ماجراى غم انگيز فدك

(زمان خواندن: 9 - 18 دقیقه)

و انتم الآن تزعمون: ان لا ارث لنا، «افحكم الجالية تبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون» [اقتباس از آيه ى 50 سوره ى مائده.] افلا تعلمون؟! بلى تجلى لكم كالشمس الضاحية انى ابنته.
ايها المسلمون! اغلب على ارثية يا بن ابى قحافة! افى كتاب الله ان ترث اباك، و لا ارث ابى؟ لقد جئت شيئا فريا [اقتباس از آيه ى 27 سوره ى مريم.] (على الله و رسوله)! افعلى عمد تركتم كتاب الله، و نبدتموه وراء ظهوركم؟ اذ يقول: «و ورث سليمان داود»، [سوره ى نمل، آيه ى 16.] و قال فيما اقتص من خبر يحيى بن زكريا عليهاالسلام اذ قال: «فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب» [سوره ى مريم، آيه ى 5- 6.] و قال (ايضا): «و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله» [سوره ى انفال، آيه ى 75.] و قال: «يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين» [سوره ى نساء، آيه ى 11.] و قال: «ان ترك خير الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف حقا على المتقين» [سوره ى بقره، آيه ى 180.] و زعمتم ان لا حظوة لى، و لا ارث من ابى لا رحم بيننا!
افخصكم الله بآية (من القرآن) اخرج منها ابى؟ ام هل تقولون اهل ملتين لا يتوارثان؟، و لست انا و ابى من اهل ملة واحدة؟! ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابى و ابن عمى؟ فدونكها مخطومة مرحولة. تلقاك يوم حشرك، فنعم الحكم الله، و الزعيم محمد صلى الله عليه و آله والموعد القيامة، و عند الساعة يخسر المبطلون [اقتباس از آيات قرآن است.] و لا، ينفعكم (ما قلتم) اذ تندمون، و «لكل نبا مستقر» [سوره ى انعام، آيه ى 67.] و «سوف تعلمون من ياتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم». [سوره ى هود، آيه ى 39.] و شما اكنون مى انگاريد كه خداوند براى ما ارثى را قرار نداده است؟ آيا داورى جاهليت را خواستاريد، در حايل كه براى مردمى كه يقين دارند، داورى چه كسى از خدا بهتر است؟
يا به راستى نمى دانيد؟ (از اين حقايق بى خبريد؟). هرگز! براى شما به روشنى روز روشن است كه من دختر پيامبرم.
هان اى مسلمانان! آيا سزاوار است كه ميراث پدرم را به زرو و تزوير از من بربايند و من در باز گرگفتن آن،شكست بخورم و به تماشا بنشينم؟
پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خدا آمده است كه تو از پدرت ارث برى و ميراث مرا از من ببرى؟ به راستى كارى بس ناپسند مرتكب شده اى (سخن دروغ و ناپسندى را به خدا فرستاده اش نسبت مى دهد). بدعتى ناروا در دين خدا مى گذارى. آيا آگاهانه، كتاب خدا را ترك گفته، پشت سر افكنده اى كه مى گويد: «سليمان، از داوود ميراث يافت»، و در آنجا كه ماجراى يحيى بن زكريا را آورده (و زبان حال زكريا را در مقام انس و نياز با خدا بازمى گويد) كه گفت: «پروردگارا! از جانب خود، ولى و جانشينى به من ببخش كه از من ارث ببرد و نيز از خاندان يعقوب»، و نيز مى فرمايد: «و خويشاوندان، به يكديگر (از ديگران) در كتاب خدا سزاوارترند)؛ و مى فرمايد: «خداوند به شما درباره ى فرزندانتان سفارش مى كند سهم پسر، چون سهم دو دختر است». همچنين مى فرمايد: «بر شما مقرر شده كه چون يكى از شما را مرگ فرارسد، اگر مالى براى پدر و مادر و خويشاوندان خود بر جاى گذارد، به طور پسنديده وصيت كند. (اين كار،) حقى است بر پرهيزگاران». و (با وجود اين آيات) انگاشتيد كه مرا از پدر، بهره اى و ارثى نيست، و هيچ خويشاوندى يى ميان من و او وجود ندارد؟
