غديريه ابن حجاج بغدادى

(زمان خواندن: 13 - 25 دقیقه)

درگذشته سال 391
يا صاحب القبه البيضا فى النجف     من زار قبرك و استشفى لديك شفى
- اى سپيد قبه كه در نجف به خاك رفته اى هر آنكه تربت پاكت زيارت كندو شفا جويد شفا يابد.
- برويد و از مزار ابو الحسن رهبر آزادگان ديدار كنيد تا به پاداش و تقرب و اقبال نائل شويد.
- شرفياب شويد خدمت آن سرورى كه، مناجات پر پيشگاهش مقبول است و هر كس بدو التجا برد، حاجتش رواست.
- چون به حريم بارگاهش رسى احرام ببند و لبيك گويان وارد شو، آنگاه گرد مزارش هروله كن.
- و چون شوط هفتم را به پايان بردى، پشت به درگاه روبروى آن سرور بايست.
- بگو: درود و صفا، از جانب خداوند درود و صفا بر اهل درود و صفا: اهل دانش و شرف باد.
- به آرزوى زيارتت از وطن خارج و در حالى كه رشته ولايتت را به چنگ مى فشارم، شرفياب خدمت شده ام.
- اطمينان دارم كه مشمول شفاعتت واقع شده از شراب بهشتيم سيراب و عطش درونم را شفامى بخشى.
- چرا كه تو دستاويز محكم خدائى و هر كس بدان چنگ زند، نه بدبخت شود و نه از تيره روزى هراسد.
- هر گاه نامهاى مباركت بر مريض خوانده شود، شفا يابدو از دردمندى برهد.
- زيرا مقام و منزلت پستى نگيرد و نورت تاريك نشود.
- تو بزرگ آيت حقى كه بر عارفان در جلوه هاى ملكوتى ظاهر گشتى.
- و اينك فرشتگان خداى رحمان اند كه پيوسته بامهر الهى و ره آورد آسمانى بر مزارت نزول گيرند.
- همچون سطل آب و جام وضوو هوله كه جبرئيل امين برايت هديه آورد و كس را در آن خلاف نيست.
- و چون رسول خدايت نامزد كارمهمى نمود، به خوبى و هموارى از پيش بردى.
- داستان " مرغ بريان " كه " انس " راوى آن است، بر شرف موبدت از زبان رسول مختار گواه است.
- و حكايت" دانه و شاخ و زيتون " كه در قرآن آمده از لطف و كرامت خداى عرش آگاهى دهد.
- و داستان " گروه اسبان " و " غبار فرا آسمان " كه در " عاديات " آمده و " شمشير بران " كه سپرها دريده و ناله ها دارد.
- جوانانى چون شاخ شمشاد بر آنان گسيل داشتى، تا همه را به آتش كشيدند و خاكسترشان برباد رفت.
- اگر مى خواستى، همه را درخانه هايشان مسخ و باژگون مى فرمودى،يا مى فرمودى: اى زمين آنها را به كام دركش
- مرگ در فرمانت و جانها درقبضه ات، فرمانروا توئى نه ستم كنى، نه جفا روا دارى.
- خدايشان ازآلودگيها پاك نكند آن گوينده اى كه گفت بخ بخ چه فضل و چه شرفى؟
و بايعوك بخم ثم اكدها     محمد بمقال منه غير خفى
- در " غدير خم " با تو پيمان بستند، و رسول خدا با سخن خود پيمان را استوار نمود.
- ولى ترا عقب زدند و سخن رسول خدا را زير پا افكندند و نه اين سخن پيامبر بازشان داشت، كه فرمود: اين برادر من و خليفه من است.
- اين سرپرست شماست بعد از من، هر كه در دامن او چنگ زندنه از آينده هراسد و نه از گذشته.
اين قصيده قريب 64 بيت است و داستانى دارد كه به موقع ياد خواهد شد.قصيده دگرى هم دارد كه در پاسخ "ابن سكره " سروده، همان كه بر خاندان حق و شاعرشان ابن الحجاج زبان درازى كرده است، ما اين قصيده را از نسخه خطى ديوانش كه به سال 620 با قلم عمر بن اسماعيل احمد موصلى رونويس شده برداشته ايم آغاز قصيده چنين است:
- لا اكذب الله ان الصدق ينجينى     يد الامير بحمد الله يحيينى
- نه.خدا را- دروغ نگويم.چه راستى راه نجات و نعمت امير - سپاس خدا را - مايه حيات است.
تا آنجا كه گويد:
- و درمانى نيافتى كه بدان شفا جوئى، جز اينكه در طلب آمده آل ياسين را هجو گفتى.
- و سزاى آن ناسزا كه نثار اهل حق و رو سفيدان مبارك سيرت نمودى، پروردگارت بدست قدرت اين سزا بخشيد. - فقرى همراه كفر كه در ميان هر دو سرگردان و نالان بمانى، تا روزمرگ كه نه دنيائى مانده با شدت و نه دين.
