حالات جان سوز فاطمه به روايت فضه

(زمان خواندن: 14 - 27 دقیقه)

روى ورقه بن عبدالله الازدى، قال: خرجت حاجا الى بيت الله الحرام، راجيا لثواب الله رب العالمين، فبينما انا اطوف و اذا انا بجارية سمرا، و مليحه الوجه، عذبه الكلام، و هى تنادى بفصاحه منطقها، و هى تقول: و رقه بن عبدالله ازدى روايت نموده است: به اميد ثواب خداوند و پروردگار عالميان به حج بيت الله الحرام مشرف شدم. ناگهان هنگام طواف ديدم كه دوشيزه ى گندم گون، نمكين و شيرين سخنى با كلام فصيح دعا مى نمود و مى گفت:
اللهم، رب الكعبه الحرام، والحفظه الكرام، و زمزم والمقام، والشماعر العظام،و رب محمد خير الانام، صلى الله عليه و آله البرره الكرام، (اسالك) ان تحشرنى مع ساداتى الطاهرين، و ابنائهم الغر المحجلين الميامين.
اى خدا، و اى پروردگار خانه ى محترم كعبه، و پروردگار فرشتگان بزرگوار نگاهبان اعمال، و پروردگار زمزم و مقام ابراهيم عليه السلام، و جايگاه هاى بزرگ و ارجمند مناسك حج، و پروردگار برترين مخلوقات، حضرت محمد- كه درود خداوند بر او و خاندان نيكوكار و گرامى او باد!- (از تو درخواست مى نمايم) كه مرا با سروران پاكيزه ام و پسران برجسته و درخشان و خجسته ى آنان محشور گردانى.
الا، فاشهدوا يا جماعه الحجاج والمعتمرين، ان موالى خيره الاخيار، و صفوه الابرار، والذين علا قدرهم على الاقدار، و ارتفع ذكرهم فى سائر الامصار، المرتدين بالفخار.
هان! اى گروه حاجيان و عمره بجا آورندگان، شاهد باشيد كه سروران من، برگزيده ى برگزيدگان، و منتخب نيكان، و از همگان ارجمند مى باشند، و يادشان در تمام بلاد بلند و به نيكى ياد مى شوند و به لباس فخر آراسته اند.
قال ورقه بن عبدالله: فقلت: يا جاريه، انى لاظنك من موالى اهل البيت عليهم السلام. فقالت: اجل، قلت لها: و من انت من مواليهم؟ قالت: انا فضه امه فاطمه الزهراء، ابنه محمد المصطفى، صلى الله عليها و على ابيها و بعلها و بنيها. و رقه بن عبدالله مى گويد: به او گفتم: اى دختر، من يقين دارم كه تو از دوستداران اهل بيت عليهم السلام هستى، وى گفت: بله، گفتم: نامت چيست؟ گفت: من فصه، كنيز فاطمه ى زهرا، دختر حضرت محمد مصطفى مى باشم، كه درود خداوند بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد!
فقلت لها: مرحبا بك و اهلا و سهلا، فلقد كنت مشتاقا الى كلامك و منطقك، فاريد منك الساعه ان تجيبنى من مساله اسالك، فاذا انت فرغت من الطواف، قفى لى عند سوق الطعام حتى آتيك و انت مثابه ماجوره. فافترقنا.
گفتم: خيلى خوش آمدى و خيلى خوشوقتم، من بسيار مشتاق كلام و سخن تو بودم، مى خواهم يك سوالى از تو بكنم و تو به من پاسخ دهى. وقتى طواف را به پايان بردى، كنار بازار غله بايست تا من بيايم، خداوند به تو اجر و پاداش دهد. و به اين ترتيب از هم جدا شديم.
فلما فرغت من الطواف و اردت الرجوع الى منزلى، جعلت طريقى عل سوق الطعام، و اذا انا بها جالسه فى معزل من الناس، فاقبلت عليها، و اعتزلت بها، و اهديت اليها هديه و لم اعتقد انها صدقه، ثم قلت لها: يا فضه، اخبرينى عن مولاتك فاطمه الزهراء عليهماالسلام، و ما الذى رايت منها عند و فاتها بعد موت ابيها محمد صلى الله عليه و آله و سلم. و قتى طواف را به پايان بردم، هنگام بازگشت به منزل، راهى را كه از بازار غله مى گذشت انتخاب نمودم، ناگهان ديدم كه وى در گوشه اى به دور از مردم نشسته است. نزد او رفتم و او را كنار كشيدم و بدون اينكه قصد صدقه بكنم هديه اى به او دادم، سپس به او گفتم، اى فضه، از سرورت فاطمه ى زهرا عليهم السلام و وقايعى كه بعد از مرگ پدرش حضرت صلى الله عليه و آله و سلم و هنگام وفات وى، از او ديدى به من خبر ده.
