيت اقوال ائمه: ووجوب رجوع به آنها در تمام علوم اسلامى نگاشته ايم اين موضوع را بطور کامل با ادّله بسيار ثابت کرده ايم.  
 ملاحظه تفسير آيه با آيات ديگر
در اينجا لازم به تذکر است که استثناء بر اين چهار وجه، يا منقطع است يا متصل; اگر منقطع باشد معنى اين مى شود که مودت فى القربى اجر نيست، که در اين صورت (الا) به معنى (لکن) مى شود.
واگر متصل وحقيقى باشد که فقط بنا به تفسير اوّل ودوّم وچهارم صحيح است ومعنايش اين است که مودّت فى القربى براى من مانند اجر است، اجرى که سود آن براى اجر دهنده است نه گيرنده.(1)
چنانچه اين آيه هم بر همين معنى دلالت دارد: (قل ما سألتکم من أجر فهو لکم)(2) = (بگو آنچه را از اجر از شما مى خواهم پس آن براى خودتان است). چون ثواب مودّت قربى نيز به خودشان عائد مى شود.
واين عيناً مثل همان توصيه طبيب است به عمل به دستور ونسخه، زيرا مودّت قربى از ارکان بزرگ اسلام ومراجعه به آنها وپيروى واطاعت از آنها، سبب استقامت بر امر دين وآشنائى به معارف وعلوم اسلام، ومانع از انحراف از صراط مستقيم است، واين لطف بيانى است در اين موارد، براى اينکه مخاطب اشتياقش زياد شود مانند: (من ذا الذى يقرض الله قرضاً حسناً).(3)
بنا بر اين، اين به هر معنائى که تفسير شود، وخصوص به تفسير صحيح که همان مودّت عترت پيغمبرصلى الله وعليه وآله وسلم است، هيچ ناسازگارى با آياتى مثل (قل ما أسألکم عليه من أجر) ندارد.
ومثل اينکه در خود دعا نيز به دفع توهم تنافى عنايت شده است، زيرا بلا فاصله پس از جمله:
(ثم جعلت أجر محمد صلواتک عليه وآله مودتهم فى کتابک فقلت قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة فى القربى) مى فرمايد: (وقلت ما سألتکم من أجر فهو لکم، وقلت ما أسألکم عليه من أجر الا من شاء أن يتخذ الى ربه سبيلا)،(4) فکانوا هم السبيل اليک والمسلک الى رضوانک = پس قرار دادى اجر محمد ـ صلواتک عليه وآله ـ رامودّت اهل بيت او در قرآن وگفتى بگو نمى خواهم از شما اجرى را، مگر مودّت قربى وعترتم را. وفرمودى آنچه را از شما به عنوان مزد سؤال مى کنم، آن از براى شما است. وفرمودى سؤال نمى کنم بر تبليغ رسالت از شما مزدى را مگر کسى را که بخواهد بگيرد به سوى خدا راهى را (راه ولايت ومودّت اهل بيت) پس اهل بيت مى باشند راه به سوى تو، ومحل سلوک به سوى خوشنودى تو).
آيا اگر ايراد کننده در همين دعاى ندبه دقت مى کرد جائى براى ايرادى که کرده مى ديد؟ وآيا مع ذلک احتمال منافات مى داد؟ انصافاً اين حقيقت از دعا که استشهاد به قرآن است نکته علمى وجالبى را متضمن است ولطف تعبيرات آيات را نشان مى دهد، واين معنى را مى پروراند که اجر رسالت، مودّت عترت است وسودش براى خود مردم است. ومانند اجرها ومزدهائى که سودش را مزد گيرنده مى برد نيست. وديگر آنکه مودّت عترت، راه خدا است، واز کسانى خواسته مى شود که بخواهند سالک راه خدا شوند.
