ترجمه ى خطبه ى حضرت زهرا

(زمان خواندن: 11 - 22 دقیقه)

عبدالله محض [عبدالله محض، فرزند «حسن مثنى» و او نيز فرزند امام حسن عليه السلام است و مادرش، فاطمه دختر امام حسين عليه السلام است و به لحاظ انتساب به اين دو امام همام عليهماالسلام و خلوص در سيادت، او را «عبدالله محض» ناميده اند.] به روايت خود از پدرانش عليهم السلام نقل كرده است: هنگامى كه به فاطمه عليهاالسلام خبر رسيد كه ابوبكر و عمر بر آن اند تا (مزرعه ى) «فدك» را از اوى بازستانند، (و مى دانست كه خليفه هرگز از اين تصميم خود برنخواهد گشت) پوشش خود را بر سر انداخت و ردايى بلند بر تن كرد و در ميان گروهى از زنان همدل و هم آهنگ با خويش و نيز زنانى از قوم خويش (بنى هاشم) از خانه بيرون آمد و راهى مسجد شد. (چنان شتابناك و سراسيمه حركت مى كرد كه هر سكوت و سكونى را در هم مى شكست و گويى زرهى از مهابت و متانت و جلال، پيكرش را پوشانده و هاله اى از عفت و حيا اطرافش را فراگرفته بود). بر دامنه هاى چادرش گام مى نهاد و در حالى كه راه رفتن او شباهتى تمام به راه رفتن پيامبر صلى الله عليه و آله داشت، بر ابوبكر- كه در ميان انبوهى از مهاجران و انصار و ديگران نشسته بود- وارد شد. (گويى فرشته ى وحى اين بار، نداى آسمانى «و انذر عشيرتك الاقربين» را بر او نازل كرده است و مى رود تا در مسجد، قوم خويش را انذار كند).
(با حضور فاطمه عليهاالسلام و همراهانش بين آنان و حاضران در مسجد، پرده اى سفيد آويختند و او با متانت و احتشام تمام در پس پرده) نشست و آنگاه، آهى عميق و جانسوز (از دل ماتم زده ى خويش) بركشيد كه مسجديان به گريه افتادند و اين ناله با جانهاى سرد و خاموش آنان چنان كرد كه صداى شيون و فرياد مردم برخاست و مجلس به لرزه درآمد و تعادل خود را از دست داد.
فاطمه عليهاالسلام لختى خاموش ماند تا فوران احساسات و جوشش خشمها و خروش ناله ها فروكش كرد. آنگاه سخن را به ستايش و توصيف خداوند و درود و تحيت پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز نمود. (چون نام پاك و دل انگيز پيامبر صلى الله عليه و آله بر زبان رفت) دوباره مردم گريستند. وقتى مجلس آرام گرفت و ذهن و دل مخاطبان آماده ى شنيدن شد، سخن را از سر گرفت و فرمود:
حمد و ستايش، خداى را بر نعمتهايى كه ارزانى داشت و شكر و سپاس، او را بر انديشه ى نيكويى كه در دل نگاشت و ثنا و تحسين بر آنچه از پيش فرستاد؛ بر نعمتهاى فراگير كه (بدون خواست كسى) از چشمه ى لطفش جوشيد، و دهش هاى انبوه و در خور، كه بخشيد، و بخشش هاى كامل و بى زوال كه در پى مى رسد.
دهش هايش، بيرون از گنجايش شمارش كنندگان و پاداششان، فراتر از توان ستايشگران و شناخت ژرفا و جاودانگى شان، برتر از انديشه ى خرد ورزان است. مردمان را براى تداوم و تسلسل نعمتها به سپاسگزارى فراخواند و به پاس فراوانى پاداش، در ستايش را به روى خلايق گشود و با اين فراخوانى (به ستايش و سپاس)، نعمتهاى خود را دو چندان كرد. و بر اين حقيقت گواهى مى دهم كه جز الله، خدايى نيست و يگانه اى بى انباز است. اخلاص (در انگيزه و عمل) را تاويل آن قرار داد، و دلها را گستره ى پيوند با آن نمود (تار و پود دلها را بدان بافت)، و مشعل انديشه ى آن را در ذهنها برافروخت.