قال ورقه: فلما سمعت كلامى، تغر غرت عيناها بالدموع ثم انتحبت نادبه، و قالت: يا ورقه بن عبدالله، هيجت على حزنا ساكنا، و اشجانا فى فوادى كانت كامنه، فاسمع الان ما شاهدت منها عليهاالسلام: و رقه (راوى حديث) مى گويد: به محض اينكه سخن من تمام شد، چشمان فضه پر از اشك گرديد و بلند بلند گريست و گفت: اى ورقه بن عبدالله، اندوه فرو نشسته و غمهاى نهفته ى دلم را برانگيختى، اينك وقايعى را كه من از آن حضرت عليهاالسلام ديده ام بشنو.
اعلم انه لما قبض رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، افتجع له الصغير والكبير، و كثر عليه البكاء، و قل العزاء، و عظم رزوه على الاقرباء والاصحاب والاولياء والاحباب، والغرباء والانساب، ولم تلق الا كل باك و باكيه، و نادب و نادبه، و لم يكن فى اهل الارض والاصحاب والاقرباء والاحباب اشد حزنا و اعظم بكاء و انتحابا من مولاتى فاطمه الزهراء عليهاالسلام، و كان حزنها يتجدد و يزيد، و بكاوها يشتد.
بدان، رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دل كوچك و بزرگ را به درد آورد، و بسيار بر او گريستند و صبر همه را به سر آورد، و مصيبت فقدان او بر نزديكان و ياران و دوستان و احباب و بيگانگان و خويشان سخت بود، و همه ى مردان و زنان براى او گريه و ندبه نمودند، ولى در روى زمين و در ميان ياران و نزديكان و دوستان كسى غمگين تر از سرورم فاطمه ى زهرا عليهاالسلام نبود و وى بيشتر و شديدتر از همه گريه مى كرد. و اندوه او پيوسته تازه و افزون، و گريه اش شديدتر مى شد.
فجلست سبعه ايام لا يهدا لها انين، و لا يسكن منها الحنين، كل يوم جاء كان بكاوها اكثر من اليوم الاول. فلما كان فى اليوم الثامن ابدت ما كتمت من الحزن فلم تطق صبرا اذ خرجت و صرخت، فكانها من فم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم تنطق.
پس هفت روز ناله ى او آرام، و صداى او خاموش نمى شد، و هر روز بيش از روز گذشته گريه مى نمود، تا اينكه روز هشتم اندوه نهفته ى خود را آشكار نمود و نتوانست شكيبايى كند، لذا از خانه بيرون آمد و ناله سر داد، به گونه اى كه گويى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سخن مى گويد.
فتبادرت النسوان، و خرجت الولائد والولدان، و ضج الناس بالبكاء والنحيب، و جاء الناس من كل مكان، و اطفئت المصابيح لكيلا تتبين صفحات النساء، و خيل الى النسوان ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قد قام من قبره، و صارت الناس من دهشه و حيره لما قدرهقهم.
پس زنان شتافتند، و دختران و پسران از خانه بيرون آمدند، و مردم همراه با اشك ريختن و گريه ى بلند، ناله سر دادند و از همه سو گرد آمدند، و براى اينكه صورت زنان نمايان نشود چراغها را خاموش كردند، و زنان تصور كردند كه گويى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از قبر بيرون آمده است، و مردم به خاطر مصيبت آن حضرت مدهوش و متحير گرديدند. و هى عليهاالسلام تنادى و تندب اباه: وا أبتاه، واصفياه، وامحمدا، وا ابا القاسماه، و اربيع الارامل واليتامى، من للقبله والمصلى؟ و من لابنتك الوالهه الثكلى؟ و فاطمه ى زهرا عليهاالسلام ندا برمى آورد و بر پدر بزرگوارش اين گونه نوحه سرايى مى كرد: واى پدرم، واى بر برگزيده ى خدا، وا محمداه، وا اباالقاسم، واى بر كسى كه بهار و مايه ى شادمانى نيازمندان (يا: بيوگان) و يتيمان بود، ديگر چه كسى (مدافع اهل) قبله و جايگاه نمازگزاردن نمازگزارن خواهد بود؟ و ديگر دختر سرگشته ى مصيبت زده ات چه كسى را دارد؟
ثم اقبلت تعثر فى اذيالها و هى لا تبصر شيئا من عبرتها، و من تواتر دمعتها، حتى دنت من قبر أبيها محمد صلى الله عليه و آله و سلم، فلما نظرت الى الحجرة وقع طرفها على الماذنه، فقصرت خطاها، و دام نحيبها و بكاها، الى ان اغمى عليها، فتبادرت النسوان اليها، فنضحن الماء عليها و على صدرها و جبينها حتى افاقت.
سپس در حالى كه لباسش بر زمين كشيده مى شد و از بسيارى گريه و جارى شدن اشك چيزى را نمى ديد، آمد و نزديك قبر پدر بزرگوارش حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم ايستاد. به محض اينكه به حجره نگاه كرد و چشمش بر مأذنه افتاد، آهسته گام برداشت و پيوسته ناله و گريه نمود تا اينكه بيهوش گرديد. زنان به سوى او شتافتند و آب بر صورت و سينه و پيشانى اش پاشيدند تا اينكه به هوش آمد.
