ويژگى هاى نعمتهاى خداوند

(زمان خواندن: 15 - 29 دقیقه)

جم عن الاحصاء عددها، و ناى عن الجزاء امدها، و تفاوت عن الادراك ابدها.
دهش هايش، بيرون از گنجايش (شمار) شمارشگران، و پاداشش، فراتر از توان ستايشگران و شناخت ژرفا و جاودانگى اش، برتر از انديشه ى خردورزان است.
جم : انباشت. «جم ماء البرء جموما؛ آب چاه بسيار شد و جمع آمد». «جم المكيال؛ پيمانه را پر كرد، لبريز كرد». «والجماء الغفير؛ جماعت بسيارى از مردم».
الاحصاء: شمردن، عدد، تعداد.
ناى: دور، دوردست، بيرون از دسترس.
الجزاء: قائم مقام او گرديد؛ ادا كرد. «اجزى عنه؛ بى نياز كرد از آن».
آمد: غايت، منتها، حد، كنار، مدت، دورترين جاى. امد، گاهى به معناى نهايت از ناحيه ى آغاز است؛ ينى آغازش روشن نيست. «للانسان امدان مولده و موته؛ براى انسان دو امد است، تولد و مرگ او».
تفاوت: از فوت به معناى بعد گرفته شده است؛ دور بودن چيزى از انسان به گونه اى كه درك آن مشكل باشد.
«ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت»؛ [سوره ى ملك، آيه ى 3.] يعنى اضطراب و اختلافى كه آن را از مقتضاى حكمت خارج كند، در آفرينش خداى رحمان نمى بينى.
ابد: زمان متصل ممتد، زمان بى پايان. «ابد الدهر؛ تا پايان روزگار».
دولتى را كه نباشد غم از آسيب زوال           بى تكلف بشنو دولت درويشان است
از كران تا به كران لشكر ظلم است ولى           از ازل تا به ابد فرصت درويشان است
(حافظ)
آن كس كه نداند و نداند كه نداند           در جهل مركب، ابد الدهر بماند
نزد متصوفه، ازل و ابد از نعوت الهى اند و فرق بين آن دو، اين است كه ازليت را بدايتى و ابديت را نهايتى نيست. را غب در مفردات مى گويد: «الامد و الابد يتقاربان...». امد و ابد به لحاظ معنا به يكديگر نزديك اند؛ لكن ابد، عبارت است از مقدار زمانى كه نهايت ندارد و هيچ گاه قيد به خود نمى گيرد: «ابد كذا».
امد، عبارت است از مقدار زمانى كه هر گاه بدون قيد آورده شود، حد و نهايت آن معلوم نيست. برخى مى گويند: ابد، زمان غير محدود است؛ اما غير محدود نسبى نه مطلق. مثلا در سوره ى مائده، آيه ى 24 آمده است:
قالوا يا موسى انا لن ندخلها ابدا ما داموا فيها فاذهب انت و ربك فقاتلا انا ههنا قاعدون.
(بنى اسرائيل) گفتند: اى موسى! تا وقتى كه آنان در آن (شهر) ند، ما هرگز پاى در آن ننهيم. تو و پروردگارت برو(يد) و جنگ كنيد كه ما همين جا مى نشينيم.
در اينجا ابديت به معناى زمانى است كه آن عده در آن شهر ساكن اند.
در اين عبارتهاى كوتاه و نغز و همچنين در جمله هاى پيشين كه از زبان گوياى فاطمه عليهاالسلام در مقام ستايش و شكرگزارى از نعمتهاى بزرگ خداوند جارى گشته، نكات بسيار مهم پر مغزى كه در خور ذكر و شايسته ى توجه است، در پيش روى مخاطبان قرار گرفته كه ياد آوردن آنها، نمايان كننده ى عظمت و عمق و جامعيت كلامى است كه در آن شرايط خاص معنوى و سياسى در فضاى عطرآگين مسجد النبى بر جاى مانده است.
نكته ى نخست: تذكر و يادآورى نعمتهاى خداوند، موجبات تنبه و بيدارى را فراهم مى آورد و آدمى را در بهره بردن از نعم پروردگار متعال، يارى مى دهد. ياد آوردن نعمت، خود از مراتب والاى شكرگزارى است كه در آموزه هاى دينى، تاكيد بايسته اى بدان شده است.
خداوند در تبيين و تشريح سرفصل رسالت حضرت موسى عليه السلام مى فرمايد: و لقد ارسلنا موسى بآياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الى النور و ذكرهم بايام الله ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور. [سوره ى ابراهيم، آيه ى 5.] و در حقيقت موسى را با آيات خود فرستاديم (و به او فرموديم) كه قوم خود را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آور و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن، كه قطعا در اين (يادآورى) براى هر شكيباى سپاسگزارى عبرتهاست.
يادآورى روزهاى بزرگى كه منشأ تحولات و دگرگونى هاى عظيم بوده و مردان بزرگ الهى در آن روزها با جنبش معنوى، جامعه ى خود را زير و رو كردند و شالوده ى ستم را نابود ساختند و جباران مغرور را از تخت به زير كشيدند، خود از بزرگترين تعاليم الهى است.
