پیامبر شناسی
شبانى و دامدارى از روزگاران کهن از جمله اشتغالات و حرفه هاى رایج جامعه بشرى بویژه در اجتماعات بدوى و روستایى بوده است. هر خانواده به طور طبیعى تعدادى، هر چند اندک، دام (گوسفند، گاو، شتر و غیره) با مقاصد اقتصادى و معیشتى نگاه دارى مى کرده و معمولا نوجوانان و جوانان، آنها را به چراگاه و مراتع مى برده و شبانگاه به روستا برمى گردانده اند و حتى گاهى به سبب زیادى دام و فقدان نیروى انسانى کافى در درون خانواده، فرد و یا افرادى را به اجیرى و مزدورى مى گرفته اند و آنان در برابر دریافت دستمزد دامدارى و شبانى مىکرده و از گاو و گوسفند و شتر، مراقبت مى کرده اند.
یکى از موضوعاتى که ناقلان اخبار و سیره نویسان، درباره زندگانى رسول اکرم صلى الله علیه وآله بدان پرداخته و سخنان نسبتا فراوان در آن باره گفته و احیانا در این زمینه از حدود ادب خارج شده اند موضوع چوپانى و شبانى آن حضرت در دوره نوجوانى و جوانى و پیش از بعثت است. از آن احادیث چنان برمىآید که نقالان و قصه پردازان از این موضوع، اصلى کلى ساخته و پرداخته اند که بنابرآن، گویا، همه پیامبران و رسولان حق تعالى باید دورهاى از عمر خویش را به شبانى بگذرانند تا براى تصدى امر خطیر رسالت شایستگى یابند!
ما در این مقال، موضوع شبانى پیامبران را در چهار عنوان بررسى مىکنیم:
1 - اصل شبانى و دامدارى به عنوان وسیله امرار معاش و زندگانى.
2 - اجیر شدن براى دیگرى به همین هدف و مقصد.
3 - چوپانى پیامبران به طور عام و پیامبر اکرم صلوات الله علیه و علیهم اجمعین به طور خاص براى تمرین و یادگیرى مسؤولیت پیامبرى و تحصیل برخى کمالات روحى و نفسانى.
4 - شبانى پیامبر اکرم براى مکیان و اجیر شدن او براى قریش به قصد تامین معاش و گذران زندگى.
اول: شبانى و دامدارى
تردیدى نیست که انسان از بدو پیدایى خود در روى زمین براى آن که زنده بماند به غذا و طعام نیاز داشته و براى سیر کردن شکم خود و تامین معیشت نیازمند کار و کوشش بوده است و طبیعى ترین کار در آن زمینه، کشاورزى و دامدارى و امثال آن بوده است وانگهى پیامبران خدا، بعد بشرى داشته و از این نظر مانند دیگر آحاد انسان براى زنده ماندن، کار و تلاش مىکردند و احیانا از طریق کشاورزى و گوسفنددارى و شبانى، زندگى مى گذرانده اند. ابراهیم خلیل الرحمان على نبینا و آله علیهالسلام با ساره دختر خاله اش ازدواج کرد. او که زنى ثروتمند و صاحب گوسفندان فراوان بود، همه آنها را در اختیار ابراهیم علیه السلام قرار داد و او با سر و سامان دادن به آنها و حسن نگهدارى، مال و منال فراوان به دست آورد و در شهر کوثا وضع هیچ کس بهتر از او نبود. (1)
درباره شبانى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نیز روایات متعددى نقل شده است. جابربن عبدالله گوید: در مرالظهران نزد رسول الله صلى الله علیه وآله بودیم در حالى که گوسفند و قوچ مىچرانید. پیامبر فرمود: بر شما باد گوسفند سیاه که پاکیزهتر است. پرسیدند: آیا شما گوسفند شبانى کرده اید؟ فرمود: آرى، و هل نبى الا رعاها: آیا پیامبرى بوده که گوسفندچرانى نکند؟! (2)
