تبيين راه عقل و دل در گفتار فاطمه

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

گفته شد كه براى اثبات وجود خدا و يگانگى او، هر گروه از متفكران، راهها و روشهايى را پيشنهاد مى كنند: فيلسوفان از روش عقلى- استدلالى سخن مى گويند و با برهانهاى فلسفى، وجود و توحيد خداوند را اثبات مى كنند. متكلمان با تكيه بر دين و با تاكيد بر آن و با بهره گيرى از «نقل» (ادله ى دينى) در كنار عقل، از برهان حدوث بهره مى گيرند و يگانه موجود هميشگى را «محدث» و «قديم» مى خوانند.
اما در برابر اين سخنان و اين دليلها و برهانها، اهل تصوف و عرفان بر آن اند كه خداجويى و اثبات يگانگى با دليل و برهان، جستجوى آفتاب با چراغ است و مثل آن كسى كه با دليل و برهان، خدا را مى جويد و يگانگى او را اثبات مى كند، مثل آن نادانى است كه با چراغ، آفتاب مى جويد. به گفته ى شبسترى:
زهى نادان كه او خورشيد تابان           به نور شمع جويد در بيابان
فروغى بسطامى مى گويد:
كى رفته اى ز دل كه تمنا كنم تو را           كى بوده اى نهفته كه پيدا كنم تو را
غيبت نكرده اى كه شوم طالب حضور           پنهان نگشته اى كه هيودا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدى كه من           با صد هزار ديده تماشا كنم تو را
گاهى آنچه را دل مى يابد و بدان واله و شيدا مى شود، در پيشگاه انديشه، معقول و مقبول نمى افتد و گاهى نيز آنچه انسان با عقل و انديشه يافته و با پاى استدلال به سوى آن رفته، دلربا نيست؛ چرا كه عرصه ى انديشه، جايگاه تعقل و دريافت معانى و مفاهيم است و بارگاه دل، ميعادگاه وصل و دلدادگى است.
عرصه ى انديشه، مجال فيلسوفان و متكلمان (استدلاليان) است كه مى خواهند حكايت ذات پاك جامع كمالات را در دفتر عقل بخوانند؛ ليكن بارگاه دل، كمينگاه عارفان و زنده دلانى است كه در وادى دل به تماشاى جمال مطلق مى نشينند.
فاطمه عليهاالسلام كه حكمت را از آموزگار بزرگ حكمت، پدر بزرگوارش آموخته و جام معرفت را او بر جانش ريخته، با زيباترين و دلرباترين تعبيرها، از يك سو استدلاليان را به تعقل و درك معنا و مفهوم «لا اله الا الله» فرامى خواند تا با ترتيب دادن مفاهيم عقلى و مقدمات معلوم، ذهنها را با حقيقت مطلق، انس بدهد و از سوى ديگر، عارفان و عاشقان دلباخته به وصل و پيوند با دوست را دعوت مى كند تا جانشان را از «شراب طهور» قرب، سيراب سازند.
بدين روى برشمردن ويژگى هاى كلمه ى طيبه توحيد، هم حكايت عقل و خردمندى است و هم حديث عشق و شوريدگى، هم خردها را بدان پايبند مى كند و هم دلها را شيفته و بيقرار، تا با حضور در «پيش آن خورشيد، كو بس روشن است»، حديث هجران را فراموش كنند و سرود وصل را تلاوت كه:
اى خدا اين وصل را هجران مكن           سرخوشان عشق را نالان مكن
باغ جان را تازه و سرسبز دار           قصد اين مستان و اين بستان مكن
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن           خلق را مسكين و سرگردان مكن
بر درختى كاشيان مرغ توست           شاخ مشكن، مرغ را پران مكن
جمع و شمع خويش را بر هم مزن           دشمنان را كور كن، شادان مكن
گرچه دزدان خصم روز روشن اند           آنچه مى خواهد دل ايشان مكن
كعبه ى اقبال اين حلقه ست و بس           كعبه ى اوميد را ويران مكن
اين طناب خيمه را بر هم مزن           خيمه ى توست آخر اى سلطان مكن
نيست در عالم ز هجران تلخ تر           هر چه خواهى كن وليكن آن مكن
(مولوى)
آدمى در آغاز زندگى تا مدت زمانى از خويشتن بى خبر است و راجع به خود نمى انديشد يا كمتر مى انديشد؛ اما پس از چند سالى كه به خود مى آيد، در هستى خويشتن مى انديشد. گويى اين به خود آمدن و در خود انديشيدن، رشه در آورزهايش دارد؛ يعنى در مورد آن آرزوها و راه رسيدن به آنها مى انديشد. اينجاست كه به خود مى آيد كه آيا او از آن خويشتن است يا ملك ديگرى است؟ آيا مالك آروزهاى خويش است كه به هر آنچه بخواهد، دست يابد، يا نه ديگرى، هم مالك اوست و هم مالك آورزهايش و اين چنين نيست كه هر چه را آرزو كند، بدان دست يابد؟ «ما كل ما يتمنا المرء يدركه».