- به راستى سخنت در باره فاطمه زهرا، سخن دشمنى سرگشته و لجوج بود.
- با دست آسيا و آرد جوينش نكوهش و سرزنش كردى.پيوسته گندمت بى آسيا باد.
- گفتى: رسول خدايش با فقير مسكينى كابين بست: دخترى مسكين و شوهرى مسكين.
کذبت يا ابن اللتى باب استهاسلس     الاغلاق بالليل مفكوك الزرافين
دروغ بافتى اى مادر... كه شب حلقه هاى...
- فاطمه خاتون زنان است، آن كه در روز حشر، همه بهشتيان با دوشيزگان سيمتن آهو چشم، كمر به خدمتش بندند.
- گفتى:امير المومنين در نبرد صفين بر معاويه ستم راند.
- و گفتى: فرمان پيشواى مقتدر، به خاطر حق، بر كشتن حسين سبط پيامبر صادر گشت.
- نه پسر مرجانه در اين خونريزى گناهى مرتكب گشت و نه شمر، ملعون و مطرود است.
- و گفتى: پسر سعد را در حلال شمردن حرمت خاندان نبوت، اجرى فزون و بى كران است.
- و سپس به عقب بازگشتى و عثمان را ماتم سرا گشتى آنهم با اشعار بى مايه و مبتذل.
- و از اين راه مورد طعن و سلامتى گشتى كه بر كم خردان و ديوانگان هم پوشيده نيست.
- و گفتى:بالاتر از " روز غدير " اگر روايتش صحيح باشد، روز " شعانين " يهود است.
- و روز عيدت، روز عاشورا است كه شراب و شيرينى تهيه بينى چونانكه نصارى شراب و نان مقدس.
- در آنروز پير زنانتان به خانه درآيند.غير از اين است كه سخن پير زنان وحى شيطان است؟
با خدايت بدشمنى برخاستى و از نعمتش بى پروا شدى، و حال آنكه از سطوت الهى ايمن نتوان گشت.
- پس خدايت گفت: برو بوزينه باش كه بر كونش دم رويد.و فرمان خدايت با كاف و نون است.
- و بمن فرمود: برو آزاده اى باش كه هر آن، رتبه ات بالا گيرد،در پيشگاه ملوك و دربار سلاطين.
- خداوند پيش از تو، به دوران موسى و هرون جماعتى را مسخ فرمود.
- به خاطر گناهى كه كمتر از اين بود، برو بآنهاملحق باش و پيرامون اين مگرد كه بمن ملحق شوى.
و در قصيده ديگرى از " روزغدير " ياد كرده و گفته:
بالمصطفى و بصهره     و وصيه يوم الغدير

شرح حال شاعر
ابو عبد الله، حسين بن احمد بن محمد بن جعفر بن محمد بن حجاج نيلى بغدادى از استوانه هاى تشيع و اعيان علماى مذهب و سرآمدى از سرآمدان علم و ادب است.
صاحب " رياض العلماء " از بزرگان علمايش شمرده، چونان كه ابن خلكان و ابو الفداء از اكابر تشيع و حموى در " معجم الادباء " از بزرگان شعراء شيعه، و ديگرى از سران دبيران.
در اين صورت، قافيه پردازى فنى از هنرهاى او است چنان كه دبيرى و نويسندگى از امتيازات فراوانش.
با قدمى استوار بر قله هاى علم و دانش بالا رفته، جز اينكه مقام والايش در ادب و شهرت عالمگيرش در نكته سنجى ماهرانه و سخن پردازى شاهانه - تا آنجا كه در نسمه السحرش، معلم ثانى شمرده - آوازه علم و دانشش را تحت الشعاع گرفته و پرده بر روى آن كشيده است.ما در اينجا به مقتضاى وظيفه از هر دو جنبه حق او را ادا خواهيم كرد.

پايه علم و دانش
مقام بلندش در علوم دينى و مهارت و كاردانى و حتى شهرتش در مجامع مذهبى بدان پايه بود كه مكرر در مركز خلافت اسلامى آن روز يعنى بغداد، سرپرستى امور حسبيه را عهده دار گشت. اين سرپرستى، خود منصبى از مناصب باشكوه علمى بود كه عهده دارى و توليت آن مخصوص پيشوايان دين و رهبران مذهب و اكابر ملت بوده و هم چنان كه ماوردى در " احكام سلطانيه " ص 224 ياد كرده، " پايه و اساس مذهب بر آن استوار بوده و پيشوايان صدر اول مباشر اين خدمت دينى مى گشته اند ".