از عمار رضى الله عنه نقل شده که گفت: روزى گوسفندان خانواده ام را به چرا برده بودم و محمدصلى الله علیه وآله هم شبانى مىکرد به آن جناب گفتم: آیا مایل هستید تا به فخ برویم که آن جا مرتع و سبزه زارى درخشنده و نیکو است؟ پیامبر فرمود: آرى برویم. فرداى آن روز به آن جا رفتم. محمدصلى الله علیه وآله پیش از من به آن جا رسیده بود اما گوسفندانش را از آن مرتع و علفزار دور نگاه داشته و نمى گذاشت وارد چراگاه شوند تا مرا دید فرمود چون با تو قرار گذاشته بودم خوش نداشتم پیش از آمدن تو گوسفندان را بچرانم. (3)
طبرسى در تفسیر آیه «و منهم من یلمزک فى الصدقات...» (توبه /58): «و برخى از آنان در خصوص صدقه ها و زکات، بر تو طعنه مى زنند و خرده مى گیرند» مىنویسد: رسول خدا غنایم جنگ حنین را قسمت مى کرد. مردى پیش آمد و گفت: مگر فرمان خدا آن نیست که صدقات را به فقرا و بینوایان بدهید؟ پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: آرى، چنین است. آن مرد گفت: پس چرا همه آنها را به شبانها و گوسفندچرانان مى دهید؟ پیامبر اکرم فرمود: «ان نبىالله موسى کان راعى غنم»: «پیامبر خدا موسى، گوسفندچران بود». وقتى آن مرد برگشت که برود رسول الله فرمودند: از این مرد برحذر باشید. (4)
جابر از ابوجعفر باقرعلیه السلام حکایت کرد که رسول اکرم فرمود: پیش از بعثت به گوسفندان و شترانى که به چراگاه برده بودم مى نگریستم - و هیچ پیامبرى نیست مگر آن که شبانى کرده است - مى دیدم آن زبان بسته ها که آرام و در جاى امن قرار داشتند و چیزى به ظاهر موجب رمیدن آنها نبود ناگهان بدون سبب و علت معلوم، آن گوسفندان و شتران از جا مى پریدند و رم مىکردند و من هماره درشگفت بودم و با خود مى گفتم جریان چیست و سبب رمیدن آن زبان بسته ها کدام است؟ تا این که جبرئیل حدیث کرد که آن در نتیجه ضربتى است که در قبر بر کافر فرود مى آید و جز انس و جن همه جانداران آن را احساس مى کنند و صداى آن ضربت را مى شنوند. پناه به خدا از عذاب و شکنجه قبر. (5)
در نقلى دیگر داستان گونه و در زمینه شق صدر پیامبرصلى الله علیه وآله چنین آمده است: داشتم گوسفندان را شبانى مى کردم که گرگى پیدا شد گفتم تو در این جا چه مى کنى؟ گفت: تو چه مىکنى؟ گفتم: من گوسفندان را شبانى مىکنم. گفت: تو راهت را بگیر و برو، من گوسفندان را جلو راندم گرگ در میان گوسفندان افتاد و ناگهان گوسفندى را بکشت... (6)
به مفاد حدیث دیگر آن زمان که پیامبر سى وهفت ساله بوده و در میان کوه هاى مکه شبانى مى کرده است مردى را مى دیده که به وى نوید رسالت و پیامبرى مى دهد. (7) و براساس حدیثى دیگر، آن وضع موقعى پیش آمده که پیامبرصلى الله علیه وآله گوسفندان ابوطالب را به چرا مى برده است. (8)
ابوهریره روایت کرده که رسول خدا فرمود: «ما بعث الله عزوجل نبیا الا راعى غنم...» (9) : خداوند عزوجل جز گوسفندچران را پیامبر نکرده است.!
این است نمونه اى از نقل هاى تاریخى و حدیث هاى داستان گونه مشعر بر این که پیامبران الهى و رسول اکرم صلى الله علیه وآله همگى برهه اى از عمر شریفشان را به شبانى و گوسفندچرانى سپرى کرده اند و هر چند که سند برخى از آنها محل کلام و احیانا متن آنها نیز آشفته است لیکن ما به لحاظ آن که ناممکن نیست که پیامبران و رسول گرامى ما در خانواده خود و براى اداره زندگى شخصى شبانى و گوسفندچرانى کرده باشند، از مناقشه در این باب چشم مى پوشیم و به بحث دیگر که مهمتر است و در ترسیم سیماى درست از پیامبران خدا مؤثرتر است مىپردازیم.
