از امام باقرعليه السلام از جابر بن عبداللَّه روايت شده است كه گفت :
از رسول خداصلى الله عليه وآله سؤال شد : تو فاطمه را مىبوسى و در آغوش مىگيرىو به خود نزديك مىسازى و با او رفتارى دارى كه با ديگر دخترانتندارى؟! پيامبر فرمود : جبرئيل سيبى از بهشت برايم آورد، من آن راخوردم و آن سيب در صلب من تبديل به آبى شد. آنگاه من با خديجه همبستر شدم و او به فاطمه حامله شد، پس من از فاطمه بوى بهشت رااستشمام مىكنم"(3).
همواره هالهاىاز معجزات شگفتانگيز، چهره فاطمهرا درميان گرفتهاست. او در شكم مادرش لحظه به لحظه تكبير مىگفت حتّى در آن هنگامبا مادرش سخن مىگفت، وحضرت خديجه با او انس مىگرفت تا آنكهفاطمه به دنيا آمد. ولادت او نيز با تولّد ديگر مردمان تفاوت داشت و اينخود گوياى آن بود كه خداوند به اين كودك توجّهى كامل و فراوان دارد.
گاه از آنچه در ميلاد فاطمه زهرا رخ داده به شگفتى فرو مىرويم. چراكه فاطمه نه يگانه دختر پيامبر بود و نه دختر بزرگ وى، و يا پسر او.
امّا بايد بدانيم كه بزرگى و كوچكى سن در اسلام، معيارى پذيرفتهنيست چنان كه مرد و زن بودن نيز نمىتواند ملاك ارزشها قلمداد شود.بلكه معيارى كه اسلام به رسميّت مىشناسد. همان حكمت بالغهاى استكه خداوند برطبق آن هر كارى را كه مىخواهد مىكند.
معيار ديگرى نيز در اسلام از رسميّت برخوردار است كه همان كردارشايسته است. هريك از اين دو مقياس جايگاه ويژه اى دارند.
مقياس نخست : در امور مربوط به هستى، حكومت دارد، يعنى درمرحله تكوين. بنابراين آفرينش خورشيد و ماه و زمين و ... براساس همينمقياس بوده است و اين آفريدهها تماماً در برابر حكومت خداوندى سرتسليم فرود مىآورند.
مقياس دوّم : در امور تشريعى جريان دارد، يعنى در بُعد اختيارى كهانسان را به خاطر آن صاحب اختيار و اراده خواندهاند.
اگر بخواهيم انسان پاكى را كه خداوند نيز او را دوست مىدارد،بشناسيم بايد او را برطبق مقياس دوّم بسنجيم. بايد فقط به كردارشبنگريم و به كارهايى كه اين فرد، با اراده و ميل و خواست خويش انجاممىدهد، توجّه كنيم. امّا مقياسهايى مانند نسب، نژاد، كشور ويا مسائلىاز اين قبيل، هيچگاه درنظر اسلام پذيرفته نبوده اند.
اسلام براى هزار ابولهب دربرابر يك سلمان ارزش قائل نيست. اگرچهابولهب عموى پيامبرصلى الله عليه وآله و فرزند سرور قريش، عبدالمطلّب، از خاندانسرشناس بنىهاشم باشد كه مسئوليت سدانت خانه خدا و سقايت حاجّيانبر دوش اين خاندان بود، و اگرچه سلمان بردهاى پارسى باشد كه شهرها اورا طرد كرده و گذشت عمر نيرو و توانش را درهم شكسته باشد.
همچنين اسلام براى هزاران عتبه و عتيبه كه داماد پيامبرصلى الله عليه وآلهوثروتمند بودند دربرابر يك بلال سياه چرده، ارزشى قائل نبود.
اگرچه آنان پسران ابولهب و از سپيدترين مردمان باشند و بلال ازسياهترين آنان.
همين طور اسلام، براى هزاران ابوسفيان كه فرمانده نيروهاى عربمكّه بود در برابر صهيب كه مستضعفى از شهرهاى دور افتاده روم بود هيچ ارزشى قائل نيست.