(فخر رازى) در تفسير خود، (ج7، ص389 و390) پس از مطالبى که در اين زمينه دارد مى گويد: (الا المودة فى القربى) از باب قول شاعر است:
ولا عيب فيهم غير أنّ سيوفهم بها من قراع الدار عين فلول:
(وعيبى نيست در ايشان غير از اين که شمشيرهايشان از بس به زره پوشان خورده، خرد شده است).
پس معنى آيه اين مى شود که: من طلب نمى کنم از اجر مگر اين را، واين در حقيقت اجر نيست.
روايات اهل سنت
روايات واحاديثى که موافق با عقيده شيعه در تفسير اين آيه از طرق اهل سنت وارد شده، در جوامع بزرگ حديث ومسانيد ومعاجم، وتفاسير وتواريخ، تخريج شده است، که از آن جمله چند حديث براى مزيد بصيرت وروشنى چشم دوستان اهل بيت در اينجا نقل مى کنيم:
1ـ در تفسير ابى السعود (ص34، ج5) وتفسير نسفى (ج4، ص105) وکشاف (ص219 و220، ج4) وتفسير الواضح (ص19، ج25) وتفسير قرطبى (ص21، ج16) وتفسير فخر رازى (ص390، ج7) وتفسير ابن کثير (ص112، ج4) وتفسير بيضاوى (ص123، ج4) وتفسير نيشابورى وفتح القدير (ص537) وذخائر العقبى (ص25) وطبرانى وابن ابى حاتم وحاکم واحمد به نقل صواعق (ص168) وهيثمى در مجمع الزوائد (ج9، ص168 وج7، ص103) واحياء الميت به فضايل اهل البيت (ح2) از ابن منذور وابن ابى حاتم وابن مردويه در تفاسيرشان، وطبرانى در معجم کبير وجماعت ديگر همه از پيغمبر اکرم صلى الله وعليه وآله وسلم روايت کرده اند که چون آيه مودّت نازل شد، از آن حضرت سؤال شد که نزديکانت که بر ما مودّت ودوستى آنها واجب شده کيستند؟ فرمود: (على وفاطمة وأبناهما = على وفاطمه ودو پسر آنها).
واين حديث را معاصرين از اهل سنت مانند عبدالفتاح مکى در کتاب (ملتقى الاصفياء فى مناقب الامام على والسبطين والزهراء) (ص11) وشيخ محمد سعيد الکردى در (نشر الاعطار المحمدية فى الديار الاسلاميه) (ص52، ج2) روايت کرده اند.
2ـ ابن حجر در صواعق (ص168) از ابوالشيخ وديگران روايت کرده است که آنها نيز از اميرالمومنينعليه السلام نقل کرده اند که فرمود
(فينا آل حم آية لا يحفظ مودتنا الا کل مؤمن ثم قرأ: (قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة فى القربى).
ومتقى در کنز العمال (ج1، ص218) آن را روايت کرده است وخلاصه مضمون اين است که مى فرمايد: در شأن ما آل حم، آيه اى است که حفظ نمى کند مودّت ما را مگر کسى که مؤمن باشد. سپس اين آيه را (قل لا أسألکم...) قرائت فرمود.
صاحب مجمع البيان مى فرمايد: به اين معنى کميت در اين شعر اشاره کرده است:
وجدنا لکم فى آل حم آية    
تأولها منا تقى ومعرب
3ـ تفسير طبرى (ج5، ص16 و17) از سعيد بن جبير وعمرو بن شعيب، والدر المنثور از ابن عباس، وتفسير قرطبى از على بن الحسين عليهما السلام وعمرو بن شعيب وسدى روايت کرده اند که مراد از قربى، قرباى رسول خدا است، يعنى: (الا ان تودوا فى قرابتى وأهل بيتى = مگر اينکه نزديکان واهل بيت مرا دوست بداريد). ودر احياء الميت (ح1) از سنن سعيد بن منصور، از ابن جبير نقل کرده است.
