هنوز جنازه ى مقدس رسول الله صلى الله عليه و آله دفن نشده است. اهل سقيفه بر سر خلافت درگير شده اند كشمكش رياست بالا گرفته و خليفه ى بلافصل پيامبر صلى الله عليه و آله را كه از طرف خدا و رسول تعيين شده كنار گذاشه اند و كسى روى منبر رسول الله صلى الله عليه و آله نشسته كه نه خدا و رسول و نه صحابه ى راستين پيامبر صلى الله عليه و آله به آن راضى بودند، و نه آنانكه با او بيعت كردند او را لايق خلافت مى دانستند. حتى خودش لياقت احراز چنين مقامى را در خود نمى ديد. چنانكه چند بار اقرار كرد و نداى «اقيلونى، اقيلونى، فلست بخيركم و على فيكم» يعنى: «بيعت مرا باز پس گيريد كه تا على هست من برتر شما نيستم» را به گوش همه رسانيد.
مردم نيز همانند گله ى بى چوپان عده اى در اثر تهديدها و عده اى به خاطر تطميع ها و عده اى ناخودآگاه و غفلت زده وعده اى به خاطر كينه هايى كه با على عليه السلام داشتند، به استقبال سقيفه رفتند.
خليفه و همراهش مبوجه بودند آنانكه بيعتشان ارزش دارد نيامده اند و همه در منزل فاطمه عليهاالسلام نزد على عليه السلام هستند.
عمر گفت: اگر على عليه السلام و همراهانش بيعت نكنند، بيعت تو پايدار نخواهد شد.
ابوبكر قنفذ را به منزل على عليه السلام فرستاد كه على عليه السلام بيايد و بيعت كند ولى جواب منفى شنيد. چندين بار فرستاده ابربكر آمد و هر بار ابوبكر خود را با لقبى معرفى مى كرد. بار اول خود را اميرالمومنين خواند. على فرمود: ابوبكر لقبى را ادعا مى كند كه براى من است. بار ديگر خود را خليفه ى پيامبر صلى الله عليه و آله معرفى كرد. و بار سوم خليفه ى مسلمين خواند. و قتى قنفذ ناموفق برگشت و جواب على عليه السلام را آورد، ابوبكر عمر رابا جماعتى به خانه ى فاطمه عليهاالسلام فرستاد. آنان در را زدند و حضرت با شنيدن صداى مهاجمين بلند فرمود: «پدر جان يا رسول الله صلى الله عليه و آله! بعد ازتو چه ظلمها كه از پسر خطاب و پسر ابى قحافه به ما رسيد»؟!
فاطمه و بلواى سقيفه
- بازدید: 833