دوم: شبانى و اجیرى براى دیگران
بحث دوم، شبانى پیامبران و رسول گرامى خدا و اجیر دیگران شدن است و در این باب، سخن از پیامبران با کلام از زندگانى رسول الله صلى الله علیه وآله تفاوت دارد. زیرا در قرآن کریم درباره شبانى موسى براى شعیب علیهماالسلام آیاتى صریح و روشن داریم مبنى بر این که موسى علیه السلام مدت ده سال اجیر شعیب علیه السلام شد تا براى او شبانى کند، و پس از انقضاى مدت مقرر با همسرش راهى وطن خود شد و در طور سینا به رسالت و نبوت برانگیخته گردید. (10)
به زعم ما هر انسانى براى اداره زندگى خود، باید کار و کوشش کند اعم از پیامبران و یا دیگران; و شبانى و گوسفنددارى براى خود و یا دیگرى از جمله راه هاى تحصیل معیشت حلال است. و هیچ کار شرافتمندانه اى، ننگ و عار نیست لیکن این مساله در محیط اشرافى مکه و درباره رسول اکرم صلى الله علیه وآله فرق مى کند.
قرآن مجید، پندار جاهلانه مشرکان مکه و جز آنان را که کار و کوشش را براى پیامبران عیب مىدانستند و انتظار داشتند که آنان نخورند و براى زندگى روزمره خود تلاش نکنند به شدت محکوم کرده است.
گفتند: این رسولان را چه شده که طعام مىخورند و در بازارها راه مى روند...؟ ما پیش از تو رسولانى نفرستادیم مگر آن که آنان طعام مى خوردند و در بازارها راه مى رفتند. (11)
سخن ویژه درباره رسول اکرم صلى الله علیه وآله آن است که اگر چه او ممکن است در خانواده خود و براى مادر رضاعى و یا جد و عمویش شبانى کرده باشد لیکن او براى احدى به عنوان اجیر و مزدور شبانى و چوپانى نکرده است.
یعقوبى در این باب کلامى شیوا و صریح دارد: «و لا کان اجیرا لاحد قط» (12) : او هرگز اجیر و مزدور کسى نشده است.
به نظر مى آید راز این نکته آن باشد که جاهلیت بر پندارهاى واهى و تخیلات استکبارى، کار و کارگر را تحقیر و توهین مىکند چنان که یتیمان و مردمان بی کس در آن محیط ها مورد بى توجهى و بى مهرى شدید قرار مى گرفتند. در نظام هاى جاهلى، ثروتمندان غالبا از راه رباخوارى و بهره کشى از زحمت کشان فربه تر مىشوند و در همان حال کار و کارگر را تحقیر مى کنند. و خداوند متعال خواسته است دشمنان پیامبرصلى الله علیه وآله را پیشاپیش خلع سلاح کند و جلو یاوه سرایان مکه را بگیرد.
در این جا ذکر این نکته لازم است که هر چند محمدصلى الله علیه وآله یتیم بوده لیکن خداوند متعال جدى مثل عبد المطلب که وى را ابراهیم ثانى مى خواند (13) و نیز ابوطالب عموى بزرگوارش را به سرپرستى او گماشته است. و نیز اگر چه او از مال دنیا بهره زیادى نداشته است اما هرگز به مشرکان مکه نیز محتاج نبوده است و این همان نکته اى است که خصم در طى قصه پردازى، آن را جاسازى کرده است.
