آن روز بيستم ماه جمادى الثانى بود و دو يا پنج سال از بعثتپيامبرصلى الله عليه وآله سپرى مىشد، در آن هنگام دامنه جدايى و اختلاف ميانرسول خدا از يك سو و قريش از سوى ديگر، روز به روز گسترش مىيافت. ثروت خديجه در راه نشر دعوت اسلام به مصرف مىرسيدواينك از آن ثروت بىكران و تجارت گسترده چيز چندانى بر جاى نماندهبود. از اين رو خديجه از يك سو شتابان به سوى فقر پيش مىرفت و ازسوى ديگر، به خاطر موضعگيريهاى سرسختانهاش در برابر انديشه هاى ارتجاعى كه ساير زنان قريش بدانها خوگرفته بودند و به دفاع از آنمىپرداختند، تنها و بىكس شده بود. زيرا آنان او را رها ساختند و از رفتو آمد با او خوددارى كردند.
شكاف ميان مسلمانان و قريش روز به روز عميقتر مىشد. دشمنىومخالفت قريش با پيامبر و احساس ضرورت انتقام، اوضاع را بدتراز بد مىكرد.
در بيستمين روز از ماه جمادى الثانى، خديجه به دنبال زنان قريشقاصدى فرستاد تا وى را به هنگام وضع حملش يارى رسانند. امّا آنان،سرزنشكنان خواستهاش را رد كردند و كمك خود را از وى دريغ داشتند.
خديجه دل شكسته و غمگين نشست. چراكه در آن روزگار مرسوم بودكه زنانى را براى انجام چنين امورى استخدام كنند. همچنين از وجودزايشگاه وبيمارستان هم خبرى نبود. بنابراين پيداست كه يك زن درچنين موقعيتى به كسى نياز دارد تا او را مدد برساند.
... او دل شكسته و افسرده بود و حقّ هم داشت. آيا مگر او تا ديروزسرور زنان قريش و بانوى حجاز نبود كه بازرگانى شمال و جنوب جزيرهعربستان بر ثروت و متاع تجارى او دور مىزد؟ امّا از هنگامى كه اوثروتش را در راه خداوند انفاق كرده بود، تنها و پريشان مانده بود و همانزنانى كه تا ديروز به خدمتكارى او مباهات مىكردند، اكنون همگى ازوى رخ برتافته بودند.
اينك جا دارد كه بپرسيم : از جلال خداوند و نيز از رحمت بىكرانه اوچه انتظارى مىرفت تا در حقّ خديجه انجام دهد؟ زيرا اگر او دعوت بهاسلام را نمىپذيرفت و ثروتش را در راه نشر دين خدا صرف نمىكرد،موقعيتش با آنچه كه اكنون در آن به سر مىبرد، بكُلى تفاوت مىيافت.
خداوند مريم عليها السلام را در چنين حالت مشابهى مخاطب ساخت و به اوفرمود : شاخه درخت خرما را تكان دهد تا برايش خرماى تازه فرو ريزد.خدايى كه ديوار كعبه را شكافت تا فاطمه بنت اسد كه موقعيتى مانند وضعفعلى خديجه داشت بهدرون خانه رود و على بن ابىطالب را بهدنيا آورد!!
براستى از كرم خداوند دَر چنين لحظهاى چه انتظارى مىرفت؟خديجه با همان افسردگى نشسته بود كه چهار زن بلند بالا و گندمگون بهخانه او گام نهادند. يكى از آنان به وى گفت : "باك مدار و اندوه به خودرا مده كه ما در كنار توييم و اينك آمدهايم تا وظيفهاى را كه زنان درچنين موقعيتى برعهده دارند، به انجام رسانيم. سپس افزود : من ساره هستم همسر ابراهيم و اين آسيه دختر مزاحم است و اين يك، مريمدختر عمران است و اين يكى نيز كلثم خواهر موسى". آنگاه هر چهار تنبه كمك خديجه شتافتند تا فاطمهعليها السلام به دنيا آمد.
فاطمه همين كه به دنيا آمد، لب به سخن گشود و گفت :
"گواهى مىدهم بر اين كه جز خداوند يكتا معبود ديگرى نيستوپدرم رسول خدا سرور پيامبران و همسرم سرور اوصياست و پسران مسروران پيامبرزادگانند".
فاطمه زمانى چشم به جهان گشود كه پيامبر زندگى سراسر جهادومقاومت فكرى دشوارش را آغاز كرده بود. درهمين سالها بود كه پيامبرمورد خطاب وحى قرار مىگرفت و وحى به او فرمان مىداد تا دعوتش راآشكارا شروع كند و از زخم خارهاى خونينى كه در سر راهش مىرُستوگردنههاى دشوارى كه پيش رويش رخ مىنمود، هراس و خستگى بهخود راه ندهد. در آن روزها، پيامبرصلى الله عليه وآله سنگينى بار رسالت را بر دوشگرفته بود و نيروهاى ضلالت وگمراهى نيز متقابلاً دربرابر او قيام كردهبودند تا مگر كوششهاى او را بىثمر سازند و به هر وسيلهاى او را ازدعوتش بازدارند.
فاطمه در چنين سالهاى بحرانى نشأت ونمو كرد. سالهايى كه هرچه پيامبرصلى الله عليه وآله در فراخوانى مردم به سوى خدا بيشتر مىكوشيد، دشمنانشنيز در شكنجه و رساندن آزار به يارانش بيشتر تلاش مىكردند.