خداوند در سوره ى بقره در سه نوبت بنى اسرائيل را مخاطب قرار داده و نعمتهاى الهى را به رخ آنان مى كشد و لزوم ياد كردن نعمتها را كه نوعى آگاهى تاريخى است متذكر مى شود. در آيه ى 40 سوره ى بقره آمده است:
يا بنى اسرائيل اذكرو نعمتى التى انعمت عليكم و اوفوا بعهدى اوف بعهدكم و اياى فارهبون.
اى فرزندان اسرائيل! نعمتهايم را كه بر شما ارزانى داشتم، به ياد آريد و به پيمانم وفا كنيد، تا به پيمانتان وفا كنم، و تنها از من بترسيد.
نعمت مورد اشاره در آيه، نعمت پيامبرى و وحى و شريعت است كه اساس وحدت و عزت و آسايش و ديگر نعمتهاست و تاكيد بر يادآورى، براى اين است كه وضع كنونى خود را با آن مقايسه كنند و با اين وسيله، علل آن عزت و اين نكبت را به خوبى دريابند.
همچنين در آيات 47 و 122 سوره ى بقره آمده است:
يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم و انى فضلتكم على العالمين.
در اين خطاب، تذكر به نعمتى است كه منشا برترى بنى اسرائيل و نيز عامل انحطاط آنان است.
تذكر نعمت برترى آنان و اينكه لازم است براى روزى كه همه ى روابط و وابستگى ها منقطع مى گردد، پرواى الهى را پيشه كنند. در سوره ى آل عمران، آيه ى 103، خطاب به مسلمان آمده است: و اذكروا نعمت الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا. و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد: آنگاه كه دشمنان (يكديگر) بوديد، پس ميان دلهاى شما الفت انداخت، تا به لطف او، برادران هم شديد.
اين تذكار و آگاهى و مقايسه ى بين زندگى جاهلى و زندگى توحيدى و نيز مقايسه بين نعمت الفت، وحدت و برادرى، و دشمنى و هراس از يكديگر و انواع شركها كه نسل به نسل، وارث آن بودند و نيز بيان نعمت ايمان و عزت و كرامت و رهايى از هر پستى و سقوء خود از آموزه هاى بسيار نفيس و گرانقدر دينى است.
نكته ى دوم: مسئله اى كه در خور توجه و اهميت و نيز بيان كننده ى مهر بى پايان و رحمت بيكران خداوند نسبت به بندگان خويش است، شمارش برخى ويژگى هاى نعمتهاى اوست كه حضرت زهرا عليهاالسلام به هنگام ستايش و سپاسگزارى و در حالى كه نعمتهاى فراگير الهى را در مسجد پدرش- مسجد النبى- عميقا حس مى كرد، بدانها پرداخته است.
بسيارى از نعمتهاى الهى، عمومى و شامل ابتدايى هستند؛ بدين معنا كه بر اساس حكمت بالغه ى جارى در آفرينش، پيش از آنكه انسان، لباس هستى را در نشئه ى طبيعت بر تن كند، در گذرگاه هاى متنوع حيات و اطوار و مراحل گوناگون و در مسير تحقق آدمى موجود گشته اند كه اگر نمى بودند، هيچ گاه موجودى به نام انسان در روى كرى خاكى با نام «خليفة الله» در آخرين پرده ى نمايش خلقت براى ارائه ى جوهر الهى هنر آفرينش و جلوه ى بى بديل خلاقيت آفريدگار دانا و توانا، در زيباترين و كامل ترين تجيل آن، ظاهر نمى گشت؛ زيرا نهايت و غايت آفرينش جهان، در مظهر وجود آدمى، كامل گرديده و همه ى هستى براى تصرف و تدبير انسان به منزله ى مقدمه ى وجودى اوست.
خداوند متعال در آيات بسيارى از قرآن، به اين حقيقت عظيم اشاره كرده است كه آفرينش (همه مراتب وجود در قوس نزول و صعود، به اصطلاح حكيمان و عارفان) را براى برنشاندن انسان (اين موجود هبوط يافته از جوار عالم الهى و فجر ازليت) بر بالهاى زيبايى معنوى و عروج او به جايگاه اصلى اش كه همانا قرب الهى است، آفريده ام.
در سوره ى جاثيه، آيه ى 12 و 13 آمده است:
الله الذى سخر لكم البحر لتجرى الفلك فيه بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون- و سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعا منه ان فى ذلك لا يات لقوم يتفكرون.
خدا همان كسى است كه دريا را به سود شما رام گردانيد، تا كشتى ها در آن به فرمانش روان شوند، و تا از فزون بخشى او (روزى خويش را) طلب نماييد، و باشد كه سپاس داريد. و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است، به سود شما رام كرد؛ همه از اوست. قطعا در اين (امر) براى مردمى كه مى انديشند، نشانه هايى است. و در سوره ى لقمان، آيه ى 20 آمده:
الم تروا ان الله سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض و اسبغ عليكم نعمه ظاهر و باطنة.
