پاسخ اعتراضات و از جمله اثبات حديث سد ابواب

(زمان خواندن: 14 - 27 دقیقه)

پاسخ- براى انتساب جعل حديث در اين مورد به شيعه علتى جز بى آزرمى و پر مدعائى و ردكردن حقايق مسلم، با هو جنجال، نمى شناسيم، اين كتابهاى پيشوايان اهل سنت و از جمله مسند امام مذهبش احمد، در برابر دو چشم اوست. روايت مزبوررا با سندهاى فراوان كه همه صحيح و حسن اند، از گروهى از صحابه كه تعدادشان به حد تواتر اصطلاحى خودشان مى رسد، نقل كرده اند كه از ميان آنها اين عده را نام مى بريم. 1- زيد بن ارقم: گويد: چند نفر از اصحاب پيامبر " ص " درهاى رفت و آمدشان در داخل مسجد بود گويد: روزى پيامبر " ص " فرمود: جز در خانه على اين درها را بايد به بنديد، گويد: مردم در اين باره به سخن آمدند. پيامبر خدا " ص " برخاست، درود ثناى حق گفت و سپس چنين بيان داشت: من گفتم اين درها را جز در خانه على ببنديد، بعضى از شما حرفهائى زدند، من درى را از پيش خود نمى بندم و نمى گشايم مرا به چيزى فرمان دادند و من آن را پيروى كردم.
سند حديث را در مسند احمد 4ر369 چنين مى يابيم:
محمد بن جعفر ما را از عوف بن ميمون ابى عبد الله، و او از زيد بن ارقم روايت كرده، رجالش همگان رجال صحيح اند جز ابى عبد الله ميمون كه او مورد وثوق است و به اين ترتيب حديث به تصريح حفاظ صحيح، و رجالش همه موثق اند.
نسائى در سنن كبرايش و خصائصش 13 از حافظ محمد بن بشار: بندار كه اجماع به صحت استدلال به حديثش منعقد شده، " اين را ذهبى گفته " با همان سند قبلى نقل كرده، و حاكم درمستدرك 3ر125 با اعتراف به صحت، حديث را آورده، و ضياء مقدسى در المختاره مما ليس فى الصحيحين، و كلا باذى در معانى الاخبار بنابر نقل " القول المسدد " 17، و سعيد بن منصور درسننش، و محب الدين طبرى در رياض 2ر192، و خطيب بغدادى از طريق حافظ محمد بن بشار، و كنجى در الكفايه 88، و سبط ابن جوزى در تذكره 24، و ابن ابى الحديد در شرحش 2ر451، و ابن كثير در تاريخش 7ر342، و ابن حجر در القول المسدد 17 حديث را نقل كرده اند.
و ابن حجر گويد: ابن جوزى آن را از طريق نسائى در رديف مجعولات آورده و بخاطر ميمون به آن اراد گرفته است، ولى مرتكب خطائى آشكار شده زيرا ميمون را بسيارى، توثيق كرده و درباره حفظ او سخن گفته اند، و ترمذى حديثى را از او غير از اين حديث صحيح دانسته است و نيز در فتح البارى 7ر12 پس از روايت حديث گويد: رجال حديث همه مورد وثوقند.، و سيوطى در جمع الجوامع بر طبق نقل الكنز 6ر157 و 152، و هيثمى در مجمع الزوائد 9ر114، و عينى در عمده القارى 7ر592، و بدخشى در نزل الابرار 35 نقل كرده و بدخشى اضافه ميكند اين روايت را احمد، نسائى، حاكم و ضياء باسنادى كه رجالش مورد وثوقند نقل كرده اند.
2- عبد الله بن عمر بن الخطاب گويد: سه خصلت فرزند ابى طالب را دادند كه هر گاه يكى از آنها براى من بود، من آن را از اشتران سرخ موى محبوبتر مى دانستم، پيامبر خدا " ص " دخترش را به ازدواج او در آورد و فرزندانى از او به هم رسانيد، درهاى " متصل به مسجد " را بست و در خانه او را نه بست، پرچم را روز خيبر بدست او داد.
در مسند احمد ج 2ر26 سند حديث چنين آمده است:
وكيع از هشام بن سعد، از عمر بن اسيد، از ابن عمر روايت كرده است. حافظ هيثمى درمجمع الزوائد 120/9 گويد حديث را احمد و ابو يعلى روايت كرده اند و رجال هر دو رجال صحيح اند.
و نيز همين روايت را ابن شيبه، ابو نعيم، محب الدين در رياض 2ر192 شيخ الاسلام حمويى در فرائد باب 21، ابن حجر در فتح البارى 7ر12، و صواعق 76 نقل كرده اند و در القل المسدد 20 پس از نقل حديث گويد: حديث ابن عمر را كه ابن جوزى بر اثر هشام بن سعد خدشه كرده، او از رجال صحيح مسلم است بسيار راستگو و درباره حفظ حديثش سخن گفته اند، حديث او به شواهدى تقويت مى شود، نشائى به سند صحيح، سيوطى در جمع الجوامع بنقل كنز 6ر391 آنرا نقل كرده و بدخشى در نزل الابرار 35 گويد: اسنادش همه نيكو است.