خدايى كه ديدگان را ياراى ديدن او و زبانها و پندارها را توان توصيف و بيان چگونگى اش نباشد. همو كه همه چيز را آفريد، نه از چيزى كه پيش از آن باشد و نه (بر پايه ى) الگو و نمونه اى كه از آن پيروى كند. با توانايى بيكرانش پديده ها را آفريد و با مشيت و خواست خويش، آنها را در عالم پراكند، بى آنكه هيچ نيازى او را در اين آفريدن باشد و بدون آنكه هيچ سودى در اين صورتگرى و پرداختن به او بازگردد، جز آنكه ثبات و پايدارى حكمت خويش را برساند و بر پيروى از (فرمانهاى) خود هشيارى دهد، قدرت (بيكران) خود را (در عرصه ى هستى) به نمايش بگذارد و آفريدگانش را بنده وار بنوازد و فراخوان خود (به بندگى) را عزت بخشد.
از پس (آفرينش و فراخوان به بندگى)، پاداش را در گرو فرمانبردارى نهاد و نافرمانان را از كيفر بيم داد تا بندگان را از عذاب خويش برهاند و به سوى بهشت خود بكشاند. و من بر اين حقيقت گواهم كه پدرم، محمد- كه درود خدا بر او و خاندانش باد- بنده ى خدا و فرستاده ى اوست. خداوند پيش از آنكه او را فروفرستد، برگزيد و پيش از آنكه او را بيافريند، به نامى پسنديده ناميد و پيش از آنكه او را برانگيزد، امتياز بخشيد، و اين (همه مهرورزى ها و مهربانى ها از سوى خداوند) هنگامى بود كه آفريدگان از ديده نهان بودند، و در پشت پرده ى بيم و هراس،نگران و در گستره ى بيابان عدم سرگردان؛ چرا كه خداوند به پايان كارها دانا بود و بر دگرگونى ها و تحولات روزگار، محيط و بينا و به سرنوشت هر موجودى آشنا.
خداوند (پدرم) محمد صلى الله عليه و آله را برانگيخت تا كار خود را تمام نمايد و آنچه را كه در جهت اراده و فرمان او بود، به پيش راند و برنامه هاى حتمى خود را كه به رشته ى محكم تقدير كشيده بود، به انجام رساند.
پيامبر- كه درود خدا بر او و خاندانش باد- ديد كه هر فرقه اى، دينى برگزيده و هر گروهى بر آستانه ى شعله اى خزيده و هر دسته اى به بتى نماز برده است؛ و همگان با آنكه خدا را (به خوبى) مى شناختند، انكار مى كردند.
پس خداى بزرگ، تاريكى ها را به (بركت وجود) پدرم، محمد- كه درود خدا بر او و خاندانش باد- روشن ساخت و دلها را از تيرگى كفر بپرداخت و پرده هاى حيرت را كه بر ديده گان افتاده بود، يك سو انداخت و در ميان مردم به هدايت و روشنگرى برخاست و آنان را از كژ راهه رهانيد و كور دلى را از آنان زدود و بينش بخشيد، و به آيين پايدار (اسلام) راه نمود و به راه راست فراخواند.
سرانجام، خداوند، مهرورزانه براى او ديدار خويش را برگزيد و او نيز با رغبت تمام و از خودگذشتگى، بزرگوارانه در اين راه گام نهاد.
پس محمد- كه درود خدا بر او و خاندانش باد- از رنج و درد و خستگى اين جهان بياسود؛ (در حالى كه) اكنون فرشتگان نيك رفتار، گرداگرد او حلقه زده اند، از خشنودى پروردگار آمرزنده و از دولت همسايگى خداى جبار، برخوردار است. صلوات و درود و رحمت و بركات خداوند، بر پدرم، پيامبر و امين و پسنديده ى او در وحى و برگزيده ى خلايق.