آيا ندانسته ايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است، مسخر شما ساخته و نعمتهاى آشكار و پنهان خود را بر شما تمام كرده است؟ و در سوره ى بقره، آيه ى 28 و 29 قبل از پرداختن به مسئله ى مهم خلافت انسان آمده:
كيف تكفرون بالله و كنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون- هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا ثم استوى الى السماء فسواهن سبع سموات و هو بكل شى ء عليم.
چگونه خدا را منكريد، با آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد؛ باز شما را مى ميراند (و) باز زنده مى كند (و) آنگاه به سوى او بازگردانده مى شويد. اوست آن كسى كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريد؛ سپس به (آفرينش) آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد، و او به هر چيزى داناست.
در حديث قدسى آمده است:
يابن آدم! خلقت الاشياء لاجلك، و خلقتك لاجلى. [علم اليقين، فيض كاشانى، ج 1، ص 381.]
اى فرزند آدم! من همه چيز را براى تو و تو را براى خود آفريدم.
بنابراين، ابراز ماهيت آدمى- به اصطلاح حكيمان- اعطاى وجود به او (كمال اول) و اين همه سرمايه هاى سرشار، استعدادها و نيروهاى نفسانى رازمند و اسرارآميز، غرائز فردى و اجتماعى، قواى جسمانى و عاطفى و همه خواستها، غوغاهاى درونى، عقل، اختيار، محبتها، كراهتها و همه و همه، عطاياى خداوندى است كه به عنوان نعمتهاى آغازين و قبل از حيات يافتن انسان براى ا و منظور شده است تا زمينه ى زندگى او را در گستره ى طبيعت فراهم آورد؛ زيرا در عرصه هاى پيشين، آدمى و تقاضاهاى او نبودند، تا اين نعمتها را بطلبند. خداوند در قرآن مى فرمايد:
هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سمعيا بصيرا- انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا. [سوره ى دهر، آيه ى 1- 3.]
آيا زمانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود؟ (چنين زمانى بر انسان گذشته است). ما انسان را از نطفه ى مختلطى آفريديم و او را مى آزماييم؛ (بدين جهت) او را شنوا و بينا قرار داديم. ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس.
مى سزد كه گوشه هايى از مناجات امام شهيدان و مقتداى دلباختگان جمال جميل حق، امام حسين را بياوريم كه در آخرين ساعتهاى روز عرفه، در لحظه هايى كه آفتاب، آخرين اشعه ى خود را بر دشت سوزان سرزمين عرفات مى افشاند، در دامنه ى كوهى و در حالى كه دستهايش را به سوى آسمان برده بود و دانه هاى اشك، چون مرواريد بر گونه هايش مى غلتيد و تمام جهان را به يك سو نهاده بود و با نهايت خضوع و خشوع و با حالت تضرع و زارى، در پيشگاه پروردگار مهربان از قلب حكمت خيزش با لطيف ترين تعبيرها بر زبانش جارى مى شد، گوش دل بسپاريم تا لطف و مهر سرشار خداوند را در نسبت به آدمى، هر چه بيشتر و عميقتر دريابيم:
اللهم انى ارغب اليك و اشهد بالربوبية لك مقرا بانك ربى و اليك مردى ابتداتنى بنعمتك قبل ان اكون شيئا مذكورا و خلقتنى من التراب ثم اسكنتنى الاصلاب آمنا لريب المنون و اختلاف الدهور و السنين فلم ازل ظاعنا من صلب الى رحم فى تقادم من الايام الماضية و القرون الخالية... و من قبل ذلك رؤفت بى بجميل صنعك و سوابغ نعمك فابتدعت خلقى من منى يمنى و اسكنتنى فى ظلمات ثلاث بين لحم و دم و جلد... و انت البادى بالاحسان قبل توجه العابدين و انت الجواد بالعطاء قبل طلب الطالبين.
پروردگارا! من مشتاق توام و به ربوبيت تو گواهم، و معترفم كه تو تربيت كننده و خالق منى و بازگشتم به سوى توست. وجود مرا با نعمتت آغاز كردى، پيش از آنكه چيز قابل ذكرى باشم. مرا از خاك آفريدى و آنگاه در پشت نياكانم، مرا جاى دادى، در حالى كه در پناه تو از آسيب فنا و گردش روزگار و گذشت سالها ايمنى داشتم؛ و همواره از صلبها به رحمها گذر كرده، در طى قرون و اعصار گذشته به دنبال سرنوشت خويش مى شتافتم... و قبل از هدايت، مرا با آفرينش زيبايت مرود رأفت و نعمتهاى بيكران خود قرار دادى. آفرينشم را از قطره ى آبى روان، پديد آوردى و در تاريكى ها سه گانه ى جنين سكونتم دادى: ميان خون و گوشت و پوست... و تو آغاز كننده ى به احسانى، پيش از آنكه پرستندگان به تو روى آورند، و تو بسيار بخشنده اى، پيش از آنكه درخواست كنندگان از تو بطلبند.