با نگرش به زندگانى حضرت فاطمه متوجّه دو جنبه از زندگى وىمىشويم كه هريك از آنها مطابق با مقياسهاى ياد شده است.
در جنبه نخست، از دوران پيش از به دنيا آمدن فاطمه سخنمىگوئيم : از پديد آمدن وى از ميوه بهشتى و گفتگو با مادرش در شكموى، و رويدادهاى خارقالعاده در وقت تولّدش، اين موارد همه ازعنايت ويژه و همه جانبه خداوند به وى حكايت دارد كه برابر مقياساوّل است. يعنى همان حكمت بالغهاى كه مطابق آن خداوند هرچهخواهد انجام مىدهد.
در واقع اين حكمت كه خداوند تنها فاطمه را بدان مخصوص داشتهوآن را از ديگر زنان و از جمله دختران و زنان پيامبر و دختران،مهاجران و انصار و زنان آنها دريغ كرده به خاطر مصلحتى الهى بوده است.زيرا خداوند مىخواسته درميان امّت اسلامى، زنى را بر مريم بانوى زنانروزگار خودش، برترى دهد. حال آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله شش فرزند ديگرداشت ،امّا آنها از ميوه بهشتى آفريده نشده بودند و تنها فاطمه بود كه ازميوه بهشتى به وجود آمد.
همچنين سببى در كار بود كه ميلاد فاطمه با رويدادهاى خارقالعاده همراه باشد. درحالى كه تولد ساير فرزندان آنحضرت با اين حوادثعجيب همراه نبود! ما درباره حكمتهاى الهى، همه چيز را نمىشناسيم.شايد اين امر بدان علّت بود كه امّت اسلامى هم مانند امّتهاى پيش از خودباشد. يعنى همانگونه كه مريم سرور زنان روزگار خودش درميان امّت عيسى عليه السلام بود، فاطمه هم مىبايست سرور زنان جهان درميان امّتمحمّدصلى الله عليه وآله باشد. يا شايد بدان جهت بود كه اعراب نيز مانند ساير امّت هادرباره شخصيت زن، افراط مىكردند و مقام او را تنزّل مىدادند و او راحيوانى مىدانستند كه به هيأت مردان آفريده شده تا خدمتگذار آنان باشدو نيازهاى جنسى آنها را برآورده سازد، و خداوند هم مىخواست اين تفكّر خطا و غير واقعى را از مدار انديشه آنان بِزُدايد و بشريّت را از آثارو تبعات سوء آن رهايى بخشد، بدين ترتيب براى زنان سرورى قرار داد تا به او مباهات كنند و به واسطه آن بر مردان فخر بفروشند؟
يا شايد بدان جهت بود كه خداوند مىخواست براى اين امّتپيشوايانى قرار دهد كه به فرمان او مردم را هدايت كنند و به راه راست برند. از اين رو آنان را از بهترين تبار و از برترين نسلها، از پيامبرى كه خاتم پيامبران و از جانشينى كه او سرور اوصياست پديد آورد. پس فاطمه را آفريد تا حلقه رابط ميان دو نور، نور نبى و نور وصى باشد؟! همه ايناحتمالات ممكن است. امّا نكتهاى كه خواننده پژوهشگر، پس از بررسى دقيق و همه جانبه زندگى حضرت فاطمه زهراعليها السلام بدان متوجّه می شود آن است كه همانگونه كه خداوند مىخواست براى مردم رهبرانى ازمردان قرار دهد، اراده كرد كه رهبرى نيز از جنس زن براى آنان بيافريند،تا براى زنان بهانه اى از تمسّك به تعاليم اسلام و نمونه ها وارزشهاى والاى آن به شكل كلّى باقى نماند، و نگويند : كسانى كه به اسلام تمسّك جُستند از مردان هستند نه از زنان، و استعدادها و نيروهاى مردان بيش اززنان است.
بدينگونه خداوند در دعوت بندگان به سوى خويش به آنان لطف كرده است تا براى بهانه جويان و كسانى كه بخواهند خود را توجيه كنند، عذر و بهانه اى باقى نماند.