سپس سخن خود را متوجه حاضران در مجلس كرد و فرمود:
شما اى بندگان خدا، پرچمداران حلال و حرام و عهده داران دين و وحى، و امانتداران خدا بر خويش و رسانندگان (پيام دين) به آيندگان هستيد! و شما بر اين باوريد (مى پنداريد) كه اين ويژگى ها را سزاواريد (و بدانها شهره ى آفاق)! خدا را با شما پيمانى است كه از پيش گرفته و يادگارى است كه بر جاى مانده، (و آن) كتاب گوياى خدا، قرآن است كه با شما به راستى سخن مى گويد؛ قرآنى كه فروغش تابان و شعاعش درخشان، دليلهايش آشكار، حقايقش روشن و آموزه هايش (ظواهر آن) نمايان است.
پيروانش سعادتمندند و پيروى از اين (قرآن)، راهگشاى روضه ى رحمت و گوش فرادادن به آن، مايه ى رهايى و رستگارى است. در پرتو (هدايت) آن، حجتهاى روشن خداوند و بايسته ها و نبايسته ها (واجبها و حرامها) و دليلهاى آشكار و برهانهاى كامل و شايستگى هاى فراخوانده شده و مباحهاى بخشيده شده، احكام و قانونهاى ثابت (شريعتهاى مكتوب) خداوند به دست مى آيد.
خداوند، ايمان شما را باعث تطهير و پاكيزگى از شرك قرار داد و براى وارستن شما از كبر ، نماز را و براى پاكيزه كردن جان و رويش روزى، زكات را و براى استوار كردن اخلاص، روزه را و براى استحكام دين، حج را، و براى نظم دلها، عدالت را و براى امنيت از پراكندگى، امامت ما را و براى سامان يافتن امت (آيين و شريعت)، پيروى ما را و براى عزت و سربلندى اسلام و خوارى و سرافكندگى كفر و نفاق، جهاد را و براى دريافت پاداش معنوى، صبر و شكيب را مقرر كرد.
براى مصلحت توده هاى ناآگاه، امر به معروف را و براى نگهبانى از خشم خداوند، نيكى به پدر و مادر را و براى دراز زيستن (تاخير در اجل) و بقاى نسل، حفظ پيوند خويشان را و براى پاسدارى از خونها، قصاص را و براى آمرزش از گناه، وفاى به نذر را، و براى حفظ حقوق ديگران از تباه شدن و حفظ اموال مردم از كاسته شدن، تمام نهادن پيمانه ها و ترازوها را و براى وارستن از پليدى، ترك ميگسارى را و براى نگهدارى خويش از لعنت و نفرين خداوند، دورى گزيدن از نسبت ناروا را و براى تاكيد بر عفت، پرهيز از دزدى را قرار داد و در نهايت، براى اخلاص در پيمودن راه بندگى، حرام كرد شركت ورزيدن را (قرار داد). پس از خدا آن گونه كه سزاوار پروا كردن از اوست، پروا كنيد، و زينهار! جز مسلمانان نميريد و خدا را در آنچه فرمان داده و از آنچه بازداشته، پيروى كنيد؛ چرا كه از بندگان خدا، تنها دانايان اند كه از او مى ترسند.
سپس فرمود: اى مردم! بدانيد كه من فاطمه ام و پدرم محمد است- كه درود خدا بر او و خاندانش باد! همچنان كه در آغاز سخن گفتم، اكنون نيز مى گويم، نه در گفتارم ياوه مى سرايم و نه در رفتارم، كژ راهه مى روم: «قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است رنج شما و نسبت به (هدايت) شما حريص و نسبت به مومنان، دلسوز و مهربان است».