فلما افاقت من غشيتها، قامت و هى تقول: رفعت قوتى، و خاننى جلدى، و شمت بى عدوى، والكمد قاتلى. يا أبتاه بقيت والهه وحيده، و حيرانه فريده، فقد انخمد صوتى، و انقطع ظهرى، و تنغض عيشى، و تكدر دهرى، فما اجد يا ابتاه بعدك انيسا لوحشتى، و لا رادا لدمعتى، و لا معينا لضعفى، فقد فنى بعدك محكم التنزيل، و مهبط جبرئيل، و محل ميكائيل. انقلبت بعدك يا ابتاه الاسباب، و تغلقت دونى الابواب، فانا للدنيا بعدك قاليه، و عليك ما ترددت انفاسى باكيه،لا ينفد شوقى اليك، و لا حزنى عليك. و قتى به هوش آمد برخاست و فرمود: توانم از بين رفته، و شكيبايى و استقامتم با من يارى نمى كند، و دشمنم به من شماتت مى كند، و اندوه شديد و درد دلم از افسردگى مرا خواهد كشت. پدر جانم، سرگشته و بى كس و متحير و تنها شده ام، و صدايم خاموش گرديده و نيروى پشتم از بين رفته، و زندگى برايم تلخ، و روزگارم تيره و تار شده است. پدر جانم، بعد از تو كسى را نمى يابم كه مونس احساس تنهايى من گردد، و اشك چشمم را فرو نشاند، و در ضعف و ناتوانى ياورم باشد. بعد از تو آيات محكم قران و نزول جبرئيل و آمدن ميكائيل همگى برچيده شد.
پدر جانم، بعد از تو اسباب (نيل به مقامات معنوى و اخروى) واژگون، و درها به روى من بسته شد، لذا بعد از تو ديگر، از دنيا خوشم نمى آيد، و تا زمانى كه نفسهايم مى رود و مى آيد خواهم گريست، و شوق من به تو و اندوهم بر ت و پايان نمى پذيرد.
ثم نادت: يا ابتاه، والباه، ثم قالت:
ان حزنى عليك جديد           و فوادى والله صب عنيد
كل يوم يزيد فيه شجونى           و اكتيابى عليك ليس يبيد
جل خطبى، فبان عنى عزائى           فبكائى كل وقت جديد
ان قلبا عليك يالف صبرا           او عزاء، فانه لجليد
سپس ندا برآورد: اى پدر جانم، واى بر عقل من، پس فرمود:
براستى كه اندوه من بر تو تازه، و به خدا سوگند دلم عاشق و مشتاق توست و به هيچ وجه از تو روى برنمى گرداند.
هر روز اندوه هايم افزون مى گردد، و افسردگى و شكستگى من از غم تو هرگز از من جدا نمى شود.
گرفتارى و مصيبت من بزرگ و سخت است، لذا شكيبايى از من كناره گرفته، و هر زمان گريه ام تازه مى گردد.
براستى هر كس كه با وجود انس به تو، صبر و شكيبايى كند و يا تسلى بيابد، واقعا سخت دل و قسى القلب است.
ثم نادت: يا ابتاه، انقطعت بك الدنيا بانوارها، و زوت زهرتها و كانت ببهجتك زاهره، فقدا سود نهارها، فصار يحكى حنادسها رطبها و يابسها. يا ابتاه، لا زلت آسفه عليك الى التلاق. يا ابتاه، زال غمضى منذ حق الفراق. يا ابتاه، من للارامل والمساكين؟ و من للامه الى يوم الدين؟ يا ابتاه، امسينا بعدك من المستضعفين. يا ابتاه، اصبحت الناس عنا معرضين، و لقد كنا بك معظمين فى الناس غير مستضعفين. فاى دمعه لفراقك لا تنهمل؟ و اى حزن بعدك عليك لا يتصل؟و اى جفن بعدك بالنوم يكتحل؟ و انت ربيع الدين، و نور النبيين، فكيف للجبال لا تمور، و للبحار بعدك لا تغور؟ والارض كيف لم تتزلزل؟
سپس ندا بر آورد: پدر جانم، به واسطه ى (رحلت) تو انوار دنيا از بين رفت، و شكوفايى و زيبايى آن كه به افروختگى و حسن تو شكوفا و زيبا بود، افسرده شد، و روزهاى دنيا تيره گرديدند.