ما كه باشيم اى تو ما را جان جان           تا كه ما باشيم با تو در ميان
ما عدمهاييم و هستى هاى ما           تو وجود مطلقى فانى نما
باد ما و بود ما از داد توست           هستى ما جمله از ايجاد توست
لذت هستى نمودى نيست را           عاشق خود كرده بودى نيست را
منگر اندر ما مكن در ما نظر           اندر اكرام و سخاى خود نگر
ما نبوديم و تقاضامان نبود           لطف تو ناگفته ى ما مى شنود
[مثنوى، دفتر اول، بيت 604.] . و يژگى ديگر، اين است كه نعمتهاى خداوند، بى هيچ استحقاق و سزاوارى و برخاسته از فضل بى پايان و رحمت بيكران اوست؛ بدين معنا كه بندگان را در پيشگاه خداوند، هيچ گونه حقى نيست تا بر اساس آن از نعمت و رحمت او برخوردار شوند. «اين التراب و رب الارباب»؛ چه نسبت خاك را با عالم پاك.
اول و آخر تويى ما در ميان           هيچ هيچى كه نبايد در بيان
گذشته از آنكه هر نعمتى كه به آدمى مى رسد، از اوست: و ما بكم من نعمة فمن الله [سوره ى نحل، آيه ى 53.] و هر نعمتى كه داريد، از خداست.
نعمتهاى خدا، ريشه در فضل و رحمت او دارد و جوشيده از منبع لا يزال الهى است كه فيضش را نهايتى نيست.
در سوره ى بقره، آيه ى 243 آمده است:
ان الله لذو فضل على الناس ولكن اكثر الناس لا يشكرون.
خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است؛ ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمى كنند.
در نيايش يكى از اولياى دين آمده است:
يا مبتدثا بالنعم قبل استحقاقها. [بحار الانوار، ج 51، ص 304.]
اى خدايى كه بى هيچ استحقاق و قابليتى، نعمتها را بر بندگانت ارزانى مى دارى.
امام سجاد عليه السلام در مقام نيايش و اعتراف و توبه فرمود:
اللهم... و يحدونى على مسالتك تفضلك على من اقبل بوجهه اليك و وفد بحسن ظنه اليك اذ جميع احسانك تفضل، و كل نعمك ابتداء. [دعاى دوازدهم صحيفه ى سجاديه.]
خدايا!... خصلتى كه مرا به مسئلت و طلب از تو برمى انگيزد، تفضل توست؛ (تفضلى كه) هر كس از راه خوش گمانى بر احسانت، روى به درگاه تو آورد، با دست پر مهر و لطف خويش، او را مى نوازى؛ زيرا همه ى نيكى هايت از فضل و رحمت بى پايانت مى جوشد و تمام نعمتهايت، بدون هيچ شايستگى بندگانت، نصيبشان مى گردد.
آدمى و همه ى نيروهاى درونى و بيرونى و استعدادهاى سرشارش، بلكه اصل هستى او از آن خداوند و رهين فيض اوست و هيچ گونه استقلالى در هيچ يك از شئون حيات خويش ندارد و دارايى اش، همان نادارى محض است و به تعبير زيبا و لطيف امام حسين عليه السلام:
الهى انا الفقير فى غناى فكيف لا اكون فقيرا فى فقرى.
خداوندا! در عين بى نيازى مستمندم. پس چگونه محتاج نباشم، در حالى كه سراپا نياز و احتياجم.
خداوند متعال، كريمانه اين نيروها و استعدادها را بر آدميان بخشيد تا در حركت به سوى مقام قرب او به كار گيرند. چنانچه از اين بخشش ها و نيكى ها به گونه اى صحيح بهره ور شوند، آنان را به لحاظ اين بهره مندى درست و بدان سان كه در شأن انسان وظيفه دان و تكليف شناس است، بندگان صالح و نيكوكار، و در صورت استفاده ى ناصحيح از نعمتها، آنان را ناسپاس و تكليف ناشناس و سزاوار كيفر دانسته است.