4ـ ابن حجر در صواعق (ص168) از بزاز وطبرانى از حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام در ضمن خطبه اى روايت کرده است که فرمود:
(وأنا من أهل البيت الذين افترض الله مودتهم وموالاتهم فقال: فينا أنزل على محمد صلى الله وعليه وآله قل لا أسألکم... = من از اهل بيتى هستم که مودّت وموالاتشان را خدا واجب فرموده است پس فرمود در ما نازل شده است بر محمد صلى الله وعليه وآله وسلم: قل لا أسألکم...).
5ـ (حاکم) در مستدرک (ج3، ص172) نيز از حضرت مجتبى عليه السلام روايت کرده است که فرمود:
(وأنا من أهل البيت الذين افترض الله مودتهم على کل مسلم فقال تبارک وتعالى لنبيه صلى الله وعليه وآله وسلم قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة فى القربى، ومن يقترف حسنة نزد له فيها حسناً، فاقتراف الحسنة مودتنا أهل البيت = من از اهل بيتى هستم که مودتشان را بر هر مسلمان خدا واجب قرار داده وبه پيغمبرش فرموده (قل لا أسألکم...) وبه جا آوردن حسنه مودّت ما اهل بيت است. وصواعق نيز اين حديث را (در ص168) روايت کرده است.
6ـ طبرى (ج25، ص25) به سند خود روايت کرده است که آنگاه که على به الحسين عليهما السلام را به اسيرى به دمشق آوردند، مردى از اهل شام به آن حضرت گفت:
سپاس خداى را که شما را کشت ومستأصل کرد وريسمان فتنه را قطع نمود.
حضرت به او فرمود: آيا قرآن خوانده اى؟
مرد: آرى.
امام: آيا آل حم را خوانده اى؟
مرد (از روى تعجب): قرآن خوانده ام وآل حم را نخوانده ام؟
امام: اين آيه را نخوانده اى: (قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة فى القربى)؟
مرد: شما هر آينه ايشانيد؟
امام فرمود: بله.
وابن حجر در صواعق (ص168) از طبرانى، وديگران اين حديث را روايت کرده اند.
7ـ حلية الاولياء (ج3، ص201) به سند خود از جابر روايت کرده است که مردى اعرابى به محضر پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم شرفياب شده وعرض کرد: يا محمد! اسلام را بر من عرضه بدار.
فرمود: شهادت بدهى به اينکه معبودى غير از خدا نيست، واينکه محمّد بنده وفرستاده او است.
اعرابى: آيا مزدى از من مى خواهى؟
پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم: نه، مگر مودّت ودوستى نزديکان را.
اعرابى: نزديکان من، يا تو؟
پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم نزديکان من.
اعرابى: دست بده با تو بيعت کنم (فعلى من لا يحبک ولا يحب قرباک لعنة الله = بر آن کس که تو ونزديکانت را دوست نمى دارد لعنت خدا باد).
پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم: آمين.
واين حديث را (زرقانى) در (شرح مواهب) وديگران، روايت کرده اند (نشر الاعطار المحمدية فى الديار الاسلامية ـ ص70 و71).
8 ـ طبرانى در معجم کبير واوسط، روايت کرده است که انصار خواستند براى رسول خدا صلى الله وعليه وآله وسلم مالى جمع کنند. خدمت حضرت عرض کردند. خداوند اين آيه را نازل فرمود: (قل لا أسألکم عليه...) وقتى از خدمت حضرت بيرون آمدند، بعضى گفتند اين را فرمود: که ما در راه اهل بيت او جنگ کنيم، وآنها را يارى کنيم. اين آيه نازل شد: (أم يقولون افترى على الله کذباً) تا (وهو الذى يقبل التوبة عن عباده) ـ... (مجمع الزوائد ص103، ج7).
ونظير اين روايت در شرح الناسخ والمنسوخ (ص179) ودر صواعق (ص168) از بغوى وثعالبى روايت شده وواحدى نيز در اسباب النزول (ص280) وابن سلامه در الناسخ والمنسوخ (ص274 و275) در هامش اسباب النزول آن را روايت کرده اند.