3- عبد الله بن عمر بن الخطاب، علاء بن عرار او را گفت از على و عثمان برايم بگو، عبد الله گفت اما على، از او چيزى مپرس و مقام او را از نظر پيامبر خدا " ص " بنگر كه او درهاى ما را كه به مسجد گشوده مى شد بر بست و درخانه او را بر قرار كرد. اين حديث را حافظ نسائى از طريق ابى اسحاق سبيعى روايت كرده، ابن حجر در القول المسدد 18 و فتح البارى 7ر12 گويد: سندى است صحيح و رجالش همه رجال صحيح اند مگر علاء كه او مورد وثوق است و يحيى بن معين و ديگران توثيفش كرده اند.
.و نيز كلابادى درمعانى الاخبار بنقل القول المسدد 18، و هيثمى در مجمع الزوائد 9ر115، و سيوطى در اللئالى 1ر18 از ابن حجر با اعتراف به صحت حديث و سخنى كه از او ياد كرديم، و بدخشى در نزل الابرار 35 با اعتراف به صحت حديث مانند ابن حجر، حديث را نقل كرده اند.
4- براء بن عازب، حديث را به لفظ زيد بن ارقم نامبرده نقل كرده. احمد گويد: ابو الاشهب " جعفر بن حيان بصرى " حديث را از عوف از ميمون ابى عبد الله از براء نقل كرده. مراجعه كنيد تاريخ ابن كثير 7ر342 و اسناد آن رجالش همه صحيح و مورد وثوقند.
5- عمر بن الخطاب، ابو هريره گويد: عمر گفت: سه خصلت به على بن ابى طالب داده شد كه يكى از آنها هر گاه به من داده مى شد، براى من از اشتران سرخ موى، محبوبتر بود. گفتند آنها چيست اى امير المومنين؟ گفت: ازدواج او با فاطمه بنت رسول الله، سكونت او در مسجد با پيغمبر خدا تا هر چه او را رواست على را روا باشد، و پرچم روز خيبر.
اين حديث راا: حاكم در مستدرك 3ر125 با اعتراف به صحت، ابو يعلى در الكبير، ابن السمان در الموافقه، جزرى در اسنى المطالب 12 از طريق حاكم با ذكر تصحيح خود نسبت به حديث، محب الدين در رياض 2ر192، خوارزمى در مناقب 261، هيثمى در مجمع الزوائد 9ر120، سيوطى در تاريخ الخلفاء 116، خصائص الكبرى 2ر243، و ابن حجر در الصواعق 76، ذكر كرده اند.
6- عبد الهل بن عباس گويد: پيامبر " ص " دستور داد درها را بندند، همه بسته شد، مگر در خانه على، و در تعبير ديگرى از او، پيامبر " ص " فرمان داد درهاى مسجد بسته شود مگر در خانه على.
اين حديث را ترمذى در جامعش 2ر214 از محمد بن حميد و ابراهيم بن مختار هر دو از شعبه از ابى بلج يحيى بن سليم از عمرو بن ميمون از ابن عباس آورده با اسنادى صحيح كه رجالش همه مورد وثوقند.
و نيز نسائى در خصائص 13، ابو نعيم در حليه 153/4 به دو طريق، محب الدين در رياض 2ر192، الكنجى دركفايه 87، حديث رانقل كرده و كنجى اضافه ميكند: حديثى است حسن و عالى، و سبط ابن جوزى در تذكره اش 25، ابن حجر در القول المسدد 17 و در فتح البارى 7ر12 با ذگر: " رجاله ثقات " حلبى در سيره اش 3ر373، بدخشى در نزل الابرار 35، از ناقلان حديثند و بدخشى گويد: حديث را احمد و نسائى به اسنادى كه رجالش همه مورد وثوقند، ذكر كرده اند.
7- عبد الله بن عباس گويد: پيامبر خدا " ص " دستور داد درهاى مسجد را غير از درخانه على كه بمسجد گشوده مى شد، بسته شود، از اينرو على در حال جنابت به مسجد مى آمد زيرا راه ديگرى نداشت.
اين حديث را نسائى در خصائص 14 نقل كرده، گويد: محمد بن مثنى خبر داده گويد، يحيى بن معاذ حديث كردگويد، ابو وضاح حديث كرد گويد، يحيى خبر داد، گفته: عمرو بن ميمون گويد: ابن عباس گفت: پيغمبر " ص " امر كرد.. اسناد همه صحيح و رجال مورد وثوقند.