ابوهریره مىگوید: خداوند با عزت و جلالت، جز چوپان و شبان را به پیامبرى برنینگیخت. از آن حضرت سؤال شد شما چطور یا رسول الله؟ فرمود: «انا رعیتها لاهل مکة بالقراریط»: من براى مردم مکه با دریافت قیراط هایى، چوپانى و شبانى کرده ام.» (14)
«قراریط» را جمع قیراط دانسته اند و آن، اجزایى از درهم و دینار، و پول سیم و زر است که با آن اشیاى ناچیز و ارزان قیمت مىخریدند. (15) و به قولى: قیراط در بیشتر بلاد، نصف یک درهم است و در شام، یک بیست و چهارم. (16)
و سویدبن سعید گفت: رسول الله هر گوسفند را به یک قیراط شبانى مى کرد.! (17) ابراهیم حربى گفت: قراریط نام جایى است در مکه زیرا قراریط به عنوان پول سیم و زر در میان عرب، شناخته شده نیست وانگهى در برخى احادیث آمده است که آن حضرت فرمود: من براى خانواده ام به قیراط هایى شبانى کرده ام و عادتا هیچ فردى براى شبانى خانواده اش دستمزد نمى گیرد. در برخى احادیث به جاى «قراریط» «اجیاد» آمده است و آن مؤید این است که قراریط نام جایى است نه پول سیم و زر. و از سویى دیگر، عرب جایى به نام قراریط نمى شناسد پس قطعا مراد از آن واژه، پول زر و سیم است پس شبانى براى خانواده نبوده بلکه براى مردم مکه بوده است و مؤید آن روایت بخارى است که: «کنت ارعاها اى الغنم على قراریط لاهل مکه»: من گوسفندچرانى مىکردم بر قیراط هایى براى مردم مکه. (18)
ابن حجر، میان آن احادیث که در برخى «بقراریط» و در بعض دیگر «على قراریط» و در سومى «لاهل مکه» و در چهارمى «غنم اهلى» آمده است، به نحوى جمع کرده است. بدین بیان که او براى خانواده اش بدون دستمزد و اجرت و براى دیگران با دریافت مزد و اجر، شبانى مى کرده است! و مقتضاى جمع ابن حجر آن است که هر «نوع شبانى بى مزد و با دستمزد تحقق داشته است و چنین چیزى موقوف بر ثبوت نص و نقل در آن زمینه مى باشد. (19)
ابن جوزى مى نویسد روایت شبانى محمدصلى الله علیه وآله براى مردم مکه را فقط بخارى از ابن هریره نقل کرده است و او در این باب منفرد است. و همان نکات مذکور درباره قراریط را آورده است. (20)
استاد مرتضى عاملى مى نویسد: مورخان نوشته اند: محمدصلى الله علیه وآله در بنى سعد، شبانى کرده است و براى خانواده خود نیز دامدارى فرموده است و نوشته اند براى مردم مکه هم چوپانى کرده است و حدیث بخارى را شاهد آورده اند اما ما در صحت قصه تردید داریم چون بعید است پیامبر در برابر مزدى که حتى پیرزنان بدان رغبت ندارند به شبانى بپردازد. اولا: یعقوبى، نص و روایتى صریح در نفى اجیر شدن آن حضرت در طول زندگانى، آورده است. ثانیا: متن روایات، که حکایت از یک واقعه مىکنند اختلال و تناقض دارند و همین، سبب شده که علما در توجیه و تفسیر آن حادیثبه دست و پا بیفتند و اگر سند آن حدیث هاى صحیح مى بود مى شد به آن توجیهات دل بست.
استاد عاملى، وجود واژه هایى على قراریط، بقراریط، لاهلى، لاهل مکه و اجیاد را دلیل اختلال و تناقض متن حدیث دانسته است. (21)
بیهقى در این جا به حدیث دیگرى پرداخته است مشعر بر این که رسول اکرم به امر اجیر شدن خود در جریان سفر شام اعتراف فرموده است.
«آجرت نفسى من خدیجة سفرتین بقلوص»: (22) در دو سفر، خودم را اجیر خدیجه کردم به یک شتر جوان. (23)
این حدیث علاوه بر تعارضش با نقل یعقوبى مبنى بر نفى اجیرى رسول الله براى احدى به طور مطلق، تاریخ بیش از یک سفر با سرمایه خدیجه را یادآورى نمى کند وانگهى در سند، ربیع بن بدر واقع است و دانشمندان رجالى او را به شدت محکوم کرده اند.
ابن حجر او را ضعیف دانسته است. ابن معین گفت: او چیزى نیست. قتیبه و ابوداود هم او را تضعیف کرده اند. نسایى حدیث او را متروک دانسته و جوزجانى حدیثش را سست شمرده است و ابوحاتم گفت: با حدیث او سرگرم نشوید و آن را رها کنید و ابنعدى گفت حدیث هاى او و روایات کسانى را که از او نقل حدیث مى کنند پى نگیرید. (24)
اما راجع به ابوهریره، بحثى باز نمى کنیم و خواننده را به کتابهاى اضواء على السنة المحمدیه و شیخ المضیرة ابوهریره هر دو از استاد ابوریه دانشمند و نویسنده مصرى، و کتاب ابوهریره از شرف الدین عاملى، ارجاع مىکنیم.