حسبه يا امور حسبى:
حسبه يا امور حسبيه، عبارت از امر به معروف ونهى از منكر است كه به معناى وسيع آن از تمام جهات، در ميان مردم عموما، مورد اجرا قرار مى گرفته.از جمله كسانى كه در بغداد، قبل از شاعر ما ابن الحجاج، اين خدمت با شكوه دينى وعلمى را عهده دار گشته، فيلسوف بزرگ احمد بن طيب سرخسى، صاحب تاليفات گرانبهاى علمى در فنون مختلف است كه در سال 283 هجرى مقتول شد، و بعد از شاعر ما، عهده دارى آن به فقيه شافعيه و پيشوايشان ابو سعيد حسن بن احمد اصطخرى واگذار شد كه در سال 328 دار فانى را وداع گفته است، آن چنان كه در تاريخ ابن خلكان و مرآه الجنان يافعى و غير آن دو ياد شده. ماوردى در احكام سلطانيه ص 209 مى نويسد:
از شرايط عهده دارى امور حسبيه اين است كه محتسب: آزاد، عادل،دادگستر صاحب نظر، با برش و كار كشته باشد، در امور دين متعصب و سرسخت بوده منكرات قطيعه اى را كه همه مذاهب بر فساد آن اتفاق نظر دارند بشناسد.
فقهاء مذهب شافعى، در اين معنى اختلاف نظر دارند كه آيا محتسب،مى تواند در موارد اختلاف مذاهب عقيده و اجتهاد خود را بر مردم تحميل كند يا نه؟ ابو سعيد اصطخرى معتقد بودكه مى تواند، و در اين صورت بايد گفت كه محتسب بايد دانشمندى باشد مجتهد وصاحب نظر تا بتواند در مورد اختلاف، راى شخصى خود را ابراز دارد.
سخن ماوردى پايان پذيرفت.
رشيدالدين وطواط، درگذشته سال 573 مى گويد:
سزاوارترين كارها كه بايد موردتوجه قرار گرفته، نظام آن تمشيت يابدو همت بر تاسيس مبانى و درستى تشريفات آن گماشته آيد، كارى است كه پايه دين و آئين بر آن استوار و مصالح اجتماعى مسلمين بدان برقرار خواهد گشت، و آن توليت امور حسبيه است، كه بدين وسيله منحرفين از جاده حق، براه آمده، فروماندگان وادى فسق و تباهى ادب يافته، بازوى شرع و دين نيرو گيرد و برخوردهاى اجتماعى بر پايه قانون و قاعده و مصالح همگانى انجام پذيرد.
شايسته آن است كه توليت اين امر، كسى را سپرده آيد كه به دين دارى موصوف و به حفظ و امانت معروف، از رسوائى و بدنامى دور و از عيب و تهمت بركنار بوده، پيراهن تقوى و درست كارى بر تن، به راه رشد و صلاح پويا و كوشا باشد.
"نقل از معجم الادباء ج 19 ص." 31
با توجه به اينكه شاعر ما ابن الحجاج، بارها عهده دار اين خدمت خطير اجتماعى گشته، و تصدى اين منصب باشكوه، جز بااحراز رتبه اجتهاد و وصول به مقام فقه و عدالت ممكن نيست، نيازى به اثبات شون نامبرده، و ستايش مقام علمى و اجتماعى او نمى ماند.
 ابن الحجاج، دو مرتبه در بغداد، متولى امور حسبيه گشت: يك مرتبه در عهد خليفه عباسى " مقتدر بالله " چنان كه از ابن خلكان و يافعى شنيديم،و بار دگر، عز الدوله او را به اين مقام اجتماعى برگزيد و آن در دوران وزارت اين بقيه بود كه در سال 362 به وزارت رسيده و در سال 367 رخت از اين جهان كشيد، موقعى كه ابن بقيه درمنصب وزارت باقى بود، شاعر ما قصيده اى سروده و در مطلع آن چنين گفت:
- اى وزير اگر مى توانى انصاف ده و داد مظلوم بگير، وگرنه با همه درباريانت از جاى برخيز.
و در همين قصيده مى گويد:
- من كه محتسب و بازرس اجتماعى اين مردمم، كاش مى دانستم چرا مقام ورتبه مرا نمى شناسيد.

ادب و هنر
چنان كه قبلا اشاره كرديم، ابن الحجاج، از نوابغ شعرا شيعه و در ميان دبيران ممتاز و برجسته بود، تا آنجا كه گفته اند: همپايه امرى ء القيس شاعر و در چهار صد سال فاصله زمانى ميان اين دو شاعر هيچكس از شعرا همطراز آنان نگشت.
ديوان شعرش در ده جلد تدوين شده، و اغلب سرودهايش از روانى و سلاست برخوردار و با الفاظ وتعبيراتى سهل و آسان، مضامين نغز و بلند پرداخته و اسلوب بديع و سبك تازه و مورد توجهى بكار بسته است.در " نسمه السحر " او را معلم دوم شناخته و مى گويد: معلم اول يا مهلهل بن وائل است و يا امرء القيس، از اين جهت كه شيوه نوينى ابداع كرده وديگران امثال ابو رقعمق و صريع الدلاءاز سبك و روش او پيروى كرده اند.