ابن حجر در فتح البارى 7ر12 حديث را روايت كرده، گويد: رجالش همه موثق اند و نيز قسطلانى در ارشاد السارى 6ر81 از احمد و نسائى روايت كرده و رجالش را توثيق نموده است، در نزد الابرار 35 نيز حديث ملاحظه ميشود.
در تعبير ابن عباس آمده كه پيغمبر خدا " ص " فرمود؟ همه درهاى مسجد را ببنديد مگر 387 در خانه على را، كلابادى در معانى الاخبار و ابو نعيم و ديگران كرده اند.
8- عبد الله بن عباس گويد: رسول خدا " ص " به على گفت موسى از پرودگارش خواست تا مسجدش را براى هارون و ذريه اش پاك كند، و من از پرودگارم خواستم تا براى تو و ذريه ات بعد از تو پاك گرداند. آنگاه به سوى ابو بكر فرستاد تا در خانه اش را به بندد ابو بكر گفت: انا لله و انا اليه راجعون و بعد بچشم و گوش اظهار طاعت و در خانه را مسدود كرد آنگاه به عمر چنين فرمان صادر كرد آنگاه بر فراز منبر رفته، گفت: اين من نبودم كه درهاى شما را بستم و من نبودم كه د رخانه على را گشودم بلكه خداى درها را بست و خداى درخانه على را گشود. نسائى بنقل سيوطى اين روايت را ذكر كرده است.
9- عبد الله بن عباس گويد: وقتى رسول خدا " ص " اهل مسجد را برون و على را رها كرد، مردم به گفتگو افتادند، اين گفتار به پيغمبر " ص " رسيد، و او گفت: من از پيش خود شما را بيرون و على را رها نكردم ولى خدا شما را بيرون كرد و او را رها ساخت، من بنده امر برى بيش نيستم، آنچه را مامور شدم عمل مى كنم و من تنها پيرو وحيى هستم كه به من مى گردد.
اين روايت را طبرانى، و هيثمى در مجمع 9ر115، و حلبى در السيره 3ر374 نقل كرده اند.
10- ابو سعيد خدرى سعد بن مالك: عبد الله بن رقيم كنانى گويد ما در زمان جنگ جمل به مدينه آمديم، سعد بن مالك آنجا بود، او را ملاقات كرديم، او گفت پيامبر خدا " ص " دستور داد در هائيكه به مسجد باز است به بندند و در خانه على را بحال خود بگذراند.
اين حديث را امام احمد از حجاج از فطر از عبد الله بن رقيم نقل كرده است. هيثمى درمجمع 9ر114 گويد: اسناد احمد نيكو " حسن " است. و نيز ابو يعلى، بزار و طبرانى در اواسط روايت كرده و طبرانى افزوده است: گفتند يا رسول الله " ص " درهاى ما همه را جز در على بستى؟ فرمود من درهاى شما را نبستم ولى خدا بست.
11- سعد بن مالك ابو سعيد خدرى گويد: سه چيز به على بن ابى طالب داده شد كه يكى از آنها را اگر بمن ميدادند از دنيا و هر چه در آنست مرا بهتر مى بود پيامبر خدا " ص " روز غدير خم بعد از حمد و ثنا به او گفت... تا آنجا كه گويد: روز خيبر على را در حاليكه ديدگانش رمد داشت و نمى ديد، آوردند... تا انجا كه گويد: رسول خدا " ص " عمويش عباس و ديگران را از مسجد بيرون كرد. عباس او را گفت: ما را از مسجد بيرون ميكنى با اينكه ما بستگان مدافع تو و عموهاى توايم و على را ساكن مى كنى؟ فرمود من شما را خارج، و على را ساكن نكردم ولى خدا شما را خارج، و او را ساكن كرد.
حاكم در مستدرك 3ر117 اين حديث را آورده است
12- ابو حازم اشجعى گويد رسول خدا " ص " گفت: خداوند موسى را امر كرد مسجد پاكى بسازد كه هيچكس جز او و هارون در آن سكونت نكند و خداى مرا فرمان داد تا مسجد پاكى بنا كنم كه هيچكس جز من و على و فرزندانش در آن سكونت نكند.
سيوطى اين روايت را در خصايص 2ر243 نقل كرده است.
13- جابر بن عبد الله گويد: شنيدم پيامبر خدا " ص " مى گفت: سدوا الابواب كلها الا باب على: " همه درها را به بنديد مگر در على را و با انگشت خود بدر خانه على اشاره مى فرمود!
اين حديث را خطيب بغداد در تاريخش بغداد در تاريخش 7ر205، ابن عساكر در تاريخش كنجى در الكفايه 87، سيوطى در الجمع بنقل ترتيب او 6ر398، نقل كرده اند.