آيا خداوند، ويژه ى شما آيه اى فروفرستاد كه پدرم را از (حكم) آن، خارج ساخت؟! يا مى گوييد كه پيروان دو آيين از يكديگر ارث نمى برند؟! و آيا من و پدرم از يك آيين نيستيم؟ و يا بر اين باوريد كه شما به عام و خاص قرآن، از پدرم و پسر عمويم آگاه تريد؟! پس (پسر ابى قحافه! حال كه چنين است) اين تو و اين مزرعه ى فدك. اين تو و اين شتر؛ مركبى مهار زده و آماده براى سوارى. برگير و ببر (مركبى بر نهاده، تو را ارزانى باد!)؛ اما بدان كه در روز رستاخيز، تو را ديدار خواهد كرد. چه نيكو داورى است خداوند! و چه نيكو پيشوايى است محمد صلى الله عليه و آله! وعده ى ما و تو در آن روز است (روز رستاخيز). روى كه پدرم، دادخواه است، و رزوى كه باطل گرايان، زيان خواهند ديد، «روزى كه ندامت و پشيمانى، شما را سودى نمى بخشد. هر چيزى را قرارگاهى است» و «به زودى خواهيد دانست چه كسى را عذابى خوار كننده در مى رسد و بر او عذابى پايدار فرود مى آيد».
سرزمين هايى كه در اسلام، به وسيله ى جنگ و قدرت نظامى گرفته مى شود، از آن مسلمانان است و اداره ى آن، به دست فرمانرواى اسلام؛ ليكن سرزمينى كه بدون تهاجم نظامى و جنگ به دست مسلمانان مى افتد، متعلق به پيامبر و امام پس از وى است؛ بدين معنا كه از آن اوست، مى تواند آن را ببخشد، و مى تواند اجاره بدهد و بدين وسيله، نيازمندى هاى مشروع نزديكان خود را به گونه اى آبرومندانه از آن، تامين كند: و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لا ركاب ولكن الله يسلط رسله على من يشاء و الله على كل شى ء قدير- ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل كى لا يكون دولة بين الاغنياء منكم و ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا واتقوا الله ان الله شديد العقاب. [سوره ى حشر، آيه ى 6- 7.] و آنچه را خدا از آنان (يهوديان) به رسم غنيمت، عايد پيامبر خود گردانيد، (شما براى تصاحب آن،) اسب يا شترى بر آن نتاختيد؛ ولى خدا، فرستادگانش را بر هر كه بخواهد، چيره مى گرداند، و خدا بر هر كارى تواناست. آنچه خدا از (دارايى) ساكنان آن قريه ها (فدك و...) عايد پيامبرش گردانيد، از آن خدا و از آن پيامبر (او) و متعلق به خويشاوندان نزديك وى و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است، تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد؛ و آنچه را فرستاده ى او به شما داد، آن را بگيريد و از آنچه شمار ا بازداشت، بازايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سخت كيفر است.
بر اين اساس، پيامبر صلى الله عليه و آله فدك را به دختر گرامى خود، حضرت زهرا عليهاالسلام بخشيد. منظور آن حضرت از بخشيدن اين ملك- چنان كه از قرائن برمى آيد- دو چيز بود:
1. زمامدارى امت اسلامى پس از درگذشت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، بنابر تصريح مكرر و سفارش اكيد آن بزرگوار، بر عهده ى على عليه السلام بود و چنين منصب و منزلتى، هزينه ى سنگينى را مى طلبد. رهبر آينده ى اسلام، براى حفظ اين موقعيت، مى توانست از درآمد فدك، استفاده كند، و گويا دستگاه حاكم و غاصب، از اين پيش بينى آگاه شده بود. بدين روى، در همان روزهاى نخست خلافت، مزرعه ى فدك را از دست خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله گرفت.
2. خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله كه وابسته ترين فرد آن يگانه دختر وى و فرزندان بزرگوار او امام حسن و امام حسين عليهم السلام بودند؛ مى بايست پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله مصون بمانند. براى تامين اين هدف، آن حضرت، مزرعه ى فدك را به دختر بزرگوراش بخشيد. [فروغ ابديت، ج 2، ص 272.]
محدثان و مفسران بزرگ شيعى و نيز گروهى از دانشمندان اهل سنت مى نويسند: هنگامى كه آيه ى «و آت ذالقربى حقه و المسكين و ابن السبيل» [سوره ى اسراء، آيه ى 26.] نازل گرديد، پيامبر صلى الله عليه و آله، دختر گرامى خود را خواست و فدك را به او واگذار كرد. ابوسعيد خدرى مى گويد:
لما نزل قوله «و آت ذالقربى حقه»، اعطى رسول الله فاطمة فدكا. [سوره ى اسراء، آيه ى 26.]
هنگامى كه آيه ى «و حق خويشاوند را به او بده» نازل شد، رسول خدا فاطمه را طلبيد و فدك را به او بخشيد.
همچنين همه ى مفسران بر اين اعتقادند كه اين آيه، درباره ى نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله نازل گرديده و روشن ترين مصداق «ذى القربى»، فاطمه عليهاالسلام است. در روايتى آمده است:
اخرج ابن جرير، عن على بن الحسين- رضى الله عنه- قال لرجل من اهل الشام: «اقرات القرآن؟»، قال: «نعم»، قال: «افما قرات فى بنى اسرائيل و آت ذالقربى حقه؟». قال: «و انكم للقرابة الذى امر الله ان يوتى حقه؟»، قال: «نعم». [الدر المنثور، ج 4، ص 318.]
ابن جرير از حضرت على بن الحسين عليه السلام نقل مى كند كه به مردى از اهل شام فرمود: «آيا قرآن خوانده اى؟». عرض كرد: «بلى». فرمود: «آيا در سوره ى بنى اسرائيل نخوانده اى: و آت ذالقربى حقه؛ و حق خويشاوند را به او بده؟» مرد شامى عرض كرد: «آيا شما از آنان ايد كه خداوند امر كرده تا حقشان داده شود؟». فرمود: «آرى».
روزى كه مامون، خليفه ى عباسى، به هر دليلى اراده كرد تا مزرعه ى فدك را به فرزندان فاطمه عليهاالسلام برگرداند، از يكى از محدثان معروف (عبدالله بن موسى) در اين مسئله يارى طلبيد. او نيز به حديث بالا كه در حقيقت بيان كننده «شان نزول» آيه ى ياد شده است، استدلال كرد و مامون نيز استناد آن، مزرعه ى فدك را به فرزندان فاطمه عليهاالسلام بازگردانيد. [مجمع البيان، الطبرسى، ج 6، ص 411.] ابن ابى الحديد، ضمن اشاره به اين قضيه نوشته است:
جلس المامون للمظالم، فاول رقعة وقعت فى يده نظر فيها و بكى و قال للذى على راسه: «ناد اين وكيل فاطمة؟»، فقام شيخ فتقدم فجعل يناظره فى فدك و المامون يحتج عليه و يحتج على المامون، ثم امر ان يسجل لهم بها، فكتب السجل و قرى عليه، فانفذه، فقام دعبل الى المامون فانشد الابيات الى اولها:
اصبح وجه الزمان قد ضحكا           برد مامون هاشم فدكا
[شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 217.] .
سرانجام، مامون براى رفع شكايات و دادخواهى بر كرسى نشست و نخستين نامه اى كه به دست وى رسيد نامه اى بود كه نويسنده ى آن، خود را مدافع حضرت زهرا عليهاالسلام معرفى كرده بود. مامون نامه را خواند و گريه كرد و گفت: «وكيل فاطمه چه كسى است؟». پيرمردى به پا خاست. مجلس، به مناظره ى ميان او و مامون تبديل گرديد و در پايان، مامون، خود را محكوم ديد و به رئيس ديوان خود دستور داد نامه اى به عنوان «رد مزرعه ى فدك به فرزندان فاطمه» بنويسد. نامه نوشته شد و مامون، آن را تنفيذ كرد. در اين هنگام دعبل (شاعر نامبردار شيعى) كه در آن مجلس حضور داشت، به پا خاست و اشعارى را سرود كه آغاز آن، چنين است: «اينكه مامون فدك را به بنى هاشم برگرداند (نه فقط مسلمانان، بلكه) زمانه نيز شاد و خندان است».