پدر جانم، تا ملاقات تو پيوسته بر تو تاسف خورده و ناراحت خواهم بود پدر جانم، از زمان جدايى و فراق تو بينايى ام از بين رفته است. پدر جانم، چه كسى بعد از تو از بيوگان و بيچارگان دلجويى خواهد كرد؟ و چه كسى تا روز پاداش و قيامت (دادرس) امت تو خواهد بود؟ اى پدر جان، بعد از تو مردم ما را خوار و كوچك شمردند، پدر جانم، بعد از تو مردم از ما رويگردان شدند، در حالى كه به واسطه ى وجود تو در ميان مردم ارجمند و عزيز بوديم و كسى ما را خوار و كوچك نمى شمرد. پس چرا در فراق تو اشك نريزم، و اندوهم پيوسته نگردد، و پلكهايم بر روى هم بسته شده و به خواب روم، در حالى كه تو بهار و احياگر دين و نور پيامبران هستى؟ و چگونه بعد از تو كوهها از هم نپاشند و به هم نخورند، و آب درياها خشك نشود؟ و چگونه زمين نلرزد؟
رميت يا ابتاه بالخطب الجليل، و لم تكن الرزيه بالقليل، و طرقت يا ابتاه بالمصاب العظيم، و بالفادح المهول. بكتك يا ابتاه الاملاك، و وقفت الافلاك، فمنبرك بعدك مستوحش، و محرابك خال من مناجاتك، و قبرك فرح بمواراتك، والجنه مشتاقه اليك و الى دعائك و صلاتك. يا ابتاه، ما اعظم ظلمة مجالسك!، فوا اسفاه عليك الى ان اقدم عاجلا عليك.
پدر جانم، به مشكل بزرگى گرفتار آمده ام، و مصيبتم اندك و كوچك نيست. اى پدر جان، مصيبت بزرگ و پيشامد هراسناكى به من روى آورده. باباى من، ملائكه بر تو گريستند و فلكها بازايستادند، لذا منبرت بعد از تو احساس تنهايى مى كند، و محرابت از مناجات تو خالى مانده است، و قبرت به واسطه ى خاك شدن تو در آن شادمان، و بهشت به تو و دعا و نمازت مشتاق است.
پدرجانم، چقدر تاريكى مجالس تو سخت است. پس همواره بر تو تاسف خواهم خورد تا اينكه بزودى بر تو وارد شوم. و اثكل ابوالحسن الموتمن ابو ولديك، الحسن والحسين، و اخوك و وليك و حبيبك و من ربيته صغيرا، و واخيته كبيرا، و اخلى احبابك و اصحابك اليك، من كان منهم سابقا و مهاجرا و ناصرا، والثكل شاملنا، والبكاء قاتلنا، والاسى لازمنا. و ابوالحسن امين، پدر دو فرزندت حسن و حسين، و برادر و دوست، و محبوبت به مصيبت گرفتار آمده، هم او كه در كوچكى اش پرورش دادى، و در بزرگى با او عقد اخوت بستى، و شيرين ترين دوستان و يارانت در نزد تو بود، و از همه ى آنان (به ايمان) سبقت جست و هجرت نمود و يارى ات كرد. مصيبت همه ما را فرا گرفته، و گريه ما را مى كشد، و پيوسته ناراحت و افسرده ايم.
ثم زفزت زفزه و انت انه كادت روحها ان تخرج، ثم قالت:
قل صبرى و بان عنى عزائى           بعد فقدى لخاتم الانبياء
عين، يا عين، اشكبى الدمع سحاً           ويك «وابك» لا تبخلى بفيض الدماء
يا رسول الاله، يا خيره الله           و كهف الايتام والضعفاء
قد بكتك الجبال والوحوش جمعا           والطير والارض بعد بكى السماء
و بكاك الحجون والركن و المش           عر يا سيدى مع البطحاء
و بكاك المحراب والدرس           للقرآن فى الصبح معلنا والسماء
و بكاك الاسلام اذ صار فى الناس           غريبا من سائر الغرباء
لو ترى المنبر الذى كنت تعلوه           علاه الضلام بعد الضياء
يا الهى، عجل وفاتى سريعا           فلقد تنعصت الحياه يا مولائى
سپس آهى از دل برآورد و بلند بلند ناله سر داد به گونه اى كه نزديك بود روح از بدنش خارج شود، سپس فرمود:
بعد از فقدان خاتم انبياء صلى الله عليه و آله و سلم، شكيبايى ام اندك شده و تسلى پيدا كردن از من كناره گرفته است.
اى چشم من، اى چشم من، به شدت اشك بريز، و اشك بريز و در ريختن اشكهايت بخل مورز. (به نظر مى رسد كه اين كلمه در اصل چنين بوده است: «وابك» و ترجمه نيز بر اين اساس صورت گرفته است )
اى رسول خدا، اى برگزيده ى خدا، و اى پناهگاه ايتام و ضعيفان.
كوهها، و حوش، پرندگان، زمين و آسمان، همگى براى تو گريستند.
اى آقاى من، گياهان مخصوص، ركن و مشعر نيز همراه با شنزارها (اى مكه) بر تو اشك ريختند.
محراب و درس علنى قرآن تو در صبح و شام نيز براى تو گريه كردند.
اسلام نيز گريست، زيرا بعد از تو در ميان مردم از همه ى غريبها، غريب تر گرديد.