9ـ ابن اثير در اسد الغابه (ج5، ص367) از حبيب بن ابى ثابت در ضمن حديثى قريب به اين مضمون روايت کرده است که شيوخ انصار به حضرت على بن الحسين عليهما السلام عرض کردند: شيوخ ما براى ما حديث کرده اند که خدمت پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم رفتند، واز آن حضرت اجازه خواستند که خانه واموال خود را به آن حضرت واگذار کنند، براى آنچه که خدا به آنها به سبب پيغمبر عطا فرمود وآنها را تفضيل وبرترى داد وبه سبب پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم گرامى داشت. خدا اين آيه را نازل کرد (قل لا أسألکم...)، شيوخ انصار به حضرت زين العابدين عرض کردند: (نحن ندلکم على الناس). يعنى ما کمک براى شما هستيم در برابر مردم.
10ـ ابن ابى حاتم از ابن عباس روايت کرده است در تفسير آيه (ومن يقترف حسنة) که اقتراف حسنه، مودّت آل محمد: است (إحياء الميّت، ج4).
11ـ ابن حجر در ذيل آيه پنجم از آيات نازل شده در مورد اهل بيت در صواعق (ص150) در ضمن حديثى از حضرت زين العابدين عليه السلام روايت کرده است که در جمله اوصاف ائمه اهل بيت: فرمود:
(الذين أذهب الله عنهم الرجس، وطهرهم تطهيراً وبرأهم من الافات وافترض مودتهم فى الکتاب = آنچنان کسانى که خدا رجس را از ايشان برده وپاک قرار داده پاک قرار دادنى، واز آفات برى ساخته ودوستى ايشان را در کتاب واجب کرده است).
اينها برخى از رواياتى است که از طرق اهل سنت روايت شده است، وهر کس طالب زياده بر اين باشد مى تواند به کتاب (خصايص الوحى المبين فى مناقب امير المؤمنين عليه السلام) و(عمده) ابن بطريق، و(الفصول المهمة) رجوع نمايد.
آيا با اين همه روايات از اهل سنت، عجيب نيست اگر کسى که خود را شيعه مى داند، با عکرمه خارجى واعداى اهل بيت موافقت نموده وتفسير مأثور از آنها را ترک کند، وبا دشمنان آنها که فاقد علم ودانش، يا معاند ومتعصب بوده اند، هم آواز شود؟
آيا کسى از حضرت على بن ابيطالب، وحضرت مجتبى وحضرت زين العابدين وسائر ائمه: اعلم به تفسير قرآن وشأن نزول آن است؟
آيا اين همه نقلهاى أرباب تفاسير وروايات، در اينکه اين چهار آيه سوره شورى مدنى است، کافى نبود که اقلاً ايراد کننده به طور قطع اين آيات را مکى نشمارد، وقول اهل بيت را رد نکند؟
حال که على رغم تمام روايات وارده مى گويد: اين آيات مکى است، جا داشت در چنين مقامى که مى خواهد متن دعاى ندبه را تضعيف کند به قول مخالف هم اشاره اى نمايد وميان دعوا نرخ تعيين نکند.
واقعاً من نمى دانم غرض از اين شبهه تراشى ها وانکار فضايل اهل بيت چيست؟
باشد تا روز داورى برسد ودر دادگاه عدل الهى از رسول خدا صلى الله وعليه وآله وسلم خجلت بکشند واز اين گفته ها وانکار فضايل اهل بيت آن حضرت پشيمان شوند.
اگر افرادى در قلب تشيع اين صداهاى ناهنجار را بلند کرده اند، ديگران از خارج به ولاى اهل بيت مى پيوندند.