نکته جالب تر آن که یعقوبى آن جمله طلایى را درباره پیوند خدیجه با محمد صلى الله علیه و آله آورده است: «وانه ما کان مما یقول الناس انها استاجرته بشى» (25) : آنچه مردم گویند که خدیجه با مزدى، محمدصلى الله علیه وآله را اجیر گرفته بود، واقعیت ندارد. نتیجه آن که شبانى محمدصلى الله علیه وآله و دیگر انبیاى الهى به اقتضاى محیط و شرایط زندگى، امرى عادى مى تواند باشد و حتى اجیر شدن پیامبرى مثل موسى بن عمران کلیم الله نیز پذیرفتنى است لیکن در خصوص حضرت محمدصلى الله علیه وآله به نص کلام یعقوبى و با ملاحظه ضعف ها و تناقض هاى موجود در حدیث ها، به ضرس قاطع مىتوان گفت که آن حضرت براى مردم مکه شبانى نکرده و اجیر نشده است و چنان نقل ها، یاوه هاى نقالان و قصاص عصر اموى است که براى شکستن شخصیت محمدصلى الله علیه وآله توسط علم و دین به دنیافروشان جعل و وضع شده است.
سوم: شبانى و رسالت
سومین نکته در احادیث شبانى پیامبران و اساسى ترین دیدگاه ما در این بحث، رابطه شبانى با رسالت و نبوت است که گویا چنان چیزى از شرایط پیامبرى و از مقدمات ضرورى آن بوده است! و برخى نویسندگان معاصر در آن زمینه قلم فرسایى و سعى کرده اند ساختار شخصیتى پیامبران و رسولان حق تعالى را در پرتو شبانى، توجیه کنند. آنان امر شبانى و چوپانى را چه از نظر خلوت گزینى و اندیشه و چه از جهت ابتلا به زبان بسته هایى که گردآورى آنها و سر و کله زدن با آنها صبر و حوصله فراوان لازم دارد به حیات معنوى و اخلاقى پیامبران ربط داده اند.
حدیث:
مروانبن مسلم از عقبه، از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: «ما بعث الله قط نبیا حتى یسترعیه الغنم یعلمه بذلک رعیة الناس»: (26) خداوند هیچ پیغمبرى برنینگیخت مگر آن که او را به شبانى و چوپانى گوسفندان واداشت تا بدان وسیله رعیت دارى به ایشان بیاموزد.
هیکل با در نظر گرفتن مجموعه احادیث شبانى مىنویسد: آنچه محمدصلى الله علیه وآله را بیشتر از هر چیز به تفکر وامىداشت اشتغال او به گوسفندچرانى در دوران صباوت است که بعد از بعثتبه غبطه از آن حالتیاد مىکرد و خود را همانند موسى و داودعلیهماالسلام شبان مىدانست زیرا چوپان گوسفندان، دلى ذکى و روحى لطیف و با رافت دارد. در روزها به بیابان هاى گسترده مى نگرد و شبها به آسمانها نظاره مىکند و با نگرش به ستارگان فروزان مجالى براى اندیشه مىیابد. او به این عوامل و آیات مى نگرد تا پشت سر آنها را ببیند و براى این جهان تفسیرى پیدا کند... (27)
در کتاب سیره حلبى در فلسفه شبانى، چنین مى خوانیم: حکمت الهى ایجاب مىکند که مرد وقتى به شبانى گوسفندان مى پردازد از آن نظر که گوسفند ضعیف ترین و پراکنده ترین بهایم است اقدام به چنان کارى، مایه آرامش و سکون دل مىشود و قلب انسان مملو از لطف و مهر و رافت مى گردد و چنان شخصى اگر از شبانى گوسفند به مردمدارى و رعیت پرورى بپردازد اولا: حدت طبیعى در وجود او از بین مىرود و ثانیا: از ظلم و ستم غریزى فاصله مىگیرد! پس او در معتدل ترین حالات و عادلانه ترین وضع قرار مى گیرد. (28)
استاد سبحانى با در نظر گرفتن سخنان پیشکسوتان سیره و تاریخ نگارى، در این باب بیانى مفصل تر دارد. از جمله مى نویسد: پیامبران بخشى از عمر خود را پیش از رسیدن به مقام نبوت در چوپانى و شبانى مى گذراندند. مدتها در بیابانها به تربیت حیوانان اشتغال مى ورزیدند تا در طریق تربیت انسانها شکیبا و بردبار باشند و تمام مصایب و سختی ها را آسان بشمارند زیرا اگر شخصى توانست دشوارى هاى تربیت حیوان را که از نظر هوش و فهم با انسان قابل مقایسه نیست بپذیرد قطعا خواهد توانست گمراهان را که شالوده فطرت آنان را ایمان به خدا تشکیل مىدهد برعهده بگیرد.