بندگان درست كردارى را كه به وظيفه عبوديت عمل مى كنند و نعمتها را در جهت رضاى او به كار مى گيرند، نشايد كه طلبكارانه از معبود خويش تقاضاى مزد كنند؛ چرا كه چنين شايستگى
براى هيچ كس در برابر خداوند نيست؛ چون هر چه دارند، حتى توفيق بندگى كه آنان را بر انجام كارهاى نيك برانگيخته است، خود، از آن خداوند است و نعمتهاى فراوانى را كه در اختيار آنان نهاده، از قبيل سلامت، امنيت، هدايت و شرايط مناسب تكوينى براى زندگى و بهره مندى از مزاياى حيات انسانى، همه و همه از فضل شامل او برگرفته شده است:
اى خداوند، اى قديم احسان تو           آنكه دانم وانكه نى، هم آن تو
اگر چه او خود راه و رسم بنده پرورى را مى داند و از منظر لطف و مهر بر بندگان خويش مى نگرد. به قول حافظ:
تو بندگى چون گدايان به شرط مزد مكن           كه دوست خود روش بنده پرورى داند

 در تعاليم دينى آمده است كه بهشت و نعمتهايش، جلوه ى فضل خداست:
ان الذين يتلون كتاب الله و اقاموا الصلوة و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانية يرجون تجارة لن تبور ليوفيهم اجورهم و يزيدهم من فضله انه غفور شكور- والذى اوحينا اليك من الكتاب هو الحق مصدقا لما بين يديه ان الله بعاده لخبير بصير- ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله ذلك هو الفضل الكبير- جنات عدن يدخلونها يحلون فيها من اساور من ذهب و لولوا و لباسهم فيها حرير- و قالوا الحمد لله الذى اذهب عنا الحزنان ربنا لغفور شكور- الذى احلنا دار المقامة من فضله لا يمسنا فيها نصب و لا يمسنا فيها لغوب. [سوره ى فاطر، آيه ى 29- 35.] .
در حقيقت، كسانى كه كتاب خدا را مى خوانند و نماز بر پا مى دارند و از آنچه بديشان روزى داده ايم، نهان و آشكار انفاق مى كنند، اميد به تجارتى بسته اند كه هرگز زوال نمى پذيرد تا پاداششان را تمام بديشان عطا كند و از فزون بخشى خود، در حق آنان بيفزايد كه او آمرزنده اى حق شناس است؛ و آنچه از كتاب به سوى تو وحى كرده ايم، خود، حق (و) تصديق كننده ى (كتابهاى) پيش از آن است. قطعا خدا نسبت به بندگانش آگاه بيناست. سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه (آنان را) برگزيده بوديم، به ميراث داديم. پس برخى از آنان بر خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه رو و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان خدا پيشگام اند، و اين خود توفيق بزرگ است.
در بهشتهاى هميشگى كه به آنها درخواهند آمد، در آنجا با دستبندهايى از زر و مرواريد، زيور يابند و در آنجا، جامه شان پرنيان خواهد بود؛ و مى گويند: سپاس خدايى را كه اندوه را از ما بزدود. به راستى پروردگار ما آمرزنده و حق شناس است؛ همان خدايى كه ما را به فضل خويش در سراى ابدى جاى داد. در اينجا رنجى به ما نمى رسد و در اينجا درمانگى به ما دست نمى دهد.
در سوره ى انعام، آيه ى 16 آمده است:
من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه و ذلك الفوز المبين.
آن روز (روز قيامت) كسى كه عذاب از او برگردانده شود، قطعا خدا بر او رحمت آورده، و اين است همان رستگارى آشكار.
در حديث آمده:
ان النبى صلى الله عليه و آله قال: «والذى نفسى بيده ما من الناس احد يدخل الجنة بعمله»، قالوا: «و لا انت يا رسول الله؟»، قال: و لا انا الا ان يتغمدنى الله برحمة منه و فضل.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سوگند به خدايى كه جان من در قبضه ى قدرت اوست، هيچ فردى از مردم نيست كه بر اثر كارهاى شايسته وارد بهشت شود» (بهشتيان در پرتو رحمت الهى به بهشت راه مى يابند). عرض كردند: «يا رسول الله! شما هم؟» فرمود: من نيز چنينم؛ اما خداوند، مرا در درياى رحمت و فضل خود فرومى برد.
امام سجاد عليه السلام در دعاى «مكارم الاخلاق» فرموده:
اللهم الى مغفرتك وفدت و الى عفوك قصدت، و الى تجاوزك استقت و بفضلك وثقت، و ليس عندى ما يوجب لى مغفرتك و لا فى عملى ما استحق به عفوك، و ما لى بعد ان حكمت على نفسى الا فضلك فصل على محمد و آله و تفضل على.
خدايا! به حوزه ى آمرزشت كوچ كرده ام و به سوى عفو تو آهنگ نموده ام، و به گذشت تو مشتاق شده ام، و به فضل تو اعتماد كرده ام، در حالى كه موجبات مغفرت تو نزد من نيست و چيزى كه به وسيله ى آن سزاوار عفو تو گردم، در كردار من نيست و پس از اين حكم، كه من خود درباره ى خويش راندم، جز فضل و احسان تو سرمايه ى اميدى ندارم. پس بر محمد و آلش رحمت فرست و بر من تفضل فرماى.
على عليه السلام مى فرمايد:
جعل حقه على العباد ان يطيعوه، و جعل جزاءهم عليه مضاعفة الثواب تفضلا منه و توسعا بما هو من المزيد اهله. [نهج البلاغه (صبحى صالح)، خطبه 216.]
خداوند، حق خود را بر بندگان، اطاعت خوشى قرار داد و پاداش آنان را در طاعت، دو چندان يا بيشتر نهاده، از در بخشندگى كه او راست و افزون دهى كه وى را سزاست.