على عليه السلام در نامه اى به عثمان بن حنيف انصارى، كه از طرف آن بزرگوار حاكم بصره بود، از قصه ى فدك، اين چنين دردمندانه ياد مى كند:
فو الله ما كنزت من دنياكم تبرا و لا ادخرت من غنائمها و فرا، و لا، اعددت لبالى صوبى طمرا. بلى! كانت فى ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء، فشحت عليها نفوس قوم، و سخت عنها نفوس قوم آخرين. و نعم الحكم الله! و ما اصنع بفدك و غير فدك. [شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج 5، ص 165.]
به خدا سوگند، از دنياى شما زرى نيندوخته و از غنائم آن، ثروت فراوانى جمع نكردام. به علاوه، بر جامه اى كه (در بر) دارم، جامه ى كهنه ى ديگرى مهيا نكرده ام. آرى! از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده است، فدك در دست ما بود كه در واگذاشتن آن به ما، گروهى بخل ورزيدند و گروه ديگر نيز، دست از آن شستند. خداوند، نيكو داورى است! مرا به فدك و غير فدك چه كار، در حالى كه جايگاه انسان فردا، قبرى است كه در تاريكى آن، آثارش منقطع و خبرهاى مربوط به او گم مى شود.
همچنان كه گذشت، پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله كار يهوديان خيبر را يكسره كرد، خداوند در دل مردم فدك، ترسى انداخت كه همان، انگيزه اى شد تا قاصدى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله فرستادند و تقاضاى صلح بر نصف زمين فدك و بنابر نقلى بر تمام آن كردند و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز پذيرفت. بنابراين، مزرعه ى فدك متعلق به شخص پيامبر صلى الله عليه و آله بود؛ چون نه لشكركشى يى در كار تصرف آن بود و نه نبردى اتفاق افتاد، بلكه با پيشنهاد صلح از جانب اهل فدك، نصف يا تمام آن، تسليم پيامبر صلى الله عليه و آله شده بود و مشهور ميان شيعيان و مورد اتفاق دانشمندان شيعه و بعضى از عالمان اهل سنت، آن است كه پيامبر خدا آن را به دخترش فاطمه عليهاالسلام بخشيد.
چون ابوبكر به خلافت رسيد، تصميم گرفت فدك را از آن بزرگوار بگيرد. فاطمه عليهاالسلام كسى را نزد ابوبكر فرستاد و ميراث خود از پيامبر خدا را از وى مطالبه كرد و مى فرمود: «پدرم در زمان حيات خود، فدك را به من بخشيده است» و على عليه السلام و ام ايمن را به گواهى طلبيد و آن دو، گواهى دادند. ابوبكر راجع به اينكه فدك، ميراث پيامبر صلى الله عليه و آله است، با نقل حديثى از پيامبر كه ناقل آن، تنها خود او و همپالگى هاش در سقيفه بودند، پاسخ داد كه رسول خدا فرمود:
نحن معاشر الانبياء لا نورث فما تركناه فهو صدقة. [شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج 5، ص 105. اين روايت مسنوب به پيامبر صلى الله عليه و آله چنين نيز نقل شده است: «نحن معاشر الانبياء لا نورث ذهبا و لا فضة و لا دارا و لا عقارا، و انما نورث الكتاب والحكمة والعلم والنبوة و ما كان لنا من طعمة فلولى الامر بعدنا ان يحكم فيه بحكمه؛ ما گروه پيامبران، پس از خود ميراثى نمى گذاريم. آنچه از ما بر جاى مى ماند، كتاب، حكمت، دانش و نبوت است، و اموالى كه از ما بر جاى مى ماند، از آن ولى امر بعد از ماست كه بر طبق تشخيص خود و مصالح مسلمانان، در آن تصرف مى كند».]
