درآمد سخن:

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

قهرمان بزرگ تاريخ، به قصد كارى سترگ به پا خاست بى آن كه كمترى ترديدى به خاطرش راه جويد، يا از آن موقعيّت خطر خيز، به ذرهّ ى بيمى بهراسد. قابل تصّور نبود كه به تصميم او وسوسه ى خللى بخلد، يا سايه ى هراسى بر او دست يابد، و به امنيت خاطرش چنگ زند.

اكنون او در اوج استعداد و قلّه ى توانايى، و در اجراى طرح و شيوه ى دفاعى خود، در نهايت پايدارى و ثبات قدم بود. در اين حال، هر كس او را بر سر دو راهه ى خطرى مى ديد كه راه ترديدى زمانگير، و جستجويى همه جانبه را بر او بسته بود، و جز اين كه يكى از آن دو را برگزيند، راه گريزى نداشت. و ناگزير راهى را برگزيد كه پاى نهادن در آن براى زن، به علت ضعف طبيعيش و سختى و فراوانى دشواريها، نه تنها آسان نبود، بلكه علاوه بر همت و شجاعت، قدرت ادبى، ملكه ى سحر بيان و قوه ى خلاّقه اى مى طلبيد تا كلمات را به تمامى از معانى انقلابى پربار سازد. و مهارت هنرآفرينى مى جست كه به اعجاز هنر، درد و رنج ها را تصوير، و وضع موجود را نقد و ترسيم كند، به گونه اى كه در اين نقد و ترسيم، روح حيات و معنى جاودانگى در قالب لفظ درآيد، و يكايك حروف آن، لباس مجاهدى انقلاب ساز پوشد، و در تاريخ عقيده و ايمان، سندى ابدى سازد.

با همه ى اين سختى ها، اين دشوارى براى او آسان بود، زيرا آن چه در نفوس ضعيف قوّت، و در طبايع ناتوان، توانى مصون از ضعف، مى آفريند، ايمان و بى پروايى در راه خداست، كه او از اين هر دو به وجه احسن برخوردار بود. و از اين رو انتخاب اين شيوه ى انقلابى، با طبع او كاملاً موافق بود، و با شخصيت او، كه هسته ى اصلى آن را، عشق به پيروزى حق، و مبارزه در راه او تشكيل مى داد، سازگارى تام داشت.

در اطرافش زنان چندى از نزديكان و خويشان او، مانند ستارگان پراكنده، در صفوفى نامنظم گرد آمده بودند كه همه ى آنها جوانب اين مبارزه را انديشيده و آماده ى پيكار بودند. رهبر در ميانشان، سرگرم ارائه ى طرح اقدامى بزرگ بود، و از تهيه ى مقدمات و لوازم كار، سخن مى گفت. اما هر چه پيش مى رفت، بر خويشتندارى و قوّت قلبش مى افزود، و نيروى حقيقتى را كه بر وجودش حاكم بود، مضاعف مى كرد، و صلابت و استوارى قدمش در حركت، انگيزه اش در احقاق حق از دست رفته، كوشش و شجاعتش در مبارزه، تهّورش در آن موقعيّت خطير نيرو مى گرفت.

گويى در آن لحظه، براى رويارويى با دشوارى ها، قلب «مرد بزرگ خود» را به عاريت گرفته بود كه- العياذ بالله- دست قدرت قدر با او همانندى نداشت، و فاجعه ى وحشتى كه خداوند حكيم بر او نوشته بود، چنان بوده در دل كوه سركش، هراس مى ريخت، و بر جان سنگ سخت، لرزه مى انداخت.

«او» در آن لحظه ى خطر، كه در نقش سربازى مدافع، به پا خاسته بود، همانند شبحى مى نمود كه، غمى تلخ از لكه ى ابرى سياه بر آن فرو باريده باشد. رنگش پريده، چهره اش گرفته، قلبش پردرد، خاطرش مكّدر، اركانش فرو ريخته، جانبش ضعيف و تنش ناتوان به نظر مى رسيد. اما در عمق وجود و ژرفاى انديشه ى دور بينش صبح شادى و بهجت مى دميد، و چشمه ى طمأنينه مى جوشيد. ليكن هر دو حالت براى او، نه از آن بود كه او دل به آرزويى خوش كرده، يا خاطر به لّذت رويايى آسوده، و يا چشم به راه نتيجه ى خوشايندى سپرده باشد. بلكه اين مسرّت خاطر، حاصل رضايتى بود كه از انديشه ى توانايش برمى خاست، و از بشارتى، كه از آينده ى قيامش مى رسيد، و اين اطمينان خاطر، از آن بود كه هر آن، پيروزى واقعى را در برابر چشم، مجسم مى ديد.