بنابر آنچه گذشت، ويژگى دوم نعمتهاى الهى اين است كه بى هيچ استحقاقى، خداى متعال انسانها را بر سر سفره ى گسترده ى فضل و رحمت خويش نشانده است و در جهان ديگر نيز رضوان او و همچنين عرصه ى عفو و گذشت كريمانه اش، زيباترين و دلرباترين جلوه ى فضل و كرامت بى بديل اوست.
بدين روى، اولياى خداوند، همانان كه از سراى نور به سرزمين تاريك طبيعت آمدند تا دست ما خاك نشينان وامانده از قافله ى قدسيان را بگيرند و شراب ناب شهود را بر جام جانمان بريزند؛ آنان كه دل و جانشان جام جهان بين است و كلامشان، قصه ى عشق و پيامشان، لبريز از ذكر خدا كه مايه ى آرامش دل و آسايش جسم و جان است، در آموزه هاى كرامت خيز خويش به ما آموخته اند تا با خداى خود چنين نجوا كنيم: «ربنا عاملنا بفضلك، و لا تعاملنا بعدلك». و يژگى سوم نعمتهاى خداوند، اين است كه هماهنگ و همساز با يكديگرند؛ بدين معنا كه وحدت و هماهنگى و خويشاوندى فراگيرى، بر اجزا و عناصر جهان غيب و شهود، احاطه دارد. در سوره ى ملك، آيه ى 3 و 4 آمده است:
الذى خلق سبع سموات طباقا ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطور- ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير.
همان (خدايى) كه هفت آسمان را طبقه طبقه بيافريد. در آفرينش آن (خداى) بخشايشگر، هيچ گونه اختلاف (و تفاوتى) نمى بينى. باز بنگر، آيا خلل (و نقصانى) مى بينى؟ باز دوباره بنگر تا نگاهت، زبون و درمانده به سويت بازگردد.
جهان پويا، چون كاروانى است كه همه ى راهروان آن، همانند حلقه هاى زنجير به هم متصل اند و همچون اجزاى ريز و درشت يك دستگاه براى يكديگرند و در جهت يگانه اى در تلاش و تكاپويند و در اين سير تكاملى هم، مكمل يكديگرند، به گونه اى كه كندى و ناهنجارى هر جزئى، موجب اختلال در اجزاى ديگر است. به گفته ى شبسترى:
اگر يك ذره را برگيرى از جاى           خلل يابد همه عالم سراپاى
اين همسازى و هماهنگى بين عناصر جهان، زمينه ساز حركت تكاملى انسان است براى رسيدن به پايگاه والايى كه آفريدگار براى او منظور كرده است. در سوره ى طلاق، آيه ى 12 آمده است:
الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا.
خدا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين آفريد. فرمان (خدا) در ميان آنها فرود مى آيد، تا بدانيد.
به گفته ى سخنور نامى شيراز، سليمان سرير شعر و ادب، سعدى:
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردين بگسترده و دايه ى ابر بهارى را فرموده تا بنات نبات در مهد زمين بپرورد. درختان را به خلعت نوروزى، قباى سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم (ربيع)، كلاهِ شكوفه بر سر نهاده. عصاره ى تاكى به قدرت او شهد فائق شده و تخم خرمايى به تربيتش نخل باسق گشته.
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند           تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار           شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى
ويژگى چهارم نعمتهاى خداوند، اين است كه از شمار شمارشگران بيرون است؛ زيرا هر جزئى از اجزاى هستى در مقايسه ى با ديگر اجزا و نظام كلى عالم، نعمتى از نعمتهاى خداوند است. ميليونها ميليون سلول بدن آدمى دستگاه هاى پيچيده، اندامها و استعدادها و مهتر از همه، نيروى تفكر و درك و نعمتهاى آشكار و پنهان در بيرون از وجود او، از كوچكترين ذره تا بزرگترين جرم كيهانى، همه و همه كه به تعبير قرآن كريم «كلمات الله» اند و تمام آنچه را كه آدمى در مسيرهاى گوناگون حيات تا سر منزل نهايى اش از آن برخوردار بوده است، نعمتهاى بيدريغ و فيض گسترده خداى دائم الفضل است كه هيچ موجودى، جز خداى دانا و توانا قادر بر شمارش آنها نيست؛ چرا كه انديشه هاى محدود، هرگز قدرت احاطه بر نعمتهاى بى پايان و بيكران او را ندارند. در سوره ى لقمان، آيه ى 27 آمده است: و لو انما فى الارض من شجرة اقلام و البحر يمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله. و اگر آنچه درخت در زمين است، قلم باشد و دريا را هفت درياى ديگر به يارى آيد، سخنان (مخلوقات) خدا پايان نپذيرد. و در سوره ى كهف، آيه ى 109 آمده است:
قل لو كان الحبر مدادا لكلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا.
بگو: اگر دريا براى كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان پذيرد، قطعا دريا پايان مى يابد، هر چند نظيرش را به مدد آن بياوريم.
در سوره ى ابراهيم، آيه ى 34 و همچنين در سوره ى نحل، آيه ى 18 آمده است: و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها. و اگر نعمتهاى خدا را شماره كنيد، آنها را نمى توانيد بشماريد.