[سوره ى توبه، آيه ى 129.]
پس اگر او را بشناسيد، درمى يابيد كه او پدر من است، نه پدر زنان شما و نيز برادر پسر عموى من على عليه السلام است نه مردان شما؛ و راستى را كه چه پيوند خجسته اى است پيوند با پيامبر.
پس او رسالت حق را با بانگى رسا تبليغ كرد و خلق را از عذاب الهى بيم داد. در حالى كه راه و روش خود را از روش و مسلك مشركان جدا ساخته بود، با تازيانه ى انذار، گرده ى آنان را نواخت، به گونه اى كه راه نفس كشيدن آنان را بست و در همين هنگام، با حكمت و اندرز نيكو، مردم را به راه پروردگارش فرامى خواند، بتها را مى شكست و شوكت بت پرستان را در هم مى ريخت، تا آنگاه كه هيبت آنان را فروريخت و جمعشان از هم گسيخت و از رويارويى با او گريختند، تا آنكه صبح ايمان از افق تاريك شرك بدميد و حقيقت ناب (توحيد خالص)، نقاب از چهره برانداخت.
پيشواى دين به سخن درآمد و زبان اهريمنان لال شد، و دون مايگان منافق، سقوط كردند و گره هاى كور كفر و نفاق، گشوده گشت و شما كلمه ى اخلاص (لا اله الا الله) را همراه با برخى مهاجران سپيدروى و عفيف بر زبان رانديد (گروهى كه خداوند پليدى و پلشتى را از ساحت وجودشان زدود و پاك و پاكيزه شان گردانيد).
در حالى كه بر لبه ى پرتگاه آتش (كفر و جهل و نفاق) بوديد و با خوارى و ذلت زندگى مى كرديد و از كمى و قلت و ذلت، مانند شربت آبى بوديد كه تشنه اى بياشامد و لقمه ى خورنده و شكار هر درنده و لگدكوب هر رونده بوديد. نوشيدنى تان آب گنديده و ناگوار و خوردنى تان، پوست جانوران مردار بود و مردمانى پست و ترسان از هجوم همسايگان بوديد، تا آنكه خداى تبارك و تعالى به بركت وجود پدرم، شما را از خاك مذلت بيرون كشيد و سرتان را به اوج رفعت برافراشت، بعد از آن همه رنجها كه ديد و سختى ها كه كشيد. و قتى شما را رهايى بخشيد كه با رزم آوران ماجراجو و سركشان درنده خو و جهودان دين به دنيا فروش و ترسايان حقيقت نانيوش (اهل كتاب) از هر سوى بر وى تاختند، و با او نرد مخالفت مى باختند.
هر گاه كه آنها آتش جنگ افروختند، اراده ى بى برگشت خدا آن را خاموش مى ساخت؛ يا هنگامى كه شاخ شيطان ظاهر مى گرديد (و توطئه اى از سوى دشمنان صورت مى گرفت) و يا اژدهايى از مشركان دهان مى گشود (و مى خواست تا نظم جامعه را در هم ريزد) برادرش على عليه السلام را در كام آنان مى انداخت. على بازنمى گشت تا آنكه بر سر و مغز مخالفان مى نواخت و كار آنان با دم شمشير مى ساخت؛ و على اين همه رنج و مشقت را براى خدا مى كشيد، و براى انجام دادن فرمان خداوند، سخت مى كوشيد.
او (على عليه السلام) وابسته ترين و نزديك ترين كس به رسول خدا بود و سيد و بزرگ و سالار دوستان خداوند، كه با همه ى آنان كه با پيامبر صلى الله عليه و آله به جنگ برخاسته بودند، در پيكار بود و در جهت سربلندى و بالندگى اسلام، صميمانه و سخت كوشانه و تلاشگرانه، دامن همت بر كمر نهاده بود و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى هراسيد. با اين همه، شما در زندگى راحت و در بستر امن و آسايش و در نهايت خوشگذرانى و آرامش، غنوده بوديد و در انتظار رويدادى ناگوار براى ما (مردمانى بوديد كه) در شرايط بحرانى، عقب نشينى كرده، از عرصه ى جنگ فرار مى كرديد.
