من فاطمه ام

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

ثم قالت:
ايها الناس! اعلموا انى فاطمة، و ابى محمد صلى الله عليه و آله اقول عودا و بدوا، و لا اقول ما اقول غلطا، و لا افعل ما افعل شططا: «لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم». [سوره ى توبه، آيه ى 128.] فان تعزوه و تعرفوه، تجدوه ابى دون نسائكم، و اخا ابن عمى دون رجالكم، و لنعم المعزى اليه صلى الله عليه و آله.
سپس فرمود: اى مردم! بدانيد كه من فاطمه ام و پدرم محمد صلى الله عليه و آله است- كه درود خدا بر او و خاندانش باد! همچنان كه در آغاز سخن گفتم، اكنون نيز مى گويم، نه در گفتارم ياوه مى سرايم و نه در رفتارم، كژراهه مى روم: «قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است رنج شما، و نسبت به هدايت شما حريص و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است». پس اگر او را بشناسيد، درمى يابيد كه او پدر من است، نه پدر زنان شما و نيز برادر پسر عموى من، على است، نه مردان شما؛ و راستى را كه چه پيوند خجسته اى است پيوند با پيامبر- كه درود خدا بر او و خاندانش باد!
مريم، از يك نسبت عيسى، عزيز           از سه نسبت، حضرت زهرا، عزيز
نور چشم رحمه للعالمين           آن امام اولين و آخرين
آنكه جان در پيكر گيتى دميد           روزگار تازه آئين آفريد
بانوى آن تاجدار هل اتى           مرتضى مشگل گشا شير خدا
پادشاه و كلبه اى ايوان او           يك حسام و يك زره سامان او
مادر آن مركز پرگار عشق           مادر آن كاروان سالار عشق
آن يكى شمع شبستان حرم           حافظ جمعيت خير الامم
تا نشيند آتش پيكار و كين           پشت پا زد بر سر تاج و نگين
و آن دگر مولاى ابرار جهان           قوت بازوى احرار جهان
در نواى زندگى، سوز از حسين           اهل حق، حريت آموز از حسين
[كليات اشعار اقبال لاهورى، ص 103.] .
در اين قطعه از خطابه كه به گفته ى يكى از نويسندگان، يكى از نهادهاى اساسى «فلسفه سياسى» در اسلام است، [حماسه ى غدير، محمدرضا حكيمى، ص 28.] به رسم معمول و جارى در محاكمات، پيش از شروع محاكمه و قرائت ادعانامه ى خود عليه حاكم و در استيفاى حق قانونى و ميراث شرعى خانواده ى پيامبر (باز پس گيرى فدك) و بيدراى ذهن خفته و غفلت زده ى جامعه و نجات امت از انحراف اصولى يى كه در «فلسفه ى سياسى» اسلام رخ داده است، و همچنين برحذر داشتن اجتماع، از پذيرش مراحل آغازين ظلم، تا اينكه به مراحل بعدى نكشد و پايه هاى ظلم، استوار نگردد، خود را به خليفه و مسلمانان حاضر در بزرگترين محكمه ى آن عصر، يعنى مسجد النبى، معرفى مى كند: بدانيد كه من، فاطمه ام و پدرم محمد است!
اما با اينكه هم خليفه و هم مخاطبانش او را به خوبى مى شناسند، براى چه بانوى اسلام پيش از هر سخن، به معرفى خود، آن هم با نام «فاطمه» پرداخته است؟
براى اينكه اگر «فاطمه» بودنش را باور كنند، ديگر مى دانند آنچه را كه مى گويد، عين صواب و محض حقيقت است و ناگزير از پذيرفتن آن اند؛ چرا كه بارها و بارها، در همين مسجد و روى همين منبر، از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند كه:
ان الله- عز و جل- ليغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها. [فرائد السمطين، ج 2 ص 46 (به نقل از: فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ص 75).]
خداى بزرگ، از خشم فاطمه به خشم مى آيد و به خشنودى او خشنود مى گردد.
بنابراين، شرايط حاكم بر اين محاكمه چنين است كه از يك سو، زمامدارى پر قدرت و تازه نفس و ظاهر الصلاح، و از سوى ديگر، اجتماع مردمى كه نيمى مجذوب و نيمى ديگر، مرعوب اند، اقتضا مى كند كه پيش از هر سخن و اقدامى، خود را معرفى كرده، سفارشهاى اكيد پيامبر را درباره ى دخترش فاطمه، به ياد آورد و بدين وسيله، احساسات و عواطف مخاطبانش را عليه حاكم غاصب، تحريك كند و زمينه را براى باز پس گيرى «فدك» و احقاق حقى كه از على بن ابى طالب عليه السلام به تاراج رفته است، [ارى تراثى نهبا؛ ميراثم ربوده ى اين و آن، و من بدان نگران (نهج البلاغه، ترجمه ى شهيدى، خطبه 3).] فراهم آورد. گويى زين العابدين عليه السلام كه پرچم خونبار عاشورا را بر دوش داشت نيز در «مسجد جامع دمشق» و در محصرة يزيد و يزيديان و مسلمانان منحط و غفلت زده، در چنين شرايطى بود كه همچون مادرش فاطمه عليهاالسلام در آغاز سخن، به معرفى خود و خاندان خويش پرداخته است:
ايها الناس! اعطينا ستا و فضلنا بسبع اعطينا العلم والحلم والسماحة والفصاحة والشجاعة والمحبة فى قلوب المؤمنين و فضلنا بان منا النبى المختار محمدا و منا الصديق و منا الطيار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة من عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى انباته بحسبى و نسبى... [نفس المهوم، ص 260.]