ثعالبى گويد: از اهل بصيرت و اديبان و سخن سنجان شعرشناس، شنيدم كه او رادر فن و شيوه اختراعيش كه بدان مشهورشده يگانه دهر مى شناسند زيرا شيوه او بى سابقه بود و هنر او پرمايه، و استعداد و مهارتى بس شگفت در پرداختن معانى داشت، هر چند صعب و دشوار باشد، آنهم با طبعى روان و الفاظى شيرين و ملاحتى تمام و بلاغتى به كمال.
بديع اسطرلابى، هبه الله بن حسن درگذشته سال 534، اشعار اين الحجاج را در 141 باب تدوين كرده كه هر بابى در فنى از فنون شعر مرتب گشته است، نام ديوان را " دره التاج در شعر ابن الحجاج " نهاده كه نسخه آن در كتابخانه پاريس تحت شماره 5913نگهدارى مى شود، و ابن الخشاب نحوى مقدمه اى بر آن پرداخته.
شريف رضى هم برگزيده اشعارش را گرد آورده و به نام " الحسن من شعر الحسين " ناميده كه ضمنا بر ترتيب حروف الفباست.اين گزينش در زمان زندگى شاعر ابن الحجاج بود، و لذا درباره اين حسن توجهى كه از شريف رضى نسبت به شعر او بعمل آمد چكامه اى ساخته كه در جلد آخر ديوانش ثبت است، بدين شرح:
- ميدانى سروده ام به كه پيوست؟و اينك در حوزه اختيار اوست
- و به ماه تابان، به سرورم شريف ابو الحسن موسوى.
- جوانمردى كه چون مرا با شعرسخيف و بى مايه ام باژگون ديد، دستم بگرفت و قامتم را استوار ساخت.
- انديشيدم و وارسيدم: گاهى شعرم درست و گاهى در عين درستى پيچيده و غامض بود.
- پس به لطف و مهربانى، ناموزن و پستش را از بلند و موزون جدا ساخت.
- وزن و آهنگش را با علم عروض راست كرد، و قافيه آنرا نيك بپرداخت.
- و بعد به استقامت و استوارى هدايت كرد و شيطان شعرم را از گمراهى به راه رشد و صلاح آورد.
- آثار سرپنجه زرينش در اين بافته خز خسروى آشكار است. - بخداوند سوگند - و البته پيرى چون من سوگند دروغ نياورد.
- كه اگر زردشت به استماع شعرش نشيند، بر منطق و گفتار پهلوى خرده گيرد.
- سبزه زار سخن رسايم را تشنه و پژمرده يافت.
- از اين رو پيوسته و همواره به آبياريش پرداخت تا خرمى و طراوت گرفت.
- اينك شعرم رو به زندگى جاويد مى رود، و دل حسوداز خشم بر سرورم داغدار است.
- حسودى كه جگرش بر آتش تافته كباب و بريان است.
ثعالبى گويد: براى نسخه ديوانش سر و دست مى شكنند و ارزش يك نسخه اش از 60 دينار كمتر نشده است، و هم گويد: ديوان شعرش سريعتر از پندو امثال در آفاق جهان سير كرده و لطيف تر از طيف خيال بر دل نشسته است.در " يتيمه " قسمت مهمى از فنون شعر او راياد كرده و 62 صفحه از جزء سوم آن در اشغال چكامه هاى اوست.
شعرابن الحجاج، غالبا با خل بازى و لودگى همراه است، گويا اين دو، از لوازم احساس و انگيزه ذوق حساس و خميرمايه طبع و فطرت اوست، هر گاه، طبع شوخ و بى پروايش گل مى كرد، نه محضر سلطان و نه هيبت اميران، هيچيك مانع گستاخى ولودگى او نبود، هر چه در دل داشت مى گفت، و جز با لطف و مهربانى و پذيرش عموم روبرو نمى گشت، چونان كه بيشترچكامه هايش گواه ولايت خالص و دوستى اهل بيت است و نكوهش و بدگوئى از دشمنانشان.

معاصرين شاعر از خلفا و شاهان
ابن الحجاج باگروهى از خلفا بنى العباس معاصر و همزمان بوده است و آنان:
1 - معتمد على الله، پسر متوكل، درگذشته سال279.
2 - معتضد بالله، ابو العباس، درگذشته سال 289.
3- مكتفى بالله، درگذشته سال 295.
4- مقتدر بالله، درگذشته320. 5- الراضى بالله،درگذشته329.
6-مستكفى بالله، درگذشته 338.
7- قاهر بالله، درگذشته 339.
8- متقى لله، درگذشته 358.
9- مطيع لله درگذشته 364.
10- طائع لله، درگذشته 393.