14- جابر بن سمره گويد: رسول خدا " ص " دستور داد همه درهاى مسجد را غير از در على بر بندد، عباس گفت يا رسول الله به اندازه اى كه من تنها داخل و خارج شوم " بگذرايد باز باشد " پيغمبر " ص " فرمود: من اين رها را دستور ندارم، آنگاه درها، رابست مگر در على را، او گويد: و گاهى على با حال جنابت از آن مى گذشت.
اين حديث را حافظ طبرانى در الكبير، از ابراهيم بن نائله اصفهانى، از اسماعيل بن عمرو البجلى، از ناصح، از سماك بن حرب از جابر نقل كرده و اسنادش اگر به خاطر ناصح صحيح نباشد، حسن است. و نيز هيثمى در مجمع الزوائد 9ر115، ابن حجر در القول المسدد 18.، فتح البارى 7ر12 و بدخشى در نزل الابرار 35، روايت كرده اند.
15- سعد بن ابى وقاص گويد: پيامبر خدا " ص " ما را به بستن درهائى كه به مسجد گشوده مى شد و رها كردن در على، امر فرمود. حديث نامبرده را احمد در مسند 1ر175 نقل كرده است. ابن حجر در فتح البارى 7ر11 گويد: احمد و نسائى آن را نقل كرده و اسنادش قوى است، عينى در عمده القارى 7ر592 آن را ذكر كرده و اسنادش را قوى دانسته است.
16- سعد بن ابى وقاص گويد: " رسول خدا " ص " درهاى مسجد را بست و در على را گشود. مردم در اين باره بسخن آمدند. پيغمبر " ص " فرمود من آن را نگشودم ولى خدا گشود.
ابو يعلى آن را نقل كرده گويد: موسى بن محمد بن حسان حديث كرده از محمد بن اسماعيل بن جعفر بن طحان و او از غسان بن بسر كاهلى، از مسل، از خيثمه، از سعد، ابن كثير از او در تاريخش 7ر342 بدون خدشه در سند، آورده است.
17- سعد بن ابى وقاص: حارث بن مالك گويد: بمكه آمدم، سعد بن ابى وقاص را ملاقات كرده گفتم: آيا شما منقبتى درباره على شنيده اى؟ گفت: ما با پيغمبر " ص " بوديم كه شبانه بر ما ندا آمد: ليخرج من فى المسجد الا آل رسول الله:
بايد هر كس در مسجد است جز آل پيامبر بيرون شوند.
" هنگام صبح عمويش آمده، گفت يا رسول الله، اصحاب و عموهايت را بيرون مى كنى و اين نوجوان را سكونت مى دهى؟ پيامبر گفت: اين من نبودم كه اخراج شما و اسكان اين نوجوان را فرمان دادم خدا بدان فرمان داده است.
نسائى در خصائص 13، و به اسناد ديگر از او با اين تعبير حديث نقل شده كه: عباس نزد پيامر " ص " آمده گفت: درهاى ما را جز در خانه على بستى؟ پيغمبر گفت من نگشودم و نبستم
18- سعد بن ابى وقاص گويد: پيامبر خدا " ص " فرمان بستن درها جز در على را صادر كرد، گفتند: يا رسول الله درهاى ما همه، جز در على را بستى؟ فرمود: من درهاى شما را نبستم ولى خداى بزرگ آنها را بست.
اين حديث را احمد، نسائى، طبرانى در اواسط از معاويه بن ميسره بن شريح از حكم بن عتيبه از مصعب بن سعد از پدرش، نقل كرداند، اسنادش صحيح و همه رجالش مورد وثوقند، مراجعه كنيد القول المسدد 18، فتح البارى 7ر11 و گويد: رجال روايت همه مورد و ثوقند. ارشاد السارى 6ر81 و گويد: نزد احمد و نسائى اسناد نيرومندى واقع شده و در روايت طبرانى رجال مورد وثوقى قرار دارد، نزل الابرار ص 34، در آنجا گويد: احمد نسائى و طبرانى روايت را به اسناد قوى نقل كرده اند، عمده القارى 7ر592 همه از ناقلان حديثند.
19- انس بن مالك گويد: هنگاميكه پيامبر " ص " درهاى مسجد را بست قريش نزد او آمده، او را سر زنش كرده، گفتند: درهاى ما را بستى و در على را رها كردى؟؟ پيغمبر " ص " گفت: فرمان من بنود كه بستم، و گشودم.