اى مردم! خدا شش چيز را به ما داده است، و برترى ما بر ديگران، بر هفت پايه استوار است: دانش وسيع، بردبارى، بخشندگى، فصاحت، دليرى و مردانگى و محبت و دوستى در دلهاى مؤمنان (حكومت بر دلها)؛ و آنچه كه مايه ى برترى ما بر ديگران شده است اين است كه رسول خدا محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و وصى امام صديق (على بن ابى طالب عليه السلام) و جعفر طيار و حمزه، شير خدا، و فرستاده اش و همچنين دو فرزند پيامبر (حسن و حسين عليهماالسلام) از ما هستند. هر كس كه مرا مى شناسد، پيش از اين نيز شناخته بود، و آن كس كه نمى شناخت، من خود را با همه ى ويژگى هاى ممتاز خانوادگى، به شما شناساندم.
فاطمه عليهاالسلام خطاب به حاضران فرمود: اى مردم! بدانيد كه من فاطمه ام و پدرم محمد صلى الله عليه و آله است. همچنان كه در آغاز سخن گفتم، اكنون نيز همان را مى گويم، و چون فاطمه اى و يادگار محمد و امتداد نفس پاك او در ميان امت اويم، هيچ گاه بر خلاف حقيقت و جز در جهت خشنودى خداوند، اقدامى نمى كنم. نه در گفتارم ياوه مى سرايم، و نه در رفتارم، كژراهه مى روم. در اين اوضاع و احوال آشفته و در برابر اين حوادث توفنده و استبداد ظالمان كه شمشير جفا را بر سر ما آخته اند و مى خواهند فرياد: «من كنت مولا فهذا على مولاه» را خاموش كنند. هر آنچه مى گويم و هر اقدامى كه مى نمايم، جز به انگيزه ى انجام تكليف دينى و رسالت الهى كه بر دوشم نهاده شده است، نيست.
فاطمه عليهاالسلام در ادامه ى شناساندن خويش، از آيه اى مدد مى جويد كه در توصيف پدرش فرود آمده است:
لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عيلكم بالمؤمنين رؤف رحيم. [سوره ى توبه، آيه ى 128.]
قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد. به هدايت شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است.
در اين آيه، به دو حقيقت از اوصاف پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره شده است:
1) اينكه به رنج و زحمت بيتفيد، بر او سخت و دشوار است. بدين روى، آمده است تا هر چه رنج و دشوارى است، از دوشتان بردارد.
2) حريصانه مشتاق هدايت و سعادت شماست و در خصوص مؤمنان، دلسوز و مهربان است و اساسا، مظهر رحمت و رافت پروردگار رئوف و رحيم است و به تعبير على عليه السلام:
طبيب دوار بطبه قد احكم مراهمه، و احمى مواسمه يضع ذلك حيث الحاجة اليه من قلوب عمى، و اذان صم، والسنة بكم. [نهج البلاغه، ترجمه ى شهيدى، خطبه ى 108.]
طبيبى است كه بر سر بيماران، گردان است، و مرهم او بيمارى را درمان است- و آنجا كه دارو سودى ندهد- داغ او سوزان. آن را به هنگام حاجت، بر دلهايى نهد كه از ديدن حقيقت نابيناست، و گوشهايى كه ناشنواست و بر زبانهايى كه ناگوياست.
اقبال لاهورى در مدح رسول خدا سروده است:
روز محشر اعتبار ماست او           در جهان هم پرده دار ماست او
لطف و قهر او سراپا رحمتى           آن به ياران، اين به اعدا رحمتى
آنكه بر اعدا در رحمت گشاد           مكه را پيغام «لا تثريب» داد
[كليات اشعار اقبال لاهورى، ص 16.] .
