التاويل من الاول، اى الرجوع الى الاصل، و ذلك هو رد الشى ء الى الغاية المرادة منه، علما كان او فعلا؛ ففى العلم نحو: «و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون فى العلم» [سوره ى آل عمران، آيه ى 7.] و فى الفعل كقوله تعالى: «هل ينظرون الا تاويله يوم ياتى تاويله». [سوره ى اعراف، آيه ى 53.] تا ويل، مشتق از اول به معناى بازگشت به اصل و بازگردانيدن هر چيز به فرجام و مقصود آن است؛ خواه از مقوله ى علم باشد؛ مانند: «و ما يعلم تاويله...»، يا مربوط به عمل و كار، مانند: «هل ينظرون الا تاويله...».
در باب معناى تاويل در متون دينى، سخن بسيار گفته اند؛ اما چنين به نظر مى رسد كه بر پايه ى تكيه بر موارد كاربردى آن در قرآن، تاويل به معانى زير است:
1. نتيجه، فرجام و سامان كار:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم فى شى ء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تومنون بالله واليوم الاخر ذلك خير و احسن تاويلا. [سوره ى نساء، آيه ى 59.]
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را (نيز) اطاعت كنيد. پس هر گاه در امرى (دينى) اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به (كتاب) خدا و (سنت) پيامبر (او) عرضه بداريد؛ اين بهتر و نيك فرجام تر است.
بديهى است اطاعت كردن از خداوند و پيامبر صلى الله عليه و آله و اولياى امر (معصومان عليهم السلام) يا عرضه ى هر امر دينى كه مورد اختلاف و تنازع امت است، به خدا و رسول (كتاب و سنت)، در حفظ جامعه ى اسلامى از پراكندگى و تحقق وحدت مطلوب قرآنى، نتيجه و فرجامى نيك، براى مؤمنان به خدا و روز واپسين دارد.
در سرگذشت موسى عليه السلام و آن مرد داناى صاحبدل (خضر عليه السلام)، مى خوانيم كه او كارهايى در سفر انجام داد كه فرجام و نتيجه ى آنها براى موسى عليه السلام روشن نبود؛ مانند سوراخ كردن كشتى، كشتن يك جوان و ويران كردن ديوار خانه اى. به همين دليل، موسى عليه السلام ناراحت شد و به اعتراض برخاست. هنگامى كه آن صاحبدل، هدف و نتيجه ى كارها را در پايان و به هنگام جدا شدن براى او تشريح كرد، گفت:
هذا فراق بينى و بينك سانبئك بتاويل ما لم تستطع عليه صبرا. [سوره ى كهف، آيه ى 78.]
اين بار (ديگر وقت) جدايى ميان من و توست. به زودى تو را از تاويل آنچه كه نتواستى بر آن صبر كنى، آگاه خواهم ساخت.
2. اساسا تاويل در قرآن كريم از قبيل مفاهيم و معانى الفاظ نيست؛ بلكه از مقوله ى حقايق عينى و واقعهاى خارجى است، چنانكه در خوابهايى كه در سوره ى يوسف حكايت آنها آمده است، تاويل هر چيزى، حقيقت عينى و خارجى آن است كه در صورت ويژه اى براى بيننده ى خواب، جلوه كرده و خواب، گوياى آن است؛ مانند سجده ى پدر و مادر و برادران يوسف در پيش او كه تاويل رؤياى او در كودكى بود كه ديده بود يازده ستاره و خورشيد و ماه بر او سجده مى كردند: «اذ قال يوسف لابيه يا ابت انى رايت احد عشر كوكبا و الشمس و القمر و رايتهم لى ساجدين» [سوره ى يوسف، آيه ى 4.] و هنگامى كه يوسف، پدر و مادرش را بر تخت نشانيد، گفت:
يا ابت هذا تاويل روياى من قبل قد جعلها ربى حقا.
اى پدر! اين است تعبير خواب پيشين من. به يقين، پروردگارم آن را راست گردانيد.
همچنين در آيه 53 سوره ى اعراف آمده است:
هل ينظرون الا تاويله يوم ياتى تاويله...
آيا (آنان) جز در انتظار تاويل آن اند؟ روزى كه تاويلش فرارسد...
انتظار اين را مى برند كه خداوند، همان حقيقتى را كه موجب نزول بيانات قرآن و احكام آن و انذار و تبشير آن شده و در روز قيامت آشكار خواهد شد، بر ايشان نمايان كند. لابد چنين انتظارى را دارند، وگرنه هرگز از پيروى و عمل به دستورهاى او سرپيچى نمى كردند. آنگاه از حال آنان در روز قيامت كه روز ظهور و بروز و تاويل است خبر داده، مى فرمايد: «يوم ياتى تاويله». وقتى كه روز قيامت حقيقت امر بر ايشان معلوم شد، به حقانيت شرايع آسمانى، اعتراف خواهند كرد. [الميزان، تفسير سوره ى اعراف، آيه ى 53.] .
از حقيقت قيامت نيز كه تحقق عينى و بروز و ظهور پاداش نيكوكاران و كيفر بدانديشان و بدكاران است، به تعبير تاويل ياد شده است: «يوم ياتى تاويله».
اخلاص: پاك و خالص نمودننيت و عمل از هر انگيزه اى، جز رسيدن به مقصود و هدف است . «اخلص لله اخلاصا»؛ يعنى قلب خود را از هر بيگانه اى، پاك كردن.
خواجه عبدالله انصارى مى گويد:
الاخلاص تصفية العمل من كل شوب. [منازل السائرين، ص 158.] .
اخلاص، پاك كردن و پالودن عمل از هر ناخالصى (سره كردن) است.
صاحبدلى گفته است:
الاخلاص، تنزيه العمل ان يكون لغير الله. [شرح چهل حديث، امام خمينى، ص 328.]
ابن عربى گفته است:
الا لله الدين الخالص عن شوب الغيرية و الانانية لانك لفنائك فيه بالكلية فلا ذات لك، و لا صفة، و لا فعل و لا دين، و الا لما خلص الدين بالحقيقة فلا يكون لله. [تفسير القرآن الكريم، ج 2، ص 370.]
بدان كه دين، هر گاه از آلايش غيريت و خوديت پاك گشت، براى خدا خواهد بود؛ چه، با فناى كلى تو در ذات حق، براى تو ذات و صفت و دين نمى ماند و در غير اين حال، دين به حقيقت، خالص و پاك نگرديده است و براى خدا نخواهد بود.
بدين روى، راغب اصفهانى مى گويد:
حقيقة الاخلاص، التبرى عن كل ما دون الله تعالى. [مفردات، ص 292 (چاپ جديد).]
روح و حقيقت اخلاص، بيزارى از هر چيز، غير از خداى تعالى است.
تأويل
- بازدید: 783