پس زمانى كه خداوند براى فرستاده اش (محمد صلى الله عليه و آله) خانه ى پيامبران و آرامگاه برگزيدگانش را برگزيد (به ملكوت اعلى و مقام قرب خداوند پيوست)، خارهاى پر گزند نفاق و دورويى سر برآرود، پرده ى ديانت دريده شد و كالاى دين بى خريدار گشت و گمراهان به سخن درآمدند و فرومايگان گمنام به صحنه آمدند و دلاوران مشرك و كافر به ياوه گويى پرداختند و در ميان شما دم
مى جنبانيدند و شيطان از كمينگاه خويش سر بر آورد و شما را با خود فراخواند، و ديد كه چه زود فراخوان او را پاسخ گفتيد و در پى او سبك مغزانه دويديد، و در دام تزوير و فريبش خزيديد، و چه زيبا و هنرمندانه با ساز او رقصيديد.
هنوز دو روز از مرگ پيامبرتان نگذشته و سوز سينه ى ما خاموش نگشته است كه آنچه نبايست، كرديد و آنچه از آنتان نبود، برديد و چه سريع بدعتى بزرگ پديد آورديد. به گمان خود، خواستيد فتنه برنخيزد و خونى از پس آن نريزيد؛ ولى در آتش فتنه افتاديد و آنچه را از پيش كشته بوديد، بر باد داديد، «و قطعا دوزخ، جاى كافران است و منزلگاه بدكاران». شما كجا و فتنه خواباندن كجا؟ (دروغ مى گوييد) و چگونه از راه بازتان مى گردانند؟
در حالى كه كتاب خدا در ميان شماست و بار مسئوليتش را بر دوش داريد، فرمانهاى او آشكار، و احكام آن روشن، و پرچمهايش افراشته و بالنده است. واداشتن ها (بايسته ها) و بازداشتن ها (نبايسته ها) ى آن بر ملاست و شما (كتاب خدا را) با همه روشنى اش پشت سر افكنديد! آيا آن را وانهاده، داورى جز قرآن مى گيريد؟ (چه انتخاب بدى) و چه بد جانشينانى براى ستمگران اند؛ «و هر كس جز اسلام، دينى ديگر جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت، از زيانكاران است». [سوره ى آل عمران، آيه ى 85.]
آنگاه چندان درنگ نكرديد كه اين شتر سركش و چموش، رام شود. (پس از سوار شدن بر اين مركب،) آتش فتنه ها را دامن زديد و شعله هاى آن را افروختيد و فراخوانى هاى شيطان گمراه را صميمانه و خالصانه پاسخ مى دهيد و برآنيد تا روشنايى آيين آشكار (اسلام) را به خاموشى كشيده، راه و رسم و سنتهاى پيامبر برگزيده ى او را محو كنيد.
(آرى!) به بهانه ى كف گرفتن، شير را تا آخرين قطره اش زير لب و در نهان، سر مى كشيد (به تدريج و به نام دين، حقايق آن را وارونه مى كنيد). منافقانه و با پوشش اسلام و ديانت در كمينگاه ترفندهاى رنگارنگتان نشسته، آهنگ شكار اهل بيت عليهم السلام و فرزندان آنان را داريد و ما نيز به سان كسى كه كارد بر گلويش نهاده اند و ناوك نيزه بر دلش كوفته اند، چاره اى جز شكيبايى نداريم و بر سختى اين جراحت، پايدار مى مانيم. و شما اكنون مى انگاريد كه خداوند براى ما ارثى را قرار نداده است؟ «آيا داورى جاهليت را خواستاريد، در حالى كه براى مردمى كه يقين دارند، داورى چه كسى از خدا بهتر است». [سوره ى مائده، آيه ى 50.]
