نقش توحيد در زندگى فردى و اجتماعى

(زمان خواندن: 11 - 22 دقیقه)

و يژگى مهم آيين اسلام، واقع گرايى آن است كه همچون روحى جاودانه در كالبد جهان بينى آن، دميده شده است؛ تا آنجا كه آدمى را با واقعيت هاى خارجى، ارتباطى تنگاتنگ مى بخشد و از هر نوع ذهنى گرايى و معرفتى كه از فلسفه ى حس يا فلسفه ى عقلى وحى الهى بيگانه باشد، پرهيز مى دهد:
ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون. [سوره ى انفال، آيه ى 22.]
قطعا بدترين جنبندگان نزد خدا، كران و لالانى اند كه نمى انديشند. و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة لعلكم تشكرون. [سوره ى نحل، آيه ى 78.] و خدا شما را از شكم مادرانتان- در حالى كه چيزى نمى دانستيد- بيرون آورد، و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، باشد كه سپاسگزارى كنيد.
پس از اثبات وجود خداوند و توصيف واقع بينانه از توحيد- در بعد نظرى آن- معارف قرآنى و تعاليم ناب اسلامى مى كوشند تا در پرتو اين عقيده ى فطرى، منطقى و معقول، جامعه انسانى را مبتنى بر شاكله ى آن، تربيت كنند:
يا ايها الذين آمنوا عيلكم انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم الى الله مرجعكم جميعا فينبئكم بما كنتم تعملون. [سوره ى مائده، آيه ى 105.]
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به خودتان بپردازيد. هر گاه شما هدايت يافتيد، آن كس كه گمراه شده است، به شما زيانى نمى رساند. بازگشت همه به سوى خداست. پس شما را از آنچه انجام مى داديد، آگاه خواهد كرد.
اعتقاد به يگانگى خداوند و اسماى حسناى او و ايمان به خالقيت و ربوبيت خداى يكتا، در جوانب مختلف زندگى انسان موحد و مومن، اثر مى گذارد و به تعبير ديگر، انديشه ها و خلقيات و رفتارهاى آدمى، تجسم و تبلور ايمان و اعتقاد اوست.
برخى بر اين گمان اند كه اعتقاد به يگانگى خداوند، بدون داشتن آثار عينى آن، در تامين سعادت بشر كافى است؛ در حالى كه چنين نيست. اگر چه ايمان به خداوند، به تنهايى داراى ارزش و اعتبار و اساس و بناى اخلاق و رفتار فردى و اجتماعى آدمى است و در تامين سعادت و ارتقاى او به مقام قرب الهى در عرف عالمان دين، شرط لازم است؛ ليكن به تنهايى، عامل تعالى انسان نيست. ثمره ى اين اعتقاد بايد در زندگى انسان ظاهر گردد: .
.. اليه يصعد الكم الطيب و العمل الصالح يرفعه. [سوره ى فاطر، آيه ى 10.]
سخنان پاكيزه (اعقاد پاك) به سوى او بالا مى رود و كار شايسته به آن رفعت مى بخشد.
بديهى است كه مقصود از «كلم» در اين آيه ى، اعتقاد به توحيد است كه زيربناى «عمل صالح» است و عمل صالح، نردبان عروج و صعود اين عقيده پاكيزه به سوى قرب الهى است.
در قرآن كريم به آياتى برمى خوريد كه نمونه هاى عينى تربيت عالى انسانهاى موحد و مؤمن است و جامعه ى ايمانى مبتنى بر باور توحيدى را در صحنه هاى گوناگون ارائه داده تا به آسانى شناخته و پيروى شوند؛ همچنانكه اين تربيت بر اساس ايمان را در شخصيت بى نظير و بى بديل پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ديگر اولياى معصوم خداوند و بسيارى از پيروان مكتب آنان مى بينيم:
ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب ولكن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النبيين و اتى المال على حبه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل و السائلين و فى الرقاب و اقام الصلوة و اتى الزكوة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرين فى الباساء و الضراء و حين الباس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون. [سوره ى بقره، آيه ى 177.]
نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و يا مغرب بگردانيد؛ بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و رزو بازپسين و فرشتگان و كتاب (آسمانى) و پيامبران، ايمان آورد و مال خود را با وجود دوست داشتنش، به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان و گدايان و در (راه آزاد كردن) بندگان بدهد، و نماز را بر پاى دارد، و زكات را بدهد؛ و آنان كه چون عهد بندند، به عهد خود وفاداران اند و در سختى و زيان و به هنگام جنگ، شكيبايان اند، آنان اند كه راست گفته اند، و آنان همان پرهيزگاران اند.
با عدول از تعريف و توصيف «البر» به كسر «باء» به تعريف «البر» به فتح «باء» بدين معنا كه از نظر محاورات عرفى، مى بايست مى گفت: «ولكن البران تومنوا بالله؛ نيكى آن است كه ايمان بياوريد»؛ ليكن مى گويد: «ولكن البر من آمن بالله؛ نيكى كسى است كه ايمان آورده است». به تعبير دقيق تر، حمل شخص بر صفت- به جاى «البار» يا «ذو البر»، «من آمن بالله»، براى نماياندن نمونه ى عالى و جامع تربيت ايمانى است كه تنها عقيده ى به توحيد را كافى نمى داند؛ بلكه با تعاليم نافذ و عميق و هماهنگ خود، مى خواهد نيروى عقل و تفكر را از حوزه ى تصور و تصديق استدلالى شخص مؤمن و موحد بگذراند و به مبادى برتر برساند؛ يعنى به خداوند و روز بازپسين ايمان بياورد. نه ايمان تقليدى و زودگذر؛ بلكه ايمانى مبتنى بر تعقل و اين ايمان در جلوه ى رفتارهاى شايسته و عبادتها و اخلاق پاكيزه به منصه ى بروز و ظهور برسد.
اين شيوه ى تربيت قرآن كريم است كه مى خواهد مفاهيم دينى را از مرحله ى نقشهاى ذهنى بگذراند و به آنها صورت عينى و تحقق خارجى ببخشد؛ چرا كه وجود مساوق ظهور و تجلى است. بدين روى، خداوند مى فرمايد: «نيكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و... ايمان آورد»؛ يعنى نيكى حقيقى، نيكى مردمانى است كه در عقيده و عمل و اخلاق و رفتارشان وجود و ظهور و تحقق مى يابد. چنين افرادى، وجودشان نفس نيكى و نيكى مجسم و محقق است.
على عليه السلام مى فرمايد:
فاعل الخير خير منه، و فاعل الشر شر منه.
نيكوتر از نيكى، نيكوكار است و بدتر از بدى، بدكار.
بنابراين، اين آيه از يك سو، بيان كننده ى جامعيت اسلام در ابعاد اعتقادى، اخلاقى، اقتصادى و اجتماعى است. متضمن مسائل اعتقادى است: «من امن بالله و...». بيان كننده ى مسائل اخلاقى است: «والموفون بعهدهم...». متضمن مسائل عبادى است: «اقام الصلوة». به مسائل اقتصادى مى پردازد: «و آتى الزكوة» و به ابعاد اجتماعى نيز پرداخته است: «و آتى المال على حبه...». و از سوى ديگر، نمودار جامعه اى است كه در پرتو تعاليم زندگى آفرين قرآن، به آنچه مى انديشد و در عرصه ى باور بدان معتقد است، عينيت بخشيده و در صحنه ى عمل و اخلاق و رفتار به مقام و منزلت صديقين و متقين راه يافته است:
اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون.
همچنين سيماى منور جامه قرآنى در آيات «عباد الرحمن» [سوره ى فرقان، آيه ى 63- 76.] كه گويى در عرصه ى پيكار «حق و باطل»، دستاورد پيروزى هاى پيامبران و اولياى خداوند، تحقق چنين جامعه اى است: جامعه ى توحيدى، جامعه اى كه برخوردار از ويژگى هاى يك جامعه متكامل بى بديل است؛ و همين طور در آيه ى پايانى سوره ى فتح: «محمد رسول الله والذين معه...».