وحتى فردى مثل عبدالباقى عمرى فاروقى شاعر واديب معروفى که نسبش به عمر بن الخطاب منتهى مى شود وديوانش (الترياق الفاروقى) پر است از مدايح وفضائل ائمه اثنى عشر بخصوص مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام در قصيده (الباقيات الصالحات) در اين موضوع اينگونه داد سخن مى دهد:

سل الدّعى بن زياد الذى الى أبى أبى يزيد نُسبا
وقل تعالوا ندع لما نزلت مع النبى بالعبا من احتبا(5)        
المصطفى وابنته وصهره لمن غدوا جداً واُماً وأباً
وعهد لا أسألکم عليه من أجر لمن به الولا قد وجبا (5)

وشافعى هم در اين مورد مى گويد:
يا أهل بيت رسول الله حبکم فرض من الله فى القرآن أنزله    
کفاکم من عظيم القدر أنکم من لم يصل عليکم لا صلاة له(6)

وشمس الدين العربى هم در اين معنى مى گويد:
رأيت ولائى آل طه فريضة على رغم أهل البعد يورثنى القربا    
فما طلب المبعوث أجراً على الهدى بتبليغه الاّ المودة فى القربى(7)

ديگرى مى گويد:
هم العروة الوثقيى لمعتصم بها مناقبهم جائت بوحى وانزال    
مناقب فى شورى وسورة هل أتى وفى سورة الاحزاب يعرفها التالى
وهم آل بيت المصطفى وودادهم على الناس مفروض بحکم واسجال(8)

 - پاورقی -

(22) زمانى که واجب کرده رحمان در وحى (قرآن) دوستى ايشان را پس به کجا (وکه) از وحى عزيز رفتن است (مى توان رفت)؟ وبه کجا از قرآن عزيز مذهب ها (رفتن ها يا محل رفتن ها) وبه کجا به سوى غير خدا بازگشت است؟
(23) در مکى يا مدنى بودن سوره وآيه، سه اصطلاح است که يکى از آن سه اين است که: مکى آن آيه وسوره اى است که در مکه نازل شده اگر چه بعد از هجرت باشد.
(24) سوره شورى، آيه24.
(1) حضرت مستطاب آيت الله العظمى آقاى حاج سيد محمد رضا گلپايگانى ـ متع الله المسلمين بطول بقائه ـ وقتى در اين مورد به مناسبتى بيان لطيفى فرمودند که خلاصه آن اين است که: مفهوم آيه، مثل اين است: طبيب بسيار حاذق عارف به امراض ومعالجات، به بيماران خود بگويد، من از شما مزد وحق الطبابة (ويزيت) نمى خواهم، مزد من وويزيت من اين است که شما به نسخه ودستورى که مى دهم عمل کنيد.
(2) سوره سبأ، آيه47.
(3) سوره بقره، آيه245.
(4) سوره فرقان، آيه59.
(5) بپرس از زنا زاده ابن زياد که به سوى پدر پدر يزيد نسبت داده شده است. مصطفى صلى الله وعليه وآله ودختر ودامادش، جدّ ومادر وپدر کيستند؟ وبگو آيه (تعالوا ندع) وقتى نازل شد، با پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم در عبا چه کسى بود. وعهد (لا أسألکم عليه من أجر) از براى چه کسى ولايت را واجب قرار داد. (الترياق الفاروقى، ص95).
(6) اى اهل بيت رسول خدا، دوستى شما واجب وفرضى است از خدا که در قرآن آن نازل کرده است. کفايت مى کند در بزرگى شما اينکه هر کس بر شما صلوات نفرستد، نماز براى او نيست. (الصواعق، ص146).
(7) ديدم ولايت خود را نسبت به آل طه فريضه اى است، که على رغم اهل دورى، موجب قرب به خدا مى گردد. پس طلب نکرد پيغمبر صلى الله وعليه وآله وسلم بر تبليغ هدايت، مگر مودّت قربى (اهل بيت) را. (الصواعق، ص168).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page