اى كاش منبرى را كه بر آن بالا مى رفتى، مشاهده مى كردى كه بعد از آن روشنايى،تاريكى آن را فرا گرفته است.
اى معبود من، هر چه سريعتر مرگ مرا را برسان، زيرا اى آقاى من، زندگاى براى من تاريك و سخت شده است.
قالت: ثم رجعت الى منزلها و اخذت بالبكاء والعويل ليلها و نهارها، و هى لا ترقا دمعتها، و لا تهدا زفرتها. و اجتمع شيوخ اهل المدينه و اقبلوا الى اميرالمومنين على عليه السلام فقالوا له: يا اباالحسن، اى فاطمه عليهاالسلام تبكى الليل والنهار، فلا احد منا يتهنا بالنوم فى الليل على فرشنا، و لا بالنهار لنا قرار على اشغالنا و طلب معايشنا، و انا نخبرك ان تسالها اما ان تبكى ليلا او نهاراً، فقال عليه السلام: حبا و كرامه.
فضه مى گويد: سپس فاطمه ى زهرا عليهاالسلام به منزلش برگشت و شب وروز به گريه وناله ى بلند پرداخت به گونه اى كه اشك چشمش قطع، و آهش آرام نمى گرفت (لذا) پيرمردان مدينه گرد آمدند و به خدمت اميرالمومنين على عليه السلام رسيدند و عرض كردند: اى اباالحسن، فاطمه عليهاالسلام شب و روز گريه مى كند، و هيچ يك از ما نمى توانيم شب در رختخواب راحت بخوابيم، و روز نيز آرامشى در كارها و جستجوى روزى نداريم، ما به تو عرض مى كنيم كه از فاطمه عليهاالسلام
بخواهى كه يا شب گريه كند و يا روز. آن حضرت عليهاالسلام نيز با تكريم آنان،سخنشان را پذيرفت.
فاقبل اميرالمؤمنين عليه السلام حتى دخل على فاطمه عليهاالسلام و هى لا تفيق من البكاء، و لا ينفع فيها العزاء. فلما راته سكنت هنيئة له. فقال لها: يا بنت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، ان شيوخ المدينه يسالونى ان اسالك اما ان تبكين اباك ليلا و اما نهاراً.
لذا اميرالمومنين عليه السلام به خدمت فاطمه عليهاالسلام رسيد، در حالى كه هنوز از گريه آسوده و تسلى پيدا نكرده بود، ولى به محض اينكه على عليه السلام را ديد، لحظه اى آرام گرفت. حضرت على عليه السلام فرمود: اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، پير مردان مدينه از من درخواست نمودند كه از شما بخواهم كه يا شب بر پدر بزرگوارت گريه كنى و يا روز.
فقالت: يا اباالحسن، ما اقل مكثى بينهم، و ما اقرب مغيبى من بين اظهرهم! فوالله، لا اسكت ليلا و لا نهارا او الحق بابى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم. فقال لها على عليه السلام: افعلى، يا بنت رسول الله ما بدا لك.
فاطمه ى زهرا عليهاالسلام فرمود: اى اباالحسن، چقدر كم بين آنها درنگ خواهم نمود، و چه زود از ميان آنان خواهم رفت. به خدا سوگند، شب و روز ساكت نخواهم ماند تا اينكه به پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بپويندم. على عليه السلام نيز به او فرمود: اى دختر رسول خدا، هر چه مى خواهى بكن.
ثم انه بنى لها بيتا فى البقيع نازحا عن المدينه، يسمى بيت الاحزان. و كانت اذا اصبحت قدمت الحسن والحسين عليهماالسلام امامها، و خرجت الى البقيع باكيه، فلا تزال بين القبور باكيه، فاذا جاء الليل اقبل اميرالمومنين عليه السلام اليها، و ساقها بين يديه الى منزلها.
سپس حضرت خانه اى در بقيع به دور از مدينه براى او ساخت كه «بيت الاحزان» ناميده مى شود، و فاطمه زهرا عليهاالسلام وقتى صبح مى كرد حسن و حسين عليهماالسلام را پيشاپيش خود مى انداخت و گريان روانه ى بقيع مى شد، و پيوسته ميان قبرها مى گريست. و وقتى شب فرا مى رسيد اميرالمومنين عليه السلام به سوى او مى آمد و او را جلو مى انداخت و به منزل مى برد. و لم تزل على ذلك الى ان مضى لها بعد موت ابيها سبعه و عشرون يوما، و اعتلت العله التى توفيت فيها، فبقيت الى يوم الاربعين، و قد صلى اميرالمومنين عليه السلام صلاه لاظهر و اقبل يريد المنزل اذا استقبلته الجوارى باكيات حزينات. فقال لهن: ما الخبر؟ و مالى اراكن متغيرات الوجوه والصور؟ فقلن: يا اميرالمومنين، ادرك ابنه عمك الزهراء عليهاالسلام و ما نظنك تدركها. و پيوسته بر اين حال بود، تا اينكه بيست و هفت و روز از رحلت پدر بزرگوارش گذشت، و به بيماريى كه سرانجام در اثر آن وفات نمود، گرفتار شد. و تا چهل روز پس از آن در دنيا بود. تا اينكه روزى اميرالمومنين عليه السلام نماز ظهر را خوانده بود و مى خواست به منزل بيايد، ناگهان دختران گريان و اندوهناك به پيشواز او آمدند. حضرت به آنان فرمود: چه خبر است؟ و جرا صورتها و چهره هايتان را پريشان مى بينم عرض كردند: اى اميرالمومنين، دختر عمويت زهرا عليهاالسلام را درياب، و گمان نمى كنيم كه بتوانى او را (زنده) دريابى.