در اين هنگام، درمى يابد كه مالك خويشتن نيست و مراحل حيات خويش را پديد نياورده و به اراده ى خود در شكم مادر جاى نگرفته و از آنجا به اين عالم نيامده است و كودكى و جوانى و پيرى و سپس مرگ، همه و همه در دست ديگرى است.با گوش جان مى شنود كه:
الله الذى خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا و شيبة يخلق ما يشاء و هو العليم القدير. [سوره ى روم، آيه ى 54.]
خداست آن كسى كه شما را ناتوان آفريد؛ آنگاه پس از ناتوانى، قوت بخشيد؛ سپس بعد از قوت، ناتوانى و پيرى داد. هر چه بخواهد، مى آفريند و هموست داناى توانا.
در اين هنگام مى خواهد مالك خود را بشناسد؛ يعنى بداند كه وجودش در دست كيست، چه كسى او را آفريده و بدين صورت پرداخته و در گذر زندگى، صورتهاى ديگر مى دهد؟ و مى شنود كه:
هو الذى يصوركم فى الارحام كيف يشاء. [سوره ى آل عمران، آيه ى 6.]
اوست كسى كه شما را آن گونه كه مى خواهد، در رحمها صورتگرى مى كند.
آنگاه مى پرسد: چه كسى او را زنده كرده و مى ميراند؟ و مى شنود كه: و اعلم ان مالك الموت هو مالك الحياة، و ان الخالق هو المميت و ان المفنى هو المعيد و ان المبتلى هو المعافى. [خورشيد بى غروب (نهج البلاغه)، ص 325.]
بدان كه مالك مرگ و زندگى، يكى است و آفريدگار و ميراننده، يكى. همو كه نابود مى كند، بازمى گرداند و همان خدايى كه مبتلا مى كند، عافيت نيز مى بخشد.
باز مى پرسد: چه كسى به او چشم داده تا ببيند و گوش داده تا بشنود و هوش داده تا بفهمد و زبان داده تا بگويد؟ و مى شنود كه: و الله اخرجم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة لعلكم تشكرون. [سوره ى نحل، آيه ى 78.] و خدا شما را از شكم مادرانتان- در حالى كه چيزى نمى دانستيد- بيرون آورد و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، باشد كه سپاسگزارى كنيد.
الم نجعل له عينين- و لسانا و شفتين. [سوره ى بلد، آيه ى 8- 9.]
آيا دو چشمش نداده ايم؟ و زبانى و دو لب؟
در اين هنگام، آدمى به موجودات كوچك و بزرگ ديگر كه در اطراف اويند، از قبيل انسانها و ديگر جانداران و گياهان، كوه و دريا و دشت و صحرا و زمين و آسمانها و... مى نگرد و مى يابد كه آنها نيز مالك خود نيستند و ناصيه ى آنها در دست ديگرى است. خالق آنها را سراغ مى گيرد. به او مى گويند:
ما من دابة الا هو اخذ بناصيتها. [سوره ى هود، آيه ى 56.]
هيچ جنبنده اى نيست، مگر اينكه او مهار هستى اش را در دست دارد.
او هنوز نمى تواند كه مالك همه، يكى است و در پى شناختن صاحب خود به جستجو مى پردازد. در آغاز، گمان مى كند كه زمين و ستاره يا ماه يا آفتاب كه داراى عظمت اند، مالك اويند؛ اما پس از تامل، پى مى برد كه آنها نيز همچون او، مملوك و مربوب ديگرى هستند در حركت و تحول اند و گرداننده ى آنها نيز ديگرى است. سالها بر وى مى گذرد و تجربه ها مى اندوزد و درمى يابد كه همه موجودات به هم مربوطاند و هستى، كاروانى است كه همه ى راهروان آن، همانند حلقه هاى زنجير به هم متصل اند و همچون اجزاى ريز و درشت يك دستگاه، براى هم و در جهت واحدى با يكپارچگى و خويشاوندى تمام اجزا و عناصر با يكديگر از يك مبدأند و به سوى يك مقصد به فرمان سلسله جنبان آفرينش در يك راه اند: «ان ربى على صراط مستقيم». [سوره ى هود، آيه ى 56.]