آيا به راستى نمى دايند؟ (از اين حقايق روشن بى خبريد؟). هرگز! براى شما به روشنى روز، روشن است كه من دختر پيامبرم.
هان اى مسلمانان! آيا سزاوار است كه ميراث پدرم را به زور و تزوير از من بربايند و من در بازگرفتن آن، شكست بخورم و به تماشا بنشينم؟
پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خدا آمده است كه تو از پدرت ارث برى و ميراث مرا از من ببرى؟ به راستى كارى بس ناپسند مرتكب شده اى (سخن دروغ و ناپسندى را به خدا و فرستاده اش نسبت مى دهى). بدعتى ناروا در دين خدا مى گذارى. آيا آگاهانه كتاب خدا را ترك گفته و پشت سر افكنده ايد كه مى گويد: «و ورث سليمان داوود [سوره ى نمل، آيه ى 16.]؛ و سليمان از داوود ميراث يافت»، و در آنجا كه ماجراى «يحيى بن زكريا» را آورده (و زبان حال زكريا را در مقام انس و نياز با خدا بازمى گويد) كه گفت: «پروردگارا! از جانب خود ولى و جانشينى به من ببخش كه از من ارث ببرد و نيز از خاندان يعقوب»؛ [سوره ى مريم، آيه ى 5 و 6.] و نيز مى فرمايد: «و خويشاوندان به يكديگر (از ديگران) در كتاب خدا سزاوارترند». [سوره ى انفال، آيه ى 75.] و مى فرمايد: «خداوند به شما درباره ى فرزندانتان سفارش مى كند. سهم پسر، چون سهم دو دختر است». [سوره ى نساء، آيه ى 11.] همچنين مى فرمايد: «بر شما مقرر شده كه چون يكى از شما را مرگ فرارسد، اگر مالى براى پدر و مادر و خويشاوندان خود بر جاى گذارد، به طور پسنديده وصيت كند، (اين كار) حقى است بر پرهيزگاران». [سوره ى بقره، آيه ى 18.] و (با وجود اين آيات) انگاشتيد كه مرا از پدر، بهره اى و ارثى نيست و هيچ خويشاوندى يى ميان من و او وجود ندارد؟ آيا خداوند، ويژه ى شما آيه اى فروفرستاد كه پدرم را از (حكم) آن خارج ساخت يا مى گوييد كه پيروان دو آيين از يكديگر ارث نمى برند؟! و آيا من و پدرم از يك آيين نيستيم و يا بر اين باوريد كه شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمويم آگاه تريد؟!
پس (پسر ابى قحافه، حال كه چنين است) اين تو و اين مزرعه ى فدك! اين تو و اين شتر! مركبى مهار زده و آماده براى سوارى. برگير و ببر (مركبى بر نهاده، تو را ارزانى باد)؛ اما بدان كه در روز رستاخير تو را ديدار خواهد كرد. چه نيكو داورى است خداوند و چه نيكو پيشوايى است محمد! و عده ى ما و تو در آن روز است (روز رستاخير). روزى كه پدرم، دادخواه است، و روزى كه باطل گرايان، زيان خواهند ديد؛ «روزى كه ندامت و پشيمانى شما را سودى نمى بخشد. هر چيزى را قرارگاهى است»، [سوره ى انعام، آيه 67.] «و به زودى خواهيد دانست چه كسى را عذابى خواركننده در مى رسد و بر او عذابى پايدار فرود مى آيد». [سوره ى هود، آيه ى 39.]