روايت را حافظ عقيلى از محمد بن عبدوس از محمد بن حميد از تميم بن عبد المومن از هلال بن سويد از انس نقل كرده اند. 20- بريده الاسلمى گويد: پيامبر خدا " ص " دستور بستن درها را صادر فرمود اين امر بر اصحابش گران آمد، وقتى به پيغمبر " ص " گزارش دادند، فرمان نماز جماعت صادر كرد و در اجتماع مردم منبر رفت و در سخنرانى اش چنان حمد و ثنائى از پرودگار گفت كه مانند آنرا قبلا كسى نشنيده بود آنگاه گفت:
ايها الناس نه من آن را بستم و نه آنرا من گشودم بلكه خداى آن را گشود و خداى آن را بست آنگاه خواند:
و النجم اذا هوى ما ضل صاحبكم و ما غوى و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى:
" سوگند به اختر درحال فرود كه صاحب شما نه گمراه است نه، بر او نفوذ گمراهى شد است و او هيچ گاه از روى هواى نفس سخن نمى گويد تنها هر چه هست وحى است كه او مى شود ".
آنگاه مردى گفت: اجازه دهيد من روزنى به مسجد بگشايم؟ پيغمبر " ص " امتناع كرد و تنها در على را باز گذارد على در حال جنابت هم كه بود از همان در داخل و خارج مى شد.
اين روايت را ابو نعيم در فضائل صحابه آورده است.
21- امير المومنين " ع " گويد: وقتى پيامبر خدا " ص " دستور بستن درهائى را كه به مسجد رفت و آمد مى شد، صادر فرمود، حمزه در حاليكه قطيفه قرمزش بر زمين مى كشيد يا چشمان اشگ آلود، بيرون شد، پيامبر فرمود: اين من نبودم كه شما را بيرون، و او را ساكن كردم، ولى خدا او را ساكن ساخت. حافظ ابو نعيم در فضائل صحابه آن رانقل كرده است.
22- امير المومنين " ع " گويد: پيامبر خدا " ص " دست مرا گرفته، گفت، موسى از پروردگارش خواست كه مسجدش را هارون پاك كند و من از خداى خود
خواستم كه مسجدم را به تو و ذريه ات تطهير نمايد. انگاه به سوى ابو بكر، كسى فرستاد كه در خانه را مسدود كن او در آغاز انا لله و انا اليه راجعون گفت و سپس اظهار اطاعت كرد و در خانه اش را مسدود كرد، آنگاه نزد عمر كس فرستادو سپس بسوى عباس، آنگاه پيامبر " ص " فرمود: من درهاى شما را نبستم و در على را نگشودم ولى خدا در خانه على را گشود و درهاى شما را مسدود كرد. حافظ بزار اين روايت را نقل كرده، مراجعه كنيد مجمع الزوائدف 9ر115، كنز العمال 6ر408 السيره الحلبيه 3ر 374.
23- امير المومنين " ع " گويد: رسول خدا " ص " فرمود: برو دستور بده درهاى آنان را مسدود سازند. من رفتم به آنها گفتم، آنها دستور را عمل كردند، مگر حمزه پيامبر " ص " فرمود: به حمزه بگو در خانه اش را تغيير دهد. گفتم رسول خدا شما را امر مى كند در خانه را تغيير دهيد او در خانه را تغيير داد و من بسوى پيامبر بازگشتم او بنماز ايستاده بود سپس مرا گفت به خانه ات باز گرد.
اين حديث را بزار، بهه اسناد كه رجالش همه مورد وثوقند نقل كرده است. و هيثمى در مجمع الزوائد 9ر115، سيوطى درجمع الجوامع بنقل كنز العمال 6ر408 آن را روايت كرده، و سيوطى به حساب حبه العربى آن را تضعيف كرده و در 1ر54 همين كتاب گذشت كه او مورد وثوق است، و حلبى در سيره 3ر374 آن را آورده است.
شما كه بر اين روايت واقف شديد و متوجه گرديد كه پيشوايان حديث با اين طرق كه همه اش صحيح است آن را روايت كرده اند، اضافه بر اينها ابن حجر در فتح البارى و قسطلانى در ارشاد السارى 6ر81 بيان كرده اند كه هر طريقى از اين طرق به تنهائى صلاحيت احتجاج و استدلال دارد تا چه رسد به مجموع آن، پس آيا مجوزى براى پندار ابن تيمه مى يابيد كه مى گويد حديث از مجعولات شيعه است؟ آيا شما در بين اين گروه يك نفر شيعه را مى شناسيد؟ و آيا اگر كسى احتمال بدهد مطالبى را شيعيان در اين كتابها جعل كرده اند، اين احتمال را هم مذهبان آن مرد مى پذيرند؟ و آيا اينهم هم عيب شيعه است كه با اهل سنت موافقت كرده، حديث را از طرق مختصه آنها اخراج مى كند؟!
اما من اين احتمال را نمى دهم كه ان مرد بر اين مطالب واقف نشده باشد، چيزى كه هست كينه سخت گلويشرا فشار مى دهد، راهى براى او نمانده جز اينكه بى- باكانه نسبت دروغ به حديث بدهد و در اينكه نتيجه اين نسبت جعل و افترا در مرحله نقد و تحليل، براى او چه پيش خواهد آورد و فرداى حساب نزد پرودگار سوال و باز خواست از او تا چه حد شديد و خشن خواهد بود، او ديگر به اين چيزها فكر نكرده است.
