در همين احوال كه سايه ى سياه اين مصيبت عظيم، جان مسلمانان را به تيرگى مى كشاند، و اين سكوت دردناك، نفس را در سنيه ها بسته بود، و تنها اشك و حسرت بود كه از احترام و ياد آن در گذشته ى بزرگ، در خاطر و چهره ى آنان، سخن مى گفت، ناگهان صدايى در فضا طنين افكند، و رشته ى سكوتى را كه جان همه ى حاضران را بهم پيوند داده بود، بريد. اين صدا اعلان مى كرد:
«رسول خدا نمرده است، او تا دين خود را بر همه ى اديان آشكار و پيروز نكند نخواهد مرد. پيامبر برخواهد گشت و دست و پاى كسى را كه شايعه ى مرگ او را بپراكند و هوچيگرى به راه اندازد، خواهد برد.» و مى گفت: «مبادا كسى از مرگ پيامبر سخن بگويد، و گرنه با شمشير گردن او را خواهم زد.»
همه ى چشم ها به جانب صاحب صدا خيره شد، تا فريادگر را دريابد. بعد از حيرت، دريافتند عمربن خطاب است، خطيب وار در ميان مردم ايستاده، و حرف وراى خود را با چنان قوتى فرياد مى كند، كه راه هرگونه چون و چرايى را مى بندد. از اين بود كه مجددا مساله ى حيات آن حضرت بر زبانها افتاد و بحثت و گفتگو درباره ى سخن عمر شروع شد و عده اى در اطراف او گرد آمدند.
به احتمال زياد گفته ى عمر، باعث شگفتى و بالاخره مورد تكذيب بسيارى از آنان شد، و گروهى نيز كوشيدند با او مجادله كنند. اما او به سختى روى سخن خود ايستاد. در همين حال كه هر لحظه مردم بيشترى بر او جمع مى شدند، و درباره ى كار و حرف او سخن مى گفتند، و از رفتار او شگفتى مى نمودند، ابوبكر- كه هنگام وفات پيامبر (ص) در منزل خود در سنح بود- در رسيد و روى خود به مردم كرد و گفت:
«اگر كسى محمد (ص) را مى پرستيد، بايد بداند كه او در گذشته است و اگر خداوند را مى پرستيد خداوند زنده ى نامير است كه خود- تبارك و تعالى- مى فرمايد: «شخص تو و همه ى خلق البته به مرگ از دار دنيا خواهد رفت. آيه 30 سوره ى زمر، و نيز مى فرمايد: «اگر او نيز به مرگ و يا شهادت درگذشت، باز شما به دين جاهليت خود رجوع خواهيد كرد؟ آيه ى 144 سوره ى آل عمران.»
چون عمر سخن او را شنيد، واقعه درگذشت پيامبر خدا را پذيرفت و گفت: «گويى اين آيه را هرگز نشنيده بودم.»
ما در اين حكايت آنچه را كه بعضى از محققان پنداشته اند، نمى بينيم، به نظر آنها خليفه ى اول، قهرمان آن لحظات حساس و بحرانى بود، و نيز آن چنان كسى كه موضعش در برابر سخنان عمر، مقدمات خلافت او را فراهم كرد، «زيرا كه اصولا اين مساله داراى چندان اهميتى نبود و در تاريخ، كسى را سراغ نداريم كه نظر عمر را تأئيد كرده باشد بنابر اين سخن او نظرى فردى و بى ارزش بود.
نقطه ى تحول در تاريخ:
- بازدید: 556