علت دیگر دورى از جامعه فاسد و منحط مکه و سومین دلیل فرصت مطالعه صفحه زیباى آسمان و اوضاع ستارگان است که براى او در شبانى میسر بود. (29)
محمدباقر مجلسى در ضمن بحثى چنین مىنویسد: به حکمت الهى، شبانى در زندگى پیامبران مقدمه اى قرار داده شده است تا آنان بتوانند بعدا راعى و شبان مردم باشند و امتها، رمه ایشان به حساب آیند. (30)
چنانت که ملاحظه مىکنید از قدیمترین قرن اسلامى تاکنون غالب مورخان و سیره نگاران و نویسندگان هماوا با یکدیگر شبانى را در زندگانى انبیاى عظام و پیغمبران اسلام به همین دیدگاه نگریسته اند. برخى با ذکر متن حدیث و برخى دیگر با توضیح و بیان در صحت و درستى آن تردید نکرده اند و کمتر کسى بدین نکته توجه کرده که اگر پیامبران الهى و بویژه پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله صاحب خلق والا و صبر و شکیب و صلابت و استقامت و دیگر کمالات خلقى و رفتارى بوده اند همه آن کمالها در پرتو وحى و تعلیم و تربیت آسمانى بوده است و بس و هرگز هیچ یک از آن کمالات نمىتواند به مساله شبانى مربوط باشد.
سوکمندانه باید گفت: دشمنان و بدخواهان پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله از دورترین زمان یعنى عصر بعثت وقتى در ترور شخص آن حضرت ناکام ماندند به توهین و ترور شخصیت آن رسول عظیم الشان پرداختند و نسبت هاى جنون، یتیمى تحقیرآمیز و آن جمله اشتغال به شبانى از آن قبیل تلاش هاى مذبوحانه است. اشراف جاهلى مکه با طرح شبانى و ربط دادن آن به رسالت و نبوت به زعم خود خواستند خدشه بر شخصیت آن بزرگوار وارد سازند لیکن وجود مورخانى همچون یعقوبى و حضور دانشمندان متعهد و تحلیل گران آگاه در درازناى زمان که مانند صرافان ناقد، اصل از بدل و سره از ناسره باز مى شناسند جاده را براى محققان دوره هاى بعد هموار کردند و چنان زمینه مساعدى به وجود آمد که ما امروز مى توانیم به سهولت در پرتو آن منابع و نصوص صحیح، قاطعانه نظر دهیم و غبار از چهره گرد گرفته تاریخ و سیره بزداییم.
نتیجه آن که: اولا: پیامبران به لحاظ با رسالت و پیامبرى، شبان نبوده اند اگر چه طبیعتا برهه اى از عمر شریفشان را در شبانى و چوپانى گذرانده اند. ثانیا: پیامبر اکرم ما به شبانى اجیر کسى نشده و آن همه کمالات روحى و معنوى را در کلاس شبانى نیاموخته است بلکه چنان که در وصف امى بودن وى گفته اند او درس ناخوانده و استاد ندیده تربیت شده آسمانى و وحیانى بوده است، «کان امیا یؤدب» (31) همچنین در زمینه اخلاق والا و صبر و حوصله او باید گفت ادب و تربیت وحیانى کارساز بوده است و هر انسان شریفى از این آبشخور مقدس و پربرکت باید سیراب گردد هر چند که رسول و پیامبر نباشد.
براستى اگر دانشمندان، به جاى بال و پر دادن به آن احادیث ضعیف و سخنان شعرگونه و تخیلى، در آیات قرآن مى نگریستند منشا کمالات پیامبر را مى جستند.
«فبما رحمة من الله لنت لهم...» «(آلعمران /159): در اثر مهر و رحمت خداوندى تو براى آنان نرمخوى شدى.