مددجويى از اين آيه، براى اين بود كه مخاطبان خود را به ياد شفقتها و مهرورزى ها و خدمتهاى بزرگ و انسانى پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به انسانها، بويژه عرب جاهلى بنيدازد و آنها را در مقابل اين پرسش قرار دهد كه با آمدن چنين پيامبر مهربان و دلسوزى كه حتى تحمل ديدن رنج شما را ندارد و مشتاقانه براى هدايت و سعادت شما خود را به زحمت انداخته است، آيا سزاوار است كه او را نافرمانى كرده، او را ناسپاس كنيد و در برابر ظلمى كه بر فرزند او روا مى دارند، مهر سكوت بر لب زده، بى تفاوت و بدون احساس مسئوليت، از كنار آن بگذريد؟ آيا پيامبر صلى الله عليه و آله و وابستگى و پيوند من به او را فرموش كرده ايد؟ به طور قطع، چنين نيست. پس اگر او را بشناسيد، كه مى شناسيد، در مى يابيد كه او پدر من است، نه پدر زنان شما، و نيز برادر پسر عموى من، على است، نه مردان شما:
پيامبر صلى الله عليه و آله از طرف خدا مامور گشت كه مهاجرين و انصار را با يكديگر برادر كند. روزى در يك انجمن عمومى، رو به هواداران خود كرد و فرمود: دو تا دو تا با يكديگر، برادر دينى شويد.
پيامبر صلى الله عليه و آله سيصد نفر از مهاجرين و انصار را با يكديگر برادر نمود و رو به مسلمانان مى كرد و مى گفت: «فلانى! تو برادر فلانى هستى». كار (عقد) اخوت به پايان رسيد. ناگهان على با چشمهاى اشكبارش عرض كرد: «ياران خود را با يكديگر برادر كرديد؛ ولى عقد اخوت ميان من و ديگرى برقرار نفرموديد؟» (اخيت بين اصحابك و لم تواخ بينى و بين احد). در اين هنگام، پيامبر رو به على كرد و گفت: تو در دنيا و آخرت، برادر من هستى: «انت اخى فى الدنيا و الاخرة». قندوزى حنفى مى گويد: پيامبر در جواب سوال على فرمود: «به خدايى كه مرا براى هدايت مردم مبعوث فرموده، سوگند، كار برادرى تو را براى اين به عقب انداختم كه مى خواستم در پايان با تو برادر شوم. تو نسبت به من، مانند هارونى نسبت به موسى؛ جز اينكه پس از من پيامبر نيست. تو برادر و وارث من هستى. [فروغ ابديت، ج 1، ص 500.] و راستى را كه چه پيوند خجسته اى است پيوند با پيامبر!
روشن است كه اين پيوند، تنها پيوند نسبى و جسمانى نيست؛ چرا كه ديگران نيز با آن بزرگوار، رابطه ى فاميلى داشتند؛ بلكه مراد از اين پيوند مبارك و افتخارآميز، پيوند روحى و معنوى است و تنها كسى را مى سزد كه به لحاظ روحى و معنوى، هم سطح و هم افق با پيامبر اكرم است، و چه كسى جز على ابن ابى طالب، چنين شايستگى و منزلت والايى را دارد؟ او خود، درباره ى اين پيوند روحى و معنوى و منزلت خويش نزد پيامبر صلى الله عليه و آله چنين مى گويد:
من در خردى، سينه هاى بزرگان عرب را بر زمين افكندم و شاخه هاى نو برآمده ى قبيله هاى ربيعه و مضر را شكستم، و شما مقام بلند خويشاوندى و موقعيت ويژه ى مرا در خدمت رسول خدا مى دانيد. در حالى كه كودك بودم، مرا در دامنش پروراند و به سينه اش مى چسباند و در بسترش مرا در آغوش مى گرفت و بدن مباركش با بدن من مماس مى شد، و بوى خوشش را به من مى رساند غذا را مى جويد و سپس در دهان من مى گذارد و هيچ گاه دروغى در گفتار و خطا و اشتباه در كردار از من نيافت.
از زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از شير گرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را همراه او ساخت تا شبانه روز، وى را به راههاى صحيح و اخلاق پسنديده سوق دهد. من نيز پيوسته پشت سر او راه مى رفتم، همچنان كه بچه شتر به دنبال گامهاى مادرش قدم برمى دارد، و در هر روز، براى من پرچمى از اخلاق حسنه اش برمى افراشت و مرا به پيروى آن امر مى كرد. همه ساله در حرا مجاور مى شد و در آنجا تنها من او را مى ديدم و جز من، كسى وى را نمى ديد در آن زمان، اسلام در خانه اى نيامده بود، مگر خانه ى پيامبر خدا و خديجه، و من، سومين آنها بودم. نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى خوش نبوت را احساس مى كردم. وقتى در هنگام فرود آمدن وحى، صداى ناله ى شيطان را شنيدم، از پيامبر سوال كردم كه: «اين ناله و فرياد چيست؟». پيامبر فرمود: اين، شيطان است كه از عبادت خود، مايوس و نااميد شده است. آنچه را كه من مى شنوم و مى بينم، تو نيز مى شنوى و مى بينى، جز اينكه تو پيامبر نيستى؛ بكله وزير من هستى و پيوسته قرين خير و نيكى هستى. «انك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى الا انك لست بنبى، و لكنك وزير و انك لعلى خير». [شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج 4، ص 521.]

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page