معبد دلم بيتو، ساکت است وظلمانى اى الهه ى خورشيد، در شبى زمستانى
از پيات روان کردم، در غروب تنهايى ناله هاى پى در پى، گريه هاى پنهانى
لحظه اى رهايى ده، اى ستارهى قطبى زورق وجودم را، زين محيط توفانى
باز هم بهارى کرد، آسمان چشمم را کوچ سبز آوازِ سهره هاى زندانى
در مسير ديدارت اى سپيده موعود! کوچه باغ چشمم را، کرده ام چراغانى
از تبار اندوهم، چون شقايق صحرا الفتى ندارم با هر غم خيابانى
بهروز سپيد نامه
سپيده موعود
- بازدید: 615