اگر آدمى در خيال خود مى زيست، از بافتهاى خيال خود مى خورد و مى نوشيد و در عالم خيال خود مسكن مى گزيد، امكان اين بود كه در كارهاى دينى و اخلاقى نيز به همان اعتقاد و باور تنها بسنده كند؛ در حالى كه انسان در روى زمين و در زير اين آسمان كبود، زندگى مى كند و از مواد موجود اين عالم، مايه مى گيرد و با آدميانى چون خود او كه از پديده هاى اين عالم بهره مى برند، همزيستى دارد.
گر دولت وصالت خواهد درى گشودن سرها بدين تخيل بر آستان توان زد
بنابراين، ضرورت زندگى انسانى، اقتضا مى كند كه در امور دنيوى خود نيز، همچون امور دينى و اخلاقى از آنچه بدان معتقد است، مايه گيرد؛ چرا كه اگر زندگى در اين جهان را بر اساس باورهاى درست و اخلاقى تنظيم كند، در جهان آخرت نيز به سعادت ابدى نائل مى گردد: و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى و اضل سبيلا. [سوره ى اسراء، آيه ى 72.] . و هر كه در اين (دنيا) كور (دل) باشد؛ در آخرت (هم) كور دل و گمراه تر خواهد بود. اصولا چنانچه هر جامعه اى داراى نوعى تشكيلات نظام مند باشد، همان خود نوعى توحيد عملى است كه در آن جامعه پديد آمده است. چيزى كه هست به ميزان مقصدى كه جامعه براى تحقق آن نظم يافته، همت انسانها برتر و والاتر خواهد بود و زمينه ى بروز فضائل انسانى، آماده تر.
بديهى است كه در جهان، مقصدى بالاتر و متعالى تر از خداى يگانه كه جامعه همه ى كمالات است، نيست؛ چرا كه آفريننده و فرمانروا و نگهدارنده ى جهان است و منبع عظمت ها، خيرها، زيبايى ها و...: «الله نور السموات و الارض» و آفريدگار انسان و شنواى راز او و برآورنده ى نيازهايش است و بازگشت همه به سوى اوست.
بنابراين، جامعه اى كه به نام و ياد خداى عالم به توحيد برسد، تنها جامعه اى است كه همه ى امكانات و استعدادهاى آدمى در آن بر اساس رضامندى و خشنودى خداوند براى رسيدن به كمال كه همانا لقاى خداوند است به كار گرفته مى شود، نه بر اساس نژاد، مليت وطن و يا محورهاى ديگر، زيرا اولا توحيد و همبستگى بر محور اعتقاد به خداوند و اسماى حسناى او، توحيدى است پايدار؛ چرا كه اين امكان هست كه روز و روزگارى، نوع بشر به نام خالق جهان و بر محوريت ايمان به آن، گردهم آيند و جامعه ى توحيدى به معناى جامع آن تحقق يابد: «يعبدوننى لا يشركون بى شيئا؛ [سوره ى نور، آيه ى 55.] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند».
به راستى در چنين جامعه اى است كه امنيت و آزادى انسان تامين مى شود و به لحاظ اينكه خداوند ويژه ى گروه و قبيله ى خاصى نيست، از آن جهت كه همگان آفريده هاى اويند، در برابر خالق و قانونهاى او يكسان و برابرند؛ اگر چه در حوزه ى اعمال اختيارى انسان: «ان اكرمكم عند الله اتقيكم»، جارى است.
آرى! سرانجام نسل آدم از پراكندگى نجات مى يابد و بر سر سفره ى ايمان توحيدى براى بهره مندى از رزق معنوى خيوش خواهد نشست و در پرتو وحدت ايمانى به معدن عظمت و عزت دست خواهد يافت؛ اما توحيد مبتنى بر وطن خواهى و نژاد و مليت به فرض تحقق، ميان هر يك از گروهها و قبيله ها با ديگران، ديوار بلند و ضخيمى به نام سرزمين و... خواهد كشيد، و اين خود، پراكندگى است.