و شاگرد غفلت زده او، ابن كثير در تفسيرش 1ر501 از او پيروى كرده، " بعد از بيان بستن دريچه هاى مسجد مگر دريچه ابى بكر، " گويد: و كسى كه روايت كرده الا باب على: " مگر در على " چنانكه درپاره اى از سنن ديده مى شود، غلط است و صحيح همانست كه در صحيح ملاحظه شد.
كار تسليم و اعتراف در برابر حديث سد ابواب در نزد علما، به جائى كشيده كه: كوشيده اند وچه جمعى " هر چند نزد ما مورد قبول نيست " بين آن، و حديثى كه درباره ابو بكر نقل كرده اند، پيدا كنند و كسى جز ابن جوزى كه برادر ابن تيميه در بافندگى است و مانند او حديث را نسبت به دروغ داده، منكر آن نشده است.
در اينجا پيشوايان و حفاظ حديث اهل سنت را سخنان جالبى پيرامون حديث و در صحت و اعتراف به واقعيت آن است، ما را نمى رسد همه آن سخنان را آوردن تنها به سخنان حافظ ابن حجر اكتفا مى كنيم. وى در كتاب فتح البارى 7ر12 بعد از ذكر شش حديث، از احاديث نامبرده، گويد: " اين احاديث هر يك ديگرى را تقويت ميكند و هر كدام صلاحيت احتجاج به آن را به تنهائى دارد تا چه رسيد به مجموع.
ابن جوزى اين حديث را در رديف مجعولات آورده و آن را از حديث سعد بن ابى وقاص، و زيد بن ارقم، و ابن عمر با اكتفا به بعضى از طرق آن آورده است و بر اثر پاره اى از روات آن كه در آن زمينه سخن گفته، روايت را مورد ايراد و خدشه قرار داده، در صورتيكه اينها زيانى به روايت نميرساند، زيرا طرق روايت زياد اشت. خدشه ديگر او اينكه مخالف حديث صحيح در باب ابى بكر است و پندارد كه اين حديث را شيعيان در برابر حديث صحيح راجع به ابى بكر جعل كرده اند. در حاليكه او با اين عمل مرتكب خطاى شنيعى شده است.
او با اين كار، احاديث صحيح را به خيال معارضه، رد مى كند با اينكهجمع بين دو قضيه ممكن است و بزار در مسندش به اين وجه جمع اشاره كرده گويد: در روايات اهل كوفه با سندهاى حسن، در داستان على احاديثى نقل شده، و در روايات اهل مدينه در داستان ابى بكر، نيز روايتى آمده، اگر روايات اهل كوفه صحيح باشد، طريق جمع بين آن دو، مدلول حديث ابى سعيد خدرى است، يعنى حديثى كه ترمذى نقل كرده كه پيامبر " ص " فرمود: هيچكس نبايد مسجد را با حال جنابت عبور كند مگر من و تو، يعنى چون در خانه على به مسجد گشوده مى شد و خانه على درى جز نداشت از اين رو دستور نبود كه آن را مسدود كند.
تاييد اين مطلب روايتى است كه اسماعيل قاضى در كتاب " احكام القرآن ر از طريق مطلب بن عبد الله بن حنطب آوردهكه: پيغمبر به هيچكس اجازه نمى داد در حال جنابت از مسجد عبور كند، مگر على بن ابى طالب زيرا خانه اش در مسجد بود و خلاصه وجه جمع بين حديثين اينست كه امر به بستن در دو بار صادر شده در دفعه نخستين به دليلى كه ذكر آن گذشت، على استثنا شده، و در دفعه ديگر، ابو بكر استثنا شده است. ولى اين هم درست نيست مگر كه بگوئيم در داستان على در حقيقى، و در داستان ابى بكر در مجازى منظور بوده است. و تعبير " خوخه " در قصه ابى بكر " كه ما آنرا دريچه ترجمه كرديم " مقصود، همان در مجازى باشد گويا وقتى دستور آمده درها را به بندند، همه درها را مسدود كرده و دريچه ها يا پنجره هائى كه گهگاه از آنها تقريبا بتوان به مسجد درآمد، احداث كردند، و بعدا دستور بستن آنها هم صادر گرديده است.
با اين طريقه، مانعى به نظر نمى رسد كه جمع بين حديثين كرد. چنانكه ابو جعفرطحاوى در كتاب " مشكل الاثار " در اوائل ثلث سوم كتابش و ابو بكر كلابادى در معانى الاخبار بهمين طريق بين دو حديث را جمع كرده اند. كلابادى پس از ذكر طريق جمع مزبور تصريح مى كند كه خانه ابو بكر درى هم از خارج مسجد داشته و دريچه به داخل مسجد گشوده مى شده، ولى خانه على جز از داخل مسجد در ديگرى نداشته است. و خداى آگاه تر است ".