ما گروه پيامبران، ميراثى پس از خود نمى گذاريم، آنچه به جا مى گذاريم صدقه است. و در مورد فدك نيز چنين پاسخ داد كه آن، متعلق به پيامبر صلى الله عليه و آله نبوده است؛ بلكه از آن تمام مسلمانان و در دست آن بزرگوار بوده است كه بدان وسيله، به افراد كمك مى كرد و در راه خدا اتفاق مى نمود و من هم به دنبال او، همان كارها را انجام مى دهم.
هنگامى كه اين سخنان ياوه و نسبت ناروا به اطلاع فاطمه عليهاالسلام رسد، برآشفت و حجاب خود را بر تن كرد و شتابناك و پيامبرانه، در ميان اطرافيان و زنان بنى هاشم و همفكران خويش، براى انذار مسلمانان از خطرى كه در حال وقوع است و نزديك است تا بساط وحى الهى را برچيند، و همچنين براى محاكمه و استيضاح خليفه، راهى مسجد شد و اين گفتار تاريخ را در آن اجتماع بزرگ و حساس، ايراد كرد و گفت، آنچه را كه بايد مى گفت، تا بدين جا رسيد:؛ «و انتم الان تزعمون ان لا ارث لنا»، و شما اكنون مى انگاريد كه خداوند، براى ما ارثى را قرار نداده است؟ شما گمان مى بريد كه من از پدرم ارث نمى برم؟ «آيا داورى زمان جاهليت را پى مى گيريد؟ براى گروهى كه ايمان و يقين دارند، چه كسى از خدا در داورى بهتر و نيكوتر است؟».
با اقتباس آيه ى «افحكم الجاهلية...» به دليل آنكه حرف «فاء تفريع» بر سر آن آمده است، از مطالبى كه در گفتارش بدانها پرداخته بود، نتيجه گيرى كرده، توبيخ گونه از مخطبانش پرسيد، آيا بر اساس جاهليت و آداب و رسوم پيش از اسلام- كه در آن، زنان و دختران را از ارث بهره اى نبود- با من كه يگانه وارث پدرم هستم، به داورى نشسته ايد؟ و به دبنال آن، با استفهامى انكارى «و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون»، به برترى و حقانيت حكم و داورى خداوند پرداخت و به ياد آورد كه هر نوع داورى از سوى هر كس جز بر اساس شريعت خداوند ريشه در هوا و هوسهاى نفسانى جاهلانى دارد كه به عمد، قانون خدا را زير پا نهاده اند. در حقيقت، اين اقتباس، كنايه از رفتار و برخورد خليفه است در تصرف غاصبانه فدك؛ بدين معنا كه اگر خليفه در ادعايش راست مى گويد كه به خدا ايمان آورده و قانون خدا را باور كرده است، به طور قطع مى داند كه هيچ قانونى برتر از قانون خدا نيست و هر نوع داورى يى جز اين، پيروى از قانون جاهليت است؛ چرا كه جاهيلت در فرهنگ واژگانى قرآن، بيان كننده ى هر چيزى يا هر حكمى و قانونى در مقابل اسلام و توحيد است. سيد قطب مى گويد:
جاهليت، بر اساس توصيف و تعريفى كه خداى متعالى در قرآن كرده است، عبارت از حكومت بشر بر بشر، يعنى بندگى انسان در برابر انسان، و در نهايت، جايگزينى انسان از خداوند (الوهيت بشر). بنابراين، اختصاص به زمان پيش از اسلام ندارد؛
زيرا انسانها يا بر اساس شريعت الهى زندگى مى كنند و تسليم قوانين خدا هستند و متدين به دين او، و يا اينكه بر اساس آنچه بشر براى بشر تنظيم مى كند، به هر شكل آن كه باشد، زندگى خود را سامان مى دهند كه در اين صورت، در جاهليت به سر مى برند. [تفسير فى ظلال القرآن، ج 2، ص 904.]