آنگاه روى سخن خود را متوجه انصار كرده، فرمود:
اى مردان با نفوذ و اى بازوان ملت و اى پشتيبانان اسلام! كسانى كه اسلام در دامن آنان بالندگى يافته است، شما را چه شده كه در باز گرفتن حق من سستى روا مى داريد؟! و چرا ديده به هم نهاده ايد و از ستمى كه بر من روا مى دارند، تغافل مى ورزيد؟ مگر نه اين است كه به گفته ى پدرم: «احترام فرزند، نگاهداشت حرمت پدر است». چه زود فاجعه آفريديد و چه سريع رنگ عوض كرديد؟ با آنكه در شما توان آن هست كه مرا در مطالبه ى حقى كه در باز پس گيرى آن فرياد مى زنم و تلاش مى كنم، يارى كنيد.
آيا مى انگاريد كه: محمد- كه درود خدا بر او و خاندانش باد- از دنيا رفت (و همه چيز تمام شد؟) آرى! از دنيا رفت و جانش را به خدا سپرد. چه مصيبت بزرگى و چه اندوه سترگى است! سستى و رخنه اى كه در بناى اسلام (بر اثر فقدان او) پديد آمد، بسيار عميق است. شكافى كه هرگز پر نخواهد شد و هر روز بر وسعت آن افزوده مى شود.
با غروب خورشيد محمد، زمين، تاريكستان شد، و خورشيد و ماه گرفت و اختران پراكنده شدند. با مرگش شاخ اميد، بى بر و كوهها زير و زبر شد و حرمتها تباه و حريمها بى پناه گشت. خداى را كه اين حادثه، بسى سنگين و گرانبار بود و اين مصيبت، بس ناگوار و بزرگ و به راستى سنگين و بى نظير و در مقايسه با حادثه هاى ديگر، جبران ناپذير.
(اما نه چنان بود كه شما تقدير الهى را ندانيد.) قرآن- كتاب خداى برتر از تحسين و ثنا- كه در خانه هاى شما و در دسترس شماست و هر بامداد و شامگاه (شب و روز)، آن را با لحنهاى گوناگون مى خوانيد، شما را بيشتر از اين قضاى حتمى الهى با خبر ساخت كه: مرگ، فرمان قطعى خداوند و سرنوشت محتوم و سنت جارى و ثابت در زندگى پيامبران است.
«و محمد صلى الله عليه و آله جز فرستاده اى كه پيش از او هم پيامبرانى آمدند و گذشتند، نيست. آيا اگر او بميرد يا كشته شود، از عقيده ى خود برمى گرديد؟ و هر كس از عقيده ى خود بازگردد، هرگز هيچ زيانى به خدا نمى رساند، و به زودى خداوند، سپاسگزاران را پاداش مى دهد». [سوره ى آل عمران، آيه ى 144.]
از پسران قيله! [قيله: نام زنى است كه تبار قبيله ى «اوس» و «خزرج» به او مى رسد.] دور از شان شماست كه پيش چشم شما ميراث پدرم را ببرند و ببلعند و حرمتم را نگاه ندارند و شما فرياد دادخواهى مرا بشنويد و از حال و كار من آگاه شويد (و سكوت كنيد). فرياد مظلوميت من به گوش شما مى رسد؛ ولى پاسخ نمى دهيد و مرا يارى نمى كنيد؛ و اين در حالى است كه ساز و برگ و سلاح و توان يارى مرا داريد؛ و با آنكه در يارى و حمايت از دين به جنگاورى، معروف و به نيكى و صلاح، شهره ى آفاق ايد. شما نخبگان اين امت و برگزيدگان مردمى هستيد كه به حمايت ما اهل بيت برخاستيد.
شما با سلحشوران و جنگاوران و دلاوران عرب، كارزار كرديد و در راه خداوند، سختى ها و رنجها را به جان خريديد و با مشركان و قهرمانان قلدر و ياغى و بى منطق، مبارزه كرديد و همواره در پيروى ما بوديد. آنچه فرمان مى داديم، به گوش جان مى شنيديد و با خلوص تمام بدان عمل مى كرديد، تا آنكه چرخ اسلام به محور ما به گردش درآمد و شير در پستان روزگاران، فزونى يافت و خيرها و بركتها به سوى جهان اسلام، سرازير شد و نعره هاى نخوت زاى عربده كش هاى فريبكار، فروكش كرد و آتش كفر به خاموشى گراييد و فراخوان به آشوب و فتنه در نطفه خفه شد و مشركان، تار و مار شدند و نظام دين، محكم و استوار گرديد.