ابن حجر در كتاب ديگرش القول المسدد 16 گويد: " سن ابن جوزى درباره باطل و ساختگى بودن اين حديث ادعائى است كه دليلى بر آن جز مخالفتش با حديث ديگرى كه در صحيحين است، ارائه نداده است. و اين روش اقدام به رد احاديث صحيح به مجرد پندار و خيال است. هيچگاه نبايد اقدام به نسبت جعل نمود مگر در جائيكه جمع ممكن نباشد.
و هر گاه جمع هم ممكن نشد، نمى توان در اين مورد حكم به بطلان كرد، بلكه بايد در آن توقف كرد تا براى ديگران كه اكنون بر او پوشيده است، ظاهر گردد. و اين حديث در اين باب، حديث مشهورى است كه داراى طرقى متعدد و هر طريقه جداگانه كمتر از حديث حسن نيست و از مجموع آنها بروش بسيارى از حديث شناسان بصحت آن، قطع حاصل مى شود.
اما اينكه با حديث صحيحين معارض است، اين امر قطعى نيست و تعارضى ديده نمى شود ".
و در صحفه 29 بعد از جمع بين دو قضيه گويد: و با اين وجه جمع، معلوم شد هيچگونه تعارضى در بين نيست، آنگاه چگونه بمجرد اين پندار نسبت جهل به احاديث صحيح، ميتوان داد. اگر اين كار در احاديث صحيح، فتح باب گردد، بايد خط بطلان بر بسيارى از احاديث صحيح كشيد ولى اين عملى است كه خدا و مومنان آن را نپسندند ".
اما حديث خله و خوخه " دوستى و دريچه " را كه صحيح پنداشته، بايد دانست، در مقابل حديث سد ابواب جعل شده است. چنانكه ابن ابى الحديد در شرحش 3ر17 گويد:
حديث سد ابواب " بستن درها " براى على بوده، بكريه " طرفداران ابى بكر " آن را براى ابى بكر، تقلب كرده اند.
و علائم و آثار جعل، در آن، اشخاص بر محقق، پوشيده نيست از قبيل:
1- كسى كه مجموع اين احاديث را بررسى كند، متوجه يك واقعيت مى شود كه غرض از بستن درهاى رفت و آمد خانه به مسجد، براى تطهير مسجد از آلودگيهاى ظاهرى و معنوى بوده است: هيچكس نبايد با حال جنابت از آن بگذرد و در مسجد كسى نبايد خود را جنب سازد، اما اينكه در خانه پيامبر " ص " و در خانه امير المومنين " ع " بايد بحال خود بماند، علتش طهارت آندو از هر پليدى و آلودگى است و آيه تطهير گواه صريح آن است تا جائيكه جنابت در آنها آنگونه خباثت و آلودگى معنوى را كه در ديگران پديد مياورد، ايجاد نمى كند چنانكه اين مطلب را از تشبيه به مسجد موسى كه از خدا خواسته است آن را براى هارون و ذريه اش پاك كند، ميتوان فهميد. يا از آنجا كه خداى او را امر كرده است مسجد پاكى بنا كند كه هيچكس جز او و هارون در آن ساكن نشوند. و مراد او تنها تطهير مسجد از آلودگيهاى نجاست نيست، زيرا اين حكم اختصاصى آن مسجد نمى باشد و بر هر مسجدى صادق است.
براى اطلاع، و اطمينان بيشتر بر آنچه گفتم، به احاديث باب آنجا كه مى گويد: امير المومنين " ع " بحال جنابت وارد مسجد مى شد و گاهى از آن در حال جنابت مى گذشت و داخل و خارج مسجد با حال جنابت مى شد و آنچه از ابى سعيد خدرى رسيده كه پيغمر " ص " گفت: بر كسى مجاز نيست خود را در اين مسجد جنب كند جز من و تو.
و سخن پيامبر " ص " كه فرمود: آگاه باشيد كه مسجد من بر هر زن حائض و هر مرد جنب جز بر محمد و اهل بيتش، على، فاطمه، حسن و حسين، حرام است.
و گفتار ديگرش " ص " كه فرمود: توجه كنيد، اين مسجد بر جنب و حائض حلال نيست، مگر براى رسول خدا، على، فاطمه، حسن و حسين، آگاه باشيد من نامهاى آنها را براى شما بيان كردم تا گمراه نشويد.
سنن بيهقى 7ر65.
و سخن او " ص " به على: اما براى تو در مسجد من، هر چه بر من حلال است، بر تو حلال و هر چه بر من حرام است، بر تو نيز حرام خواهد بود، حمزه بن عبد المطلب گفت: يا رسول الله من عموى شما هستم و از على بشما نزديكترم فرمود: راست گفتى عمو، همانا بخدا سوگند اين امر از جانب من نيست اين از طرف خداى بزرگ است.