و از سلاطين آل بويه، آنان كه در عراق حكومت كرده اند:
1 - معزالدوله، فاتح عراق، درگذشته سال 356.
2- عز الدوله، ابو منصور، بختيار پسر معز الدوله، كه در سال 367 كشته شد
3- عضد الدوله، فنا خسرو، پسر ركن الدوله، درگذشته 372.
4- شرف الدوله، پسر عضد الدوله، در سال 379 درگذشت
5- صمصام الدوله، پسر عضد الدوله، در سال 388 مقتول شد.
6- بها الدوله، ابو نصر، پسر عضد الدوله، سال 403 درگذشت.
شاعر ما، آن چنان كه ثعالبى گويد، تاعمر داشته بر وزراء وقت و اميران معاصرش زور گفته، چونان كه كودك به خانواده اش زور گويد، و از اين رو درجوار آنان زندگى خوش و مطبوعى داشته و از نعمت بى كران و بى شائبه اى برخوردار گشته.
در ديوان شعرش، چكامه هاى فراوانى يافت مى شود كه رجال برجسته آن عصر را، از خلفا، وزرا، اميران، دبيران و استادان، در مرگ و زندگى هجا گفته و يا ثنا گستر گشته، وآنان، چنان كه از مجلدات ديوانش، آمار گرفتيم، از شصت نفر متجاوز اند از جمله:
- ابو عبد الله، هارون بن منجم، درگذشته سال288.
- ابو الفضل، عباس بن حسن، درگذشته296.
- وزير، ابو محمد مهلبى، درگذشته352.
- ابو الطيب، متنبى شاعر، درگذشته سال354. - وزير، ابو الفضل، ابن العميد، درگذشته سال 360.
- مطيع لله، خليفه عباسى درگذشته سال364.
- ابو الفتح، ابن العميد درگذشته سال366.
- وزير، ابو ريان خليفه عضد الدوله در بغداد.
- وزير، ابو طاهر، ابن بقيه درگذشته سال367.
- عز الدوله، بختيار فرزند بويه درگذشته سال367.
- عمران بن شاهين درگذشته سال369.
- امير، ابو تغلب، غضنفر درگذشته سال369.
- عضد الدوله، فنا خسرو درگذشته سال 372.
- ابو الفتح، ابن شاهين درگذشته سال372.
- ابو الفرج، پسر عمران بن شاهين درگذشته سال373.
- ابو المعالى، فرزند محمد بن عمران درگذشته سال373.
- شرف الدوله، پسر بويه درگذشته سال379.
-ابو اسحاق، ابراهيم صابى درگذشته سال384.
- قاضى، ابو على تنوخى درگذشته سال384.
- وزير، صاحب ابن عباد درگذشته سال385.
- ابن سكره، شاعر، عباسى درگذشته سال385.
- ابو على، محمد بن حسن، حالتى.درگذشته سال388.
- ابوالقاسم، عبدالعزيز بن يوسف درگذشته سال388.
- وزير، ابو نصر، شاپور بن اردشيردرگذشته سال416.
- وزير، ابو منصور، محمد بن مرزبان درگذشته سال416.
- ابو احمد، ابن حفص، كه با شاعر ما ابن الحجاج، در امور حسبيه، معارض بود.
- وزير، ابو الفرج، محمد بن عباس بن فسابخش.
ثعالبى در " يتيمه " ج 3 ص 70مى نويسد: وزير ابو الفرج با وزير ابوالفضل ابن العميد.در دفتر وزارت، خلوت گزيده و كارمندان ابو محمد مهلبى وزير را، پس از مرگش، تحت محاكمه و بازخواست كشيده بودند، و فرمان دادند كه اگر مردم رجاله نزديك شوند، با پاشيدن نفت، آنانرامتفرق سازند، اول كسى كه چنين امريه اى صادر كرده بود، وزير مهلبى بود، ابن الحجاج شاعر، به دفتر وزارت آمد،از انبوه جمعيت و حيله دو وزير، در پراكنده ساختن مردم، شگفت آورد، و ازترس نفت بازگشت و گفت:
- پس گردنى، آنهم باداشيدن نفت بر جامه و لباس چنين حسابى نداشتيم، ابدا.
- ورود به دفتر وزارت و رسيدن خدمت وزير، با دوتار از نخ جامه، پيش من برابر نيست.
- بار پروردگارا هر كه اين سنت نهاد، شكنجه و عذابش را دو چندان ساز.
- دركوره آتش كه جز بچه هاى چوچولك و زنان قحبه نباشند.
- با گوشت تفتيده اش همان كن كه آتش سرخ، با كباب كند.
- بوزينه، پيش من بزرگوارتر از آن كسى است كه چنين شكنجه را بر سگان روا داند.