البته اين همان معنايى نيست كه قبلاً آن را نفى كرديم، بلكه مسأله ى وجه ديگرى دارد، بدين ترتيب كه بعض شكست ها در عين شكست پيروزى بزرگى را در نهاد خود مى پرورند، و اينجا نيز چنان شد، امتّى به تمامى به پاخاست، و با تقديس و تكريم اين قيام خروشان، ثبات و استمرار نهضت خود، و نيروى لازم براى تداوم آن را، از قيام «او» گرفت.

در آن هنگامه، هجوم افكار گوناگون ياد گذشته هاى نزديك را براى او زنده كرد و روزى را به يادش آورد، كه خوشبختى در سايه ى زندگى سعادتبار او موج مى زد، و آن گاه روزى را كه روح پاك پدرش به ملأ اعلى مى پيوست، و بدن مبارك او در آغوش خاك مى خفت، و در هه ى اين احوال خانه ى او، مركز و مستقر حكومت موجود، و مسند مجد و عظمت نافذ و استوارى بود، كه زمان در پيشگاه آن، فروتنانه فرمانبردارى مى كرد.

شايد اين افكار، او را بياد و خيال پدر بزرگوارش، هدايت مى كرد، تا زمانى را بخاطر آورد كه آن بزرگوار، او را بر سينه ى مبارك خود چسبانده، از مهر و شفقت آسمانى خود هاله اى بر او ساخته بود، و او بنا به عادتى كه داشت، دهان پاك و مقّدس پدر را مى بوسيد، و هر صبح و شامى، قوت جان خود را از آن مى گرفت. و تا آنجا رسيد كه روزگارى گذشت، و زمانه دگرگونه شد و او را با واقعيّتى سخت دشوار، روبرو كرد.

«او» كسى است كه خانه اش چراغدان نور، و گنجينه ى نبوت است، و آسمان بلند، از آستان او روشنى مى گيرد، امّا كنون اين خانه و آستانه، گاه و بيگاه در معرض خطر و تهديد قرار دارد. «او» كسى است كه پسر عمش دومين شخصيّت جهان اسلام، باب علم نبوّت، وزير مخلص پيامبر، و چون هارون موسى دستيار و جانشين مورد اطمينان اوست، و على، پسر عمش، كسى است كه شروع زندگى او، و آغاز نبوت رسول بزگوار اسلام (ص) از هم فاصله اى ندارد. على در صبح دعوت يار و ياور پيامبر، و در غروب رحلت اميد امت او (ص) بود.

اما اكنون جانشينى رسول (ص)- كه حق مسلّم اوست- از او سلب و فضايل والاى او، كه آسمان و زمين بدان شهادت داده اند، تخطئه مى شود و سوابق منحصر به فردش با پاره اى معيارهاى نوساخته غير اسلامى ناديده و بى ارزش تلّقى مى گردد. و اينجا «او» گريست. و خدا مى داند چه دردمندانه گريست! اما گريه ى او گريه اى نبود كه از چهره ى او آشكار، و از ظاهر حال او خوانده شود، بلكه شعله اى بود كه از خانه ى دل او زبانه كشيد، و درد و رنجى كه به جانش نشست، و خار حسرتى كه بر قلبش فرو خليد. و ناگاه با دو قطر اشك گرمى كه بر گونه ى او دويد، آتش توفان درونش آرام گرفت.

ديگر بيش از اين، در جاى خود درنگ نكرد، مانند شراره ى آتش از جا پريد و با همراهان خود- كه به گرد او بودند- به ميان ميدان پيكار بزرگ رسيد. در اين ميدان پرچمى برافراشت و براى ابد در ايستاد، و پيكارى ابدى را- كه بزرگ زنى مسلمان، در پهنه ى زمين و زمان، مى تواند برعهده گيرد- آغاز نهاد، اگر بعضى رويدادها، و جريانها انحرافى به مخالفت برنخاسته بود، چه بسا موج قيام بى مانندش، خلافت را فروگرفته و سنگ هاى راه را درهم كوبيده بود.