و گفتار مطلب بن عبد الله بن حنطب: همانا پيامبر " ص " اجازه نمى داد در حال جنابت كسى از مسجد عبور كند يا در آن بنشيند مگر على بن ابى طالب، به خاطر اينكه خانه اش در مسجد بود.
| جصاص اين حديث را به اسناد خود نقل كرده، سپس گويد: در اين حديث پيغمبر " ص " عبور از مسجد را مانند نشستن در آن ممنوع فرموده است و اين امر به عنوان خصوصيتى براى على " رضى الله عنه " صحيح است، و گفتار راوى " بخاطر اينكه خانه اش در مسجد بود "، پندارى از او بيش نيست زيرا پيامبر " ص " در حديث نخست دستور داد در خانه هائى كه به مسجد براى رفت و آمد گشوده بودند، همه را بخارج آن بگردانند و به اين علت كه در خانه ها در مسجد است، به آنها اجازه عبور در مسجد را نداند.
اين خصوصيت تنها براى على " رضى الله عنه " بوده، نه ديگران، چنانكه جعفر را بداشتن دو بال در بهشت در بين سائر شهدا اختصاص داد، و چنانكه حنظله را كه درحال جنابت كشته شده بود، به عنوان غسيل الملائكه امتياز بخشيد، و دحيه كلبى، اين امتياز را داشت كه جبرئيل به شكل او بر پيغمبر "ص" نازل مى شد، و زبير كه از آزار شپش، شكايت داشت اجازه پوشش ابريشم را امتياز گرفت. باين ترتيب معلوم شد ديگران " غير از على " از عبور و مكث در مسجد ممنوع اند|.
جان سخن و غرض از ايراد اينها همه اينكه: باقى گذاردن اين در، و اجازه رفت و آمد، به همان شكلى كه براى رسول خدا "ص" مجاز بود، از خصوصيات مترتب بر نزول آيه تطهير است كه هر نوع پليدى را از آنان، نفى كرده.
گواه اين امر، حديث احتجاج روز شورى است كه در آن امير المومنين "ع" مى گويد: آيا در بين شما كسى هست كه كتاب خداى او را جز من تطهير كرده باشد تا جائيكه پيامبر "ص" درهاى همه مهاجران را به بندد و در خانه مرا بسوى مسجد بگشايد، تا جائيكه عموهاى پيغمبر "ص" حمزه و عباس برخاسته بگويند: يا رسول الله درهاى ما را بستى و در خانه على را گشودى پيامبر "ص" فرمود: من در او را نگشودم و درهاى شما را نبستم. بلكه خدا در او را گشود و درهاى شما را بست همه در پاسخ على گفتند: نه.
و ابوبكر از اهل اين آيه نبود تا براى او درى يا دريچه اى گشوده شود از اين رو اين فضيلت ويژه كسى است كه خداوند او را در كتب كريمش تطهير كرده است.
2- مقتضاى اين احاديث اينست كه بعد از داستان سد ابواب " بستن درها " ديگر هيچگونه درى به مسجد جز در خانه پيامبر بزرگوار و پسر عمش، گشوده نباشد و حديث خوخه " دريچه " ابى بكر تصريح دارد كه هنوز درهائى براى رفت و آمد، وجود داشته است و در آينده نزديك فاصله شديد بين دو داستان را متعرض خواهيم شد.
و آنچه به عنوان وجه جمع ياد شده، كه داستان امير المومنين "ع" حمل بر حقيقت، و داستان ابى بكر مجازا به خوخه " دريچه " اطلاق گردد. و گفتار آنها كه: گويا وقتى دستور بستن درها آمد، همه درها را بستند و دريچه هائى پديد آوردند كه تقريبا بتوان از آنها به مسجد آمد، آنگاه دستور آمد آنها را ببندد مطلبى بى دليل و ابتدائى است، بلكه از آن رو كه ممكن نبود در برابر چشم پيغمبر دريچه باز كنند با وجوديكه به آنان دستور بستن درها را داده بود تا از آن راه به مسجد وارد نشوند و راه عبورى براى آنها نباشد، اينوجه جمع تكذيب مى شود، زيرا آنان چگونه مى توانستند چيزى پديد آورند كه از نظر نتيجه مبغوض شارع و عملا در حكم در باشد؟
و لذا براى دو عموى خود حمزه و عباس هم اجازه نفرموده را عبورى براى دخول و خروج اختصاصى خود داشته باشند و اجازه نداد كسى پنجره اى مشرف بر مسجد داشته باشد چون حكم واحد به اختلاف اسم مواردش، با وحدت مقصد و غرض مختلف نميشود. و از اطلاق لفظ " باب " اراده خوخه " دريچه " كردن، محظور عبور از مسجد را رفع نمى كند و موضوع حكم دگرگون نمى گردد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page