فاطمه عليها السلام در رويداد غمانگيز شعب ابى طالب بار ديگر كودكانى كه قريش غذا را از آنان دريغ كرده بودند، شركت داشت. آنان از گرسنگى برخود مىپيچيدند درحالى كه گرگهاى درنده قريش در اطراف شعبپاسدارى مىدادند تا مبادا كسى براى مسلمانان غذا بياورد. پس از آنكهمسلمانان از غايله شعب رهايى يافتند، يك روز پيامبر سر به سجدهگذارده بود، امّا در همين حال افرادى از قريش به وى نزديك شدندوزهدان شتر بر سرش انداختند. فاطمه كه نظارهگر اين صحنه بود پيشآمد و زهدان را از سر پدر برگرفت و دور انداخت. اندوهى بسيار قلبفاطمه را در خود فرو گرفته بود.
فاطمه شاهد بود كه پدرش سفرى به طايف كرد تا مردم آن ديار را بهسوى خداوند فرا خواند امّا هيچ كس به دعوت آنحضرت پاسخ نگفت.
فاطمه نظارهگر روزى بود كه مادرش خديجهعليها السلام پريشان حال دربستر مرگ مىغلتيد و واپسين نفسهايش را مىكشيد درحالى كه از مالدنيا هيچ نداشت. واين همان خديجهاى بود كه قافله تجاريش كوههاودرههاى حجاز را پُر مىساخت امّا پس از پذيرش اسلام از آن همه مالو ثروت حتّى آن قدر نداشت تا براى خود كفنى تهيه كند.
آرى او فداكاريهاى مادرش خديجه را در راه دين خدا ديده بود. شاهدبود كه چگونه مادرش در اين راه از خود گذشتگى نشان مىداد و با تمامنيرو و توان خويش از دين دفاع مىكرد.
فاطمه از ديدن اين همه ايثار و فداكارى درس زندگى گرفت، و ديدناين صحنهها، در روح او مفاهيمى زنده و پويا پديد مىآورد وزندگىوتلاش را در وجدان درونى او جان مىبخشيد.
بار اندوه مرگ مادر، همراه قهرمانيهاى او در دلش عجين مىگشت.خديجه براى او تنها يك مادر نبود بلكه او مادر فاطمه و مادر همه مردانو زنان با ايمان و مدافع حقّ بود و در راه دين با تمام تاب و توانخويش فداكارى مىكرد.
فاطمه در نخستين سالهاى حياتش با چنان امتحانات دشوارى روبروشد كه در تاريخ، كمتر كسى را مىتوان از اين نظر با او همانند كرد.
فاطمه زهرا همگام با نهضت اسلامى رشد مىكرد و خود در قلبمعركه بود. زيرا او دختر رهبر اين معركه، يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله، بود.بنابراين او نيز همگام با اين درگيرى حركت مىكرد و بر طبق معيارهاىآن مىزيست.
در زمانى كه فاطمه زهرا در مكّه مىزيست، تاريخ از رويدادهاوحوادثى كه مستقيماً با فاطمه سر و كار داشته، سخنى به ميان نياوردهاست. امّا مطمئنيم كه زندگى وى در مكّه، بدون آزار و اذيّت سپرى نشدهاست. خودخواهى قريشيان كافر تا آن اندازه رسيده بود كه خانواده پيامبررا نيز مورد آزار و اذيّت قرار مىدهند همان گونه كه خانواده ديگرمسلمانان را شكنجه و اذيّت مىكردند.
بنابراين مىتوان به جرأت گفت كه آنحضرت نيز بارها و بارها ازسوى قريش مورد آزار قرار گرفت و زندگىاش از حوادث ناگوار خالىنبوده است. بعلاوه اين آزارها كه مستقيماً خود او را مورد هدف قرارمىداده است بايد از آزارهايى كه غير مستقيم او را تحت فشار قرارمىداده نيز ياد كنيم. چرا كه هر صدمه و گزندى كه به پيامبر مىرسيد،تأثير بيشترى در جان فاطمه مىنهاد.
هنگامى كه خانه پيامبرصلى الله عليه وآله به محاصره درآمده و كفار مىخواستندحضرتش را به قتل رسانند، فاطمه ناظر بر اين ماجرا بود.
همچنين هنگامى كه پيامبر به سوى مدينه مهاجرت كرد، فاطمه ناظربر اين جدايى بود و تلخى فراق را به خوبى احساس مىكرد و نيز هنگامىكه امام على از جانب پيامبر فرمان يافت تا با بقيه خانواده پيامبر يعنى فواطم(4)، به مدينه مهاجرت كند، فاطمه ناظر و شاهد اين حركت بود.كاروان، راه مدينه را درپيش گرفت، گروه مسلّحى از سوى قريش مأمورشد تا آن را تعقيب كند و نگذارند خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله به او بپيوندند. ميانامام على و اين گروه نبردى سخت روى داد و امام پس از آنكه صدماتى برآنها وارد كرد آنان را فرارى داد. فاطمهعليها السلام در اين روز نيز درهمان كاروانى جاى داشت كه از سوى دشمن مورد حمله قرار گرفته بود.
پيامبر اكرم نيز در بيرون از شهر مدينه، چشم به راه ورود فاطمهوامام بود وتا اينان به او ملحق نشدند به داخل شهر گام ننهاد.
فاطمه در مدينه نيز شاهد رويدادهاى بزرگى بود و بدين ترتيبشخصيتش هر روز پرداختهتر و كاملتر مىشد. در جنگ اُحُد كه نبرد بهزيان مسلمانان در جريان بود، فاطمه زهرا نيز شركت داشت و با خاكسترحصير سوخته جراحت پدرش را مرهم نهاد و شمشيرهاى پيامبروجانشين او را شست و پاكيزه كرد.
ولادت سرور زنان بهشت
- بازدید: 1055