فاطمه (عليهاالسلام) در روزهاى آخر زندگى، «اسماء بنت عميس» را فراخواند و فرمود: دوست ندارم بر پيكر زن پارچه اى بيفكنند و اندام وى زير آن نمايان باشد.
اسماء پاسخ داد: نه من چيزى به تو نشان خواهم داد كه در حبشه ديدم سپس چند شاخه تر خواست، آنها را خم كرد و پارچه اى بر روى آن كشيد و تابوت گونه اى ساخت. فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: چه چيز خوبى است پيكر زن و مرد قابل تشخيص نيست. اى اسماء! هنگامى كه جان دادم تو مرا غسل بده و نگذار كسى نزد جنازه من بيايد. اين اولين تابوتى بود كه در اسلام ساخته شد و هنگامى كه فاطمه (عليهاالسلام) آن را ديد تبسمى كرد كه تنها تبسم او بعد از وفات پدرش رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بود. [طبقات ج 8 ص 18- سنن بيهقى ج 4 ص 34- ذخائر العقبى ص 53- بحارالانوار ج 43 ص 189.] بيمارى فاطمه (عليهاالسلام) روز بروز سخت تر مى شد، فرزندان زهرا (ع) بخاطر مادرشان بشدت نگران بودند و دل پاك على (عليه السلام) از اندوه فاطمه (عليهاالسلام) در خون نشسته بود. روز وفات، زهرا (عليهاالسلام) وصاياى خود را به على (عليه السلام) بيان فرمود و او بشدت گريست.
فاطمه (عليهاالسلام) ضمن سفارش فرزندانش به على (عليه السلام) فرمود: يا على! مرا شبانه غسل بده، كفن كن و به خاك بسپار، آن هنگام كه چشمها در خواب است.
دوست ندارم كسانى كه حقم را غصب كردند به تشييع جنازه من حاضر شوند و يا بر من نماز بخوانند. [بحارالانوار ج 43 ص 192.]
هنگامى كه وفات فاطمه (عليهاالسلام) نزديك شد، به «سلمى» [سلمى همسر ابى رافع كنيز پيامبر (ص) بود كه حضرت وى را آزاد فرمود او بعدها افتخار خدمتگزارى به فاطمه (ع) را يافت و به خاطر تشابه اسميش با اسماء برخى تاريخ نگاران اين جريان را به اسماء نسبت داده اند. ر. ك. به پاورقى ج 43 ص 181 بحارالانوار.] فرمود تا مقدارى آب آورد. زهرا (ع) غسل كرد و بخوبى بدن خود را شستشو داد، لباسهاى نوى خود را خواست و آنها را پوشيد؛ سپس از سلمى خواست تا رختخوابش را وسط حجره بگستراند آنگاه رو به قبله دراز كشيد؛ دستها را زير صورت نهاد و گفت من هم اكنون قبض روح خواهم شد. خود را پاكيزه كرده ام كسى مرا برهنه نكند. [مسند الامام احمد بن حنبل ج 6 ص 163- حليةالاولياء ج 2 ص 43- ذخائر العقبى ص 43- اسد الغابه ج 5 ص 590- امالى مفيد ص 172.]
پس از وفات فاطمه (عليهاالسلام) حسن و حسين (عليهماالسلام) وارد خانه شدند و سراغ مادرشان را گرفتند، گفتند: اكنون هنگام استراحت مادر ما نيست اسماء [شايد هم خود سلمى!] به آنان گفت عزيزانم مادرتان از دنيا رفت.
حسن و حسين (ع) روى جنازه مادر افتادند و آن را مى بوسيدند و گريه مى كردند. حسن (ع) مى گفت مادر جان با من سخن بگو. حسين (ع) مى گفت مادر جان من حسين توام، قبل از آنكه بخاطر غم فراقت روح از بدنم جدا شود با من سخن بگو.
يتيمان زهرا (ع) به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از مرگ غم انگيز مادر باخبر كنند. وقتى خبر وفات زهرا (ع) به على (ع) رسيد از شدت غم و اندوه بيتاب شد و فرمود: اى دختر پيامبر (ص) تو تسلى بخش من بودى بعد از تو از كه تسليت بجويم. [بحارالانوار ج 43 ص 186.]
صداى شيون يتيمان زهرا (ع)، آواى جانسوز عزا بود كه بگوش مردم مدينه رسيد. «عده اى از خواص و بنى هاشم به درون خانه رفتند،» مردم مدينه نيز بيرون خانه اجتماع كردند و در حالى كه بشدت مى گريستند منتظر بودند جنازه زهرا (ع) را از خانه بيرون آورند تا در تشييع جنازه شركت كنند، ناگاه ابوذر از خانه خارج شد و گفت: پراكنده شويد چون تشييع جنازه به تأخير افتاد. [بحارالانوار ج 43 ص 192.]
شبانگاه على (عليه السلام) پيكر پاك فاطمه (ع) را غسل داد. [طبقات ابن سعد ج 8 ص 18.] در هنگام غسل وى اسماء نيز با على (ع) همكارى داشت. [كشف الغمه- بحارالانوار ج 43 ص 185 و 189 و 184.] تنى چند از پاك مردان و رازداران اهل بيت چون سلمان فارسى، مقداد، ابوذر، عمار، و حذيفه، عبدالله بن مسعود، [تفسير فرات بن ابراهيم ص 215- رجال كشى ص 4- اختصاص ص 5.] عباس و عقيل همراه حسن و حسين و على (ع) نماز گزاردند. [بحارالانوار ج 43 ص 183.] شبانه فاطمه (ع) را دفن كردند، على (ع) او را بخاك سپرد [طبقات ج 8 ص 18.] و اجازه نداد تا ابوبكر بر جنازه او حاضر شود. [انساب الاشراف.] على (ع) جايگاه مزار فاطمه (ع) را با زمين يكسان ساخت تا مزارش شناخته نشود. [بحارالانوار ج 43 ص 193.] و به روايتى صورت چند قبر بنا كرد تا مزار واقعى مخفى بماند. [دلائل الامامه ص 46.]
وفات فاطمه
- بازدید: 717