در روايات آمده است:
كان على بن الحسين عليهماالسلام اذا قرا هذه الاية «و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها» يقول: سبحان من لم يجعل فى احد من معرفة نعمه الا المعرفة بالتقصير عن معرفتها كما لم يجعل فى احد من معرفة ادراكه اكثر من العلم بانه لا يدركه، فشكر- عزوجل- معرفة العارفين بالتقصير عن معرفته و جعل معرفتهم بالتقصير شكرا كما جعل علم العالمين انهم لا يدركونه ايمانا، علما منه انه قدر وسع العباد فلا يجاوزون ذلك. [تحف العقول، ص 283.] .
چون على بن حسين عليهماالسلام اين آيه را تلاوت مى كرد كه: «و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها» مى فرمود: منزه است آن كس كه توان ادراك نعمتهاى خود را به كسى نداد، مگر همان اندازه كه بداند و آنها را درك نتواند كرد؛ و خداوند- عزوجل- همين مقدار آگاهى عارفان را با نارسايى شناختشان از او پاس داشت و اين شناخت نارسايى (و درك عدم ادراك) را به عنوان سپاسگزارى آنها (از نعمتهايش) قرار داد همان گونه كه علم دانايان را به اينكه (هرگز) او را ادراك نتوانند كرد، ايمانشان قرار داد؛ زيرا خود مى دانست كه اندازه ى گنجايش فهم بندگان براى خود آنان قابل ادراك است و از آن حد در نتوانند گذشت (كه بدانند همى نمى دانند).
تا بدان جا رسيد دانش من           كه بدانم همى كه نادانم
ويژگى پنجم و ششم نعمتهاى خداوند، اين است كه از قلمرو درك و فهم آدمى بيرون و جبران ناپذير است؛ زيرا زنجيره ى نعمتها در نسبت با انسان، به لحاظ «دائم الفيض» بودن خداوند، از ازليت آغاز مى گردد و تا ابديت و جاودانگى ادامه دارد: «ناى عن الجزاء امدها و تفاوت عن الادراك ابدها».
بدين روى، هيچ بشرى را در هر منزلتى كه باشد توان و تاب فهم و درك و در نهايت، جبران و نعمتهاى الهى نيست. چه كسى و چگونه مى تواند اين همه احسان را جبران كند، در حالى كه هستى او، در اصل، فيضى از جانب خداست و در هر لحظه و هر چشم بر هم زدنى و همراه با هر گامى، غرق در نعمتهاى پياپى و بى شمار اوست. سعدى مى گويد:
منت خداى را عزوجل، كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت. هر نفسى كه فرومى رود، ممد حيات است و چون برمى آيد، مفرح ذات. پس در هر نفسى دو نعمت موجود است و بر هر نعمتى، شكرى واجب.
از دست و زبان كه برآيد           كز عهده ى شكرش به درآيد؟
اعملوا آل داود شكرا و قليل من عبادى الشكور.
بنده همان به كه ز تقصير خويش- عذر به درگاه خداى آورد
ورنه سزاوار خداوندى اش           كس نتواند كه به جاى آورد
باران رحمت بى حسابش همه را رسيده، و خوان نعمت بى دريغش، همه جا كشيده.
پرده ى ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظيفه ى روزى به خطاى منكر نبرد.
اى كريمى كه از خزانه ى غيب           گبر و ترسان وظيفه خور دارى
دوستان را كجا كنى محروم           تو كه با دشمن اين نظر دارى؟
[گلستان، ص 49 (مقدمه).] .
مى سزد كه براى درك عظمت و انبوهى نعمتهاى خداوند، با دقت و تامل، تابلوى زيبايى كه قرآن در سوره ى «الرحمن»، عروس القرآن [عن النبى صلى الله عليه و آله قال: لكل شى ء عروس و عروس القرآن سوة الرحمن جل ذكره. (الميزان، ج 19، ص 97). عروس، هر چيز زيبا و آراسته را گويند: ]
عروس جهان گرچه در حد حسن است           ز حد مى برد شيوه ى بى وفايى
(حافظ)
ترسيم كرده، نظرى و تأملى صبورانه بيفكنيم كه ما را به ژرفا و گستره ى بى حد و مرز هستى، رهنمون گردد.
در سوره «الرحمن» مى خوانيم:
الرحمن علم القرآن خلق الانسان- علمه البيان- الشمس و القمر بحسبان- و النجم و الشجر يسجدن- و السماء رفعها و وضع الميزان- الا تطفوا فى الميزان- و اقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان و الارض وضعها للانام- فيها فاكهة و النخل ذات الاكمام و الحب ذو العصف و الريحان فباى آلاء ربكما تكذبان...
تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام.