شاعر ما ابن الحجاج، فراوان زبان به ثنا و ستايش اهل بيت گشود و دشمنانشان را امثال مروان پسر ابى حفصه نكوهش كرده و دشنام گفته تا آنجا كه نقادان سخن براو خورده گرفته اند كه نمى بايد تا اين حد، با زبانى تند و گزنده، فحش هاى رسوا و ننگين بر زبان رانده باشد.
ولى بايد گفت، شاعر ما، از ظلم و ستمى كه بر سادات اهل بيت رفته، دلى پر خون داشته، و اين برخورد شديدش بادشمنان خدا و دين، به منزله آهى است كه از سينه دردمند خيزدو ناله اى كه از سوز درون و خشم فزون مايه گيرد، گويا مى خواسته عقده دل بگشايد و آبى بر جگر تفتيده پاشد، نه اينكه، فحش وناسزاگوئى را پيشه خود ساخته، در پرده درى و هتاكى راه هوى و هوس گرفته باشد، و از اين رو مى بينيم كه سروده هايش نزد سرورانش - صلوات الله عليهم - مورد قبول و پذيرش واقع شده واز ناپسند آن، كريمانه چشم پوشى فرموده اند:
سرور اجل ما، زين الدين على بن عبد الحميد نيلى نجفى در كتابش " الدر النضيد فى تعازى الامام الشهيد " نقل مى فرمايد كه درزمان ابن الحجاج، دومرد صالح بودند كه از شعر او عيبجوئى مى كردند، يكى محمد بن قارون سيبى و ديگرى على بن زر زور سورائى:
محمد بن قارون در خواب مى بيند: گويا به روضه شريف حسينى مشرف شده و فاطمه زهرا - سلام الله عليها - در آنجا حضور دارد و به جرز چپ در ورودى تكيه داده ساير پيشوايان تا امام صادق - عليهم السلام - نيز مقابل آن خاتون، در زاويه اى كه ميان ضريح حسين و فرزندش على اكبر شهيد واقع شده، نشسته اند وسخن مى گويند، و او "محمد بن قارون" در برابرشان ايستاده است.
سورائى هم كه چنين خوابى ديده و خود را در كناراين پيشوايان مشاهده كرده است، مى گويد: ديدم ابن الحجاج در حضور آنان مى آيد و ميرود، به محمد بن قارون گفتم: نمى بينى كه اين مرد چه گستاخانه در حضور پيشوايان راه ميرود؟ و او در پاسخ من گفت: من او را دوست نمى دارم تا به او بنگرم
مى گويد: حضرت زهرا، اين سخن را شنيد، وبا خشم بدو فرمود: ابو عبد الله را دوست ندارى؟ او را دوست بداريد چه هركس او را دوست ندارد، شيعه ما نيست.از اجتماع امامان هم صدائى برخاست كه: " هر كس ابو عبد الله را دوست ندارد، مومن نيست ".
محمد بن قارون گويد: ندانستم گوينده اين سخن كدامشان بود، بعد با وحشت از خواب جستم، و از اينكه در حق ابو عبد الله ابن الحجاج كوتاهى نموده و عيبجوئى كرده بودم، انديشه ناك گشتم.
ديرى گذشت و خواب را بدست فراموشى سپردم، تا اينكه به زيارت سبط شهيد - سلام الله عليه - مشرف شدم، در راه جماعتى از شيعيان را ديدم كه شعر ابن الحجاج را مى سرايند، به آنها ملحق گشتم و با شگفت مشاهده كردم كه على بن زر زور سورائى هم در ميان آنهاست.
بر او سلام كردم و گفتم: پيش از اين شعر ابن الحجاج را ناروا مى شناختى و رو گردان بودى؟ اينك چه شده كه با سكوت بدان گوش فرا داده اى؟ گفت: خوابى ديده ام، و درست عين آن رويائى كه من ديده بودم حكايت كرد، و منهم جريان خواب را بدو باز گفتم.
اين دو نفر مرد صالح، پس از اين خواب، زبان به ثنا و ستايش ابن الحجاج گشودند: اشعارش را مى سرودند و مناقب و فضائل او را منتشر مى ساختند.
و نيز- موقعى كه سلطان مسعود فرزند بابويه، با روى نجف را ساخت، و به حرم شريف وارد شده با حسن ادب، اعتاب مقدسه را بوسيد، ابو عبد الله ابن الحجاج در برابر او ايستاد و قصيده فائيه اى را كه از او ياد كرديم انشاد كرد، چون به ابياتى رسيد كه فحش و ناسزا نثار دشمن كرده بود، سرورمان شريف مرتضى علم الهدى با خشونت او را از خواندن اين گونه اشعار در حرم شريف علوى منع فرمود، و او هم ساكت شد.