حضرت يوسف عليه السلام در زندان، همراهان خود را از فرجام نيك توحيدى كه بر اساس ياد خدا شكل مى گيرد، آگاه كرد:
يا صاحبى السجن ءارباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار. [سوره ى يوسف، آيه ى 39.]
اى دو رفيق زندانى ام! آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداى يگانه ى مقتدر.
ثانيا توحيد مبتنى بر ايمان به خداى جهان، همان است كه بشر از روزگار نخستين پيدايش خود در عرصه ى فطرت در جستجوى آن بوده و براى معرفت يافتن به آن تلاش كرده و شاكله ى خود را بر آن سرشته است، به آن عشق ورزيده و در راه آن فداكارى كرده و خود را در او فانى ساخته است. امام زين العابدين عليه السلام فرمود:
سلك بهم طيرق ارادته و بعثهم فى سبيل محبته. [دعاى يكم صحيفه ى سجاديه.]
(آفريدگار آفرينش را) در بستر اراده ى خود روان ساخته و در راه محبت و عشق به خود، برانگيخته است.
ثالثا آرامش و امنيت خاطر، از جمله بسترهايى است كه آدمى بى آن نمى تواند از نعمتهاى اين عالم، نصيب خود را به دست آرود؛ همچون بيمارى كه با وجود نوشيدنى ها و خوردنى ها فراوان و پاكيزه، در اثر اختلالى كه در مزاج او پديدار گشته، قادر نيست نياز خود را از آنها تامين كند.
در جهان، هيچ پايگاه و پناهگاهى نيست كه آدمى با پناه گرفتن در آن، روح و جان ناآرام خود را آرامش ببخشد؛ جز ياد و نام حق كه آرام بخش دلهاى آدميان است:
الا بذكر الله تطمئن القلوب. [سوره ى رعد، آيه ى 28.]
آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مى يابد.
هيچ كنجى بى دد و بى دام نيست جز به خلوتگاه حق آرام نيست را بعا خداوند باقى و پايدار است و هر چه جز او فانى است و ناپايدار:
ما عندكم ينفد و ما عند الله باق. [سوره ى نحل، آيه ى 96.] .
آنچه پيش شماست، تمام مى شود و آنچه پيش خداست، پايدار است.
خامسا توحيد جامعه در پرتو نام و ياد خداوند، سبب مى شود تا آدمى در درون خود احساس مسئوليت كند و خويشتن را نگهبانى نمايد، تا از او خطايى و لغزشى سر نزند و حتى انديشه ى ناروا و پليد به ذهن و دلش راه نيابد؛ زيرا مى داند خداوند از خود او به او نزديكتر است: «و نحن اقرب اليه من حبل الوريد». [سوره ى ق، آيه ى 16.]
لله ما فى السموات و ما فى الارض و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله. [سوره ى بقره، آيه ى 284.]
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن خداست؛ و اگر آنچه در دلهاى خود داريد، آشكار يا پنهان كنيد، خداوند شما را به آن محاسبه مى كند.
آدمى با اين باور و آگاهى، جز خدا در نظرش همه چيز، هيچ است و پوچ:
عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم. [خورشيد بى غروب (نهج البلاغه)، ص 221.]
ژرفاى روحشان را عظمت آفريدگار لبريز كرده است. پس هر چيز جز او در نگاهشان خرد است.
يعلم عجيج الوحوش فى الفلوات، و معاصى العباد فى الخلوات، و تلاطم الماء بالرياح العاصفات. [خورشيد بى غروب (نهج البلاغه)، ص 227.]
خداوند از زوزه ى درندگان بيابان، گناه بندگانش در خلوتگاهان، آمد و شد آبزيان در اعماق اقيانوسهاى بيكران و برخوردرسهمگين امواج بر اثر وزش باد و طوفان، نيك آگاه است.