خداى متعال در قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم عليه السلام، داستان فطرت را به تصوير كشيده است كه خواندنى است: و اذ قال ابراهيم لابيه آزر اتتخذ اصناما الهة انى ارئك و قومك فى ضلال مبين- و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين- فلما جن عليه الليل رءا كوكبا قال هذا ربى فلما افل قال لا احب الافلين- فلما رءا القمر بازغا قال هذا ربى فلما افل قال لئن لم يهدنى ربى لاكونن من القوم الضالين- فلما رءا الشمس بازعة قال هذا ربى هذا اكبر فلما اقلت قال يا قوم انى برى ء مما تشركون-
انى وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض حنيفا و ما انا من المشركين. [سوره ى انعام، آيه ى 74- 79.] و (ياد كن) هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود «آزر» گفت: «آيا بتان را خدايان (خود) مى گيرى؟ من همانا تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مى بينم»؛ و اين گونه، ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله ى يقين كنندگان باشد. پس چون شب بر او پرده افكند، ستاره اى ديد. گفت: «اين، پرودگار من است»؛ و آنگاه، چون غروب كرد، گفت: «غروب كنندگان را دوست ندارم»؛ و چون ماه را در حال طلوع ديد، گفت: «اين، پروردگار من است. اين بزرگتر است»؛ و هنگامى كه افول كرد، گفت: «اى قوم من! من از آنچه (براى خدا) شريك مى سازيد، بيزارم. من از روى اخلاص، پاكدلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديده آورده است؛ و من از مشركان نيستم».
ابراهيم عليه السلام در محيطى چشم گشود كه سراسر آن را شرك و اوهام پرستى فراگرفته بود و در بتكده هاى مجلل، بتهاى زيادى ديده مى شد و افراد زيادى پاسدارى از اين معبدها را بر عهده داشتند. مردم آن سرزمين، گرفتار اوهامى بودند كه با دانشهاى مخصوص آن زمان در هم آميخته بود و به توارث و تقليد در نفوس ريشه دوانده بود و همه ى طبقات در برابر بتهايى كه به صورت پيشوايان گذشته بود و يا نقش ربوبيت و تدبير ستارگان را مى نماياند، سر تعظيم فرود مى آوردند و پيشانى نيايش به خاك مى ساييدند.
در چه خاطرى جز آنچه همه مى انديشيدند، انديشه اى راه مى يافت؟ چه چشم عقلى، جز آنچه همه مى ديدند، مى توانست ببيند؟ چه نفسى مى توانست از بند اوهام، رهايى يابد و بطلان آنها را دريابد؟ چه زبانى جرئت آن را داشت كه سخن مخالفى بگويد؟ و سرانجام، چه اراده اى مى تواسنت در برابر آنها پابرجا بماند؟
ابراهيم عليه السلام كه در پرتو ربوبيت الهى به كشف و مشاهده ى «ملكوت» نائل آمده بود و تقليدها و شهوات و انگيزه هاى نفسانى، حجاب فطرت او نشده و مانع تابع آيات روشن توحيد بر او نگشته بود، توانست با دقت و تامل در موجودات اين جهان و تحولات آنها، ناشايستگى هر يك از آنها را براى ربوبيت كشف كند. او بر اين نكته تكيه كرد كه موجود ناپايدار و غروب كننده، موجودى است نيازمند و خود، نشانه اى بر بودن موجود بى نيازى است كه آفريننده و گرداننده ى جهان است.
علامه طباطبايى مى نويسد:
اگر آدمى ذهنى صاف و روشن داشته باشد و با قطع نظر از آنچه در روايات آمده است و پيش از آنكه ذهنش به مشاجرات اهل تفسير و درهم آميختن تفسير آيات با مضامين روايات، و همچنين به آنچه در كتب تاريخ و در تورات و اسرائيليات است، مشوب گردد، در اين آيات (74- 79 انعام) بينديشد، از آهنگ آنها به خوبى درمى يابد كه اين سخنان از كسى صادر شده كه داراى ذهن صاف و شفاف و به دور از آلودگى هاى افكار و انديشه هاى متناقض و اوهام بوده است. در حقيقت، سخنان كسى است كه از لطافت شعور و احساس و فطرت پاك، و ادراكات آغازين عقل فطرى وى نشئت گرفته و در قالب اين الفاظ درآمده است.
خلاصه اينكه اگر از روى انصاف در اين آيات دقت كند، ترديد نخواهد كرد كه سخنان ابراهيم عليه السلام با قوم خود كه در اين آيات حكايت شده است، بسيار به سخن يك انسان آغازين فرضى، مانند است كه زندگى خود را در نقبى (در زير زمين) يا در غارى (در دل كوه) گذرانده است و با هيچ انسانى، جز براى رفع نيازهاى ابتدايى اش در تماس نبوده است. گويا تاكنون چشمانش ستاره اى را نديده و طلوع و غروب خورشيد و ماه را در آسمان، مشاهده نكرده است؛ انسانى كه هنوز در جامعه هاى بشرى و شهرهاى وسيع آن قدم ننهاده است، با افكار و انديشه هاى متضاد و متناقض و مذاهب و اديان گوناگون، برخوردى نداشته است و اكنون، ناگهان، گذارش به سرزمينى وسيع كه يكى از جوامع بزرگ انسانى است، افتاده و صحنه هايى را مى بيند كه هرگز نديده است. [الميزان، ج 7، ص 161.]

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page