اين صدّيقه ى بزرگوار، زهرا بود، زهراى بزرگ، فاطمه دخت گرامى پيامبر بزرگوار اسلام، صلى الله عليه و آله و سلم.

زهرا (ع) گل بوستان نبوت، مثل اعلاى عصمت، و هاله ى تابان نور بود، و يادگار پيامبر در ميان مسلمانان. و اكنون او به مسجد مى رفت. و زمان، زمانى بود كه تازه پدرش- پيامبر اسلام (ص)- را زا دست داده بود. پدرى كه برترين، دلسوزترين، مهربان ترين، و مقدّس ترين پدر تاريخ انسان بود و مصيبت او، آن روز، واقعه اى كه هر دم تلخى اجل را بكام او مى كشيد، و سختى و سنگينى آن، مرگ حيات سوز را، براى او شيرين و سنگينى آن، مرگ حيات سوز، براى او شيرين و گوارا، و آرزويى دل انگيز مى كرد. و زهرا چنين بود روزى كه پدر گراميش به ملكوت اعلى پيوست، و در حالى كه از نعمت و لطف الهى خشنود، و خداوند از وى راضى بود، روح يگانه اش به بهشت برين خدا پرواز كرد.

اما حوادث تلخ روزگار در همين حد نماند. بلكه واقعه ى ديگرى بدو روى آورد، كه از نظر تأثير در جان پاك او، و در دامن زدن به آتش محنت و شعله ى مصيبتش، از فاجعه ى نخستين كمتر نبود، و آن از دست دادن مجد و عظمتى بود، كه خواست آسمانى، براى طول تاريخ، آن را خاصّ خاندان نبوّت (ص) كرده بود. منظور من از اين مجد و عظمت، همان رهبرى و پيشوايى امّت اسلامى است، كه حكم و فرمان الهى بر اين بود بعد از محمد (ص)، سياست و اداره ى امت، در دست اهل بيت او باشد، زيرا كه شاخه هاى اصيل اين اصل طيّبه تنها آنان بودند، و دريغا كه ناگهان تقدير واژگونه كار، كانون رهبرى را از دست اهلش دور مى ساخت، و مناصب حكومتى را از اختيار شايستگان، بدر مى برد، و خلفا و اميرانى را، خودسرانه بر جامعه ى اسلامى تحميل مى كرد.

براستى واقعه ى دردناكى بود، با اين دو فاجعه، فاطمه (ع) در زمانى كمتر از يك شبانه روز، مقدسترين پدران و پيامبران را- كه بر سر او سايه ى حمايت افكنده بود- و جاودانه ترين پيشوايى و رياستى را- كه حكم الهى بنا به شايستگى و اهلّيت، به خاندان او اختصاص داده بود- از دست داد، و به اين ترتيب روح بلند پروازش او را با اين كه در چنگ دنيايى از درد و غم اسير بود، براى مبارزه و حضور دائم در صحنه ى پيكار برانگيخت.

حقيقت مسلّم اين است، كه از گروهى كه با مبانى عقيدتى زهرا (ع) و نهضت او موافق، و در اين راه پيرو صادق او بودند، ممكن نبود كسى در موقعيّت او قرار گيرد، و گوشه اى از دلاورى ها و حماسه سازيهاى او را در مبارزه به كار بندد، مگر اين كه در گيرودار قيام خود، لقمه ى ارزان و لذيذ قدرت حاكمه اى باشد كه در اوج فشار و سختگيرى، و نهايت خشونت، هر اشاره اى را به عتابى، و هر سخنى را به حسابى، و هر كاى را به عقابى، پاسخ مى گفت، عينا همانند وضع خفقانى كه امروزه، آن را حكومت نظامى ديكتاتوران مى شناسيم و صد البته اين امر براى زورمدارانى كه در پى استحكام اساس و بنيان قدرت خود دست و پا مى زنند، راه ناگزيرى است. و قطعا به آسانى از مخالفان خود نمى گذرند.

اما اگر كسى كه بر دستگاه ستم شوريده و به دفاع از حقوق خود برخاسته، فرزند محمّد، صلى الله عليه و آله، پاره ى تن و چهره ى شكوفاى او باشد، بى شك به اعبتار اين بستگى مقدس، از خطر قدرت نوپا گرفته مصون است، و هيچ گونه هراسى براى او به وجود نمى آورد، بعلاوه بايد توجه داشت كه در اسلام اصولا زن داراى حرمت و خصايصى است، كه پيوسته او را حفظ و حمايت مى كند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page