على عليه السلام در تبيين آثار و بركات ايمان و اذعان به توحيد، گفتارى عميق دارد كه گويا شرح و تفسيرى بر سخن فاطمه عليهاالسلام است: و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، شهادة ممتحنا اخلاصها، معتقدا مصاصها، نتمسك بها ابدا ما ابقانا، و ندخرها لاهاويل ما يلقانا، فانها غريمة الايمان، و فاتحة الاحسان، و مرضاه الرحمان، و مدحرة الشيطان. [خورشيد بى غروب (نهج البلاغه)، ص 22.] و بر اين حقيقت، گواهى مى دهم كه جز الله خدايى نيست و يگانه اى بى انباز است؛ شهادتى كه اخلاص آن از بوته ى آزمون گذشته، ناب و سره بودنش به ثبوت رسيده است. تا زنده ايم به چنين گواهى چنگ يازيم و براى پس از مرگ و رويارويى با حوادث هول انگيز، اندوخته اش گيريم؛ چرا كه آن، اراده ى جوشيده از ايمان، كليد و رمز هر احسان عالم جلب خشنودى رحمان و ابزار راندن شيطان است.
ابن ميثم بحرانى كه يكى از عالمان و فيلسوفان پرمايه و از برجسته ترين شارحان نهج البلاغه است، در توضيح و تبيين گفتار امام عليه السلام و در ذكر دليل تمسك به توحيد و ذخيره ساختن آن براى آخرت مى گويد:
اين قسمت از سخن امام عليه السلام اشاره به اين است كه انسان در مدت زندگى دنيوى اش براى كارهاى مهم و آمادگى يافتن به وسيله ى آنها براى شدايد قيامت، لازم است به توحيد تمسك جويد:
اول، عقيده ى ايمانى و عزم راسخى است كه خداوند تعالى از بندگان خويش خواسته است. علاوه بر اين، آنچه از شريعت از قواعد و فروع آن رسيده است، شاخه هاى توحيد و توابع و متممها و امورى است كه ما را بر اسرار توحيد و رسيدن به اخلاص در توحيد، يارى مى دهد.
دوم، كلمه ى توحيد، كليد نيكوكارى است؛ زيرا اول كلمه اى است كه با آن، باب شريعت باز مى شود و بنده ى خدا براى پيمودن راه اخلاص به وسيله ى افاضه ى احسان خدا و نعمتهاى پياپى او آماده مى شود؛ چنان كه توحيد، اولين خواسته ى خدا از بندگان است و در فطرت آنان سرشته و بر زبان انبياى خود نيز جارى ساخته، آخرين چيزى است كه انسان را به اخلاص مى رساند و سعادت آخرت او را تامين مى كند.
سوم، كلمه ى «توحيد» باعث رضايت رحمان است و اينكه كلمه ى توحيد، رضايت پروردگار را جلب مى كند، امرى است روشن؛ زيرا توحيد، خشنودى خدا را فراهم مى كند و سبب نزول رحمت كامل حق و مزيد نعمت بر اشخاصى است كه با آن منور شده اند و نيز خشم خدا را از انسان برطرف مى كند، چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بر پيكار با كافران مامور شده ام تا «لا اله الا الله» بگويند...
چهارم، كلمه ى توحيد، موجب طرد شيطان است و اين نيز به خوبى روشن است؛ زيرا نهايت تلاش شيطان، ايجاد شرك ظاهر يا خفى است و كلمه ى توحيد، ضد خواست شيطان است. ظاهر كلمه ى توحيد، ظاهر دعوت شيطان را دفع و باطن كلمه ى توحيد، باطن خواست او را ريشه كن مى كند؛ و چنان كه شرك داراى مراتب بى نهايت است، اخلاص در كلمه ى توحيد نيز بى نهايت است. هر مرتبه اى كه از سلوك در اخلاص پيموده شود، در مقابل آن مرتبه اى از شرك، سقوط مى كند و تلاش شيطان در ايجاد آن مرتبه از شرك، باطل مى شود تا اخلاص به قدر امكان كامل شود و بنيانهاى شيطان، كاملا نابود شود و هنگام تلاوت اين آيه كه «ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هديتنا هب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب»، [سوره ى آل عمران، آيه ى 8.] شيطان كاملا رانده و مايوس مى شود. [شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج 1، ص 497.]