او در جاى ديگر مى گويد:
جاهليت، يك حالت نفسانى در انسان جاهل است كه از پذيرش هدايت الهى و سامان يافتن زندگى بر اساس احكام الهى، تحاشى دارد. [جاهليت القرن العشرين، ص 7.]
خليفه و مسلمانان حاضر در مسجد، فاطمه عليهاالسلام را به خوبى مى شناسند و مى دانند كه يگانه يادگار و وارث پيامبر صلى الله عليه و آله است و به آيات ارث در كتاب خدا و اينكه هر فرزندى، خواه پسر خواه دختر، از پدر خود ارث مى برد و خاندان پيامبران نيز از اين قانون استثنا نشده اند، آشنا هستند. بر اين اساس، فاطمه عليهاالسلام، هم بر خليفه مى شورد و او را دروغگو مى خواند، زيرا به آنچه استدلال مى كند، جز تزوير و فريب نيست، و هم مسلمانان را مورد سرزنش قرار مى دهد؛ چرا كه تماشاگر صحنه ى بى عدالتى و تعدى به حق مسلم و قانونى فرزند پيامبرند و با سكوت مرگبار خود، اين خيانت بزرگ و تحريف آشكار را تاييد مى كنند.
هان، اى مسلمانان! آيا سزاوار است كه ميراث پدرم را به زور و تزوير از من بربايند و در باز پس گيرى آن، شكست بخورم و به تماشا بنشينم و شما نيز مهر سكوت بر لب نهاده، اين غارتگرى را نظاره گر باشيد؛ و اى پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و من ارث نبرم. «ان ترث اباك و لا ارث ابى؟». به راستى كارى ناپسند، مرتكب شده اى و دروغ بزرگى را به خدا و پيامبرش نسبت مى دهى، و بدعتى ناروا در دين مى نهى و قانون خدا و قضاوت و داورى بر مبناى حق را كنار نهاده، راه به سوى جاهليت را در پيش گرفته اى. مگر اين همه آيات روشن درباره ى ارث را تلاوت نكرده اى كه ميان دختر و پسر، همچنين پيامبران و مردمان ديگر، فرقى نمى نهد؟ آيا من و پدرم را پيرو يك آيين (اسلام) نمى دانى؟ آيا تو از پدرم كه آورنده ى اين دين است، و پسر عمويم على، كه تربيت يافته ى اوست، به آيات قرآن، آشناترى؟ هيهات، هيهات!
آنگاه دردمندانه فرمود: اى خليفه! اين تو و اين فدك. ارزانى تو باد! اين تو و اين مركب خلافت. مركبى زين شده و آماده براى سوارى است. برگير و ببر. روز قيامت، فراخواهد رسيد. پس خداوند، داورى نيكو، محمد، سرپرستى خوب، و قيامت، وعده گاه ماست و در قيامت است كه بيهوده كاران، زيان مى برند. «لكل نباء مستقر و سوف تعلمون» و به زودى خواهى دانست كه چه كسى دچار عذاب دردناك مى گردد.
روايت شده كه پس از اين سخنان، فاطمه عليهاالسلام نگاهى به قبر پدر بزرگوارش نمود و در حالى كه پدر بزرگوارش را مخاطب ساخته بود، به عنوان گواه و مثال، شعر هند، دختر امامه را بر زبان جارى ساخت
قد كان بعدك انباء و هنبثة           لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب
ابدت رجال لنا نجوى صدورهم           لما قضيت و حالت دونك الترب
تجهمتنا رجال واستخف بنا           اذغبت عنا و نحن اليوم مغتصب
[شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج 5، ص 176.]
بعد از تو، فتنه و آشوبهايى بر پا شد كه اگر تو شاهد آنها بودى تاب نمى آوردى. افرادى كه نقش هاى شومى در دل پنهان داشتند، به محض رحلت تو طرحها و نقشه هايشان را اجرا كردند. مردانى بر ما يورش آوردند و ما را خوار ساختند. همى كه تو از ميان ما رفتى، حق را غصب كردند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page