چون شب در آمد، ابن الحجاج على عليه السلام را در خواب ديد كه باو مى فرمايد: خاطرات اندوهگين نباشد، چه مرتضى علم الهدى را فرستاديم براى معذرت خواهى بيايد،تا نيامده از خانه خارج مشو
شريف مرتضى هم در آن شب رسول اكرم را در خواب مى بيند كه پيشوايان و امامان بتمامى در اطراف او نشسته اند، در برابر آنان مى ايستد و سلام مى گويد، و از پاسخ آنان احساس سردى مى كند، به عرض مى رساند كه سروران من من برده شمايم، فرزند شمايم، دوستار شمايم، اين سردى از چيست كه روا مى داريد؟ ميفرمايند: به خاطر اينكه شاعر ما ابن الحجاج را دلشكسته و غمين ساختى، بر تو است كه خود نزد از روى و معذرت بخواهى و بعداو را برداشته خدمت مسعود بن بابويه برده و از عنايت و شفقتى كه به اين شاعر داريم، باخبرش سازى.
سيد مرتضى بلا درنگ بر مى خيزد و به منزل ابو عبد الله رفته در مى كوبد، ابن الحجاج از داخل منزل با صداى بلند مى گويد: همان سرور من كه ترا به اينجا گسيل ساخته، دستورم داده است كه از خانه خارج نشوم.و خودش فرموده: كه نزد من خواهى آمد، سيد مرتضى مى گويد: چشم وگوش بفرمانم، داخل مى شود و بعد از عذر خواهى خدمت سلطانش مى برد و هر دوداستان رويا را برايش بازگو مى نمايند، و سلطان مقدم او را گرامى داشته، عطائى شايسته و رتبه اى شايان بدو مى بخشد و دستور مى دهد شعرش را در حضور، باز خواند.

ولادت و وفات
ابن الحجاج در جمادى الاخره سال 391 در " نيل " دار فانى را وداع گفته است و آن شهركى است در كنار فرات كه بين بغداد و كوفه واقع مى شده، جنازه او را به بقعه مباركه امام كاظم عليه السلام برده دفن مى كنند، وصيت كرده بود كه در پائين پاى دو امام، او را دفن كرده و بر لوح گورش بنويسند " و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد " "سگ آنان بر در درگاه دست خود را گشوده است".
شريف رضى، در سوگ و ماتمش قصيده اى دارد كه در ج 2 ص 562 ديوانش ديده مى شود، و ابن الجوزى در كتاب " منتظم " ج 7 ص 217 چند بيت آنرا ياد كرده است.
در كتب تراجم و فرهنگ رجال، هر چه جستجو كرديم، از تاريخ ولادت شاعر سخنى در ميان نبود، ولى به تحقيق مى توان گفت كه در قرن سوم هجرى پا به وجود نهاده و روزگارى بس دراز، در حدود صد و سى سال، زنده بوده، و شواهدى قطعى در اين زمينه بدست است از جمله:
1- ابن شهر آشوب در معالم العلماء مى نويسد كه بر " ابن الرومى " قرائت داشته و ابن الرومى در سال 282 درگذشته 2- قبل از امام اصطخرى درگذشته سال 328 متصدى امور حسبيه بوده است چنان كه در تاريخ ابن خلكان و مرآه الجنان يافعى و غير آن دو كتاب ياد شده: گفته اند: " ابن الحجاج در بغداد عهده دار امور حسبيه شد و مدتى در آن سمت پائيد، و مى گويند با عزل او ابو سعيد اصطخرى به عنوان محتسب بر سر كار آمد، و ابن الحجاج درباره عزل از اين سمت، ابياتى سروده كه مشهور است ".
امام اصطخرى، آن چنانكه در شذرات الذهب ج2 ص 132 ياد شده: در سال 320 به فرمان مقتدر بالله عباسى عهده دار اين منصب گشته است.
3- سروده شاعر در هجوابو عبد الله هارون بن على بن ابى منصور منجم درگذشته سال 288، كه در ديوانش موجود است، و جامع ديوانش گويد: اين شعر را در جوانى سروده.
- قصيده اى در باره ابو الفضل عباس بن حسين، وزير مكتفى بالله عباسى دارد كه در ديوانش موجود است، اين وزير به سال 296 مقتول شده.
ضمنا اشعار فراوانى در اواسط قرن چهارم سروده كه ضمن آن از پيرى و سالخوردگى خود ياد مى كند، از جمله ابياتى است در ستايش ابو منصور بختيار پسر معز الدوله كه در سال 367 مقتول شده:
- گفتم: راى مرا بپذير.كه راى پير، خوش فرجام است و با تدبير.
و درباره ابو طاهر " ابن بقيه " درگذشته 366 قصيده اى دارد كه حقوق پس افتاده خود را مطالعه كرده ضمنا درخواست مى كند كه نام فرزندش در دفتر " بادويا " با حقوق كافى ثبت شود، از جمله آن ابيات:
طلبت ما يطلبه     مثلى الشيوخ الفسقه
شما هيچ شاعر ديگرى را نمى يابيد كه به اندازه ابن الحجاج از پيرى و سالخوردگى خود ياد كند، از جمله با ابو محمد يحيى بن فهد مى گويد:
- اى شاعر تازه دوران كه با شاعرى ممتاز و بى پروا ببازى برخاسته اى.