مرگ و ذلت بر مردمى كه پيمانها را گستند و عهد و حكم خدا را به كار نبستند و آهنگ بيرون كردن پيامبر صلى الله عليه و آله را نمودند. چرا (با اين همه فجايع كه مرتكب شدند) با آنان درگير نشديد و از حقيقت دفاع نكرديد؟ آيا از اينان مى ترسيد، با آنكه سزاوارتر بود از خدا بترسيد، اگر به او ايمان داريد؟
(علت اين ترس و وحشت، روشن است.) جز اين نيست كه به تن آسايى خو كرده و به سايه ى امن و خوشى پناه برده ايد و به خلوت زندگى راحت طلبانه راه يافته ايد و سرانجام، سر به راه انحطاط نهاده، سزاوارترين و نيرومندترين و آگاه ترين كس را از عرصه ى اداره ى جامعه اسلامى كنار زديد. و مى بينم كه در خلوت خويش خزيده ايد و غرق در آرامش و خوشگذرانى هستيد و از تنگناى انجام مسئوليت ها خود را رهانيده و راحت طلبى را برگزيده ايد و آنچه را كه در درون ذخيره كرده بوديد، بيرون انداختيد (جام گواراى ايمان و عشق به خداوند را كه نوشيده بوديد، ناخواسته بالا آورديد، و بعد از ايمان آوردن، كفر ورزيديد.) «اگر شما و هر كه در روى زمين است، همگى كافر شوند، بى گمان خدا بى نياز ستوده است». [سوره ى ابراهيم، آيه ى 7.]
هش داريد! گفتنى ها را گفتم. با شناخت كاملى كه از شما دارم، ما را يارى نخواهيد كرد؛ چرا كه در چنگال ذلت و زبونى گرفتاريد و دلبرده ى نيرنگ و خدعه ايد، و مى دانم كه پيمان شكنى، راه و رسم شماست و در ژرفاى جانتان رسوخ كرده است. اما چه كنم كه دلم خون است و از سوزدل، اين سخنان را به زبان آوردم. آرى! براى اين بود كه گفتنى ها را گفته باشم و حجت را بر شما تمام كرده باشم.
اين شتر و اين بار (خلافت). بگيريد، ببريد، دو پشته بارگيرى كنيد و تنگ زينش را محكم ببنديد؛ اما بدانيد كه پشت اين سوارى، زخم شده و پاى آن، سخت فرسوده و تاول زده است. داغ ننگ جاودانه و نشان خشم خداوندى بر آن نهاده شده است و هيچ گاه شما را آسوده نمى گذارد تا به آتش افروخته ى خداوند بسوزاند. آتش كه راه مى جويد تا آشكار شود و سر برآورد و شراره مى كشد، تا يكسره بر دلها چيره شود.
آنچه مى كنيد، در محضر خداست «و كسانى كه ستم كرده اند، به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت». [سوره ى شعراء، آيه ى 227.]
من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب سختى كه در پيش است، هشدار مى داد.
(حال كه چنين است) پس هر كارى كه مى خواهيد بكنيد و ما نيز كار خودمان را مى كنيم. به انتظار بنشينيد (تا ميوه تلخ درختى را كه كشتيد، بچينيد و كيفر كارى را كه كرديد، ببينيد.] ما نيز به انتظار مى نشينيم. [در ترجمه ى اين خطبه از ترجمه ى آقايان سيد جعفر شهيدى و كمره اى و نيز ترجمه هاى برخى ديگر از بزرگان، از جمله آية الله العظمى منتظرى استفاده شده است.]

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page