«وانک لعلى خلق عظیم» (القلم /4): حقا که تو صاحب خلقى بزرگ مىباشى و در تفسیر آیه فوق گفته اند «کان خلقه القران یرضى برضاه و یسخط بسخطه»: (32) خلق و خوى محمدصلى الله علیه وآله، خلق قرآنى بود راضى به رضاى او و خشمگین به خشم و غضب قرآن بود. و اگر علاوه بر قرآن، آن زلال صافى معرفت و آگاهى، از نهج البلاغه امیرالمؤمنین بهره مىبردند آنچنان ره گم نمىکردند. «خداوند از دوران شیرخوارگى بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را همراه و همدم رسول الله صلى الله علیه وآله کرده بود که او را به راه بزرگوارى ها مىبرد و اخلاق نیکوى جهانى به او مى آموخت...» (33)
بنابر آنچه گفته شد، چقدر این سخن سست و واهى است که پیامبران و رسول اکرم از رهگذر شبانى و گوسفندچرانى به مردمدارى رسیده و از آن طریق به صبر و حوصله و دیگر کمالات اخلاقى و رفتارى دستیافته اند!
به نظر نگارنده هر چند در اسرار آفرینش و تامل در آسمان و زمین و همه پدیده هاى هستى، امرى است پسندیده و نکته اى است که قرآن به آن دستور داده است و محمدصلى الله علیه وآله شخصا، نخستین عامل به فرمانهاى قرآن شریف بوده است لیکن رسالت و پیامبرى را معلول تفکر و اندیشه بشرى دانستن همان خط سیاه صهیونیسم و صلیبیان کینه ورز است که مستشرقان در اعصار اخیر آن را دنبال کرده و غربزده هاى عالم اسلام هم مرعوب آنان شده و این چنین یاوه هایى را جعل کردند و مثل آنان مثل کسى است که زهر کشنده اى را در کپسولى خوش رنگ و معطر به خورد انسان بدهد. به صراحت باید گفت: رسالت محمدى صلى الله علیه وآله امرى وحیانى و آسمانى است و کمالات اخلاقى و رفتارى آن پیامبر بزرگ، ارتباط مستقیم با وحى و ادب قرآنى داشته است و از آن جمله: تفکر و اندیشه و تعقل است و این دو نکته را از هم تفکیک باید کرد.
چهارم: محمدصلى الله علیه وآله اجیر قریش!!
در زمینه برخورد ناجوانمردانه مکیان مشرک با محمدصلى الله علیه وآله و رسالت و دعوت توحیدى او، گسترده و مستقل سخن باید گفت. اجمال قضیه آن است که دعوت توحیدى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله براى قریش بسیار سخت و سنگین بود زیرا کیان وجودى و شالوده نظام آنان را تهدید مىکرد. آنان کوشش هاى فراوانى کردند تا محمد صلى الله علیه وآله را متقاعد کنند تا درباره بت هاى آنها سخنى نگوید و کارى نکند و در برابر هر چه بخواهد برایش فراهم کنند غافل از آن که تکلیف الهى و فرمان حق تعالى، قابل معامله نیست و محمدصلى الله علیه وآله با صلابت و استوارى به دعوت توحیدى خویش ادامه داد. قریش تا مرحله توطئه ترور شخص محمدصلى الله علیه وآله در دارالندوة، پیش رفتند ولى هجرت به مدینه آنان را در آن هدف شوم ناکام گذارد لیکن ترور شخصیتى همواره مورد توجه قریش بود. در این خصوص افسانه غرانیق نمونه اى شایسته توجه است، که مشرکان از آن، طرفى نبستند و خداوند متعال طى آیاتى، مشت آنان را باز کرد ولى سفیانیان و اخلافشان همان خط را دنبال کردند. بویژه، چنان که خاطرنشان کردیم، در دوره شکل گیرى تاریخ مکتوب عالمان بدکردار و درباریان اموى و مروانى نهایت خدمت را به ولی نعمتان خود کردند و در کنار اسناد جنون قصه هایى پرداختند و در واقع به بازسازى آن اقدامى مجدد کردند و موضوع یتیمى را برخلاف واقعیات، افسانه اى ساختند و دروغ هایى در لابلاى قصه آوردند و از آن جمله، شبانى را به صورت اصلى موضوعى در رسالت، قلمداد کردند و سطح پیامبرى را پایین آوردند و تا آن جا پیش رفتند که محمدصلى الله علیه وآله یتیم و بینوا بوده در هیات شبانى براى اشراف و ثروتمندان مکه چوپانى مى کرده تا زندگى خود را بگذراند! در حالى که اولا: در مکه خشک و سوزان، دامدارى هیچگاه به عنوان حرفه و شغل متداول نبوده و نیست. و ثانیا: عمده ترین کار مکیان تجارت بود که در سال دو سفر به شام و یمن مىکردند یکى در تابستان و دیگرى در زمستان. و کار ابوطالب هم همین بوده و خود رسول اکرم صلى الله علیه وآله هم پس از رشد و بلوغ دو سفر تجارتى به شام کرد، و همانند مکیان از راه دادوستد و بازرگانى اعاشه مىکرده است پس شغل شبانى در کجاى حیات محمدصلى الله علیه وآله قرار دارد؟ آن هم در خدمت مشرکان مکه!