- تو بسان جامه تو بافته اى، و شعر من چون طرازى است بر گريبان پيراهن خواب.
- من پيرم، طبعا بر هر شاعر مطبوعى بگذرم، پشكل نثار او خواهم كرد.و نيز، ضمن اشعارى كه به ابى محمد ابن فهد مرقوم داشته و از تولد فرزند خود ياد مى كند، چنين مى گويد:
- يحيى بن فهد را گوئيد: اى كسى كه جانم قربانش باد.
- نه اين است كه خدايم پسرى داد كه حسن رخسارش همه را مفتون سازد؟
- چون خورشيد، آنهم خورشيد نيمروز، و چون ماه تابان ولى در شب تاريك.
- آب و رنگش مرا شيفته ساخته و در گهواره دلم براى خايه هايش غنج مى زند.
- گويا - با اينكه فرزندان بسيارى دارم.قبل از او چنين پسرى نداشته ام.
و درقصيده كه 129 بيت دارد، و درباره وزير ابو نصر گفته، با اين مطلع:
يا عاذلى كيف اصنع؟     و ليس فى الصير مطمع
چنين مى سرايد:
خذها اليك عروسا     لها من الحسن برقع
الاذن لا العين منها     بحسنها تتمتع
خطيبها فيك شيخ     مهملج الفكر مصقع
- چون عروسيش در بركش كه از تابش حسن، پرده بر رخسار دارد.
- چشم نه، بلكه گوش از حسن رخسارش تمتع مى برد.
- و آنكه خطبه عقدش را برايت خوانده، پيرى است كه فكرش باد پيما و بيانش رسا است.
و نيز، عضد الدوله فنا خسرو، درگذشته سال 372 را با قصيده اى كه 41 بيت است، ثنا گفته و در آن از پيرى و فرسودگى خود ياد كرده. ضمنا هرمحققى كه بر اين دو بيت ديگرى بگذرد، يقين مى كند كه شاعر از سالمندان و متولدين قرن سوم است، ملاحظه كنيد:
وقائله تعيش...     ... مظلوما بسيف
فقلت لها: اباكى ذاك حزنى     على مائه فجعت بها ونيف
- گوينده مى گفت: امروز با عزت و شوكت زندگى دارى و فردا با ستم از دم شمشيرت مى گذارنند.
- گفتمش: آيا غم و دردم فزون مى شود؟ با اينكه صد سال و اندى رنج كشيده ام.
بعد از اين شرحى كه در طول عمر شاعر گذشت.ارزشى براى سخن ابن كثير در ج 11 تاريخش ص 329 نمى ماند كه گفته ابن خلكان را تضعيف كرده و مى گويد: چگونه ابن الحجاج قبل از ابو سعيد اصطخرى متصدى امور حسبيه شده با اينكه اصطخرى در سال 328 درگذشته و به سال 320 منصب احتساب را متولى گشته؟
چنان كه شاگردى او بگفته " معالم العلماء " درمحضر ابن الرومى درگذشته 283 بعيد نمى نمايد، چه اين شاگردى در قسمت ادبيات و مقدمات آن بوده و امكان دارد قبل از دوران بلوغ به محضر او رفته باشد، درست مانند شاگردى شريف رضى نزد استادش سيرافى بروزگارى كه هنوز ده سال از عمر شريفش نگذشته بودو بيان آن در شرح حالش خواهد آمد.

مصادر ترجمه ابن الحجاج: يتيمه الدهر ج 3 ص 25
تاريخ خطيب ج 8ص 14
معجم الادبا ج 4 ص 6
تاريخ ابن خلكان 1 ر 170
معالم العلماء ص 136
كامل ابن اثير ج 9 ص 63
منتظم ابن جوزى 7 ر 216
مرآه الجنان 2 ر 444
معاهد التنصيص 2 ر 62
مجالس المومنين459 شذرات الذهب 3 ر 136
ايضاح المقاصد از شيخ بهائى خ
كشف الظنون ج1 ر 498
رياض العلماء از ميرزا عبدالله خ
امل الامل - از شيخ حر عاملى
رياض الجنه از سيد زنوزى خ
وضات الجنات ص 239
نسمه السحر فيمن تشيع و شعر خ
سفينه البحار 1 ر 225
تتميم امل الامل از ابن ابى شبانه خ
الشيعه و فنون الاسلام 106
تنقيح المقال ج 1 ر 318
دائره المعارف اسلاميه 1 ر 130
اعلام زركلى 1 ر 245
دائره المعارف بستانى 1 ر 439
دائره المعارف فريد وجدى 6 ر 12

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page