چكيده سخن اينكه مقصود فاطمه عليهاالسلام از اين تعيلم والاى الهى كه فرمود: « جعل الاخلاص تاويلها» اين است كه آدمى به آنچه مى انديشد و در حوزه باور و ايمانش بدان معتقد است، در ابعاد گوناگون زندگى فردى و اجتماعى اش بروز كند و حقيقت توحيد، در وجدان و ذهن عمومى جامعه به گونه اى رسوخ نمايد كه جامعه، رنگ و بوى خدايى بگيرد و انعكاس آن پرستش خداى داناى حكيم و انجام همه ى تلاشهاى مؤمنان، جز براى خدا نباشد و اين زيباترين و ماندنى ترين رنگى است كه سزاوار است جامعه انسانى خويشتن را بدان رنگ آميزى كند:
صبغة الله و من احسن من الله صبغة و نحن له عابدون. [سوره ى بقره آيه ى 138.]
اين است نگارگرى الهى (رنگ آميزى خدايى)، و كيست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانيم. و ضمن القلوب موصولها. و دلها را گستره ى پيوند با آن نمود (تار و پود دلها را بدان يافت).
ضمن: «ضمن الشى ء (بالكسر) طيه؛ ميان آن، همراه و داخل چيزى». «ضمن الكتاب؛ ميان كتاب». ضمنه ضمانا (بالفتح) من باب علم؛ كفالت كرد او را؛ در برگرفت و پيوست خود ساخت».
تضيمن كردن: تاوان احتمالى چيزى را تقبل كردن؛ مسئوليت درستى چيزى يا كسى را به عهده گرفتن؛ گنجانيدن چيزى در ميان چيز ديگر.
تضمين در علم بديع، اين است كه شاعر، آيتى يا حديثى يا بيتى يا دو بيتى از شعر (يا نوشته ى) شاعران و نويسندگان پيشين يا معاصر را در سروده ى خود بياورد و اگر آن سخن، مشهور نباش، نام آن شاعر (يا نويسنده) را در سخن خود،ذكر كند؛ مانند تضمينى كه سعدى از يك بيت شعر فردوسى كرده است:
چه خوش گفت فردوسى پاكزاد           كه رحمت بر آن تربت پاك باد:
«ميازار مورى كه دانه كش است           ه جان دارد و جان شيرين خوش است»
بدين روى گفته اند: «و المضمن من البيت، ما لا يتم معناه الا بالذى يليه؛ گويا معناى بيت در ضمن بيت ديگر قرار داده شده است».
قلب: عضو ماهيچه اى ضربان دارى است كه خون را در تمام بدن به جريان مى اندازد. خاطر، عقل، هوش، خرد و دانش، گوهر، مغز، خالص از هر چيزى، درون، باطن آدمى. لطيفه ى ربانى كه متعلق به قلب جسمانى است. جوهر نورانى مجرد كه ميان روح و نفس است. و عن بعض اهل التحقيق: ان القلب يطلق على معنيين... المعنى الثانى: لطيفة ربانية روحانية لها بهذا القلب تعلق... [مجمع البحرين، ج 2، ص 148.] .