پس براى زنان الگو و نمونهاى قرار داد تا با آنان در مسئوليّتهاى عمومى همگون باشد، آن چنان كه در كارهاى خانه مانند باردارى وزايمان وتربيت فرزندان و رتق و فتق امور منزل از قبيل پخت و پز، نظافت و يا وظايف شرعى، مانند حجاب و فرمانبرى از شوهر، و كمى بهره در ميراث و شهادت دادن و چيزهاى ديگر همگون است.
پارهاى از مسئوليّتهاى فطرى و غير فطرى كه به زن اختصاص دارد،باعث كنارهگيرى برخى از زنان از فعاليت در امور دينى شده و موجبات سستى آنها را در انجام برخى از فرايض دينى فراهم آورده است. امّا از آنجاكه خداوند فاطمه عليها السلام را نمونه تمام فضايل و ارزشهاى انسانى قرار دادهآن هم با مسئوليّتهاى خطيرى كه در آن اوضاع بحرانى برعهده داشت، شايد بدين وسيله خواسته است بر تمام زنانى كه به بهانه اينكه از جنسِ ضعيف هستند، و شانه از زير بار مسئوليّت خالى مىكنند، حجّت را تمام كند.
بنابراين حكمت آفرينش فاطمه عليها السلام با اين خصوصيات و ويژگي هاچيزى جدا از حكمت آفرينش پيامبران و اوليا و از جمله محمّد پيامبراسلام صلى الله عليه وآله و امامان معصوم عليهم السلام نيست كه خداوند تمام آنها را با ويژگي هايى متفاوت از ساير مردم خلق كرده است.
آيا حكمت عصمت پيامبران و اوصيا، و برترى آنان نسبت به ديگرمردمان، بدين خاطر نبوده است كه آنان پيشوايى و امامت مردم رابرعهده داشته باشند ومردم بايد آنان را الگوى زندگى خود قلمداد كنند؟
حكمت آفرينش فاطمه نيز درميان زنان همين بوده است. بنابراينهمان گونه كه پيامبران و اوصيا، سروران مردانند، فاطمه نيز سرور زنان جهان است.
جنبه ديگرِ زندگانى حضرت فاطمه مربوط به آياتى است كه درباره اونازل گشته و يا روايتهائى است كه از پيامبر درباره او نقل شده است.
اينك جا دارد از خود بپرسيم چرا اين آيات و احاديث تنها درخصوص فاطمه نازل شده است و درباره ديگر زنان و حتّى خواهران آنحضرت به مواردى از اين قبيل برخورد نمىكنيم؟!
پاسخ آن است كه اين آيات و احاديث بنابر مقياس دوّم كه پيش از اينذكر شد، وارد شده است. بدين معنى كه خداوند، مقياس فضيلت و والايى افراد را در نزد خويش، كردار شايسته قرار داده است بدون آنكه به عامل و جنسيت او توجّهى داشته باشد. فاطمه زهرا عليها السلام نيز از آنجا كه اين حقيقت را دريافته بود، هيچگاه درميان مردم به پيوند نسبى و سببى خود با رسول خداصلى الله عليه وآله و على عليه السلام تكيّه نمىكرد و همچنين پيرو مقياس نخستىكه بدان اشاره كرديم، در پيشگاه خداوند به اين رابطه خويش هم تكيّه نمىكرد، بلكه خود شخصاً براى نيل به آن كمال عظيم مىكوشيد.
چنين تصوّر مىشد كه فاطمه به رابطه خويشاوندى خود با رسول خداتكيّه كند امّا چنين نبود، بلكه وى همواره به رابطه خود با خداوندى كهپيامبر را مبعوث كرده و به وى برترى و درخشندگى بخشيده بود، اتكا مى كرد.
ما در صفحات بعد، به گونه اى روشنتر بدين حقيقت اشاره خواهيم كرد.
- پینوشت -
(3) - بحار الانوار، ج43، ص5.
شجره مبارك
- بازدید: 940