فاقبل اميرالمومنين عليه السلام مسرعا حتى دخل عليها، و اذا بها ملقاه على فراشها، و هو من قباطى مصر، و هى تقبض يمينا و تمد شمالا، فالقى الرداء عن عاتقه، والعمامه عن راسه، و حل ازراره، و اقبل حتى اخذ رأسها و تركه فى حجره.
پس اميرالمومنين عليه السلام شتابان آمد و به خدمت ايشان رسيد، ولى ناگهان ديد كه حضرتش بر رختخوابى كه از پارچه ى قباطى [نوعى پارچه ى نازك و سفيد كه در مصر بافته مى شود.] مصر بود دراز كشيده، به طرف راست و چپ پيچ مى خورد. حضرت على عليه السلام عباى خود را از دوش و عمامه اش را از سر برداشت و دگمه هاى (پيراهن) را گشود، و جلو آمد و سر آن حضرت را گرفت و در دامن خود گذاشت. و ناداها: يا زهراء، فلم تكلمه، فناداها: يا بنت محمد المصطفى، فلم تكلمه ، فناداها: يا بنت من حمل الزكاه فى طرف ردائه و بذلها على الفقراء، فلم تكلمه، فناداها: يا ابنة من صلى بالملائكه فى السماء مثنى مثنى، فلم تكلمه: فناداها: يا فاطمه، كلمينى، فانا ابن عمك على بن ابى طالب.
على عليه السلام صدا كرد: اى زهرا، ولى حضرت پاسخ نداد، صدا كرد: اى دختر محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم، ولى باز حضرت پاسخ نداد، صدا كرد: اى دختر كسى كه زكات را در گوشه ى عباى خود حمل كرد و به نيازمندان بذل نمود ، ولى باز حضرت پاسخ نداد. صدا كرد: اى دختر كسى كه در آسمان دو ركعت دو ركعت امام جماعت ملائكه شد و نماز گزارد، ولى باز پاسخ نداد. صدا كرد: اى فاطمه، با من سخن بگو، من پسر عمويت على بن ابى طالب هستم.
قال [اين كلمه شايد در اصل «قالت» بوده، زيرا راوى حديث فضه و خانم است، و احتمال دارد كه مقصود راوى با واسطه و «ورقه بن عبدالله» منظور،و درست باشد.]: ففتحت عينيها فى وجهه و نظرت اليه و بكت و بكى، و قال: ما الذى تجدينه، فانا ابن عمك على بن ابى طالب.
فضه مى گويد: حضرت زهرا عليهاالسلام چشم باز كرد و به اميرالمومنين عليه السلام نگاه كرد، حضرت على عليه السلام فرمود: حالت چطور است؟ من پسر عمويت على بن ابى طالب هستم.
فقالت: يا ابن العم، انى اجد الموت الذى لابد منه و لا محيص عنه، و انا اعلم انك بعدى لا تصبر لعى قله التزويج، فان انت تزوجت امراه، اجعل لها يوما و ليله، و اجعل لاولادى يوما و ليله. يا اباالحسن، و لا تصح فى وجوههما، فيصبحان يتمين غريبين منكسرين، فانهما بالامس فقدا جدهما، واليوم يفقدان امهما، فالويل لامه تقتلهما و تبغضهما!
حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اى پسر عمو، من در حال مرگ هستم، مرگى كه گريز و چاره و پناهگاهى از آن نيست، و من مى دانم كه تو (مانند هر مرد ديگر) بعد از من نمى توانى بر ازدواج نكردن صبر كنى، پس اگر ازدواج نمودى، يك شبانه روز را براى همسرت، و يك شبانه روز را براى فرزندان من قرار ده. اى ابالحسن در روى آنان فرياد مزن، تا مبادا، غريب و دل شكسته شوند، زيرا آن دو فرزند يتيم من (اما حسن و حسين عليهماالسلام) ديروز جدشان را از دست دادند، و امروز نيز مادرشان را از دست مى دهند، پس واى بر امتى كه آن دو را مى كشند و بغض آنها را در دل مى گيرند!