منشا این داستان جز حقد و کین قریش مشرک نمى تواند باشد که به بهانه یتیمى محمدصلى الله علیه وآله و ثروتمند نبودن او اولاد ابوسفیان خواستند شخصیت رسالى او را بشکنند و او را اجیر و مواجبب گیر خود قلمداد کنند. زهى تلاش مذبوحانه!
در نفى چنان امرى دو بیان صریح یعقوبى که با اصول هم سازگار است کافى است علاوه بر آن که روایات شبانى سخت آشفته است و قراین دیگر هم چنان امرى را به ویژه در بعد سوم و چهارم آن به شدت نفى مىکند.
والحمدلله و صلى الله على رسوله الامین وآله المیامین
_______________________________________
1- سعیدبن هبةالله قطب راوندى، قصص الانبیاء، ص 106، چاپ نخست 1409ق مشهد.
2- همان، ص284.
3- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج16، ص224. مؤسسة الوفاء، بیروت.
4- فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان،ج5، ص41، داراحیاء التراث العربى، 1379ق بیروت.
5- بحارالانوار، ج6، ص 226.
6- ابوجعفر محمدبن على، کمالالدین و تمام النعمة، ص542، دارالکتب الاسلامیه، تهران، و درباره قصه شق صدر نک: آینه پژوهش، شماره دهم، مقاله نگارنده.
7- بحارالانوار، ج18، ص184.
8- همان، ص194.
9- محمدبن اسماعیل، صحیح بخارى، ج3، ص 115، داراحیاء التراث.
10- نک: سوره قصص، آیههاى 23-29 و ایضا: قصص الانبیاء ص 148-152.
11- نک: سوره فرقان، آیههاى 7 و 20.
12- احمدبن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، ج2، ص21، دار صادر، دار بیروت، 1379ق.
13- تاریخ یعقوبى، ج2، ص11.
14- بیهقى، دلائل النبوة، ج2، ص65، دارالکتب العلمیه، بیروت.
15- ابن ماجه قزوینى، سنن، ج2، ص727.
16- همان، تعلیقه محقق کتاب.
17- علىبن برهانالدین، السیرة الحلبیة، ج1، ص125.
18- صحیح بخارى، ج3، ص115.
19- السیرة الحلبیة، ج1، ص126.
20- ابوالفرج عبدالرحمان ابن الجوزى، صفة الصفوة، ج1، ص23، حیدرآباد هند، 1388ق.
21- جعفر مرتضى العاملى، الصحیح من سیرة النبى الاعظم، ج1، ص108، چاپ نخست.
22- دلائل النبوة بیهقى، ج1، ص66.
23- نک: معجم وسیط، ماده قلص.
24- ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج3، ص240 و 239.
25- تاریخ یعقوبى، ج2، ص21.
26- علىبن محمد صدوق، علل الشرایع، ص 32، داراحیاء التراث، 1385 هق، نجف. و نک: بحارالانوار، ج11، ص 65 و سفینةالبحار، ج2، ص565.
27- نک: محمد حسنین هیکل، حیاة محمدصلى الله علیه وآله، ص80، سال 1354، قاهره.
28- السیرة الحلبیة، ج1، ص126.
29- جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، ج1، قم، 1363; ص 188; ناگفته نماند قسمت اخیر سخنان استاد فشرده نقل شد.
30- بحارالانوار، ج64، ص117.
31- السیرة الحلبیة، ج1، ص127.
32- ابوالفضل قاضى عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفى، ج1، ص96، دارالفکر، بیروت.
33- سید شریف رضى، نهجالبلاغه، خطبه قاصعه 192، صبحى صالح، بیروت.
فصلنامه مشکوة شماره 62-65