برخى از صاحب نظران و محققان گفته اند كه قلب داراى دو معناست... معنى دوم قلب: لطيفه اى است الهى و روحانى كه از سوى پروردگار متعال بر اين قلب جسمانى كه در جان چپ سينه ى آدمى است، تعلق خاطر دارد- اگر چه نحوه ى پيوند و ارتباط آن با قلب ظاهرى به گونه اى پيچيده است، كه دانايان از فهم و درك اين ارتباط درشگفت اند كه اين ارتباط پيوند، چگونه است. آيا چون ارتباط «عرض» با «جوهر»، يا «وصف» با «موصوف»، يا «ماده»، و «صورت» و «ابزار» با به «كار گيرنده» آن و يا «تمكن» با «مكان» و مانند اينهاست؟... و از اين لطيفه ى الهى، گاهى به قلب و گاهى به نفس و گاهى ديگر به روح و در نهايت، به خود انسان نيز تعبير شده است.
علامه طباطبايى در تفسير شريف خود با بهره گيرى از آيات الهى مى گويد:
القلب هو الانسان بمعنى النفس و الروح. [الميزان، ج 2، ص 228.]
مراد از قلب در قرآن كريم، خود آدمى، يعنى خويشتن او و نفس و روح است.
موصول: وصل كرده؛ پيوند داده شده. اسم مفعول از «وَصَلَ» است. «وَصَلَ» يا «وَصَّلَ»: تركيب كرد به هم آميخت.
با توجه به معنا و مفهوم «تضمين» در «ضمن» كه گنجانيدن چيزى در جايى است، مقصود از قلب در اينجا، همان حقيقت آدمى، يعنى خويشتن اوست كه چون ظرف براى جاى گيرى و نگهدارى معارف الهى است. على عليه السلام فرمود:
ان هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها. [خورشيد بى غروب (نهج البلاغه)، ص 428.]
اين قلبها، در حقيقت، ظرفهايى را مانند كه فراگيرترين شان، بهترين آنهاست. و با توجه به معناى موصول كه پيوند و به هم آميختن است و ارجاع ضمير «ها» در «موصولها» به كلمه ى «توحيد» (لا اله الا الله) و با توجه به اينكه معناى هر كلمه با آن ارتباطى تنگاتنگ، همچون مغز پوست دارد؛ همچنين با درآمدن «الف و لام» (ال) بر سر جمع (قلوب) كه عموم را مى فهماند. فاطمه عليهاالسلام دراين فقره ى پر اهميت از سخنان خويش، به گونه اى ظريف به تبيين فطرى بودن اعتقاد به توحيد پرداخته است؛ بدين معنا كه خداوند تعالى، سرشت و ساختار وجودى آدمى را چنان پرداخته كه با اعتقاد به توحيد درهم آميخته و تار و پود دلها را با رشته ى محبت و عشق به آفريدگار يافته است و جان آدمى را از روزگار «الست» از جام ربوبيت خويش، سيراب كرده و به تعبير زيباى حضرت زين العابدين عليه السلام آنان را در راه مبحت خود برانگيخته است: «بعثهم فى سبيل محبته»؛ [دعاى يكم صحيفه ى سجاديه.] و اين، همان حقيقتى است كه خداى تعالى درباره ى آفرينش انسان فرموده است:
فطرت الله التى فطر الناس عليها. [سوره ى روم، آيه ى 30.]
همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است.
چكيده ى سخن اينكه در اين فقره، به بهترين وجهى فطرى بودن اعتقاد به خداوند و يگانگى او تبيين شده است.