ثم انشات تقول:
ابكنى ان بكيت يا خير هادى،           و اسبل الدمع، فهو يوم الفراق
يا قرين البتول، اوصيك بالنسل           فقد اصبحا حليف اشتياق
ابكنى و ابك لليتامى و لا تن           س قتيل العدى بطف العراق
فارقوا فاصبحوا يتامى حيارى           يحلف الله فهو يوم الفراق
سپس اين اشعار را سرود و فرمود:
اگر خواستى گريه كنى بر من گريه كن اى بهترين هدايتگر، و اشك بريز، كه اين روز، روز جدايى است.
اى همدم بتول (و شوهر فاطمه عليهاالسلام)، تو را سفارش مى كنم كه با فرزندانم (خوب رفتار كنى)، زيرا آن دو (امام حسن و حسين عليهماالسلام) در اشتياق به من هم سوگند هستند.
بر من و نيز بر يتيمانم گريه كن، و هرگز كسى را كه به دست دشمنان در صحراى سوزان عراق كشته مى شود، (امام حسين عليه السلام)، فراموش مكن.
اينان از من جدا شدند و يتيم و سرگشته گرديدند، به خدا سوگند كه اين روز، روز فراق و جدايى است.
قالت: فقال لها على عليه السلام: من اين لك يا بنت رسول الله هذا الخبر، والوحى قد انقطع عنا؟ فقالت: يا اباالحسن، رقدت الساعه، فرايت حبيبى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فى قصر من الدر الابيض، فلما رانى قال: هلمى الى، يا بنيه، فانى اليك مشتاق. فقلت: والله، انى لاشد شوقا منك الى لقائك. فقال: انت الليله عندى. و هو الصادق لما وعد، والموفى لما عاهد.
فضه مى گويد: حضرت على عليه السلام به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اى دختر رسول خدا، از كجا خبر دارى كه از دنيا مى روى، در حالى كه وحى از ما رخت بربسته است؟ عرض كرد: اى اباالحسن، همين حالا دراز كشيدم و به خواب رفتم، و محبوبم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را در كاخى از مروازيد سفيد ديدم. به محض اينكه مرا ديد فرمود: اى دختر عزيزم، نزد من بيا، كه خيلى مشتاق تو هستم. من نيز به ايشان عرض كردم: به خدا سوگند، اشتياق من به ملاقات شما بيشتر است. فرمود: همين امشب نزد من خواهى بود، و آن بزرگوار در وعده ى خود راستگو، و به پيمان خود وفا مى كند.
فاذا انت قرات يس، فاعلم انى قد قضيت نحبى، فغسلنى، و لا تكشف عنى، فانى طاهره مطهره، و ليصل على معك من اهلى الادنى فالادنى، و من رزق اجرى، و ادفنى ليلا فى قبرى. بهذا اخبرنى حبيبى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم.
پس وقتى سوره ى يس را قرائت نمودى، بدان كه من به پيمان خود وفا نموده ام (و از دنيا رفته ام)، پس (از زير لباس) مرا غسل بده، و لباسم را كنار نزن، زيرا من پاك و پاكيزه هستم، و تنها نزديك ترين بستگانم و كسانى كه خداوند پاداش (مودت) مرا به آنان روزى كرده است بر من نماز بگزارند، و مرا شبانه در قبرم به خاك بسپار، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چنين به من خبر داد.
فقال على: والله، لقد اخذت فى امرها، و غسلتها فى قميصها، و لم اكشف عنها. فوالله، لقد كانت ميمونه طاهره مطهره، ثم حنطتها من فضله حنوط رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، و كفنتها، و ادرجتها فى اكفانها. فلما هممت ان أعقد الرداء، ناديت: يا ام كلثوم، يا زينب، يا سكينه، يا فضه، يا حسن، يا حسين، هلموا تزودوا من امكم، فهذا الفراق، واللقاء فى الجنه.
على عليه السلام فرمود: به خدا سوگند شروع كردم به تجهيز او، و او را در پيراهنش غسل دادم و آن را كنار نزدم. به خدا سوگند، خجسته و پاك و پاكيزه بود، سپس از باقيمانده ى حنوط رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را تحنيط نمودم، و كفن او را آماده كردم و او را در ميان قطعه هاى كفن گذاشتم. وقتى خواستم عبا (و سرتاسرى) را ببندم، صدا كردم: اى ام كلثوم، اى زينب، اى سكينه، اى فضه، اى حسن، اى حسين، بيايد و از مادرتان توشه برداريد، كه اين زمان، زمان جدايى است و ديگر در بهشت با او ملاقات خواهيد نمود.
فاقبل الحسن والحسين عليهماالسلام و هما يناديان: و احسرتا لا تنطفى ابدا من فقد جدنا محمد المصطفى، و امنا فاطمه الزهراء، يا ام الحسن، يا ام الحسين، اذا لقيت جدنا محمد (ا) المصطفى، فاقرئيه منا السلام، و قولى له: انا قد بقينا بعدك يتيمين فى دار الدنيا.