خداى رحمان، قرآن را ياد داد. انسان را آفريد، به او بيان آموخت. خورشيد و ماه بر حسابى (روان) اند؛ و بوته و درخت، چهره سايان اند و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت تا مبادا از اندازه درگذريد و وزن را به انصاف بر پا داريد و در سنجش مكاهيد؛ و زمين را براى مردم نهاد. در آن، ميوه ها و نخلها با خوشه هاى غلاف دار و دانه هاى پوست دار و گياهان خوشبوست. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد؟... خجسته باد نام پروردگار شكوهمند و بزرگوار!
نظم و ترتيب ويژه اى كه در بيان نعمتهاى خداى رحمان در سراسر اين سوره موج مى زند، بيان كننده ى جهان شناسى اسلامى به طور خاص و بارزى است كه نمودار ساختارها و ساحتهاى وجودى متعددى است كه از «مبدأ اعلى»، يعنى خداوند فيض بخش هستى، شرف صدور يافته و نماد تجلى وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت است. طنين غيبى است كه به واسطه ى فرمان الهى و با فعل امر «كن» آغاز گشته و انسان خاكى را به منشأ الهى خويش، آگاه مى سازد.
خداوند به گونه اى بى بديل و اعجاب انگيز، در عرصه ى پهناور هستى، جلوه هاى جميل و شكوهمند رحمت بى منتهاى خويش را به نمايش گذارده است كه هر بيننده ى ژرف انديشى را به ساحت زيباى جهان و آفرينش بديع و تدبير حكيمانه ى او هدايت مى كند، تا فروتنانه و خاضعانه در محراب پرستش، رو به سوى آفريدگار خويش آورد و جمال جميل و وجه كريم او را با ديده ى دل، شهود كند و در نهايت، با بهجت و سرور دل انگيز و وصف ناپذيرى زبان عجز را معترفانه به بزرگى و زيبايى پروردگار بگشايد كه: «تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام...».
چگونه آدميان گرفتار در حصار تنگ و پر كدورت ماديت و برخوردار از انديشه ى محدود و آگاهى اندك، مى توانند اين همه نعمتهاى انبوه و بى شمار و اين احسان عظيم خداوند را دريابند و با سپاس خود، پاداش آن همه را بدهند؟ و ما اوتيتم من العلم الا قليلا.
براى حسن ختام، مى سزد كه پاره اى ديگر از نيايش امام حسين عليه السلام را از نظر بگذرانيم. نيايشى كه در لحظه ى تجلى عرفان و اوج ايمان و معراج روح آن بزرگوار، از وحى دل روشن و وجدان بيدارش مايه مى گرفت و سيل آسا- همراه با اشك چشمانش- از جام جهان نماى جان پاك او بر زبان جارى مى گشت و دامنه ى كوه عرفات، اين وادى ملكوتى را لبريز از معنويت عطرآگين خويش مى كرد. اكنون نيز هر تلاوت كننده اى كه در محضر اين كلمات نورانى و در تماشاى اين تابلوى زيبايى كه در پاى بيكران نعمتهاى خداوند را به تصوير كشيده، بنشيند، حضور در قرب
الهى را احساس مى كند و خويشتن را سوار بر موج نعمتهاى انبوه خداوند مى بيند:
اللهم انى ارغب اليك و اشهد بالربوبية لك مقرا بانك ربى و اليك مردى... لم تخرجنى لرافتك بى و لطفك لى و احسانك الى دولة ائمة الكفر الذين تقضوا عهدك و كذبوا رسلك... فاى نعمك يا الهى احصى عدد او ذكر ام اى عطاياك اقوم بها شكرا و هى يا رب اكثر من ان يحصيها العادون او يبلغ علما بها الحافظون... اجل و لو حرصت انا و العادون من انامك ان نحصى مدى انعامك سالفه و انفه ما حصرناه عددا و لا احصيناه امدا هيهات انى ذلك و انت المخبر فى كتابك الناطق و النبا الصادق: «و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها».
خدايا به سوى تو روى مى آورم و به ربوبيت تو گواهى مى دهم، در حالى كه اعتراف مى كنم كه تو تربيت كننده و پرورنده ى منى و بازگشتم به سوى توست... اين رافت و اين لطف تو، و اين احسان تو نسبت به من بود كه مرا در روزگار حكومت پيشوايان كفر به دنيا نياوردى، در روزگار كسانى كه عهد تو بشكستند و پيامبرت را تكذيب كردند...
(بار خدايا!) كدام يك از نعمتهايت را مى توانم به شمارش درآورم، يا كدام يك از عطايايت را مى توانم شكر گويم؟ در صورتى كه اى پروردگار من، اين نعمتها از حوصله ى شمارشگران افزون، و از گنجايش ضبط حافظه ها، بيرون است.
آرى! هر چند من و شمارشگران بكوشيم، نه مى توانيم نعمتهاى گذشته و آينده تو را شمارش كنيم و نه مى توانيم شمارش روزگاران را به حساب آوريم. من كجا و شمارش نعمتهايت كجا؟ مگر نه اين است كه خود، در كتاب گويايت و گزارش درستت فرموده اى: و اگر بخواهيد نعمتهاى الهى را برشماريد، هرگز نتوانيد؟

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page