بديهى است كه مقصود آن بزرگوار، فطرت عقل نيست؛ بدين معنا كه آدمى به اقتضاى عقل فطرى و بدون نياز به تحصيل مقدمات استدلالى و با توجه به نظام هستى و مقهوريت و مربوبيت موجودات به وجود خداوند و يگانگى او ايمان يافته، بدان معتقد شود؛ بلكه هدف در اين تعبير ظريف، فطرت دل است. يعنى خداوند، ساختار روحى انسانها را به گونه اى آفريده كه خداجويى و خداخواهى و خداپرستى و يگانه دانستن او به صورت يك غريزه در نهادش قرار داده شده است؛ همچون غريزه ى جستجوى مادر در نهاد كودك:
همچو ميل كودكان با مادران           سر ميل خود نداند در لبان
همچو ميل مفرط هر نومريد           سوى آن پير جوانبخت مجيد
اين غريزه، نوعى جاذبه ى معنوى است ميان كانون دل از يكسو و كانون هستى، يعنى كمال مطلق از سوى ديگر؛ يعنى آدمى بدون اينكه خود بداند، در سيطره ى اين نيروى مرموز است:
در اندرون من خسته دل ندانم كيست           كه من خموشم و او در فعان و در غوغاست
(حافظ)
انديشمندانى كه گرايش نيرومند عرفانى دارند، از نوعى ارتباط ديگر ميان انسان و خدا دم مى زنند كه مى تواند معناى مناسبى براى «فطرت الله» باشد. اين ارتباء عبارت است از عشق به مطلق، به هستى مطلق، به كمال مطلق، به خير مطلق و... كه در هر انسان سالم، لااقل در حد يك كشش ساده سراغ داريم. همين كشش است كه انسان را به ياد خدا، كه همان كمال مطلق است، مى اندازد و به سوى او مى كشاند و همين كشش است كه در گروهى از انسانها، نيرومند و نيرومندتر مى شود، تا آنجا كه گاهى (اين كشش) به سر حد عشق و شور و شيدايى مى رسد و عارف سالك را واله و شيدا مى سازد. به نظر اينان، كمال دوستى و گرايش به سوى كمال مطلق، حتى در نهاد منكران خدا نيز هست، هر چند خود آنان از اين راز درون، بى خبر باشند.
غفلت انسان و بى خبرى او از بسيارى از خواستهاى نيرومند باطنى كه در ضمير باطنش نهفته است، امروزه از مسائل روشن علم تجربى و زمينه ى اصلى يكى از شاخه هاى پر ثمر علوم انسانى، يعنى روانكاوى است. بنابراين، جاى آن هست كه با استفاده از روشن ترين فرآورده هاى اين علم، درباره ى «حال» و «شور» عرفانى، مطالعه ى علمى ريشه دارى به عمل آيد و عوامل واقعى آن به اسلوبى علمى كشف گردد و به اظهارنظرها و توجيه هاى دورادور كه غالبا سطحى و ناشى از پيش داورى ها و موضع گيرى هاى شخصى است، اكتفا نشود.
به هر حال، از نظر اهل سلوك و عرفان، بشر اگر به اين «كمال دوستى فطرى» خويش بيشتر برسد و به كمك سير و سلوك، رياضت و تمرين و عبادت به آن نيرو بخشد، به تدريج به مرحله اى مى رسد كه خدا را مى يابد. مرحله ى شهود و يافتن كه خود به خود با «يقين» همراه است، يافتن و يقينى كه مجالى براى شك باقى نمى گذارد. به نظر اينان، تنها راه مطمئن براى خداشناسى، همين «خداجويى» است كه سرانجام به خدايابى مى رسد؛ چنانكه در قرآن، خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است:
فاصدع بما تومروا عرض عن المشركين انا كفيناك المستهزئين الذين يجعلون مع الله الها اخر فسوف يعلمون- و لقد نعلم انك يضيق صدرك بما يقولون- فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين- واعبد ربك حتى ياتيك اليقين. [سوره ى حجر، آيه ى 94- 99.] .
پس آنچه را بدان مامورى، آشكار كن و از مشركان، روى بر تاب كه ما (شر)
ريشخندگران را از تو بر طرف خواهيم كرد. همانان كه با خدا معبودى ديگر قرار مى دهند. پس به زودى (حقيقت را) خواهند دانست؛ و قطعا مى دانيم كه سينه ى تو از آنچه مى گويند، تنگ مى شود. پس با ستايش پروردگارت، تسبيح گوى و از سجده كنندگان باش، و پروردگارت را پرستش كن تا اينكه يقين به تو برسد.
يقين، يعنى آگاهى روشن و خالى از هر گونه ابهام و ترديد. [خدا از ديدگاه قرآن، ص 53- 55.]

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page