پس حسن و حسين عليهماالسلام آمدند، در حالى كه صدا مى كردند: واى بر حسرت و ناراحتى ما به خاطر فقدان جدمان حضرت محمد مصطفى و مادرمان فاطمه ى زهرا كه هيچگاه خاموش و بر طرف نخواهد شد. اى مادر حسن، اى مادر حسين، هنگامى كه با جدمان حضرت محمد مصطفى ملاقات نمودى، سلام ما را به او برسان و بگو كه ما بعد از تو در دار دنيا يتيم شديم.
فقال اميرالمومنين على عليه السلام: انى اشهد الله انها قد حنت و انت و مدت يديها و ضمتها الى صدرها مليا، و اذ بهاتف من السماء ينادى: يا اباالحسن، ارفعهما عنها، فلقد ابكيا والله ملائكة السماوات، فقد اشتاق الحبيب الى المحبوب.
اميرالمومنين على عليه السلام فرمود: خدا را گواه مى گيرم كه فاطمه زهرا عليهاالسلام به شدت گريست و ناله سر داد و دستهايش را دراز كرد و آن دو (حسن و حسين عليهماالسلام) را به آرامى در سينه گرفت، ولى ناگهان هاتفى از آسمان ندا كرد: اى اباالحسن، اين دو را از روى فاطمه عليهاالسلام بردار، به خدا سوگند كه ملائكه ى آسمانها را به گريه درآوردند، زيرا محبوب (حضرت حق) به ديدار محبوب خود (حضرت زهرا عليهاالسلام) مشتاق است.
قال: فرفعتهما عن صدره و جعلت اعقد الرداء، و انا انشد بهذه الابيات:
فراقك اعظم الاشياء عندى           و فقدك فاطم ادهى الثكول
سابكى حسره، و انوح شجوا           على خل مضى اسنى سبيل
الا يا عين، جودى و اسعدينى           فحزنى دائم ابكى خليلى
حضرت على عليه السلام فرمود: آن دو را از روى سينه ى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام برداشتم و شروع كردم به بستن عبا (و سر تا سرى) و در آن حال اين ابيات را سرودم:
(اى فاطمه)، جدايى تو نزد من بزرگترين و سخت ترين چيز، و فقدان تو دردآورترين مصيبت است.
بر دوست عزيزم كه والاترين راه را پيمود با ناراحتى و تأسف خواهم گريست و با اندوه، نوحه سرايى خواهم نمود.
هان اى چشم، اشك بريز و يارى ام كن، كه اندوه من پيوسته است و بر فقدان دوست عزيزم مى گريم.
ثم حملها على يده، و اقبل بها الى قبر ابيها و نادى:
السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا حبيب الله، السلام عليك يا نور الله، السلام عليك يا صفوه الله منى، السلام عليك، والتحيه واصله منى اليك ولديك، و من ابنتك النازله عليك بفنائك، و ان الوديعه قد استردت، والرهينه قد اخذت، فواحزناه على الرسول ثم من بعده على البتول، و لقد اسودت على الغبراء، و بعدت عنى الخضراء، فواحزناه، ثم واأسفاه.
سپس اميرالمومنين عليه السلام فاطمه ى زهرا عليهاالسلام را برداشت و نزد قبر پدر بزرگوارش گذاشت و صدا كرد:
سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى حبيب خدا، سلام بر تو اى نور خدا، سلام من بر تو اى برگزيده ى خدا، سلام بر تو، و درود از من و از جانب دخترت كه به ساحت تو وارد شد، براستى كه امانت (شما) برگردانده، و گرو (شما) گرفته شد، پس واى بر اندوه من بر رسول (خدا)، و بعد از او بر بتول (حضرت زهرا عليهاالسلام)، براستى كه زمين براى من سياه، و آسمان از من دور گرديده است، پس واى بر اندوه و ناراحتى و تاسف من.
ثم عدل بها على الروضه، فصلى على فى اهله و اصحابه و مواليه و احبائه و طائفه من المهاجرين والانصار. فلما واراها والحدها فى لحدها، انشا بهذه الابيات يقول:
ارى علل الدنيا على كثيره           و صاحبها حتى الممات عليل
لكل اجتماع من خليلين فرقه           و ان بقائى عندكم لقليل
و ان افتقادى فاطما بعد احمد           دليل على ان لا يدوم خليل
[بحارالانوار، ج 43، ص 174] 180.. آنگاه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام را به روضه (و مزار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم) برگرداند و همراه با بستگان و ياران و موالى و دوستداران و گروهى از مهاجرين و انصار بر او نماز گزارد، وقتى حضرتش را دفن نمود و در لحد گذاشت، اين ابيات را سرود و خواند:
مى بينم كه مصائب دنيا بر من بسيار است، و هر كس با دنيا مصاحبت كند تا هنگام مرگ مصيبت مى بيند.
اجتماع هر دو دوست عزيزى كه با هم پيوند دارند به جدايى مبدل مى شود، و براستى كه من نزد شما بسيار كم خواهم بود.
اينكه فاطمه عليهاالسلام را بعد از احمد صلى الله عليه و آله و سلم از دست دادم، دليل بر اين است كه هيچ دوستى، جاودانى نخواهد بود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page